منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
لینک دوستان
سرور مجازی ایران" >سرور مجازی ایران

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان گپ دوستانه و آدرس rahjooyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آخرین مطالب
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 626
:: کل نظرات : 11

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 15 شهريور 1402

وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا، که اینها این چنینند

رهروان را عشق بس باشد دلیل

آب چشم اندر رهش کردم سبیل


:: بازدید از این مطلب : 172
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 11 شهريور 1402
اقدام اخیر وزارت آموزش ملی فرانسه در ممنوع کردن پوشش عبا (تن‌پوش اسلامی) در مدارس این کشور به بهانه تعارض با اصول لائیسیته مصداق دیگری دال بر اسلام‌ستیزی سیستماتیک در این کشور محسوب می‌شود.  پوشیدن روسری نیز 19 سال است که در مدارس فرانسه ممنوع شده است.«گابریل آتال» وزیر آموزش ملی فرانسه در جریان یک گفت‌وگوی تلویزیونی مدعی شد: «وقتی وارد یک کلاس درس می‌شوید، نباید با نگاه کردن به دانش‌آموزان شما بتوانید مذهب آنها را تشخیص دهید، بر همین اساس، دولت فرانسه تصمیم گرفت پوشیدن عبا در مدارس را ممنوع کند».
دولت فرانسه از برنامه ویژه خود برای آموزش  ۳۰۰ هزار نفر در موضوعات مرتبط با لائیسیته در مدارس خبر داده است.
اقدام اخیر دولت فرانسه، نیاز چندانی به رمزگشایی ندارد زیرا اساسا صورت مسأله پیچیده نیست! کاخ الیزه به عنوان یک بازیگر محوری در اتحادیه اروپایی درصدد بسط منظومه اسلام‌ستیزی نظام‌مند در فرانسه و تعمیم آن به کل قاره سبز است. در طول دهه‌های گذشته و اخیر، از فرانسوا میتران گرفته تا ژاک شیراک، نیکلا سارکوزی و فرانسوا اولاند، هر یک به نوعی در طراحی الگوهای دین‌ستیزانه در کشورشان و اروپا پیشتاز بوده‌اند اما این اقدامات در دوران ریاست‌جمهوری امانوئل مکرون به اوج رسیده است. تصویرسازی وارونه از ماهیت اسلام از طریق حمایت‌های پشت پرده و آشکار فرانسوی‌ها از داعش و دیگر تروریست‌های صهیونیستی - تکفیری در نقاط گوناگون دنیا، یکی از این روش‌هاست. در کنار این رویکرد وقیح، شاهد تقویت عامدانه و مدیریت‌شده جایگاه جریانات نژادپرست و اسلام‌ستیز در غرب هستیم. دستگاه‌های امنیتی و دولت فرانسه نه تنها گزارش‌های اخیر درباره وقوع 3 هزار حمله ضداسلامی در سال 2022 را فاجعه بار نمی‌دانند، بلکه از بسط و تعمیق آن در راستای منافع خود استقبال می‌کنند. در این میان به صورت خاص، معامله‌ای میان سازمان امنیت داخلی فرانسه «DGSI» و الیزه شکل گرفته است. بر این اساس، دولت فرانسه به صهیونیسم بین‌الملل تعهد داده زمینه لازم جهت رشد جریانات اسلام‌ستیز را با هدف به انزوا راندن مسلمانان و تبدیل رسمی آنها به شهروندان درجه چندم صورت دهد و در مقابل، سازمان امنیت داخلی فرانسه نیز متعهد شده رشد جریانات اسلام‌ستیز در این کشور را به صورتی مدیریت‌شده پیش ببرد تا محصول این روند، تضعیف جریان حاکم بر کاخ الیزه نباشد. 
دستگاه امنیت داخلی فرانسه در جریان برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2022  به این وعده خود عمل کرد. 
بر این اساس، هراس از جریان ملی‌گرای افراطی( شناسنامه‌دارترین جریان اسلام‌ستیز در فرانسه) تبدیل به عاملی برای هدایت آرای سلبی فرانسوی‌ها به سود مکرون شد. رئیس‌جمهور فرانسه از این روند استقبال کرد زیرا اگر انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور در بستری عادلانه و بر اساس آرای ایجابی (متکی به شایستگی سیاست‌مداران) برگزار می‌شد، وی طبق نظرسنجی‌ها تنها از حمایت 28 درصد شهروندان فرانسوی برخوردار بود. مکرون و دستگاه امنیت داخلی فرانسه به قول خود، دست به ترسیم معامله‌ای دوسر برد زده‌اند که خروجی آن، چیزی جز افزایش فشارهای اجتماعی و شهروندی به مسلمانان نیست. با این حال، شرایط بازی همیشه به نوعی که مقامات فرانسوی می‌پندارند پیش نمی‌رود! 
قطعا اسلام‌ستیزی سیستماتیک شکل‌گرفته در کشوری که خود را به دروغ مهد آزادی (!) معرفی می‌کند، به پاشنه آشیل فرانسه و متعاقبا بازیگران همراه پاریس در اتحادیه اروپایی تبدیل می‌شود. همان‌گونه که میتران و شیراک نتوانستند موج اقبال عمومی به اسلام در اروپا و جهان را با استناد به انواع روش‌های سلبی و بازدارنده متوقف کنند، قطعا منظومه جدیدی که مبتنی بر اسلام‌هراسی و قرآن‌ستیزی در اروپا با محوریت فرانسه و مدیریت موساد (دستگاه جاسوسی رژیم اشغالگر قدس) شکل گرفته در آینده نزدیک منهدم خواهد شد. آنچه سران کاخ الیزه و مقامات ارشد دستگاه امنیت داخلی فرانسه قدرت محاسبه آن را ندارند، قدرت نرم و ذاتی اسلام و انطباق مطلق آن بر فطرت بشر است. تحدید نمادهای دینی و اسلامی و در مقابل، ترویج لائیسیته با به کارگیری میلیاردها یورو بودجه در اروپا، نتیجه‌ای جز خسران و تباهی برای اروپاییان نخواهد داشت؛ واقعیتی که احتمالا مکرون بعدها در کتاب خاطراتی که در سال‌های پایان عمرش منتشر خواهد شد، به آن اعتراف خواهد کرد.
 
 
وطن امروز: مهدی تقوی

:: بازدید از این مطلب : 193
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 11 شهريور 1402

قدم های طلایی


:: بازدید از این مطلب : 82
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 2 شهريور 1402

 در سندی که روزنامه تهران تایمز دست به افشا آن زده و درباره پروژه آمریکایی کودتای دیپلماتیک در بحبوحه اغتشاشات سال ۱۴۰۱ است، نام یکی از این کودتاچی‌های دیپلماتیک قابل توجه است، بیتاسادات دریاباری.

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
بیتاد دریاباری که تمام ثروت خود را از همسر سابق خود
امید کردستانی مدیر ارشد گوگل به ارث برده

 

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
از عناصر ضد ایرانی‌تبار مورد اعتماد هیئت حاکمه آمریکا است


برای شناخت این عنصر ضدایرانی کافی است به دو پروژه ضدایرانی که در طول این سال‌ها اجرا کرده نگاه انداخته شود:

۱. تاسیس بنیاد برابری پارس که تبدیل به مرکز تجمع سلبریتی‌های (دلقک های هنری) ایرانی به استخدام رژیم صهیونیستی درآمده‌ای همچون نوید نگهبان و شاون تاوب شده است.

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
تقدیر بیتا دریاباری در بنیاد برابری پارس از شاون تاوب و نوید نگهبان بازیگران
سریال «تهران» ساخته شده توسط موساد علیه ایران

 

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
تقدیر بیتا دریاباری از شیرین نشاط بهائی و شهره آغداشلو
سلطنت طلب به عنوان دو هنرمند ضداسلامی


۲. سرمایه گذاری و حمایت مالی از پروژه ایران ۲۰۴۰ عباس میلانی در مرکز مطالعات ایران حمید مقدم دانشگاه استنفورد آمریکا که مقام معظم رهبری درباره آن در سال ۱۳۹۸ از عبارت «پروژه مرکب از خباثت و خیانت» استفاده کرده اند.

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
بیتا دریاباری و عباس میلانی در کنار حمید مقدم سرمایه گذار اصلی مرکز برانداز مطالعات ایران دانشگاه استنفورد
حمید مقدم از دوستان قدیمی مراد موشه طاهباز جاسوس آمریکایی-اسرائیلی است


بیتاد دریاباری در این مرکز جایزه ای به نام خود (Bita Prize) تاسیس و هرساله سعی کرده است از نویسندگان و هنرمندانی که به هر نحو دچار مساله با کشور شده‌اند و یا وابستگاه به فرقه بهاییت و یهودی تبارانی همچون بهرام بیضایی، هوشنگ سیحون، احسان یارشاطر و هما سرشار تقدیر به عمل آورد.

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
تقدیر بیتا دریاباری و عباس میلانی از محسن نامجو در مرکز مطالعات ایران استنفورد

 

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
تقدیر بیتا دریاباری و عباس میلانی از هوشنگ سیحون بهایی

 

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
عباس میلانی و خواهرش فرزانه میلانی از سخنرانان سالانه مشرق الاذکار بهائیان در شیکاگو آمریکا هستند


نکته جالب توجه اینکه کاوه مدنی به سفارش مراد موشه طاهباز (دوست قدیمی حمید مقدم)، پیش از آنکه توسط عیسی کلانتری معاون سازمان محیط زیست دولت روحانی شود مدتی را در بخش محیط زیست پروژه ایران ۲۰۴۰ مشغول به کار بوده است.

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
کاوه مدنی نویسنده بخش محیط زیستی پروژه ایران ۲۰۴۰ عباس میلانی در دانشگاه استنفورد
در سال ۱۳۹۶ معاون عیسی کلانتری در سازمان محیط زیست و پس از افشاء جاسوسی از کشور متواری شد

 

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
پس از خودکشی کاوس سیدامامی سرشبکه جاسوسان محیط زیستی در ایران و خروج
رامین سیدامامی ملقب به کینگ رام از ایران اولین کسی که از او در خارج از کشور استقبال کرد،
عباس میلانی در مرکز مطالعات ایران دانشگاه استنفورد بود

 

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
بیتا دریاباری با کاوس سیدامامی و عباس میلانی با مراد موشه طاهباز
شاه‌مهره جاسوسی آمریکا و اسرائیل در ایران نسبت خویشاوندی دارد


در نوروز سال جاری در این مرکز مطالعاتی ضدایرانی، عباس میلانی جمعی را ازجمله کاوه مدنی برای اجرای پروژه براندازی آکادمیک دورهم گردآورده بود که پیش از این، به بررسی آن پرداخته شده بود.

اما براندازی پروژه چندین ساله عباس میلانی در این مرکز بوده و از سال‌ها پیش آن را با تحت هدایت دو عنصر اطلاعاتی ارشد آمریکایی یعنی مایکل مک‌فائول و لری دیاموند و با نظارت فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز معروف سیاسی آمریکایی در این مرکز دنبال می‌کرده است که به عنوان نمونه می توان به نشست سال ۲۰۱۸ این مرکز که برای گذار از جمهوری اسلامی برگزار شده بود اشاره کرد.

«بیتا دریاباری» یکی از اعضای کودتای دیپلماتیک علیه ایران کیست؟+عکس و سند
مایکل مک فائول، فوکویاما، لری دیاموند و عباس میلانی در نشست با موضوع براندازی جمهوری اسلامی ایران در مرکز مطالعات ایران استنفورد

منبع: فارس
 
 بیشتر بدانیم

- براندازی با طعم آکادمیک!

- یقه سفیدان تجزیه‌طلب با شعار دموکراسی در شبکه گذار

براندازی با طعم آکادمیک!/ یقه سفیدان تجزیه‌طلب با شعار دموکراسی در شبکه گذار

فارس پلاس؛ روایت روز: برنامه مطالعات ایران «حمید و کریستینا مقدم» در دانشگاه استنفورد به عنوان بستری بین رشته‌ای و چند رشته‌ای برای مطالعه تاریخ، فرهنگ، سیاست، جامعه و اقتصاد ایران مدرن در وبگاه[1] این دانشگاه معرفی شده است. در ادامه توضیحات آمده که برنامه «حمید و کریستینا مقدم» به عنوان یک انجمن برای محققان، کارشناسان، متخصصان، و هنرمندان از استنفورد و خارج از استنفورد برای آموزش، همکاری و مطالعه در مورد ایران عمل می‌کند.

حمید و کریستینا مقدم در سال ۲۰۰۴ «برنامه مطالعات ایران» را تشکیل دادند و دو سال بعد، آن را به این دانشگاه اعطا کردند. این برنامه بخشی از واحد مطالعات جهانی دانشکده علوم انسانی است.

 بر اساس اطلاعات وبگاه[2] این دانشگاه، حامیان مالی این برنامه افراد زیر هستند:
حمید مقدم-کریستینا مقدم

بیتا دریاباری

حسن و مهوش میلانی

گفته می‌شود شیدان و مهران تسلیمی، فرزندان عبدالحسین تسلیمی بهایی از حامیان مالی این برنامه هستند.

حمید مقدم

حمید مقدم عضو هیات امنای دانشگاه استنفورد است. مقدم با مشارکت AMB شرکت توسعه املاک پرولاجیس[3] را توسعه داد که بزرگترین شرکت لجستیک املاک و مستغلات در ایالات متحده محسوب می‌شود. این کمپانی در سال ۲۰۱۱ بالغ بر ۴۶ میلیارد دلار دارایی داشت. مقدم ۱۱۰ میلیون دلار[4] از ارزش این شرکت را در مالکیت خود دارد.

حمید مقدم از مرتبطین با مراد طاهباز از جاسوس‌های محیط زیستی است.

بیتا دریاباری

بیتا دریاباری بنیانگذار مرکز برابری پارس (Pars Equality Center) و جایزه بیتا و حامی مالی برنامه‌های ایران‌شناسی دانشگاه استنفورد و دانشگاه کمبریج است. در سال ۲۰۰۸ بیتا دریاباری حامی مالی استخدام استاد تمام‌وقت ادبیات فارسی در دانشگاه استنفورد شد و بودجه مالی[5] مرکز پژوهش ایران‌شناسی برای کنفرانس‌ها، تدریس زبان فارسی برای تمام مراحل تخصصی و همچنین اعطای جوایز سالانه «بیتا» به نویسندگان فارسی‌زبان را تامین کرد. دریاباری یکی از حامیان نایاک (شورای ملی ایرانیان آمریکا) است. او پیش‌تر همسر امید کردستانی رئیس اجرایی هیئت مدیره توییتر بین سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ بود. امید کردستانی قبل از آن مدیر ارشد کسب و کار و نایب رئیس ارشد ( CBU) در گوگل و نیز در وودافون مدیر غیر اجرایی بوده است. همسر فعلی وی شاهکار بینش‌پژوه است. او شاعر، ترانه‌سرا، خواننده ایرانی است.

 


دریاباری در کنار همسرش بینش پژوه

 

حسن میلانی

حسن میلانی مهندس طراح سابق شرکت فورد بود. او قبل از انقلاب در کالج فنی نارمک تدریس می‌کرد و همزمان با انقلاب از ایران خارج شد. در برخی منابع از او و همسرش به عنوان یک بهایی نام برده شده است.

 


حسن و مهوش میلانی

عباس میلانی

مدیریت «برنامه مطالعات ایران» به دست عباس میلانی است. عباس میلانی محقق و مدیر پروژه دموکراسی ایران در موسسه هوور است. تخصص او روابط آمریکا و ایران و فرهنگ، سیاست و امنیت ایران است. نهاد هوور اندیشکده سیاستگذاری عمومی آمریکایی و نهادی تحقیقاتی واقع در دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا است. او از مدافعین بهاییت است.

ایران ۲۰۴۰؛ پروژه‌ای برای تزریق ناامیدی

برنامه مطالعات ایران در سال ۲۰۱۶ پروژه «ایران ۲۰۴۰» را شروع کرد. پروژه‌ای[6] که در حوزه‌های مختلف اقتصادی، کشاورزی، انرژی و... ایران را مورد بررسی قرار داده و برای آنها از دانشمندان ایرانی استفاده کرده است. استنفورد برای زیرسوال بردن پیشرفت‌های علمی کشور، در گزارش‌هایی که درباره موضوعات مختلف منتشر کرده است زیرساخت‌های ایران را مورد بررسی قرار داده و نکته قابل‌تامل اینکه هرچند با ابزار علمی و دانشگاهی سراغ این زیرساخت‌ها رفته، اما هیچ اشاره‌ای به حوزه‌هایی که ایران توانسته بعد از انقلاب اسلامی در آنها به اوج برسد مانند فناوری نانو، بیو پزشکی  وهسته‌ای و... نداشته و با توجیه این مساله که بعد اصلی پژوهش روی اقتصاد است، از آنها چشم‌پوشی کرده است.

در بخش مقالات وبسایت «مطالعات ایران» دانشگاه استنفورد بخشی از پروژه «ایران ۲۰۴۰» به پیشرفت‌های علمی ایران در سال‌های اخیر و خروجی‌های کمی و کیفی آن اشاره شده اما این گزارش بعد از  این  داده‌ها نسبت به بخش‌های کیفی مقالات ایجاد ابهام می‌کند:«درحالی است که گزارش‌ها حاکی از آن است که کیفیت مقالات در مقایسه با رشد چشمگیری که از نظر تعداد طی این سال‌ها داشته، جز در پزشکی و سلامت تغییر محسوسی نکرده است. به‌طور کلی، رتبه‌بندی جهانی ایران براساس تعداد کل مقالات منتشرشده تعیین می‌شود.»[7]

این جریان‌سازى‌هاى علمى علیه کشور بیشتر در راستاى ترویج یأس و ناامیدى و شکستن روحیه علمى دانشمندان، پژوهشگران و دانشجویان جوان کشور در نظر گرفته‌شده است. در حقیقت دشمن به‌وسیله این پروژه مى‌خواهد اعلام کند دستاوردهاى عظیم و افتخارآمیز مردم و دانشگاه‌هاى ما وجود ندارد و هم‌چنین با این اقدام، یأس و ناامیدى را رواج دهد.[8]

رهبر انقلاب اهداف پروژه این دانشگاه را کوچک کردن، سبک کردن و بی‌ارزش کردن حرکت عظیم کشور دانستند و پیشرفت‌های علمی کشور و کارهای مهم دانشگاهی کشور را زیر سوال می‌برند.

شبکه گذار

«برنامه مطالعات ایران» با همکاری «شبکه گذار» در روزهای ۲۵ و ۲۶ مارس کنفرانسی دو روزه با شرکت ده‌ها چهره فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا برگزار می‌کند.

گروهی متشکل از ده‌ها چهره دانشگاهی، حقوقدان و فعالان مدنی یک شبکه تخصصی-مدنی با عنوان «شبکه گذار» را راه‌اندازی کردند. در بیانیه اعلام موجودیت این شبکه آمده که این متخصصان و فعالان با گرایش‌های سیاسی و باورهای اجتماعی گوناگون از داخل و خارج ایران گرد هم آمده‌اند تا به بررسی راهکارهای مشترک علمی- عملی برای گذار از نظام سیاسی کنونی ایران به یک نظام مردم‌سالار و فراگیر بپردازند.

هدف اصلی از این نشست و تشکیل این گروه، «عبور از جمهوری اسلامی» عنوان شده است.

در وبگاه[9] «شبکه گذار» به عنوان هدف از اقدامات این شبکه آمده است: حکومت باید از مردم و برای مردم باشد. اگر قرار است به یک دموکراسی سکولار و برآمده از جنبش زن زندگی آزادی برسیم، باید بتوانیم تصویری از آینده‌ مشترک‌مان خلق کنیم، و همچنین فرایندی سنجیده برای گذار به آن آینده. چنین تصویر و چنین مسیری می‌توانداکثریت جامعه ایران را به حرکت در بیاورد تا در قالب کنشی هماهنگ رویای یک ایران آزاد و دموکراتیک را محقق کنند.

سخنرانان نشست عبور از جمهوری اسلامی:

مسیح علینژاد-نازنین بنیادی-نادره شاملو-رویا برومند-شیرین عبادی- حامد اسماعیلیون- فاطمه حقیقت‌جو-عباس میلانی- کریم سجادپور-هما سرشار-فیروز نادری

عبدالله مهتدی: او سرکرده گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله[10] است. به دستور او در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۸۹، دیاکو رسول‌زاده و صابر شیخ عبدالله در رژه نیرو‌های مسلح در مهاباد، بمبی را در میان جمعیتی که برای دیدن مراسم رژه نیرو‌های مسلح در مرکز شهر جمع شده بودند، منفجر کردند. در جریان این انفجار تروریستی، ۱۲ نفر از کودکان و زنان به شهادت رسیدند و ۴۰ نفر از مردم بی‌گناه زخمی شدند. مهتدی از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۹ دبیرکل حزب کمونیست و از تئورسین‌های این حزب محسوب می‌شد. مهتدی در ماجرای مرگ مهسا امینی، با شعار «زن، زندگی، آزادی» در توئیتی خواستار آن شد که این بار، اعتصابات عمومی به کردستان محدود نماند و تهران و شهر‌های بزرگ و کوچک تمام ایران را در بربگیرد!

کاوه مدنی: او یکی از محکومان پرونده جاسوسان محیط زیستی[11] بود که با هدایت افسران اطلاعاتی سیا و موساد مأموریت‌های سه گانه‌ای را شامل موضوعات زیست محیطی، نفوذ در جامعه علمی ایران و جمع آوری اطلاعات از اماکن حساس و حیاتی کشور از جمله پایگاه‌های موشکی، دنبال می‌کرده‌اند. او درحالیکه برایش حکم معاون سازمان محیط زیست، از سوی عیسی کلانتری صادر شده بود، از کشور خارج شد.

کمال آذری: او دکترای خود را در رشته سیاست تطبیقی از دانشگاه فوردهام در نیویورک گرفت. او در دانشگاه برکلی پژوهشگر بود.

مجید زمانی: او از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ مدیر مؤسس و اولین مدیرعامل شرکت تأمین سرمایه کاردان بوده است. در سال ۱۳۹۵ وی شرکت مدیریت سرمایه کیان را تأسیس کرد که هم‌اکنون به یک هلدینگ مالی به نام گروه مالی کیان، با ۲۵ شرکت و صندوق زیرمجموعه و ۳۶۰ همکار و بیش از ۱۰ هزار میلیارد تومان دارایی تحت مدیریت تبدیل شده است. وی همچنین نقش مؤثری در تأسیس و شکل‌گیری هلدینگ سرآوا، و همچنین اولین سرمایه‌گذاری‌های بزرگ استارت‌آپی آن از جمله در دیجی کالا و کافه بازار داشته است. او همچنین هم‌بنیانگذار شرکت هماپی بود که در سال ۱۳۹۷ به دیجی کالا فروخته شد. مجید زمانی به مدت سه سال مشاور بانک جهانی بوده است و سابقه کارآموزی در شرکت مالی نفت و گروه سرمایه‌گذاری AIG در شهرهای واشنگتن و نیویورک را داشته است. عضویت در هیأت امنا و هیأت مدیره بنیاد حامیان دانشگاه شریف جزء سوابق خدمات عمومی وی است.[12]

ادامه دارد...


[1] https://iranian-studies.stanford.edu/about/mission-history

[2] https://iranian-studies.stanford.edu/aboutmission-history/donors

[3] https://archive.nytimes.com/dealbook.nytimes.com/2011/01/31/prologis-and-amb-agree-to-merge/

[4] https://www.gurufocus.com/insider/18558/hamid-r-moghadam

[5] http://persian.pem.cam.ac.uk/people/bita-daryabari

[6] https://iranian-studies.stanford.edu/iran-2040-project/home

[7] https://tn.ai/2023488

[8] https://www.dana.ir/1493259

[9] https://gozar.org/about

[10] http://fna.ir/1t0r7r

[11] http://fna.ir/1qoazm

[12] https://dolat.io/dolat4iran/


:: بازدید از این مطلب : 224
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 1 شهريور 1402

روایت تکان‌دهنده حمید نوری از شکنجه روحی و جسمی در زندان سوئد

بیش از ۳ سال و ۹ ماه از اسارت حمید نوری در زندان انفرادی سوئدی‌ها می‌گذرد؛ اسارتی که با ادعایی واهی صورت گرفته، در کنه خود رفتاری ضدانسانی را نیز به نمایش می‌گذارد؛ اسارتی که شدت آن از روز اولی که وی را در زندان انفرادی محبوس کردند، تا امروز که جزئیات تماس تلفنی وی با پسرش منتشر شده، نه‌تنها کاسته نشده، بلکه همچنان با همان شدت قبل ادامه یافته‌ است؛ اسارتی که به وضوح تناقض اعمال و گفته‌های سراسر دروغ مدعیان حقوق بشر را بازنمایی کرده و بیش از پیش آنها را در اذهان جهانی رسوا می‌کند.
در همین راستا مجید نوری، فرزند حمید نوری با انتشار پیامی در شبکه‎های اجتماعی از تماس تلفنی خود با پدرش خبر داد. حمید نوری در این تماس تلفنی می‌گوید هر چند وقت یک بار با مشقت فراوان اجازه تماس به او را داده و هر بار هم تهدیدش می‌کنند که به خانواده چیزی نگوید. او تنها می‌تواند با پسرش صحبت کند و سوئدی‌ها اجازه صحبت با دیگر اعضای خانواده از جمله مادر و خواهرانش را نمی‌دهند و می‌گویند تماس‌ها کنترل می‌شود. 
حمید نوری با اشاره به طرح ادعا‌هایی درباره وضعیت وی، این سوال را مطرح می‌کند که چرا نهاد‌های حقوقی نمی‌آیند وضعیت من را ببینند؟ من می‌گویم اینها دروغگو هستند؛ جاوید رحمان که می‌خواهد به ایران برود، بیاید وضعیت من را ببیند. من هم یک ایرانی هستم. او با انتقاد از مدت طولانی حبس خود در سلول انفرادی گفت: اکنون ۳ سال و ۹ ماه و ۲۰ روز است در سلول انفرادی به سر می‌برم. من دروغ می‌گویم؟ حمید نوری امکانات دارد؟ همه مدارک من را از روی لپ‌تاپ پاک کردند.
حمید نوری همچنین پیرامون رفتار ضدانسانی سوئدی‌ها عنوان کرد: اینها هر هفته من را در زندان لخت و بازرسی بدنی می‌کنند؛ هر بار من با خانواده یا هر فردی ملاقات می‌کنم، اینها من را لخت می‌کنند و 3-2 نگهبان من را بازرسی بدنی می‌کنند.
این شهروند ایرانی همچنین ضمن رد ادعا‌ها درباره اینکه در وضعیت خوبی در زندان به سر می‌برد، گفت: توکل من به خداست. 
گفتنی است سوئدی‌ها این تماس تلفنی را در میان صحبت‌های حمید نوری قطع کردند.
به هرحال حقوق بشر همچنان همان عبارت پرزرق و برقی است که از سوی جامعه غربی ساخته شد تا آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها آن را در بوق و کرنا کنند و به رخ سایر کشورهایی که در نظرشان جهان سومی و به دور از احساسات انسانی هستند، بکشند؛ همان عبارتی که همواره توسط خود‌شان در آفریقا و آسیا پایمال شده و با پدیده‌ شوم استعمار و در ذیل آن وحشی‌گری و جنایت، شأن و منزلت ساکنان این مناطق را نیز پایمال کرد. در این چارچوب هم برای غربی‌ها مهم نیست که هدف‌شان حمید نوری و اسدالله اسدی ایرانی باشد یا نلسون ماندلای آفریقایی و گاندی هندی. آنها برای رسیدن به هدف‌شان حاضرند از حقوق بشر به عنوان سلاحی علیه دیگران استفاده کنند و از ادعاها و تهمت‌های واهی نیز ابایی ندارند. دقیقا مثل کاری که با حمید نوری کرده و وی را بر اساس تهمت‌های دروغین گروهک تروریست منافقین به زندان انفرادی انداختند؛ منافقینی که دست‌شان به خون هزاران ایرانی آلوده است و اکنون آزادانه و زیر بیرق حقوق بشر غربی در اروپا به سر می‌برند.
 
صدور مجوز قرآن سوزی در سوئد

 

خبرگزاری فرانسه در هفتم تیر ماه امسال گزارش داد که پلیس سوئد اجازه داده است تا اسلام‌ستیزان امروز و در برابر یکی از مساجد استکهلم کتاب مقدس مسلمین را به آتش بکشند.

 

این در حالی است که دادگاه استیناف دو هفته پیش و پس از هتک حرمت قرآن مجید در برابر سفارت ترکیه، با اقدام پلیس در ممنوعیت قرآن سوزی مخالفت کرده بود.

 

این اقدام اسلام ستیزانه با هفته ها تظاهرات و فراخوان تحریم کالاهای سوئدی و مخالفت ترکیه با عضویت این کشور در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) روبرو شده بود.

 

در سالهای اخیر برخی از کشورهای اروپایی و به خصوص اسکاندیناوی صحنه تعدی و هتک حرمت مقدسات مسلمانان بوده است. در سایه حمایت پلیس سوئد، راست گرایان افراطی اقدام به آتش زدن قرآن کریم کرده و اعتراض های مسلمانان نیز با سرکوب روبرو شده است.

 

همزمان با محکومیت جهانی تنش آفرینی راست گرایان افراطی، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز اخیرا هتک حرمت قرآن کریم و نفرت پراکنی علیه مقدسات اسلامی در سوئد را محکوم کرد و در توییتی نوشت: نباید جریحه دار کردن احساسات مسلمانان جهان و اسلام هراسی به بهانه حمایت از آزادی بیان به امری مرسوم در برخی کشورهای اروپایی مدعی حقوق بشر تبدیل شود.

 

منبع: ایرنا

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 200
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 30 مرداد 1402

شدت نزاع و درگیری‌های راهبردی و تشکیلاتی در جبهه اصلاحات آنچنان بالا گرفته که برخی از اعضای این جبهه از بازتولید کنش‌های سیاسی مجاهدین خلق از سوی اعضای حزب اتحاد ملت جبهه فوق خبر داده و پرده از تلاش‌های برای به بازی گرفتن زنان و جوانان برای اهداف سیاسی خود کنار می‌زنند.

در این رابطه محمد قوچانی طی گزارشی در شماره اخیر مجله «آگاهی نو»، ضمن انتقاد صریح از حزب اتحاد ملت آنان را بلشویک‌هایی خواند که چپ روی را دنبال کرده و با کانالیزه کردن خاتمی او را به وادی انتصابات کشانده‌اند، همانی که آنان سال‌هاست در عرصه سیاسی کشور ادعای مخالفت با آن را دارند.

در این زمینه بررسی گزارش قوچانی در بردارنده روایت دسته اولی از شدت اختلافات در جبهه اصلاحاتی می‌باشد که بنا دارد هدایت و مدیریت اصلاح طلبان را بر عهده گیرد، جبهه‌ای که بنا بر گفته قوچانی در ابتدای امر با شکاف میان حزب اتحاد ملت- کارگزاران از سویی و شکاف میان اتحاد ملت- حزب توسعه ملی از جانب دیگر مواجه شده است.

روایت قوچانی اما در این زمینه به این شرح است:

«میردامادی»، «اصغرزاده» و «امین زاده» عناصر پشت پرده تغییرات در جبهه اصلاحات

قوچانی در گزارش خود در ابتدا شیوه تغییر ریاست در جبهه اصلاحات را همچون روش دانشجویان خط مسلمان خط پیروز خط امام در تسخیر سفارت آمریکا در ایران دانست و مدعی شد صحنه گردانان آن تسخیر، عناصر پشت پرده تغییرات در جبهه اصلاحات می‌باشند.

قوچانی از ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی و البته محسن امین زاده به عنوان نیروهای پشت پرده تغییرات در جبهه اصلاحات سخن به میان آورده و تاکید می‌کند در انتخاباتی غیر رقابتی و درون گروهی با ساختاری مهندسی شده و در رایزنی با رهبر جبهه اصلاحات تک نامزدی به نام آذر منصوری دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران به ریاست جبههٔ اصلاحات رسید.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

چگونه آذر منصوری با پیام خاتمی رئیس جبهه اصلاحات شد؟

قوچانی با بین اینکه مهمترین ابزار رأی آوردن آذر منصوری اما نه رأی تمایل اعضای جبه اصلاحات که اول از همه پیام سید محمد خاتمی بود، از شکل گیری انتصاب و رد حق انتخاب در جبهه اصلاحات انتقاد کرده و می‌نویسد، گرچه شعار اصلی اصلاح طلبان حق انتخاب و رد انتصاب است اما هنوز رئیس جبههٔ اصلاحات با اشارت و وصایت و بیعت تعیین می‌شود.

حذف بهزاد نبوی با متهم سازی وی به سازشکاری

قوچانی در بخش دیگری از گزارش خود با اشاره به رویه میانه روانهٔ بهزاد نبوی که مانعی در برابر چپ روی در جبهه اصلاحات بود تاکید می‌کند که اصلاح طلبان چب که شاگردان بهزاد نبوی محسوب می‌شدند، پدر خویش را به محافظه کاری، راست روی و سازشکاری متهم کردند؛ همانگونه که چهل سال قبل مهدی بازرگان را به چنین اتهاماتی محکوم می‌کردند. کار به جایی می‌رسد که وقتی بهزاد سوی می‌گوید با حضور خانم آذر منصوری در هیئت رئیسه جبهه اصلاحات مخالف است، آقای محسن امین زاده کارگردان پشت پردهٔ جبهه اصلاحات نامه‌ای به بهزاد نبوی می‌نویسد و او را با سازشکاری و محافظه کاری متهم می‌کند. تهمت زدن به افراد و هر اصلاح طلبی که خلاف پولیت بوروی بلشویک‌های (فاتحان سفارت آمریکا یا حلقه لانه جاسوسی) عمل کند یا حتی نظر دهد؛ بی سابقه نیست. اینان افشاگری را از همان «لانه جاسوسی» آموختند اما این بار نوبت به بهزاد نبوی رسیده است که در دههٔ شصت از حیث چپ گرایی (نه چپ روی) در رأس جریان جناح چپ قرار داشت و در دوره اصلاحات در کادر رهبری آن بود.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

ماجرای بهره گیری جبهه اصلاحات از آشوب‌ها

قوچانی در ادامه آذر منصوری را پیشنهاد بلشویک‌ها برای جانشینی بهزاد نبوی دانسته و با تاکید بر اینکه این اقدم در راستای بهره گیری جبهه اصلاحات از جنبش مهسا بود، اولین دلیل انتخاب وی را بر آمدن او از شهرستان (ورامین) در برابر اصلاح طلبان مرکزنشین مطرح و «زن بودن» را دومین دلیل در این زمینه ارزیابی کرد.

وی با اشاره به اینکه طیف اتحاد ملتی‌ها به دنبال ورود به مساله حقوق زنان به بهانه شعار زن، زندگی و آزادی می‌باشند که خاستگاهش جنبش کردهای ترکیه به رهبری عبدالله اوجالان می‌باشند، این کنش را معادل پیوستن رهبران جبهه اصلاحات به فمینیستی سیاسی ارزیابی کرده و می‌نویسد این اتفاق در حالی می افتد که بدون آنکه میان جنبش حقوق زنان و ایدئولوژی‌های فمینیستی تمایزی ایجاد شود.

چگونه آذر منصوری جانشین مولاوردی شد؟

قوچانی در ادامه گزارش خود با بیان اینکه برای چپ مساله زن بودن رئیس جبههٔ اصلاحات فقط یک تاکتیک (و نه راهبرد) در برابر جنبش مهسا برای مصادره شعار «زن، زندگی و آزادی» است، تاکید می‌کند در این تاکتیک اصل بر «مشارکتی- اتحادی» بودن رئیس جبهه اصلاحات است. به همین علت گرچه افرادی از قول سید محمد خاتمی بر ضرورت زن بودن رئیس جبهه اصلاحات اصرار می‌کنند خبر و نقل قول خود را تکمیل نمی‌کنند که اشاره رهبر جبهه اصلاحات به خانم شهین دخت مولاوردی بوده است و نه فقط و فقط آذر منصوری!

حتی وقتی در جلسه رأی گیری در عصر روز یکشنبه چهارم تیرماه ۱۴۰۲ بهزاد نبوی به این نکته اشاره کرد در همهمهٔ جبهه این پیام نادیده گرفته شد؛ گرچه ظاهراً شهین دخت مولاوردی هم به دلایل شخصی و از آن مهمتر فشارهای سیاسی درون جبههٔ اصلاحات تمایل به ریاست جبهه نداشت. او دبیر شورای ۱۵ نفره اشخاص حقیقی منصوب سیدمحمد خاتمی بود و ظاهراً روزهای سختی را در این شورا سپری کرده بود و به علت همین وضعیت با قاطعیت ریاست را رد می‌کرد و به دلایل کاری اشاره می‌کرد اما واقعیت این بود که همان حلقهٔ لانه در درون جبهه گفته بود نمی‌شود که فردی که تازه دو سال است به عنوان دبیرکل جمعیت دفاع از حقوق بشر زنان وارد جبهه اصلاحات شده است به ریاست آن برسد؛ حتی اگر زن. باشد از همین جا روشن می‌شود که مساله انتخاب یک زن به ریاست جبهه اصلاحات نبوده است؛ مساله انتخاب یک زن خاص به ریاست جبهه اصلاحات بوده است تا پشت این ویترین مقبول حاکمیت یک جریان از اتفاق کاملاً مردانه بر جبهه اصلاحات تضمین شود جریان مردانه‌ای که جنبش زنان را مانند جنبش دانشجویی در سال ۱۳۵۸ نه هدف که ابزار و فرصتی برای پیشبرد اهداف سیاسی و حزبی و جناحی خود می‌داند.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

چرا آذر منصوری به جای علی شکوری راد نامزد شد؟

قوچانی در ادامه تصریح می‌کند، برای اثبات اینکه زنان در این دوران ابزار این جریان هستند و نه هدف برای تحقق مطالبات جنبش حقوق زنان کافی است متوجه شویم اولین نامزد این جریان برای جانشینی بهزاد نبوی نه آذر منصوری که علی شکوری راد بود که چون با میزان آرای او در جبهه حتی در قیاس با بهزاد نبوی مواجه شدند از آن منصرف شدند پس همین جریان پیشنهاد رقابت میان سیدحسین مرعشی و علی شکوری راد را دادند که با توجه به ترکیب احزاب سایهٔ اتحاد ملت در جبهه اصلاحات هدف نهایی شکست دبیرکل کارگزاران سازندگی ایران بود. سید حسین مرعشی اما نه تنها این رقابت را نپذیرفت چون به اهداف برگزارکنندگان آن اطمینان نداشت بلکه اعلام کرد فقط نایب رئیس بهزاد نبوی خواهد شد و نیابت ریاست هیچ چهره دیگری از جناح چپ مانندعلی شکوری راد را نخواهد پذیرفت. البته شکوری راد نیز با فروتنی تمام اعلام کرد قصد رقابت با مرعشی را ندارد.

هدف اصلی عبور از کارگزاران بود نه انتخاب زنان

قوچان با بیان اینکه هدف حزب اتحاد ملت از برهم زدن هیئت رئیسه موجود و تغییر بهزاد نبوی جلوگیری از دستیابی کارگزاران به ریاست اصلاحات هم بود، تصریح می‌کند گرچه سران حلقه لانه به سید حسین مرعشی تعارف ریاست زدند اما می‌دانستند که با توجه به ترکیب رادیکال بلکه هژمونی حزب اتحاد ملت بر جبهه اصلاحات، سیدحسین مرعشی از رهبری جریانی که مهار آن در دست اتحاد ملت است پرهیز می‌کند و با توجه به انتخابات پیش روی مجلس دوازدهم مسئولیتی را نمی‌پذیرد که یک سر آن تحریم مطلق و از قبل تعیین شده انتخابات مجلس در جبهه اصلاحات است و سر دیگر آن مشارکت بی قید و شرط و بدون رقابت در مجلسی است که حاکمیت در پی آن است.

روایتی از بی مروتی‌های چپ‌ها

قوچانی در بخش دیگری از گزارش خود تلاش کرد تا به بررسی بدعهدی‌ها و بی مروتی‌های چپ‌های اصلاح طلب بپردازد.

وی در این رابطه می‌نویسد، شکست در انتخابات نیمه رقابتی (بلکه ضدرقابتی) مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم البته به جز مهندسی و رد صلاحیتهای گسترده حاکمیت از همه مهمتر یاس و ناامیدی مردم پس از حوادث آبان ۱۳۹۸ علل مختلفی دارد از جمله بی مروتی اصلاح طلبان چپ گرا که به کارگزاران گفتند اگر این حزب بدون اصلاح طلبان در انتخابات مجلس یازدهم فهرست دهد از آنان حمایت یکنند اما نه تنها حمایت نکردند بلکه به تخریب آنها دست زدند و در نهایت هم گفتند حتی رأی هم نمی‌دهند. این در حالی بود که سید محمد خاتمی به تشویق سید حسین مرعشی برای شرکت کارگزاران در انتخابات مجلس یازدهم پرداخته بود و یک چهره دیگر اصلاح طلب گفته بود اگر کارگزاران به نام اصلاح طلبان فهرست ندهند از آنان حمایت می‌کنند.

در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در حالی که اصلاح طلبانی مانند مهدی کروبی، بهزاد نبوی، محمدجواد ظریف و عبدالکریم سروش به صراحت از عبدالناصر همتی حمایت می‌کردند و خاتمی نیز از مردم می‌خواست «همت کنند و رأی دهند» بانویی به نام آذر منصوری رو در روی دیگر اصلاح طلبان از جمله کارگزاران ایستاد و با تفاوت یک رأی مانع از حمایت جبهه اصلاحات از همتی شد. گرچه ممکن است این اقدام را تلاش برای تحریم انتخابات بدانیم اما در کمال تعجب همین جریان معتقد به تحریم انتخابات ریاست جمهوری، نه تنها برای شورای شهر تهران فهرست داد بلکه نام و امضای سیدمحمد خاتمی را به صراحت خرج آن شو را کرد چراکه مطمئن بود اکثریت کرسی‌های آن شورا در اختیار حزب اتحاد ملت خواهد بود. همچنان که در شورای شهر قبل از آن چنین بود. البته اگر به جای همتی که سابقه کارگزارانی داشت یک چهره چپ مانند مصطفی معین نامزد ریاست جمهوری بود این جریان به تحریم انتخابات ۱۴۰۰ دست نمی‌زد چنان که وقتی رهبر اصلاح طلبان با خشم از خرج کردن اعتبارش در انتخابات ۱۴۰۰ از یکی از سیاسیون اصلاح طلب گله کرد او بلافاصله میزان آرای مصطفی معین در انتخابات ۱۳۸۴ را به یادش آورد که شکست جبهه مشارکت( گروهک منحله مشارکت) بود.

در واقع پشت پردهٔ این رادیکالیسم چپ نوعی اپورتونیسم قرار داشت که پشت ویترین زیبایی به نام دفاع از انتخابات آزاد پنهان شده بود اپورتونیسمی که از یک سو دنبال کرسی در حاکمیت بود و از سوی دیگر در پی اعتباری در اپوزیسیون می‌گشت. رفتار این حزب در شورای شهر پنجم مناسبات آن با جبهه اصلاحات را به خوبی نشان می‌دهد با شیوه‌های مختلف تعداد کرسیهای حزب در جبهه را افزایش می‌داد و با انتخاب ناگزیر محسن هاشمی رفسنجانی به ریاست شورای شهر که بالاترین رأی در شورای شهر با فاصله زیاد را به دست آورده بود از شهرداری او جلوگیری می‌کرد و کلیه ارکان و مقامات دیگر به خصوص شهردار تهران را در مشت خود داشت و همچون دوره اول شورای شهر که شکست این شورا در شهر تهران به عنوان پایگاه اصلی اصلاح طلبان به شکست جبهه اصلاحات در همه ایران منتهی شد این بار هم در دوره پنجم سبب شد شهروندان از رأی به اصلاح طلبان حتی در شورای شهر ششم تهران خودداری کنند.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

اذعان به دیکتاتوری دموکراتیک در جبهه اصلاحات

قوچانی در ادامه با انتقاد از رویه شکل گرفته غیردموکراتیک و دیکتاتورمآبانه در جبهه اصلاحات می‌نویسد، نهادی که قرار است پرچمدار دموکراسی خواهی جامعه ایران باشد در غیاب شورای نگهبان در درون خود انتخاباتی غیر رقابتی برپا می‌کند که حتی برای ظاهر سازی هم دو نامزد در آن رقابت نمیک نند حتی دو نامزد زن! اگر واقعاً قرار بود زنان در این دوره رهبری اصلاح طلبان را بر عهده بگیرند حتی وقتی اسماعیل گرامی مقدم عضو حزب اعتماد ملی نامزد می‌شود در همهمهٔ جلسه صدای او به گوش هیئت رئیسه نمی‌رسد و برای او رأی گیری نمی‌شود که این مساله مورد اعتراض قانونی نماینده کارگزاران هم قرار می‌گیرد آن یک نامزد هم با این برنامه به ریاست جبهه اصلاح طلبان می‌رسد که نظر آقای خاتمی نامزدی یک زن آن هم همین بانوی محترم است؛ انتخابی که در واقع از سه جهت انتصاب است:

اول، پیام مستقیم رهبر اصلاحات که انتخاب را به انتصاب بدل می‌کند.

دوم، رایزنی و رأی سازی در درون اتاق فکر یا پولیت بوروی همان حلقه لانه که به همه پیام می‌دهد گزینه‌ای جز آذر منصوری وجود ندارد.

و سوم، ساختار جبهه اصلاحات که براساس احزاب کوچک و چند نفره ای قرار دارد که در واقع فقط سایه حزب اتحاد یا مشارکت سابق هستند و در واقع از قبل روی کاغذ جانبداری آن‌ها از اتحاد ملت قطعی است و البته اتحاد ملت هر چه از تعداد حزب کم بیاورد با اشخاص حقوقی که منصوب سید محمد خاتمی هستند جبران می‌کند.

اشخاص حقوقی که با وجود عضویت در احزاب خود را شخصیتهای ملی و فراجناحی می‌دانند اما به مصداق اینکه همه «برابرند و برخی برابرتر» در شخصیتهای حقوقی هم حزب اتحاد دست برتر را دارد شاید بهتر بود این امکان وجود داشت که شخصی چون سید مصطفی تاج زاده مستقیماً بتواند در جبهه اصلاحات حضور داشته باشد و بر سر دیدگاههای خود به محاجه بپردازد نه اینکه حاکمیت با حبس او این فرصت گفت وگو و نقد درون جبهه‌ای را از بین ببرد.

پنج گرایش در جبهه اصلاحات

قوچانی در ادامه می‌نویسد، این در حالی است که اگر معیار و ملاک سیاست ورزی، تحزب باشد فقط و اگر برای حزب بودن حزب پروانهٔ فعالیت وزارت کشور کافی نیست و حزب باید گفتمان راهبرد و تشکیلات داشته باشد می‌توان از پنج بلوک حزبی در جبهه اصلاحات سخن گفت:

یکم. حزب اتحاد ملت ایران یا همان جبهه مشارکت ایران( گروهک منحله مشارکت) که به سوسیال دموکراسی گرایش دارد و به نوعی چپ مدرن است.

دوم. حزب توسعه ملی ایران یا همان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی( گروهک منحله سازمان مجاهدین انقلاب) که در واقع تداوم چپ کلاسیک است.

سوم. حزب کارگزاران سازندگی ایران که مدافع لیبرال دموکراسی یا تکنوکراسی است و می‌توان آن را میانهٔ مدرن خواند.

چهارم. حزب اعتماد ملی که به نوعی تداوم چپ سنتی است با تمرکز و نفوذ در نیروهای بیرون از مرکز.

پنجم. حزب اسلامی کار و عمق اجتماعی آن خانه کارگر که گرچه باید نوعی جریان سوسیالیستی باشد اما چون از بستر نهاد امنیتی دههٔ شصت برخاسته است محبوبیت چندانی در طبقه کارگر ندارد و بیشتر برای مهار آن بنا شد تا نمایندگی این طبقه اجتماعی.

احزاب دیگر جبهه اصلاحات یا رقیب تشکیلاتی حزب اتحاد ملت هستند (مانند حزب ندای ایرانیان) یا به علت عملگرایی بیش از حد هویت اجتماعی و طبقاتی خود را از دست داده‌اند (مانند حزب اسلامی کار) یا انجمنهایی هستند که هنوز در مرحله ما قبل تحزب بسر می‌برند (مانند انجمنهای اسلامی مهندسان و معلمان و جامعه پزشکی و ...) که گرچه در دوره‌ای نماینده صنف یا طبقه خود در جریان چپ بودند اما اکنون دیگر با آن صنف نسبتی ندارند. حتی می‌توان این فهرست را به دو جناح راست مدرن (کارگزاران) و چپ مدرن (اتحاد ملت) خلاصه کرد و حزب اتحاد ملت و حزب توسعه ملی را به وحدت فرا خواند اما نه تنها چنین نمی‌شود بلکه اعضای اتحاد ملت هر یک رسمی یا غیر رسمی با هدایت یکی از انجمنها یا به احزاب یارگیری می‌کنند و مردان در یک حزب و بانوان آنان در حزبی دیگر عضو می‌شوند اما یک گفتمان دارند با دو تشکیلات وبا این کثرت نمایی فراکسیون سازی می‌کنند و همان طور که گفته شد در انتخاب اشخاص حقیقی به جای چهره‌های اصلی از چهره‌های حزبی جامانده خود یارگیری می‌کنند. این در حالی است که چهره‌های ملی به عنوان اشخاص حقیقی می‌تواند همان رؤسای جمهور سابق، رؤسای مجلس پیشین، شهرداران قبلی یا روشنفکران مستقلی باشند که عضو هیچ حزب یا گروهی نیستند.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

بحران جامعه شناختی جبهه اصلاحات

قوچانی با تاکید بر اینکه جبهه اصلاحات حتی در احزاب اجتماعی هم دچار تعدد و تکثر غیر مفیدی است که بدون توجه به تفکیک‌های گفتمانی احزاب موازی را خلق می‌کند، تصریح می‌کند به عنوان نمونه در حوزه تشکلهای زنان چهار حزب زنانه در جبهه وجود دارد مجمع زنان اصلاح طلب جمعیت حقوق بشر، زنان مجمع زنان مسلمان نواندیش و انجمن روزنامه نگاران زن که سال‌هاست هیچ کدام از آنان کار روزنامه نگاری نمی‌کنند این بانوان به جای تأسیس حزبی واحد خود چند حزب موازی دارند. در حالی که روشنفکران، روزنامه نگاران، دانشجویان و کارآفرینان نماینده‌ای در جبهه اصلاحات ندارند. با وجود این نابرابری تشکیلاتی سخن گفتن از رفع تبعیض جنسیتی در جبهه اصلاحات بیشتر به یک تاکتیک سیاسی می‌ماند تا راهبردی اجتماعی. در کنار پنج فراکسیون حزبی که (قابل تقلیل به دو فراکسیون هم هست) می‌توان از پنج فراکسیون مدنی مبتنی بر موضوعات اجتماعی و طبقاتی و منزلتی و جنسیتی در جبهه اصلاحات هم حرف زد:

یکم. کارگران که دیگر خانه کارگر و حزب کار نماینده آنان نیستند.

دوم. کارآفرینان به معنای صاحبان سرمایه و تولید و صنعت مانند اتاق بازرگانی که فاقد نماینده در جبهه اصلاحات هستند.

سوم روشنفکران. به معنای روزنامه نگاران، نویسندگان، ناشران، دانشگاهیان و هنرمندان که در هر انتخابات پایگاه رأی اصلاح طلبان را از لحاظ نظری منسجم می‌سازند اما پس از انتخابات نماینده‌ای در جبهه اصلاحات ندارند.

چهارم. زنان که البته فراکسیون مؤثری در جبهه اصلاحات دارند اما به جای آنکه یک جمعیت یکپارچه باشند به چهار جریان تقسیم شده‌اند.

پنجم. جوانان که نه به صورت حزب یا حزب واحد که به عنوان یک گروه چانه زنی در جبهه اصلاحات فاقد نهاد یا نماد نمایندگی هستند.

انتقاد شدید از روحانی سالاری و پدرسالاری خاتمی و مجمع روحانیون

قوچانی اما در ادامه با انتقاد از مجمع روحانیون مبارز با طرح این پرسش که چرا باید مجمع روحانیون مبارز فکر کنند نه نماینده یک صنف یا منزلت اجتماعی هستند بلکه به گونه‌ای رهبری جبهه اصلاحات را برعهده دارند؟ می‌نویسد، چگونه شخصی مانند مهدی کروبی چهره‌ای حزبی محسوب می‌شود اما روحانیان دیگر خود را برتر از عضویت در جبهه به عنوان یک شخص حقوقی می‌دانند؟ آیا فکر می‌کنند که باید بر همه جامعه سمت پدری داشته باشند و آیا حتی بدنه مذهبی جامعه رهبری آنان را که دیگر نه مسجدی دارند و نه روضه‌ای می‌خوانند و نه در نهاد مرجعیت نفوذی دارند می‌پذیرد؟ آیا تافته جدا بافته‌ای به نام مجمع روحانیون مبارز تداوم همان نظریه ولایت فقیه در درون جبهه نیست؟ محبوبیت سید محمد خاتمی در بدنه اصلاحات محدود به یک حزب سیاسی نیست و همه اصلاح طلبان رهبری او را به عنوان شخص و نه عضو مجمع روحانیون مبارز قبول دارند.

این نکته‌ای است که بیش از همه شخص آقای خاتمی باید آن را رعایت کند و خود را محدود به یک حزب یا صنف نکند. این روحانی سالاری در جبهه اصلاحات البته ریشه در پدر سالاری هم دارد بالای سر این جبهه اصلاحات که ظاهراً ریاست آن بر عهدهٔ یک زن محترم و مستقل است شورای عالی نیمه آشکاری وجود دارد که ریاست آن با سید محمد خاتمی است و افرادی مانند موسوی خوئینی‌ها و موسوی لاری (از مجمع روحانیون مبارز) در رأس آن قرار دارند و بهزاد نبوی عبدالله نوری، سید حسین مرعشی، محسن امین زاده و محمدرضا خاتمی هم در آن عضویت دارند. جبهه اصلاحات زیر نظر این نهاد عالی اداره می‌شود که تا قبل از آذر منصوری (که معلوم نیست به این جلسه دعوت شود) حتی یک زن هم در آن عضویت نداشته است و امکان ندارد که جبهه اصلاحات بتواند تصمیم بر خلاف این نهاد عالی که همه اعضای آن مردان منصوب و منسوب به رهبر اصلاحات هستند تصمیم بگیرد. این جلسه نهاد اصلی تصمیم سازی و جبهه اصلاحات فقط نهاد تصمیم گیری اصلاح طلبان است و اعضای این جلسه که به ظاهر در برگیرنده نمایندگان احزاب اصلی اصلاحات است نه از سوی آن احزاب که از سوی رهبر اصلاحات تعیین می‌شوند. البته رهبر اصلاحات خود حلقه تصمیم گیری مهم‌تری دارد که در گذشته هاشمی رفسنجانی هم عضو آن بود اما اینک او و سید حسن خمینی در مرکزیت آن قرار دارند.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

تشبیه چپ‌های جبهه اصلاحات به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) / اشاره به شکاف‌های جدی در جبهه اصلاحات

قوچانی در ادامه می‌نویسد، چگونه می‌شود که جبهه‌ای که محصول حداقل ۲۵ سال آزمون و خطای تشکلهای اصلاح طلب برای تأسیس یک ائتلاف پایدار است به ابزار یک جناح سیاسی بدل می‌شود و همان طور که مجاهدین خلق(سازمان تروریستی منافقین) با هژمونی بر شورایی که نامش را مقاومت ملی گذاشته بودند آن را به سایهٔ خود بدل کردند بلشویک‌ها هم همین بلا را بر سر اصلاحات می‌آورند در جلسه‌ای که خانم آذر منصوری با نقل قول از رهبر جبهه اصلاحات بدون هیچ رقیبی به ریاست جبهه رسید الیاس حضرتی دبیرکل حزب اعتماد ملی از جلسه خارج شد و گفت از این پس فقط در سطح نماینده در جبهه شرکت می‌کنند. شهاب طباطبایی دبیرکل حزب ندای ایرانیان هم قصد ترک جلسه را داشت که جلوی این کار گرفته شد اما احتمالاً این حزب هم در سطحی پایین‌تر از دبیرکل در جبهه شرکت کند.

دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران هم که قبل از این به عنوان شخصیت حقیقی از سوی سیدمحمد خاتمی در جلسات شرکت می‌کرد ترجیح داد نه در جمع پانزده نفر سناتور انتصابی که به عنوان شخصیت حقوقی خود در این دوره حاضر شود تا بتواند به جای خودش نماینده‌اش را به جلسه بفرستد و این کار را در جلسهٔ رأی گیری هم کرد. کارگزاران همچنین پس از انتصاب رئیس جدید تصمیم گرفت در دوره تازه در هیئت رئیسه نماینده‌ای نداشته باشد و حتی پیشنهاد انتخاب محسن هاشمی به عنوان نایب رئیس جبهه اصلاحات را رد کند و و حتی نایب رئیس سابق جبهه اصلاحات در دیدار رئیس جدید آن پیشنهاد مشاوره را هم رد کرد. پیشنهادی که هدف آن جلوگیری از انشعاب در جبهه اصلاحات و محوریت کارگزاران برای تأسیس ائتلاف جدید است اما این نوشداروی بعد مرگ سهراب است و قطعاً فراکسیونی در برابر فراکسیون حاکم بر جبهه به وجود می‌آید که خود را در دوگانه کارگزاران - اتحاد ملت نشان خواهد داد؛ چنان که در جبهه جمهور این اتفاق رخ داد. شکاف بزرگتر اما میان دو جناح چپ جبهه میان حزب اتحاد ملت (مشارکت) و حزب توسعه ملی ( گروهک منحله سازمان مجاهدین انقلاب) است که ظاهراً نمایندگان آن تا لحظه آخر بر ریاست بهزاد نبوی اصرار داشتند و به آذر منصوری رأی ندادند. در واقع این بار یک چپ توسط چپ دیگری حذف شد.

 شورش برادران لیلا در جبهه اصلاحات/ روایتی دست اول از کودتا در ستاد انتخاباتی خاتمی/ قوچانی: اصلاح‌طلبان بی‌مرام و شبیه به مجاهدین خلق هستند/ اصلاحات کمر به قتل خود بسته است

برادران لیلا در جبهه اصلاحات

قوچانی اما در خاتمه می‌نویسد، در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ نسل جدیدی ظهور کرده است که نه تنها شکاف دولت ملت که شکاف اصلاحات -ملت را نشان داد شکافی که نه با پوپولیسم یا رادیکالیسم که با ناسیونالیسم و لیبرالیسم ترمیم می‌شود و لیبرالیسم یا ناسیونالیسم نمی‌تواند با چپ گرایی و چپ روی جمع شود. مسالهٔ اصلی این جنبش سطح زندگی مردم (فقر) و آنگاه سبک زندگی مردم کرامت است که در نهایت به جنبشی برای حقوق اساسی بدل می‌شود اصلاح طلبان به عنوان جناح چپ اسلام گرایان تنها با تغییر حاکمیت شایستهٔ جانشینی آن نمی‌شوند.

این تغییر باید در مبارزه آنان با ناکارآمدی و تبعیض و فرقه گرایی در درون حاکمیت و اصلاحات همزمان نشان داده شود تبدیل جبهه اصلاحات به حزب اصلاحات بدون این آسیب شناسی های گفتمانی و تشکیلاتی و راهبردی ناممکن است و تنها به تغییر تاکتیکی می‌رسد که در آن مردان به زنان و پیران به جوانان بدل می‌شوند در حالی که مردان و پیران همچنان صحنه گردان داستان هستند تحولات پوپولیستی و فمینیستی در جبهه اصلاحات صورتی اپورتونیستی از تحولات عمیق‌تر دموکراتیک شامل جنبش حقوق زنان است که در نهایت یادآور شعارهای فیلم «برادران لیلاست. سیلی دختری جوان جسور و به دور از حرمت‌های خانوادگی بر گونهٔ پدری پیر که در نهایت به مرگ او می‌انجامد. در این نزاع اما برادران لیلا که جرأت و جسارت و تا حدودی وقاحت خواهر خود را ندارند منفعلانه و حتی فرصت طلبانه پشت جبهه جنگ دختر - پدر در کمین قرار می‌گیرند تا جنگ مغلوبه شود.

این بار نه فقط نوید محمدزاده که همه برادران لیلا شبیه اصلاح طلبان هستند که هر یک در نواختن این سیلی به گوش پدر سهمی دارند عاقبت کار البته مرگ پدری است که پس از درگذشت او هر کس سعی می‌کند گوشه‌ای از تابوت را روی دست بگیرد تابوت مرگ اصلاحات و عبور به دوران پسا اصلاحات ... این بار نه فقط حاکمیت که خود اصلاحات کمر به قتل خود بسته است. این یک خودکشی است.


:: بازدید از این مطلب : 243
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 29 مرداد 1402

جنایتی بزرگ که در کشور مدعی حقوق بشر همچنان قربانی می گیرد

 

تجاوز و قتل بیماران از جمله نوزادان در بیمارستان‌های انگلیس مدعی حقوق بشر در سایه سکوت دولتمردان همچنان ادامه دارد که یادآور زنده به گور کردن 150 هزار کودک بومی کانادایی در مدارس شبانه روزی  است چنانکه در ادامه این فاجعه انسانی، یک پرستار انگلیسی در ارتباط با کشتن هفت نوزاد با تزریق هوا و روش‌های دیگر در بیمارستانی در شمال این کشور مجرم شناخته شد.

 

لوسی لتبی


قتل در روز روشن آن هم با قربانیانی که نوزادانی مظلوم و بی پناه می‌باشند گویی برای انگلیسی ها به یک امر عادی مبدل شده است چنانکه در طول چند دهه این جنایت‌ها همچنان بدون هیچ رسیدگی و مقابله‌ای در بیمارستان‌های این کشور ادامه دارد. جنایتی که البته مشابه آن را در نسل کشی 150 هزار کودک بومی کانادایی به دست دولتمردان انگلیس و کانادا در مدارس شبانه روزی می‌تون مشاهده کرد. در طول 100 سال تا سال 1997 در حالی که کانادا مستعمره و سپس تحت سلطه انگلیس بوده با ادعای آموزش، کودکان بومی به مراکز شبانه‌ریزی ( به اصطلاح مدارس دینی ) به زور منتقل شده در حالی که هرگز به خانه‌های خود باز نگشته و گورهای دسته جمعی آثار اجساد  150 هزار کودک بومی را نشان می‌دهد در حالی که تا به امروز نه چارلز پادشاه و نه دولتمردان انگلیس در این زمینه عذرخواهی نداشته‌اند.

پیدا شدن گورهای دسته جمعی؛ نمونه دیگری از نسل‌کشی در کانادا
 

 

سومین گور دسته‌جمعی کودکان کانادایی کشف شد


این نوع جنایت در ابعادی نوین علیه نوزادان و البته سالمندان در بیمارستان‌‌های انگلیس دنبال می‌شود چنانکه براساس گزارش سی بی اس، «لوسی لتبی» ۳۳ ساله متهم است، در زمانی که در بیمارستان «کانتس چستر» در شمال غرب انگلیس به عنوان پرستار کار می‌کرده است ۷ نوزاد از جمله ۵ نوزاد پسر و ۲ نوزاد دختر را بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ به قتل رسانده است.
طبق یافته‌های پلیس جنایی انگلیس، این پرستار متهم است که به روش‌های مختلف به نوزادان تازه متولد شده از طریق تزریق هوا به جریان خون آنها و وارد کردن هوا و شیر به معده آنها با لوله‌های بینی به معده، به آنها آسیب رسانده است.«پاسکال جونز» دادستان پرونده با انتشار بیانیه‌ای گفته: لوسی لتبی با استفاده از مهارت و دانش ابزارهای ساده مثل هوا و شیر را به عنوان سلاح کشنده استفاده کرده است و درجایی که باید برای نوزادان و خانواده‌هایشان امن باشد به آنها آسیب زده است.
این گزارش افزود: لتی همچنین متهم است که به سرمهای وریدی انسولین اضافه کرده و در لوله های تنفسی نوزادان اختلال ایجاد می‌کرده است.پلیس انگلیس از ماه مه ۲۰۱۷ بررسیهای خود را در این زمینه آغاز کرده بود. وی قبل از اینکه در نوامبر ۲۰۲۰ به قتل این نوزادان متهم شود سه بار بازداشت شده بود.
در این میان رسانه‌هایی همچون بی بی سی برای اهمیت زدایی از این جنایت وارد کار شده‌اند.پردازش رسانه‌ها و مقامات انگلیسی به این جنایات تکرار همان اصل خودبرترپندارانه انگلیسی که بر اساس آن ادعا می‌شود یک انگلیسی هرگز قاتل نمی‌شود، جنایتکار نمی شود، تروریست نمی‌شود چنانکه بی بی سی در باب این جنایتکار به نقل از دادستانی او را به عنوان فردی «محاسبه‌گر و فریبکار» و فرصت‌طلب معرفی کرده که با سرزنش و شماتت همکاران دیگرش نقش خود در «حملات قاتلانه‌اش» را پنهان می‌کرد. این روایت از جنایتی هولناک که به قتل هفت نوزاد منجر شده همانند پردازش رسانه‌ای بی بی سی که سرقت آثار تاریخی عراق به دست زن و شوهر انگلیسی را برداشتن آثار تاریخی عنوان کردند. این رسانه‌ها بران بوده‌اند تا با به کار بردن تصویری خندان از قاتل 7 نوزاد فضای ترحم آمیز برای مخاطب را از قربانی شدن 7 نوزاد به خنده رو بودن پرستار قاتل منتقل کنند.
لازم به ذکر است چندی پیش «جو فینیکس»، استاد جرم شناسی دانشگاه ریدینگ انگلیس و عضو شبکه حقوق زنان در گزارشی به موضوع حملات جنسی به بیماران در بیمارستان‌های این کشور پرداخته و آن را یک رسوایی ملی خواند. ارقام فاش شده از سوی شبکه حقوق زنان (WRN) است که نشان می‌دهد در طول چهار سال گذشته، بیش از ۳ هزار زن در بیمارستان‌های انگلیس مورد آزار یا تجاوز جنسی قرار گرفته‎‏اند و تنها ۴ درصد از مجرمان متهم شده اند.از تجاوزهای گروهی تا آزار جنسی کودکان، آمار منتشر شده به گفته هیدر بینینگ بنیانگذار این موسسه انگلیسی، بخش کوچکی از یک کوه یخی بشمار می‌رود. وی افزود: «بیمارستان ها مکان هایی هستند که همه - بیماران، کارکنان و بازدیدکنندگان - باید کاملاً احساس امنیت کنند، اما هر هفته ده‌ها فقره تجاوز و آزار جنسی خشونت آمیز رخ می‌دهد.»
در موردی دیگر روزنامه گاردین  انگلیس نوشت: «کارشناسان هشدار داده‌اند که سالانه بیش از 100.000 مورد خشونت جنسی و رفتار نادرست در بیمارستان‌های سرویس ملی بهداشت (NHS) انگلیس ثبت و بررسی نمی‌شوند.» همچنین تحقیقات ژورنال پزشکی بریتانیا (the BMJ) و گاردین نشان می‌دهد که پلیس بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲ آماری بالغ بر ۱۸۰ مورد تجاوز به کودکان زیر ۱۶ سال را در محل NHS ثبت کرده است. چهار کودک زیر ۱۶ سال مورد تجاوز گروهی قرار گرفته‌ است!
در همین حال در سال 1393 نیز عنوان شد که  آمار ثبت شده پلیس نشان می دهد در انگلیس آزار و حملات جنسی به بیماران ذهنی در بیمارستانها افزایش قابل توجهی داشته است به طوری که در سه سال بیش از هزار و ششصد مورد به ثبت رسیده است. نگاه داشتن 400 جنین در بیمارستان، دزدیدن اجزای بدن کودکان مرده همچون قلب، کلیه و ... بدون اجازه والدین در بیمارستان کودکان آلدر هی بین سال های 1996 تا 1998، یکی دیگر از رسوایی های NHSاست. در همین حال در گزارشی در سال 2001 اعلام شد که به غیر از بیمارستان آلدر هی، 210 بیمارستان تحت نظر NHS، در حدود 104 هزار قطعه از اعضای بدن کودکان و جنین های سقط شده را بدون اجازه والیدن آنها نگهداری کرده است.


:: بازدید از این مطلب : 243
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 27 مرداد 1402
مسیر انتخاب| روزنامه شرق: اصلاح‌طلبان اگر نظری درباره انتخابات نمی‌دهند چرا جبهه و تشکیلات راه انداخته‌اند؟

 

کدام اصلاح‌طلبان تاکنون برای مجلس ثبت نام کرده‌اند؟

 

.
 
ماجرای عکس جنجالی دو چهره معروف اصلاح طلب و اصولگرا!
 
 
 
 
 
اصلاح طلبان
 
 

 

30 وطن فروش اصلاح طلب را بشناسید+عکس
 
 
چه شباهت عجیبی؟! به گزارش شهدای ایران، حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان طی یادداشتی با عنوان «چه شباهت عجیبی؟!» در شماره امروز این روزنامه نوشته است:

۱- قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران در ژوئن ۲۰۱۰ (۲۵ خردادماه ۱۳۸۹) یعنی دقیقاً در سالگرد فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ صادر شد. هيلاری کلينتون وزیر خارجه وقت آمریکا که همراه با رافائل کوريا، رئيس جمهوری اکوادور، در یک کنفرانس خبری صحبت می‌کرد، درباره این قطعنامه گفت: «فکر می‌کنم منصفانه است اگر بگويم اين تحريم‌ها مهم‌ترين تحريم‌هايی است که ايران تا‌کنون با آن مواجه شده است»! خبرنگار واشنگتن‌پست در همان کنفرانس مطبوعاتی از هیلاری کلینتون می‌پرسد «فکر نمی‌کنید که این قطعنامه علیه ملت ایران است و نه دولت ایران؟ زیرا مفاد قطعنامه نشان می‌دهد که فشار‌های ناشی از آن بر ملت ایران وارد می‌شود و نه دولت». کلینتون نظر خبرنگار واشنگتن‌پست را رد نمی‌کند و فقط می‌گوید «به هر حال، این ملت ایران است که باید به نظام فشاربیاورد»! یعنی فشار بر مردم و انتقام از آنها به علت آنکه فتنه آمریکایی- اسرائيلی ۸۸ را خنثی کرده و به آمریکای خونریز و غارتگر اجازه نداده‌اند سرنوشت نظام و ملت را در اختیار خود بگیرد.

۲- حالا در این آیات از سوره مبارکه احزاب دقت کنید «إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا. هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا ... زمانی را به یاد آور که [دشمنان] از بالا و پایین به سویتان آمدند، و در آن هنگام چشم‌ها [از شدت ترس] خیره شد و جان‌ها به حنجره رسید، و به خدا گمان‌های ناروا بردید». دشمن از بالا و پایین - بخوانید از زمین و هوا- به سپاه اسلام یورش آورده و عرصه را بر آنان تنگ کرده است. حالا نوبت نفوذی‌هاست که مأموریت خود را انجام بدهند. کدام مأموریت؟‌ ادامه آیات را بخوانید: « وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ... در آن هنگام بود که منافقان و آنان که در دل‌هایشان مرضی بود، گفتند: آنچه خدا و پیامبرش به ما وعده داده بودند، فریب [ و دروغ] بود»! (آیات ۱۰، ۱۱ و ۱۲)

۳- آیات فوق مربوط به جنگ احزاب است، (همان جنگ خندق) که در آن تمامی دشمنان اسلام اختلافات خود را موقتاً کنار گذاشته و برای مقابله با اسلام نوپای آن روز با هم متحد شده بودند و به همین علت آن را جنگ احزاب می‌نامند. شباهتی میان جنگ احزاب و هجوم همه‌جانبه این روزهای دشمنان اسلام علیه ایران اسلامی نمی‌بینید؟! میان لجن‌پراکنی این روزهای پادو‌های داخلی آمریکا علیه انقلاب و مأموریت آن روزهای منافقان در جنگ احزاب چطور؟!

۴- رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانات حکیمانه روز پنج‌شنبه خود با مردم تبریز فرمودند: «مردم با وجود اینکه در محاصره انواع مشکلات مانند کرونا، مشکلات معیشتی، لجن‌پراکنی‌های بیگانگان و متأسفانه کمک بعضی عناصر داخلی به آن لجن‌پراکنی‌ها قرار داشتند، این راهپیمایی عظیم (راهپیمایی روز ۲۲ بهمن) را به‌گونه‌ای انجام دادند که بر اساس گزارش‌های معتبر‌، جمعیت در اغلب استان‌ها بیش از سال گذشته بود». چرا مردم با وجود انواع مشکلات بسیار گسترده‌تر از گذشته آمده بودند؟ حضرت آقا اصلی‌ترین علت را «زنده بودن انقلاب» و «دلبستگی عموم مردم به آرمان‌های انقلاب» معرفی کرده و می‌فرمایند: «زنده بودن انقلاب یعنی دلبستگی عموم مردم و نسل‌های جدید به آرمان‌های انقلاب که اگر این دلبستگی و ایستادگی نبود، دشمن نیازی نداشت این همه خباثت به خرج دهد، بنابراین دشمنی‌ها به علت پایداری و وفاداری ملت به اهداف انقلاب است».

۵- در ماجرای جنگ احزاب نیز اگرچه منافقان با استناد به سختی‌ها اصرار داشتند وعده خدا و پیامبرش را فریب جلوه دهند! ولی مومنان نگاه دیگری داشتند و خداوند متعال درباره مواجهه آنها با همان مشکلات می‌فرماید: «وَ لَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا ... هنگامی که مؤمنان، گروه‌های دشمن را دیدند، گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و خدا و پیامبرش راست گفته‌اند، و [جنگ‌خندق] جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود».(آیه ۲۲ احزاب). نمونه‌ای از این دست را در راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن امسال می‌توان دید.

۶- گفته‌اند؛ «بهتر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران» از این روی، به سخنان «خاویر سولانا» نماینده عالی سابق سیاست امنیتی و خارجی مشترک اتحادیه اروپا و دبیرکل شورای اتحادیه اروپا هم نگاهی بیندازید. او در مصاحبه با روزنامه اکونومیست می‌گوید «علت ایستادگی ایران در مقابل فشارهای سختی که برای دیگران بحران‌های بسیار حاد، تلقی می‌شود، مدیریت کارساز و غیر‌متعارف آیت‌الله خامنه‌ای است» خاویر سولانا در همان مصاحبه به نکته مهمی اشاره کرده و می‌گوید «مردم در ایران به اسلام وفادارند و حرکت گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی را مخالفت با اسلام می‌دانند و آنها را از خود می‌رانند».

و ... بالاخره، چه شباهت عجیبی است میان هجوم این روزهای دشمنان بیرونی انقلاب و مأموریت پادوهای داخلی‌آنها با هجوم همه‌جانبه دشمنان اسلام در آن روزها (۱۴۰۰ سال قبل) و مأموریتی که در آن هنگام به منافقان داده بودند!
 
 
وظیفه اصلاح طلبان در وضعیت فعلی چیست؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

:: بازدید از این مطلب : 176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 26 مرداد 1402

داود مهدوی زادگان در یادداشتی نوشت: درباره دلایل نظری ضرورت خالص سازی حکمرانی سخن بسیار است. اما برای بیشتر مردم دلایل عینی آن فهم پذیر تر است. مشاهده عینی مردم از گفتار و رفتار ناخالص کارگزاری آنان را به ضرورت سیاست خالص سازی مدیریت کشور متقاعد می کند. 

متأسفانه مملکت بعد از جنگ تحمیلی از مدیریت ناخالص رنج ها برده است. تشخیص چنین مدیریتی در دو سال اخیر که سیاست خالص سازی بر امورات حاکم شده برای مردم  قدری آسان تر شده است. بی جهت نیست که فقط کارگزار ناخالص با این سیاست مخالف است. 

 گاهی اوقات با مشاهده سادگی، خوش‌خیالی و تناقض گویی و خودخواهی های مفرط در بعضی از سیاسیون به شدت شگفت زده و رنجیده خاطر می شویم. این اوصاف همگی نشانه ای از مدیر و کارگزار نا خالص است. به خیال او اگر رئیس جمهور ایران با رئیس جمهور آمریکا آن هم از نوع ترامپی دست می داد تمام مشکلات حل می شد! در عین حال می گوید هیچ تضمینی برای قرار دادها نیست! شاه ایران که دست نشانده خودشان بود، از دست دادن با رئیس جمهور آمریکا هیچ خیری غیر از نکبت و بدبختی برای ملت به ارمغان نیاورد تا چه رسد به مدیر کدخدا پرست. 

می گوید ما در حل مشکلات اختیار نداریم ولی قدرت شان را در تصاحب اتاق بازرگانی که مهم ترین نهاد اقتصادی کشور است، به رخ ملت می کشد. اعتراف به بلوغ سیاسی و رشد عقل سیاسی می کند ولی همچنان سیطره استبداد بین المللی را می پذیرد و از نظام اسلامی می خواهد که برابر آن تمکین کند. 

مدت مدیریت کارگزارانی خود در این مملکت را به اندازه عمر یک جوان سی چهل ساله می داند ولی حاضر به پذیرش سهم خود در اوضاع نا بسامان موجود نیست و به دیگران نسبت می دهد. 

بی محابا نسبت های ناروا و غیر کارشناسی شده به دیگران می دهد. ولی از دیگری چنین انتظاری با او ندارد. می گوید اختیار نیست ولی همچنان تمنای تصاحب قدرت را دارد. هر آنچه را دیگری می گوید قبول ندارد ولی از دیگری می خواهد که گفته های او را قبول کند. در نهایت هم آن کس که استبداد می ورزد همان دیگری است و نه او! آن کس که مردمی است، او است و نه دیگری. 

اما تاسف‌بار ترین بخش گفتگو اینجاست که اعتراض می کند که چرا امام جمعه شهر مردم را قبل از برگزاری نماز علیه رئیس جمهور می شوراند. شوراندنی که توسط امام جمعه تکذیب شد. ولی همین کارگزار معترض برابر چند ماه شورش اغتشاش گران در فتنه 401 نه فقط سکوت می کند بلکه رسانه اش را به حمایت رسانه ای از آنها گسیل می دارد!

آیا نظام اسلامی برابر چنین دورویی و ساده اندیشی و خودخواهی و تناقض گویی های برخی از کارگزارانش حق ندارد سیاست خالص سازی را در پیش گیرد؟ اخلاص از نفاق و خودخواهی و تناقض گویی و ساده اندیشی از شرایط لازم حکمرانی و جامعه خوب است. 

مملکت را بیش از این نمی توان با کارگزار ناخالص اداره کرد. همان مدیریت ناخالص سی و اندی ساله ما را بس. بگذاریم و بگذارید مردم قدری هم خدمت کارگزار خالص انقلابی را تجربه کنند. انشالله


:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 24 مرداد 1402

 

«مرگ مردم اجتناب‌ناپذیره (حتی کسانی‌ که با جمهوری اسلامی مخالف هستند)؛ سلامت خودتون برای ما مهمه؛ کشته شدن مردم مشکلی نداره و در مسیر انقلاب هست...بمب‌هایی که بهت دادم، پرت کن داخل اماکن شلوغ»!؛ این بخشی از پیامی است که از طرف مسئول گروهک تروریستی به اصطلاح «ارتش مردمی»! به یکی از اعضای گروهک ارسال شده است. 
در هفته‌های گذشته، این گروهک تروریستی- صهیونیستی قبل از هرگونه اقدام جنایتکارانه توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) شناسایی و اعضای آن بازداشت شده و شاکله گروهک نیز منهدم شد. نکته قابل تأمل اینجاست که ۴۳ بمب آماده انفجار، ۵۵ چاشنی انفجاری، ۲۰ بمب پرتابی و بیش از ۱۰۰ کیلوگرم مواد پیش‌ساز انفجاری از مخفیگاه‌های اعضای این باند تروریستی ـ صهیونیستی کشف شده است. 
بنابر اسناد منتشر شده، اعضای این باند تروریستی - صهیونیستی با جریان معاند در خارج از کشور ارتباط نزدیکی داشته است. همان جریانی که در یک‌سال اخیر با نقاب «زن، زندگی، آزادی» تقلا کرد تا چهره زشت و مشمئزکننده خود را پنهان کند. 
در ماه‌های اخیر دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورمان حداقل 6 شبکه تروریستی را شناسایی و منهدم کرده‌اند. تروریست‌هایی که هدفشان از بین بردن امنیت در ایران بوده و اصلا برایشان فرقی نمی‌کند که افرادی که کشته می‌شوند، حامی نظام هستند، یا منتقد نظام و یا مخالف نظام؛ اینها قاتل زنان و زندگی‌ها و آزادی‌ها هستند که نقاب «زن، زندگی، آزادی» به چهره خود زده‌اند!
این جماعت رذل و خبیث اسامی مختلفی دارند؛ آمریکا، انگلیس، اسرائیل، داعش، بی‌بی‌سی، اینترنشنال، رژیم پهلوی، کومله، پژاک، جیش‌الظلم، جریان غربگرا در ایران و...؛ در میان قاتلان زن و زندگی و آزادی، آمریکا جایگاه کارفرما و دیگر اسامی ذکر شده، جایگاه پیمانکار را دارند.
در جدیدترین نمونه از جنایات این قاتلان مزدور و آدمکشان اجاره‌ای آمریکا، شامگاه یک‌شنبه -22 تیر 1402- یک تروریست داعشی وارد حرم حضرت شاهچراغ(ع) شد تا زن و کودک و پیر و جوان را به رگبار ببندد. اما حافظان امنیت در همان دقایق اولیه، این تروریست را زمینگیر کرده و از وقوع یک جنایت بزرگ جلوگیری کردند. 
در سال گذشته کارفرمای پروژه فریبکارانه «زن، زندگی، آزادی»، در میانه اغتشاشات به جنایت در حرم شاهچراغ(ع) اقدام کرد. اما امسال، همین کارفرما با دستپاچگی، خیلی زود دست خود را رو کرد و با عجله به سراغ تکرار جنایت رفت. 
شواهد حاکی از آن است که دشمن در پی آن بود تا با کشتار تعداد زیادی از مردم در حرم شاهچراغ(ع) نهادهای اطلاعاتی و امنیتی را دچار شوک کرده و با تعمیم ترس و وحشت به سراسر کشور، از حافظان امنیت اعتبارزدایی کرده و ابتکار عمل را از دست آنان بگیرد. 
اما دشمن احمق‌تر از آن است که بفهمد در این عالم به غیر از محاسبات سیاسی، محاسبات دیگری هم وجود دارد که همان سنت‌های الهی است. نشان به آن نشان که تروریست حرم شاهچراغ(ع) توسط یکی از خادمان عزیز در بخش خدمات حرم، زمینگیر شد. این عزیز در وصف آن لحظه می‌گوید: «بنده از شرکت خدماتی هستم و مشغول جارو در صحن بودم که تروریست را با اسلحه دیدم. ترسی بر من غلبه نکرد و حضرت کمک کرد تا به سمت تروریست بروم و مانع او شوم.» ناگفته نماند که نیروهای امنیتی مستقر در حرم به فاصله چند ثانیه پس از اقدام شجاعانه و ایثارگرانه این خادم عزیز، به بالای سر تروریست رسیده و وی را بازداشت می‌کنند. 
حالا چرا می‌گوییم آمریکا به عنوان کارفرمای پروژه، با دستپاچگی و با عجله به سراغ تکرار جنایت رفت؟! پاسخ را باید در رویدادهایی ببینیم که در حدود یک‌سال گذشته رخ داد. در سال گذشته پروژه «جنگ ترکیبی علیه مردم ایران» با وجود هزینه‌های هنگفت، به صورت مفتضحانه‌ای شکست خورد. 
آمریکا با بحران‌های داخلی مختلفی دست به‌گریبان است. در ماه‌های گذشته مجله انجمن پزشکی آمریکا گزارش تکان‌دهنده‌ای را منتشر کرد. بر اساس این گزارش، فقر پس از بیماری‌های قلبی، سرطان و بیماری‌های ناشی از مصرف دخانیات، چهارمین علت اصلی مرگ‌ومیر در آمریکاست. بر اساس این تحقیقات از سال ۲۰۱۹ تاکنون، مرگ حدود ۱۸۳ هزار نفر در آمریکا به صورت مستقیم به فقر مرتبط بوده است. به بیان دیگر، به صورت میانگین هر روز ۵۰۰ نفر در آمریکا به علت فقر جان می‌دهند. 
دولت آمریکا به‌رغم بحران‌های متعدد داخلی، به این دلیل که به خوی استکباری اعتیاد دارد، در سال گذشته فقط در عرض چند ماه حدود 400 میلیون دلار هزینه کرد اما نتوانست از شکست خفت‌بار پروژه جنگ ترکیبی در ایران که با «تابلوی زن، زندگی، آزادی» طراحی کرده بود، جلوگیری کند.
عقب‌نشینی دولت‌های اروپایی در مسئله گروهک منافقین، عقب‌نشینی کاخ سفید در مسئله اموال بلوکه شده ایران، تار و مار شدن گروهک‌های تروریستی در داخل ایران توسط وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه، ضربات هولناک سپاه به تروریست‌های تکفیری در کشورهای همسایه، تحقیر آمریکا توسط ناوگروه 86 ارتش در آب‌های بین‌المللی و حتی بیخ گوش ایالات متحده (البته بخوانید ایالات غیرمتحده)، ضرب شست نیروی انتظامی به عناصر تکفیری تروریستی در جنوب و جنوب شرق کشور، بازداشت عناصر آموزش‌دیده سازمان جاسوسی آمریکا در پوشش خبرنگار و... از جمله عواملی است که منجر به این واکنش عصبی و ناشیانه آمریکا شد.
اما این واکنش عصبی آمریکا، یک دلیل بسیار مهم دیگر هم دارد و آن مجموعه اقداماتی است که مردم عزیز ایران - با گرایش‌های مختلف سیاسی و تیپ‌های مختلف - در یک‌سال گذشته در بزنگاه‌ها انجام داده‌اند.
حضور عظیم مردم در راهپیمایی 13 آبان و 22 بهمن سال گذشته، حضور تماشایی مردم در جشن 10 کیلومتری غدیر، حضور حماسی مردم در مراسم‌های عزاداری سید و سالار شهیدان، حضور باشکوه مردم در مراسم‌های شب‌های قدر در ماه مبارک رمضان، حضور انبوه مردم در مراسم نماز عید سعید فطر، بی‌اعتنایی قاطبه زنان و دختران عفیف و باکرامت ایران به فراخوان‌های ترویج بی‌حجابی، هوشمندی و بصیرت مردم غیور خوزستان و کردستان و سیستان و بلوچستان و... در مقابل نقشه‌های شوم دشمن و ناکام گذاشتن آن، حرکت مستمر و پرسرعت جوانان عزیز کشورمان به سمت پیشرفت روزافزون و... تنها بخشی از مصادیق عصبانیت و خشم دشمن و در رأس آن آمریکا از ملت عزیز ایران است.
دشمن به خیال خام خود تصور می‌کرد که مردم ایران به واسطه تبلیغات انبوه و فریبنده، از مذهب و باورهای دینی خود فاصله گرفته و قطعات پازل پروژه فریبنده «زن، زندگی، آزادی» یکی پس از دیگری اجرا خواهد شد. اما این پروژه در همان قدم اول زمینگیر شد. 
در حال حاضر پروژه آمریکایی «زن، زندگی، آزادی» به طور کامل شکست خورده و به هیچ عنوان از بدنه اجتماعی برخوردار نبوده و نیست. به همین خاطر در آستانه اغتشاشات سال گذشته شاهدیم که یکبار دیگر نقاب از چهره مدعیان دروغین شعار «زن، زندگی، آزادی» کنار رفت و اتاق فکر این پروژه، چهره اصلی خود را در قالب ترور و جنایت و کشتار زنان و کودکان نشان داد. 
اما جریان غربگرا در داخل ایران یکبار دیگر رفوزه شد. این طیف در واکنش به حادثه تروریستی شاهچراغ با القای ناتوانی دستگاه امنیتی کشور، مدعی شد که حاکمیت به‌ جای تمرکز بر حجاب زنان، باید به سراغ مقابله با گروهک‌های تروریستی برود. اما این جهت‌گیری و این واکنش به حادثه شاهچراغ، در حقیقت عملیات روانی اتاق فرمان دشمن را لو داد. 
این استدلال مضحک جریان غربگرا، یکبار دیگر ثابت کرد که پروژه ترویج هنجارشکنی و بی‌حجابی و اقدامات تروریستی همچون اقدام جنایتکارانه در حرم شاهچراغ(ع) دو لبه یک قیچی است. یعنی هر وقت اتاق فکر دشمن در ترویج هنجارشکنی کم می‌آورد و از مردم سیلی می‌خورد، با ترور کور و جنایت، دست و پا می‌زند تا مسیر را برای ترویج و عادی‌‌سازی هنجارشکنی هموار کند. 
همان‌طور که گفتیم، دشمن احمق‌تر از آن است که بفهمد در این عالم به غیر از محاسبات سیاسی، محاسبات دیگری هم وجود دارد که همان سنت‌های الهی است. خدای بهمن 1357 همان خدای مرداد 1402 است. 
 

مسعود اکبری


:: بازدید از این مطلب : 223
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 24 مرداد 1402

 خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی است. جزئی‌ترین، ریزترین، پنهان‌ترین و غیررسمی‌ترین رفتار‌های ما به عنوان یک پدر و مادر در خانواده ممکن است وسیع‌ترین و عمیق‌ترین تاثیرات را به‌دنبال داشته باشد. کودکان آن چه ما می‌خواهیم نمی‌شوند بلکه آن چه انجام می‌دهیم، می‌شوند. «یتیم اینترنتی» یکی از اصطلاح‌های جدید روان شناسی است و منظور آن، کودکانی هستند که والدینشان به حدی در باتلاق عمیق فضای‌مجازی غرق شده‌اند که فرصت جزئی‌ترین تعامل با کودکان خود را ندارند و آن کودکان به‌شدت احساس تنهایی و طرد شدن می‌کنند. در ادامه نکاتی در همین باره مطرح خواهد شد.

 کاش یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک!

 یک معلم به تازگی گفته که در یکی از کلاس‌هایم، نامه‌ای از یک بچه ۸ ساله خوانده شد که همه جمعیت را در بهت فرو برد؛ آن بچه خطاب به پدر و مادرش نوشته بود: «کاش یک گیگ اینترنت بودم نه یک کودک، کاش من هم یک گیگ اینترنت پرسرعت بودم تا هر از گاهی دستان پرمهر پدر و مادرم را لمس می‌کردم، مرا با حرص و ولع وصف ناشدنی در آغوش می‌کشیدند و شب‌ها در بغلشان می‌خوابیدم، اما افسوس که انسان هستم و یک کودک!» این نامه که در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شد، پیام‌های تامل برانگیزی دارد.

 مزایای آشنایی والدین با فضای‌مجازی

 اگرچه والدینی که با فضای‌مجازی به‌خوبی آشنا هستند، می‌توانند فاصله بین نسل‌ها را کاهش دهند، اعتمادبه‌نفس کودکان را بالا ببرند، درک متقابلی بین فرزندان و خود ایجاد کنند و بهتر می‌توانند فرزندان خود را در این فضا راهنمایی، کنترل و آن‌ها را با ابعاد مختلف این دنیا آشنا کنند، اما در کنار فواید و مزایای بی شمار، مشکلات و آسیب‌هایی هم هست که نیاز به مدیریت دارد.

 خطر منزوی‌شدن همه اعضای‌خانواده

 والدینی که به فضای‌مجازی اعتیاد پیدا می‌کنند علاوه بر این که با مشکلات جدی در زندگی زن و شوهری روبه‌رو می‌شوند در فرزندپروری هم با دردسر‌های زیادی مواجه خواهند شد. اولین اتفاق، احساس دوری زوج‌ها از یکدیگر است سپس کاهش ساعت گفت‌وگوی والدین با هم و با فرزندان یکی از خطرات جدی معتادان به اینترنت و فضای‌مجازی است که منجر به منزوی شدن همه اعضای خانواده می‌شود. در این شرایط معمولا والدین از وضعیت تحصیلی و تربیتی فرزندان خود غافل می‌شوند که به تدریج منجر به افت تحصیلی آن‌ها می‌شود یا رفتار‌های نابهنجار مانند پرخاشگری و اضطراب، افسردگی و ... را در آن‌ها شکل می‌دهند. والدینی که تمام وقت خود را در اینترنت و فضای‌مجازی می‌گذرانند از ایجاد ساعات مفرح در خانواده غافل می‌شوند و به جای اشتراک گذاشتن لذت‌های زندگی با اعضای خانواده به دوستان مجازی پناه می‌برند و نمی‌توانند حتی سهمی کوچک در تفریحات خانواده داشته باشند. به همین دلیل فرزندان برای پر کردن جای خالی والدین دچار خلأ‌های عاطفی شدید، پرخاشگری و حتی بزهکاری می‌شوند.

 به این ۱۱ سوال پاسخ دهید

 بد نیست برای آن که بدانیم تا چه حد زمان برای ارتباط با فرزندمان اختصاص می‌دهیم، به این چند سوال پاسخ دهیم: ۱-در طول هفته گذشته چند ساعت را با فرزند خود سپری کرده‌اید؟ ۲-زمانی که از سر کار به خانه برمی‌گشتید، آیا خود را درباره این که او وقتش را چطور گذرانیده و چه تجربه‌ای کسب کرده و چه فکر می‌کند، علاقه‌مند نشان داده‌اید؟ ۳-آیا وقتی فرزند شما متنی نوشته یا نقاشی یا وسیله‌ای درست کرده، به او نگاه یا سوالی می‌کنید؟ ۴-چندبار در هفته به دلیل کمردرد، خستگی یا هر بیماری دیگر، فرزندتان را از خود دور کرده‌اید؟ ۵-چند بار به فرزند خود گفته‌اید ساکت باش یا از من دور شو یا این که با چیز دیگری خود را سرگرم کن؟ ۶-آخرین باری که خانوادگی به گردش رفتید، کی بود؟ ۷-آخرین باری که به زور بچه را به رختخواب فرستاده‌اید، کی بود؟ ۸-آخرین باری که به دلیل یک رفتار درست، او را تشویق کرده‌اید، کی بود؟ ۹-آخرین باری که کودک تان مشکلاتش را با شما مطرح کرده است، کی بود؟ ۱۰-آخرین بار که یک مشکل خانوادگی را با هم بررسی کرده‌اید، کی بود؟ ۱۱-چند بار در هفته اخیر از این که کودک‌تان خود را به شما نچسبانده و با کامپیوتر یا گوشی سرگرم بوده، رضایت داشتید؟

 ۶ توصیه به والدین معتاد به شبکه‌های اجتماعی

 اگر به سوالات مطرح‌شده به‌گونه‌ای پاسخ دادید که نشانگر فاصله افتادن بین شما با کودک‌تان است به منظور پیشگیری و کاهش آسیب‌های فضای‌مجازی راهکار‌هایی که در ادامه مطرح می‌شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد.

 ۱-گذران اوقات‌بیشتر با فرزندان در فضای بیرون از خانه به‌طوری که فرزندان از نظر عاطفی احساس خلأ نکنند. ۲-فرهنگ‌سازی برای استفاده صحیح از فضای مجازی. ۳-به‌کارگیری دیگر رسانه‌های دیداری، شنیداری، روزنامه‌ها، مجلات، کتاب‌ها و ... برای پر کردن اوقات‌فراغت. ۴-انجام بازی‌های مشارکتی و خانوادگی در منزل. ۵-برگزاری جلسات خانوادگی درباره تصمیمات خانواده. ۶-مدیریت و تنظیم ساعات استفاده از فضای‌مجازی متناسب با ساعات حضور والدین در کنار فرزندان.

 انتشار عکس کودکان در فضای مجازی توسط والدین کار درستی است؟

دیده‌اید مناسبتی است یا جشنی و اتفاق ملی برپا می‌شود همه مادر‌ها و پدر‌های برای به اشتراک گذاشتن احساساتشان از شادی و هیجان تا غم و ناراحتی سعی می‌کنند عکس و فیلم‌هایی از کودکانشان را منتشر کنند؟ در این‌جور مواقع فضای مجازی پر می‌شود از دختربچه و پسربچه‌هایی که در هر حالتی قرار دارند مثلا «یکی لباس‌هایش نامرتب است»، «یکی به زور چشم‌هایش را باز گذاشته»، «یکی در حال بگومگو کردن با مادرش است»، «آن یکی طاق‌باز روی زمین دراز کشیده و فریادکنان از موضوعی ناراضی است»، «یکی به پدرش ابراز علاقه می‌کند» و هزاران عکس و فیلمی که کودکان حتی تصورش را هم نمی‌کنند که قرار است چندین هزار نفر او را در حالت‌های مختلف و متفاوت بینند و به آن بخندند، اما مادر و پدرشان به راحتی آب خوردن و بدون در نظر گرفتن هیچ پیش‌زمینه‌ای از کودکان عکسشان را منتشر می‌کنند.

آن کودک حتی باورش نمی‌شود که این روند عکس و فیلم چندین هفته قبل از تولدش شروع شده است تا او به دنیا بیایید و تمام دوربین‌ها به روی او زوم شوند یعنی از بدو تولد تا درآمدن اولین دندان شیری و برداشتن اولین قدم‌ها و ...، اما سوالی که در این میان مطرح می‌شود این است آیا منتشر کردن تمامی این عکس‌ها و فیلم‌ها از کودکی که قدرت تصمیم‌گیری ندارد و نمی‌تواند رضایت بدهد ایمن یا اخلاقی است؟ یا حتی انتشار این عکس‌ها و هویت بچه‌ها می‌تواند در بزرگسالی گریبان آن‌ها را بگیرد؟

دختری که به دلیل انتشار عکس‌هایش از والدینش شکایت کرد

شاید باور نکنید، اما سال ۲۰۱۶ بود که دیلی میل خبری را منتشر کرد که دختری هجده ساله در یکی از شهر‌های اتریش از پدر و مادرش بابت عکس‌هایی که بدون اجازه او در فضای مجازی منتشر کرده‌اند شکایت کرده است و گفته بود که این کار آن‌ها نقض حریم شخصی است و اصلا برای پدر و مادرش مهم نبوده که او حین انجام چه کاری بوده بلکه بیشتر عکس‌های او را منتشر کردند.

خیلی از پدر‌ها و مادر‌ها تصور می‌کنند که با انتشار در لحظه آن عکس یا ویدیو کودکشان فراموش می‌شود یا با حذفشان از صفحات مجازی دیگر کسی به آن دسترسی ندارد، ولی این موضوع مهم را فراموش می‌کنند که با دریافت هزاران لایک و کامنت محتوای فیلم و عکس کودکشان در همه صفحات هست یا حتی می‌تواند روی هارد دیسک شخص دیگری قرار گیرد که امکان حذف آن وجود نداشته باشد. والدین باید بدانند که با این اشتراک گذاری عکس‌ها و اطلاعات کودکانشان می‌توانند این امکان را به کلاهبرداران بدهند تا هویت فرزندانشان را بدزدند.

 کلاهبرداری هویتی با انتشار عکس‌های کودکان

«نیویورکر» طی گزارشی یک مطالعه را مورد تحقیق و بررسی قرار داد که تا سال ۲۰۳۰ این «اشتراک‌گذاری عکس‌ها و فیلم‌ها» مسئول تقریباً دو سوم موارد کلاهبرداری هویتی است که بر نوجوانان امروزی تاثیر گذاشته، اما خب این اتفاق و روند در صفحات مجازی را بسیار شاهد هستیم که سرنوشت بسیاری از این کودکان که عکس‌هایشان منتشر شده و دست به دست چرخیده و مورد تمسخر دیگران قرار گرفته تا چه اندازه در دوره بعد از کودکی آنان از لحاظ روحی صدمه وارد کرده است.

مواردی زیادی در کشورمان بوده که عکس و فیلم بچه‌ها منتشر شده است (اسمی نام نمی‌برم تا باز در ذهن‌ها بیایید) و زندگی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده که خانواده‌شان یا محله زندگی خود را عوض کردند یا مدرسه کودک را تغییر دادند و یا حتی به شهری دیگری رفتند تا شاید مردم کمتری آن‌ها را بشناسند. کاش خانواده‌ها با زدن دکمه انتشار و به اشتراک گذاشتن عکس بچه‌ها به این فکر کنند که چه عواقب ناگواری در استقبال کودکانشان است.

مشورت کردن با کودکان و تصمیم‌گیری در انتشار

به گزارش وب گاه تبیان، مادر و پدر‌ها باید این را بدانند که کودکان اگر به اندازه کافی بزرگ شدند و درکی از رسانه‌های اجتماعی دارند اگر بخواهند عکسی از آن‌ها منتشر کنند باید از خود بچه‌ها اجازه بگیرند بالاخره آن‌ها باید در فرآیند تصمیم‌گیری انتشار عکسشان قرار بگیرند که کدام عکس‌شان برای پست کردن مناسب است و حتی چه افرادی می‌توانند آن عکس ببیند. البته چند تا مورد هم هست که واقعا باید از سوی پدر و مادر‌ها رعایت شود مثلا عکس‌های کودکان را به صورت عمومی منتشر نکنید و در تنظیمات فقط تیک نمایش را برای اشخاصی که کاملا می‌شناسید منتشر کنید، هیچ‌گونه آدرس از مهدکودک یا محل کار خودتان یا محل زندگی‌تان را منتشر نکنید قطعا این کار می‌تواند خطرات احتمالی را کاهش دهد. عکس‌هایی که در ساحل هستند یا در حمام از کودکتان گرفتید را به هیچ‌وجه منتشر نکنید این احتمال را بدهید که شاید فرد پدوفیلی آن را ببیند.

**

آثار مخرب مدلینگ کودکان در فضای مجازی

مریم سادات ظهوریان جامعه شناس و فعال فرهنگی در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره استفاده از کودکان برای مدلینگ و آرایش های نامناسب اظهار کرد: از کودکان به دلیل جذابیت بیشتری که در مدل‌ها ایجاد می کنند، استفاده می‌شود که این امر اثرات منفی فردی و اجتماعی به همراه دارد.

اثرات اجتماعی که برروی کودک تاثیرگذار است

۱- دیده شدن کاذب

وی افزود: هر کودکی از یک زیبایی فطری برخوردار است و برخی از کودکان، زیبایی چهره بیشتر و برخی هم زیبایی چهره کمتری را دارا هستند.

این جامعه شناس دلیل دیده شدن‌های کاذب برای کودکان را چنین گفت: والدین با شرایط مختلفی که برای کودکان می سازند و ظاهرشان را به شکلی که مورد جذابیت بیشتری قرار گیرند، متفاوت می کنند.که این امر فطری نیست.

وی افزود: دست بردن والدین به ظاهر کودکان سبب می‌شود که فرد، وابسته دیده شدن دیگران شود و جذابیت اولیه خود را از دست دهد. این امر اعتماد به نفس کودکان را تضعیف می‌کند، لذا دیده شدن از جانب دیگران، امری غیرمعمول است.

این جامعه شناس ادامه داد: وقتی می‌گوییم دیده شدن کاذب یعنی ممکن است، زمانی برای کودک دیگر آن شرایط مدلینگ و آرایش وجود نداشته باشد که در این حالت فرد دچار افسردگی می‌شود، زیرا هر فردی دوست دارد دیده شود که این حس فطری انسان است. افراد دوست دارند در شرایط و موقعیتی قرار گیرند تا مورد توجه دیگران واقع شوند.گاهی این شرایط و موقعیت، قابل قبول و ارزشمند است و گاهی هم می‌تواند ضد ارزش باشد.

 ظهوریان تصریح کرد: این زیبایی ممکن است همراه همیشگی فرد نباشد و یا دیگر شرایط مدلینگ برای او به وجود نیاید و ضربه بزرگی به او وارد شود و خطرات زیادی را به همراه دارد که فرد به دنبال آن عزت نفس و اعتماد به نفس خود را از دست می دهد.

۲- حس رهبری کاذب

وی افزود: زمانی که کودک متوجه می‌شود که نزدیکان یا افراد جامعه به علت مدلینگ بودن، از او پیروی می‌کنند، حس رهبری کاذب در او شکل می‌گیرد، لذا فرد در این شرایط بر این عقیده است که می‌تواند دیگران را به دنبال خود بکشاند و آن‌ها را مدیریت و رهبری کند، اما زمانی که او از جهت ارزشمندی آن قاعده را نداشته باشد که رهبری را به عهده گیرد، رهبری کاذب در فرد نقش می‌بندد و می‌تواند احساس خوبی را به دیگران منتقل نکند و حس برتری طلبی‌های بسیار بدی داشته باشد.

وی افزود: بهترین زمان پذیرش و آموزش کودکان همان ۷ سال اول زندگی است، وقتی در این دوران کودک را به برخی از رفتارها عادت دهیم، او گمان می‌کند که انجام آن کار صحیح است و آن را تکرار می‌کند.

ظهوریان گفت: ممکن است کودک از همان سنین به آرایش کردن و مدلینگ بودن عادت کند و به مصرف گرایی روی بیاورد که این امر در زندگی برای او بسیار آسیب زننده می‌شود و این رفتار، رفتار قابل پذیرش نیست و ممکن است هر زمانی با توجه به شرایط از او گرفته شود.

این جامعه شناس گفت: هر فردی دوست دارد مورد توجه اطرافیان و جامعه قرار گیرد. این توجه می‌تواند از جهت خلاقیت‌ها، توانایی‌ها، قدرت‌ها و استعدادها در زمینه ای باشد که سبب پیشرفتش شود و همچنین می‌تواند زمینه ساز خیلی از رشدهای دیگر باشد.

ظهوریان خاطرنشان کرد: مدلینگ و آرایش کردن کودکان توسط والدین می‌تواند کودک را به فضای مجازی و محصولات وابسته کند. وابسته شدن به لوازم آرایشی طراوت و شادابی کودکان را سرکوب می‌کند و اثرات سوء و کاذب برایشان به همراه دارد.کودکان در سن رشد اثرپذیرتر هستند و ممکن است از طرف کارخانه‌ها، شرکت‌ها و افراد مورد هدف و سوء استفاده قرار گیرند.

**

کودکان زیبا در دام مافیای عکاسی/ درآمد میلیونی مدیران مهد از کودکان دور از چشم والدین

اگر شما هم جزء افرادی هستید که به دنیای مد و فشن، به خصوص گروه سنی کودکان، علاقمندید، امروزه به راحتی با حضور در یکی از شبکه‌های مجازی کودکانی را مشاهده می‌کنید که در دنیای مُد ستاره شده‌اند و طرفداران بسیاری را در این شبکه‌ها به ویژه اینستاگرام پیدا کرده‌اند.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

چشمان آبی، مو‌های بور و طلایی و با کمی رنگ و لعاب؛ همین‌ها کافی است تا با کمی گریم (آرایش) و نورپردازی حرفه‌ای به یک مدلینگ تبدیل شوید و یک شبه به شهرت برسید. این درست همان رویای امروزه برخی از والدین است که دوست دارند با هر ترفندی بچه‌های خود را به تِرَند فضای مجازی تبدیل کنند.

البته امروزه معرفی و پیدا کردن آتلیه‌های عکاسی مدلینگ سخت و بعید نیست، چراکه اکثرا یا در فضای مجازی یا به صورت عموم شاهد فراخوان آتلیه‌های عکاسی هستیم و حتی این فراخوان مهدکودک‌ها را هم درگیر خودش کرده است.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

مهدکودک‌هایی که حاضر هستند، کودکانی که چهره زیباتری دارند را به دفاتر مدلینگ معرفی کنند و حق تبلیغ خودشان را بگیرند و این در صورتی است که حتی خانواده کودکان هم اطلاعی از این منبع درآمد مهدکودک‌ها ندارند و فقط به پیشنهاد مدیر یا مربی مهد فرزندانشان را در رویای به شهرت رساندن، در اختیار دفاتر مدلینگ قرار می‌دهند.

 

یک خبرنگار  در پوشش مدیر یکی از دفاتر مدلینگ کودک و آتلیه با یکی از مهدکودک‌های شرق تهران تماس گرفت و از آن‌ها خواست تا با دفتر مدلینگ همکاری داشته باشند. این مدیر موسسه بیان کرد: ما حاضر هستیم بچه‌هایی که از زیبایی بیشتری بهره‌مند هستند را در اختیار شما قرار دهیم، اما اگر در ساعات حضورشان در مهد نباشند، باید اجازه والدین آن‌ها را هم کسب کنید.

او همچنین در ادامه در پاسخ به سوال ما که آیا مبلغی هم در قبال این کار دریافت خواهید کرد؟ گفت: بله! درست است که ما درصدی از سود را از شما نمی‌گیریم، اما مبلغ ناچیزی به عنوان حق تبلیغ به ازای هر فرد از شما دریافت خواهیم کرد. البته باز عقد این قرارداد منوط به رضایت والدین بچه‌هاست.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

مدیر این مهدکودک مبلغ ۶۰۰ تا سقف یک میلیون تومان را برای هر کودک نام برد و اظهار کرد: بچه‌ها هر روز از ساعت ۹ صبح تا ۲ ظهر اینجا هستند، حتی شما می‌توانید از اتاق‌های بازی و استراحت بچه‌ها برای فضای عکاسی خودتان استفاده کنید.

در ادامه همان طور که مدیر مهدکودک گفته بود، اما این بار با عنوان خبرنگار با والدین کودکان صحبت کردیم. والدینی که صرفا از معروف شدن کودکانشان راضی هستند و اطلاعی از استفاده سودجویان و تأثیر روانی این کار در آینده فرزندانشان ندارند.

مادر یکی از این کودکان گفت: من دو تا بچه دارم و هر دو آن‌ها دختر هستند. زمانی که دختر بزرگم به دنیا آمد، جایی را برای عکاسی نمی‌شناختم و خودم با دوربین موبایلم از او عکس گرفتم، اما دختر کوچکم از زمان بارداری تا الان که ۴ سال دارد، از او عکس‌های آتلیه‌ای دارم. اکنون هم حاضرم اگر جایی باشد و از دخترم به عنوان مدل عکاسی استفاده کنند.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

او در ادامه در پاسخ به این سوال که آیا می‌دانید شما باید پولی را در قبال در اختیار قرار دادن کودکان، از دفتر مدلینگ بگیرید؟ بیان کرد: فقط یکبار به ما یعنی من و پدرش گفتند که برای عکاسی به دفترشان برویم، من هم چند دست لباس و وسایل دخترم را برداشتم. البته خود آن‌ها هم لباس و وسایل داشتند و بار‌ها آرایش دخترم را عوض کردند، اما پولی به ما ندادند و نهایتا عکس‌های دخترم در صفحه اینستاگرامشان به عنوان مدل منتشر شد.

این مادر عنوان کرد: مدلینگ بودن از این سن، به نوعی به شهرت رسیدن است. در حال حاضر هم دخترم شاید تا حدودی به شهرت رسیده باشد.

مادر یکی دیگر از کودکان درباره این نوع کار گفت: پسرم حدود ۶ سال دارد و همسرم عکاس است، روزی که به ما پیشنهاد مدلینگ پسرمان را دادند، من اول قبول کردم، اما پدرش قبول نکرد و اجازه نداد.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

او ادامه داد: در قبال این کار اگر به ما پول هم بدهند، پدرش قبول نمی‌کرد. خودم دوست داشتم، چون می‌دانم که هم حرفه‌ای‌تر عکاسی می‌کنند و هم صحنه مناسبی برای او می‌چینند و وقت بیشتری برای عکس‌ها می‌گذارند، اما اینکه عکس‌هایش دست به دست و صفحه به صفحه در اینستاگرام و صفحات تبلیغاتی بچرخد را نمی‌پسندم.

آنچه درباره این موضوع بسیار مشهود و قابل لمس است، آینده کودکانی است که از دوران بچگی در فضای مجازی رقم می‌خورد و وابسته به آمال و رویا‌های خانواده‌هاست. کودکانی که شاید در جوانی آسیب‌های بسیاری را از جانب همین رفتار اشتباه خانواده‌ها متحمل شوند.

کودکان کار لاکچری/ کودکان قربانی لاکچری بازی والدین می‌شوند/ مهدکودک‌هایی از خوشگلی بچه‌ها سوءاستفاده می‌کنند/ خوش‌تیپی بچه‌ها به نام خانواده‌ها و به کام مهدکودک‌ها؟!

سمانه بهزادپور روانشناس و مشاور در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره پدیده مدگرایی در سنین پایین و مدلینگ کودکان گفت: به عقیده من بچه‌ها هم حریم خصوصی دارند و پدر و مادر‌ها به وسیله تجملگرایی و فراخوان آتلیه‌ها و دفاتر مدلینگ از بچه‌ها به عنوان یک ابزار استفاده می‌کنند و گا‌ها سودجویان آن‌ها را به عنوان منبع درآمد می‌بینند و سود مالی می‌برند.

این روانشناس ادامه داد: وقتی این کودک بزرگ شود، متوجه می‌شود که از لحظه لحظه زندگی‌اش سوءاستفاده شده است؛ در واقع این نقض حریم خصوصی بچه‌هاست حریمی که در دست والدین است، اما گاهی به بیراهه می‌رود.

او با بیان اینکه شهرت و هوش نشان ارزش و برتری کودکان نیست، افزود: متاسفانه خانواده‌ها خوش تیپ بودن و هوش فرزندانشان را نشان برتری می‌دانند و مابقی ارزش‌های انسانی را نادیده می‌گیرند، این در صورتی است که جامعه ما نیاز به صفت همدلی، تاب آوری، عزت نفس و مهارت زندگی دارد.

بهزادپور تصریح کرد: البته این نقض حریم شخصی کودکان بخشی به خاطر گذشته پدر و مادرهاست. چه پدر و مادر‌هایی به دنبال آرزو خود می‌روند تا کمبود بچگی‌هایشان را جبران کنند، اما این را نمی‌دانند که صرفا شادکامی درونی خودشان و فرزندانشان را در مقطعی کوتاه رفع می‌کنند و ویژگی مهمی ندارد.

یک شبه، راه صدساله را طی کردن، یا یک شبه به شهرت رسیدن تب داغی است که پیش از این دامنگیر جوانان و نوجوانان بود که همیشه دوست دارند زیباترین چهره، لباس و به اصطلاح زندگی لاکچری داشته باشند، اما امروزه به لطف چشم و هم چشمی‌های مجازی سن لاکچریسم پایین آمده و کودکان سنین ۳ تا ۸ سال را هم درگیر خود کرده است.

**

کودکان؛ قربانی درآمدزایی از تبلیغات فضای مجازی/ چه بر سر «کودکان کار فضای مجازی» می‌آید؟

به گزارش خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ دیده شدن و شهرت در فضای مجازی باعث شده که برخی خانواده برای نوزاد چند روزه‌ شان صفحه اینستاگرامی بسازند و با خرید فالوئر و جمع کردن افراد زیاد این صفحه را پر مخاطب کنند.

این خانواده ها در صفحات اینستاگرام خود لحظه به لحظه بزرگ شدن نوزاد را نشان می‌دهند و سعی می کنند تمام لحظات خاص کودک شان را به نمایش بگذارند؛ خندیدن، گریه کردن، تزریق واکسن، لحظه رفتن به مهمانی، تولد یک ماهگی، دو ماهگی و یک سالگی و تمام مناسب های خاصش که برای مخاطبان پیج جذاب است را پست می کنند.

این‌ در حالی است که هیچ‌کس به حریم خصوصی این کودکان توجهی نمی‌کند و ممکن است در آینده این کودک از رفتار والدین خود اصلا راضی نباشد .

 گاهی این خانواده ها و به طور اخص مادران این کودکان، صفحه اینستاگرام ساخته شده برای فرزندشان را با سالن مُد اشتباه می‌گیرند و با سلب  آسایش  و راحتی کودک، عکس‌هایی لاکچری از لحظات او ثبت می‌کنند تا آن را با دنبال‌کنندگان صفحه به اشتراک بگذراند.

لباس های لاکچری و ژست های خاص برای این کودکان تنها راه جذاب کردن مخاطبان است و اشرافی گری در تمام لحظات این خانواده ها موج می زند.

اما این صفحات تنها به ارائه حالات یک کودک ختم نمی شود. هنگامی که صفحات اینستاگرام این کودکان پربیننده شد، پیشنهادات تبلیغاتی برایش مطرح می‌شود و برخی از مادران  و پدران به دلیل جذب تبلیغات بیشتر از کودکانشان بیشتر عکس می‌گیرند و کودک خود را تبدیل به کودک قربانی اینستاگرام و یا به نوعی مدل تبلیغاتی می‌کنند. در حالی که هیچ نگاهی به آینده این کودک ندارند و عواقب این عمل را در نظر نمی گیرند. اینجاست که می توان گفت کودک این والدین به نوعی تبدیل به «کودک کار» شده است.

کودکان؛ قربانی درآمدزایی از تبلیغات فضای مجازی/ چه بر سر «کودکان کار فضای مجازی» می‌آید؟

 

همچنین زمانی که صفحه این کودکان مخاطبان بسیاری داشته باشد، شرکت ها و کمپانی های بزرگ تبلیغاتی سعی می کنند با هدف قرار دادن این کودکان برای تبلیغات برای محصولات خود  به سود بیشتری برسد. موسسات تبلیغاتی با وسوسه  کردن خانواده ها با  پول های هنگفت، این کودکان را قربانی افزایش سود شرکت های خود می کنند و در این شرایط خانواده ها نیز با تبلیغ کردن محصولات آن شرکت به وسیله کودک خود این معامله را قبول می کنند.

در واقع استفاده از کودکان در صنعت مدلینگ و تبلیغات، کودک را تبدیل به یک «میکرو سلبریتی» می کند که تنها از راه یک صفحه اینستاگرامی به شهرت رسیده است.

شاید تا اینجا و در ظاهر همه چیز خوب به نظر برسد، چون از این تبلیغات نه تنها لباس، کفش، گل سر مارک دار و گران قیمت نصیب آن کودک شود، بلکه شرکت یا فروشگاه مذکور هم مشتریان بیشتری جذب می کند.

اما متاسفانه یکی از عواقبی که این تبلیغات دارد  این است که معرفی محصولات به پوشاک و گل سر ختم نمی‌شود. برخی مادران نیز با پهن کردن لوازم آرایشی برندی خاص در اطراف کودکشان به تبلیغ محصولات آرایشی می‌پردازد و این در حالی است که کودک را از پایین ترین سنین با این لوازم و فرآیند آرایش آشنا می‌کنند. گروهی از والدین نیز محصولات آرایشی بانوان از جمله رژ لب را برای کودکان استفاده می کنند که می‌تواند سلامت کودک را به خطر بیندازد.

کودکان؛ قربانی درآمدزایی از تبلیغات فضای مجازی/ چه بر سر «کودکان کار فضای مجازی» می‌آید؟

در این خصوص فرشاد رضایی نامدار روان شناس در گفتگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اظهار کرد: کار  کردن به هیچ عنوان  برای کودکان توصیه شده نیست، چرا که کودک باید بچگی کند.

وی با بیان اینکه تبلیغات اینستاگرامی توسط کودکان باعث می شود کودک فکر کند که همیشه باید به او توجهات خاصی شود، افزود: ممکن است این فرآیند موجب عادت برای کودک شود و او را ناخودآگاه  به یک سلبریتی تبدیل کند.

رضایی نامدار بیان کرد: در این شرایط کودک تصور می کند برای بیشتر دیده شدن باید اعمال خارق العاده انجام شود و حرف های خاصی را با شیرین زبانی بیان کند.

وی با بیان اینکه انجام تبلیغات با استفاده از کودکان آثار مخربی برای آنها  دارد، افزود: قرار دادن کودکان به عنوان وسیله برای اینگونه تبلیغات، باعث بروز  فشارهای روانی و استرس در کودکان می شود.

 

 


:: بازدید از این مطلب : 236
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 24 مرداد 1402

صنایع دفاعی جمهوری اسلامی ایران جزو یکی از مهم‌ترین طراحان و سازندگان تجهیزات و تسلیحات نظامی هستند. صنایع دفاعی ایران اسلامی، شرکت‌ها و بخش‌های دانش‌بنیانی هستند که آغاز فعالیت آن‌ها به دوران ابتدایی دفاع مقدس باز می‌گردد؛ هنگامی که ایران تحت تحریم‌های تسلیحاتی قرار داشت و پایه گذاری صنایع دانش‌بنیان نظامی در پیروزی کشورمان در دوران دفاع مقدس بسیار تاثیر داشت.

صنایع دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز توانسته انواع تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز را طراحی کرده و بسازد. یکی از این تسحلیات که طی سال‌های اخیر کارکرد خود را نشان داده، تسلیحات ضد زره است.

اهمیت تسلیحات ضد زره به قدری است که یک طرف جنگ می‌تواند با از پای‌درآوردن تانک‌ها، زره‌پوش‌ها و نفربرهای موجب شکست طرف دیگر جنگ شود. یعنی دقیقاً مشابه آنچه در جنگ‌های بسیاری شاهد بودیم که یک طرف جنگ با وجود عده کمتر نسبت به طرف دیگر توانسته با استفاده از تجهیزات ضد زره موجب شکست طرف دیگر جنگ شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

 

چرا ایران به سوی طراحی و ساخت تسلیحات ضد زره رفت؟

راز حرکت صنایع دفاعی ایران به سوی تسلیحات ضد زره را باید در دوران دفاع مقدس جست‌وجو کرد. در آن دوران، یگان‌های زرهی تعداد بیشتری نسبت به یگان‌های زرهی داشتند حتی ساختار لشکرهای بعثی نسبت به لشکرهای زرهی ایران نسبت یک به یک‌ونیم بود. از این رو، بعثی‌ها تانک و نفربرهای بسیاری داشتند و در صورت انهدام توسط ایران به‌سرعت جایگزین می‌شدند.

فرماندهان میدانی دفاع مقدس با مشاهده چنین وضعیتی دستور می‌دادند تا با تجهیزاتی همچون توپ‌های ۱۰۶، آر پی جی ۷، نارنجک، مین ضد تانک و یا موشک‌های تاو و مالیوتکا با یگان‌های زرهی بعثی مقابله کنند. البته نباید در این میان نقش بالگردهای هوانیروز وجنگنده‌های ارتش را نادیده گرفت که توانستند علاوه بر مهمات خود با تجهیزاتی همچون موشک هواپایه ماوریک یگان زرهی بعثی را هلاک کنند.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

نمونه‌ای از موشک تاو مورد استفاده در دوران دفاع مقدس

 

دستیابی به توان طراحی و ساخت تسلیحات ضد زره از دفاع مقدس

فرماندهان ایرانی توانسته بودند پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در خلال خریدهای تسلیحاتی از غرب و شرق، محموله‌های تسلیحات متنوعی را خریداری کنند. یکی از آن‌ها، موشک‌ ضد زره تاو بود. این موشک آمریکایی در دوران خود یک سلاح موثر محسوب می‌شد و ارتش توانسته بود قدری به توان خود اضافه کند. اما، مقدار موشک‌های تاو برای استفاده در جنگ تحمیلی کافی نبود و مسئولان با کم‌شدن محتویات محموله‌ها به این فکر افتادند تا تدبیر دیگری را چاره کنند.

سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی یک خبر خوب برای رزمندگان داشت، آغاز نهضت خودکفایی با دستور آیت‌الله خامنه‌ای. این نهضت توانسته بود در بسیاری از عرصه‌ها همچون تولید موشک‌های ضد زره نیز وارد شده و در مهندسی معکوس آن نقش جدی ایفا کند. یکی از این موشک‌ها، مالیوتکا نام داشت، یک نوع موشک ضد زره ساخت شوروی که از بعثی‌ها به غنیمت گرفته شده بود. این موشک در دوران جنگ تحمیلی تولید شد اما پس از این دوران به رعد تغییر نام داد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

تصاویر برخی از نسل‌های موشک ضد زره توفان

 

توفان ایرانی؛ قاتل مرکاوا و آبرامز

متخصصان و دانشمندان ایرانی توانسته‌اند در حوزه موشک‌های ضد زره،‌ خانواده موشک‌های توفان را در ۷ نسل طراحی و تولید کنند. این موشک‌ها

موشک توفان

موشک ضد زره توفان براساس موشک تاو آمریکایی در ۷ نسل طراحی و ساخته شده است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک توفان پایه(توفان-۱)

 

توفان-۱

موشک توفان پایه( توفان-۱) یکی از موشک‌های ضد زره با قابلیت انهدام اهداف زرهی ثابت و متحرک است.

سامانه موشکی توفان از نوع نیمه خودکار و با روش هدایت فرمان به خط دید است. تنها وظیفه تیرانداز این است که علامت «+» دوربین موشک انداز در طول مدت پرواز موشک تا رسیدن به هدف بر روی آن ثابت نگه دارد. فرامین اصلاحی به طور خودکار توسط دستگاه هدایت موشک (MGS) صادر و موشک ارسال می‌گردد.

نسل موشک ضد زره توفان ۱.۱۷ متر طول، ۰.۱۵ متر قطر و ۱۸.۵ کیلوگرم وزن دارد که از این میزان، ۳.۶ کیلوگرم وزن سر جنگی ( از نوع خرج گود) آن است. این موشک می‌تواند تا عمق ۵۵۰ میلی‌متری در زره‌های فولادی نفوذ کند. مدت پرواز این موشک ۱۹ ثانیه است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

سه نسل از موشک‌های توفان در نمایشگاه اقتدار ۴۰ (از چپ به راست؛ توفان-۱ / توفان-۲ / توفان-۵)

 

برد این موشک در بازه ۱۰۰ تا ۳ هزار و ۷۵۰ متر تخمین زده می شود. برد موثر این سلاح در روز ۳ هزار و ۵۰۰ متر و در شب نیز، ۲ هزار و ۵۰۰ متر است.

کمینه سرعت نسل اول موشک توفان ۲۴۰ متر بر ثانیه و بیشینه سرعت آن نیز در حدود ۳۱۰ متر بر ثانیه است. البته سرعت متوسط حرکت این موشک، ۱۷۸ متر بر ثانیه است.

نوع هدایت توفان-۱، فرمان به خط هدایت دید نیمه اتوماتیک از نوع سیمی است و به سه طریق، پایه زمینی،‌ بالگرد و خودروی زرهی شلیک می‌شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک توفان-۲

 

توفان-۲

موشک ضد زره توفان-۲، یک نسخه ارتقا یافته از توفان پایه یا توفان-۱ است که به منظور افزایش عمق نفوذ در زره به یک کاوشگر تلسکوپی مکانیکی مجهز شده است.

این موشک حامل دو سر جنگی است؛ پیش‌رو و سر جنگی اصلی. سرجنگی پیش‌رو که بر روی دماغی کاوشگر تلسکوپی قرار دارد، زره‌های واکنش دهنده انفجاری(ERA) را از بین می‌برد و به کلاهک اصلی اجازه نفوذ و نابودی هدف را می‌دهد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۱ و توفان-۲ در کنار یکدیگر(تفاوت سرجنگی دو موشک با رنگ‌های متفاوت مشخص شده است)

 

نسل دوم موشک توفان، ۱.۴۵ متر طول و ۰.۱۵ متر قطر دارد. مجموع وزن آن، ۱۹ کیلوگرم اعلام شده که ۴ کیلوگرم از آن مربوط به سر جنگی است. برد عملیاتی نسل دوم توفان، ۷۰ تا ۳ هزار و ۸۵۰ متر است که با سرعت ۳۱۰ متر بر ثانیه به سوی اهداف حرکت می‌کند توفان-۲ قادر است تا ۷۶۰ میلی‌متر در زره‌های فولادی نفوذ کند.

قابلیت به‌کارگیری در شب را با برد کمتر، تعبیه یک میله نفوذگر برای نفوذ بهتر در انواع زره‌ها، سر جنگی دو مرحله‌ای و امکان شلیک از از بالگردها، خودروهای زرهی و پرتاب‌گرهای زمینی جز ویژگی‌های نسل دوم توفان است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۲ ام در تصویر دیده می‌شود(موشک قرارداده شده در وسط)

 

نسخه‌ای دیگری از این موشک با نام توفان-۲ ام نیز طراحی و تولید شده است. وزن این موشک ۲۱ کیلوگرم است که نسبت به نسخه اولیه ۲ کیلوگرم بیشتر بوده،‌ سر جنگی این موشک از نوع خرج گود شدیدالانفجار دومرحله‌ای است.

طول موشک با پروب باز، ۱.۴۷ متر و با پروب بسته، ۱.۱۷ متر و قطر آن نیز،‌ ۱.۵۲ متر است.

این نوع از موشک‌های توفان با داشتن دو سر جنگی قابلیت انهدام انواع زره‌های واکنشی در اهداف ثابت و متحرک را دارد. متخصصان جهت پاکسازی زره‌های واکنش‌گر و افزایش عمق نفوذ در زره سر جنگی این موشک به پراب تلسکوپی مجهز شده است.

در صورت استفاده از (MGS-۲)، این موشک به سیستم ضد جمینگ مجهز خواهد شد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۳

 

توفان-۳

توفان-۳ نسل جدید موشک‌های خانواده موشک‌های ضد زره توفان است که از یک فناوری جدید بهره می‌برد. این موشک برخلاف دو نسل قبلی، یک موشک تاپ‌اتک است.

نوع هدایت آن نیز به روش هدایت نیمه خودکار فرمانی به خط دید (SACLOS) است.

موشک‌های ضدزره تاپ‌اتک دو نوع مکانیسم کلی دارند؛ نوع اول شیرجه به روی هدف دسته و دوم، انفجار در بالای هدف. نسل سوم موشک توفان از نوع دوم است یعنی در بالای هدف منفجر می‌شود. در این روش موشک در ارتفاع حدود ۲ تا ۳ متری زمین حرکت می‌کند و هنگام عبور از بالای هدف سنسورهای موشک هدف را احساس کرده و دستور انفجار سرجنگی را ارسال می‌کنند.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

سمت راست:‌ مسیر حرکت موشک توفان-۳ ؛ سمت چپ: ساختار و بدنه توفان-۳

 

توفان-۳، ۱.۱۶ متر طول، ۰.۱۵ متر قطر دارد. سر جنگی این موشک، ۰.۱۲ متر قطر، ۱.۷ کیلوگرم وزن و ۰.۰۸ متر توان نفوذ دارد. کمینه برد آن، ۶۵۰ متر و بیشینه برد، ۳ هزار و ۵۰۰ متر است.

برد موثر نسل سوم توفان در روز، ۳ هزار و ۵۰۰ متر و برد موثر آن در شب نیز، ۲ هزار و ۵۰۰ متر است.

بیشینه سرعت این موشک، ۳۱۰ متر بر ثانیه و کمینه سرعت آن، ۲۴۰ متر بر ثانیه است.

نسل جدیدتر این موشک با نام توفان-۳ ام نیز طراحی و ساخته شده است که یک نسخه بهینه نسبت به توفان-۳ محسوب می‌شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۴

 

توفان-۴

نسل چهارم موشک ضد زره توفان نیز همچون توفان-۳ از یک فناوری نوین استفاده می‌کند و آن هم، استفاده از سَر جنگی با فناوری ترموباریک است.

مهمات «گرمافشاری» یا «ترموباریک» نوعی خاصی از مهمات هستند که در ابتدا، توده‌ای از مواد آتش‌زا در شعاع انفجاری خود ایجاد می‌کند که با اکسیژن موجود در جو مخلوط می‌شود، سپس در مرحله بعد، این توده آتش می‌گیرد؛ به‌طوری که منطقه آتش گرفته‌شده را نابود می‌کند. این نوع از تسلیحات ابتدا به‌کمک یک خرج کوچک، اَبری از غبار انفجاری ایجاد می‌کند و سپس آن را با خرج دوم محترق می‌کند.

مهمات «ترموباریک» که با اسم بمب خلأ نیز از آن‌ها یاد می‌شود، با استفاده از اکسیژن موجود در هوا برای سوختن، یک ابر انفجاری قدرتمند ایجاد می‌کنند و با این کار در مقایسه با بمب‌های معمولی، انرژی تخریبی بیشتری دارند. بنابراین؛ هنگامی که این نوع مهمات در فضای سرپوشیده پناهگاه‌های زیرزمینی یا کانال‌ها منفجر شود، فشار تخریبی آن به‌مدت طولانی‌تری در فضای بسته پناهگاه باقی می‌ماند و باعث تخریب بیشتری می‌شود و به این خاطر برای پاک‌سازی استحکامات و سنگرها سلاحی کارآمد به‌شمار می‌آید.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

 

موشک توفان-۴، ۱/۱۷ متر طول و ۰/۱۵ متر قطر دارد. وزن این موشک ۲۰ کیلوگرم است که ۳.۵ کیلوگرم از آن مربوط به سَر جنگی موشک اختصاص دارد.

قدرت نفوذ این موشک، ۸۰ میلی‌متر در زره‌های فولادی است. بیشینه سرعت حرکت توفان-۴ سرعت ۳۱۰ متر بر ثانیه و متوسط سرعت آن، ۱۷۸ متر بر ثانیه است.

تخصص توفان-۴، توانایی انهدام استحکامات و ابنیه دشمن نظیر سنگرها، پناهگاه‌ها و حتی آشیانه‌های نظامی است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۵

 

توفان-۵

موشک توفان-۵ یکی از پیشرفته‌ترین موشک‌های ضد زره در جهان است. این موشک دارای یک سر جنگی اصلی، کالیبر کامل و یک سرجنگی پیشرو است که برای افزایش عمق نفوذ در انواع اهداف زرهی مجهز به واکنشگر طراحی شده است. این موشک توانایی شلیک از سه پایه زمینی و خودرو زرهی را داراست. یعنی برخلاف هدایت نیمه فعال که سنسور لیرزری باید در دماغه موشک باشد تا بازتابش لیزر را تعقیب کند.

 در این نوع هدایت، سنسور لیزر در انتهای موشک بوده و موشک از طریق این سنسور خود را در مسیر تابش لیزر قرار داده و اصطلاح مسیر انجام می‌شود. این نوع هدایت لیزری در برابر اخلالگرهای لیزری و همچنین مواردی مانند استفاده از پرده دود مقاوم‌تر است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک توفان-۵ در یکی از نمایشگاه‌های خارجی (اولین موشک از پایین)

 

شکل ظاهری توفان-۵ یک تفاوت اساسی با سایر اعضای این خانواده دارد. تفاوت این است که برخلاف تمامی اعضای این خانواده،‌ به‌جای دو ردیف دارای سه ردیف بالک است. البته می‌توان علت این کار را افزایش پایداری در طول مسیر برخورد به هدف دانست.

موشک توفان-۵، ۱.۴۷ متر با پروب باز و ۱.۱۷ متر با پروب(دماغه) بسته طول دارد. قطر این موشک نیز، ۰.۱۵ متر است. وزن این موشک، ۲۳ کیلوگرم است که ۶.۲ کیلوگرم از وزن کلی به سر جنگی آن اختصاص دارد.

قدرت نفوذ توفان- در زره‌های فولادی، ۹۰۰ میلی‌متر است. بیشینه سرعت آن، ۱۶۷ متر بر ثانیه و برد آن در بازه ۱۰۰ تا ۳ هزار و ۵۰۰ متر تخمین زده می‌شود.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

توفان-۶

 

توفان-۶

نسل ششم از موشک‌های خانواده توفان، یک موشک ضد زره هدایت شونده مجهز به کلاهک ترموباریک و با ردیابی بسیار دقیق است. این موشک برای انهدام پناهگاه ها و حمله به نیروهای دشمن طراحی و تولید شده است. نوع سَر جنگی این موشک،‌ کالیبر کامل ترموباریک است که هنگام برخورد با مانع سخت (دیوار، وسیله نقلیه و پناهگاه) منفجر می شود.

نوع هدایت آن نیز به روش هدایت نیمه خودکار فرمانی به خط دید (SACLOS) است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

 

توفان-۶، ۱.۱۷ متر طول و ۰.۱۵ متر قطر دارد. این موشک در مجموع ۲۱ کیلوگرم وزن دارد که ۵ کیلوگرم از آن مربوط سَر جنگی است. حداکثر سرعت این موشک، ۱۷۰ متر بر ثانیه است و قدرت نفوذ آن، ۸۰ میلی‌متر.

برد این موشک که قادر است سنگرهای دشمن را منهدم کند، در بازه ۱۰۰ تا ۳ هزار و ۵۰۰ متر تخمین زده می‌شود.

توفان-۶، قابلیت شلیک از سه پایه، خودروی زرهی و بالگرد را دارد.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

بخشی از خط تولید موشک ضد زره توفان

 

توفان-۷

آخرین و جدیدترین نسل از موشک‌های ضد زره توفان، توفان-۷ نام دارد. این موشک همانند موشک‌های توفان-۴ و توفان-۶ از سر جنگی ترموباریک بهره می‌برد. این موشک نیز همانند سایر اعضای خانواده موشک‌های توفان، مخصوص انهدام سنگرها و مکان‌های تجمع دشمن طراحی شده است.

 

نابودگر تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بشناسید+ فیلم و عکس

موشک ضد زره هواپرتاب قائم(نسخه هواپرتاب توفان)

 

قائم نسخه هوایی توفان

متخصصان صنایع دفاعی توانسته‌اند یک نسخه زمینی از موشک توفان را به نسخه هوایی تبدیل کرده و با نام قائم عملیاتی کنند. سردار وحیدی وزیر وقت دفاع درباره این موشک گفته بود که این موشک یک موشک نیمه سنگین هدایت شونده که قادر است اهداف هوایی با سرعت کم و ارتفاع پایین به خصوص بالگردهای تهاجمی مجهز به سطوح مقاوم شبه زره را منهدم کند.

موشک هدایت شونده ضد بالگرد قائم به‌دلیل هدایت توسط پرتوهای لیزر، در مقابل جنگ الکترونیک و ایجاد اختلالات عملکرد از جانب دشمن کاملا مقاوم است.

طیف متنوع و گسترده موشک‌های ضد زره در اختیار ایران

موشک‌های ضد زره توفان تنها موشک‌های ضد زره ساخت ایران نیستند و صنایع دفاعی ایران توانستند در سال‌های اخیر به دستاوردهای خوبی دست پیداکنند. موشک‌های دهلاویه، تندر و توسن از این دسته هستند که هر کدام ویژگی‌های مختص به خود را دارند.

 

منبع: فارس

:: بازدید از این مطلب : 212
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 22 مرداد 1402

سال ۶۱ و پس از تحمیل ضربات متعدد به سازمان منافقین که عالی‌ترین نمونه آن در ۱۹بهمن ۶۰ و با حمله به خانه تیمی موسی خیابانی بود، مرکزیت سازمان منافقین دستور داد افراد مشکوکی را که در حوالی خانه‌های تیمی مشاهده می‌شدند، ربوده و سپس آنها را برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات که توسط سازمان با عنوان «عملیات مهندسی» تعریف شده بود یکی از رذیلانه‌ترین برگ‌های تاریخ منافقین را رقم زد. جنون شکنجه و زجرکش کردن قربانیان که نشانی از سادیسم سازمانی فرقه رجوی داشت. تحلیل مرکزیت سازمان، درباره عملیات مهندسی این بود که کار مهندسی پیچیده‌تر از کار عملیاتی است و سازمان برای بقا و حاکم شدن بر مردم ایران، مجبور به شکنجه پاسداران و البته مردم حامی انقلاب است. اعتقاد سازمان این بود که جنگ با جمهوری اسلامی جنگ ۲ سازمان مهندسی است و هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.

در این فضا و در تاریخ ۲۲ مرداد سال ۶۱، با دستگیر شدن یک دزد اتومبیل توسط مردم یکی از فجیع‌ترین جنایت‌ها در تاریخ معاصر ایران عیان شد. فرد دستگیر شده جوانی به‌نام «خسرو زندی»، از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود که قصد داشت برای انجام یک عملیات ترور، خودرویی را سرقت کند. اما او در بازجویی خود پرده از برنامه‌ای وحشیانه و ضدبشری با نام «عملیات مهندسی» توسط سازمان منافقین خلق برداشت. او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به بیابان‌های باغ‌فیض برد و سه جنازه زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد.

آنچه در ادامه می‌آید، توصیف مختصری از عملیات مهندسی سازمان منافقین علیه چند نفر از نیروهای کمیته و مردم عادی است که روایت آن در کتاب «سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام» آمده است.

زجرکش کردن عفت‌روش به جرم انقلابی بودن همسر

عباس عفت‌روش از جمله سوژه‌های منافقین برای اجرای عملیات مهندسی بود که جرمش تفکرات انقلابی و حزب‌اللهی همسرش بود. خسرو زندی از اعضای فعال سازمان نفاق در عملیات مهندسی در بخشی از اعترافاتش در ارتباط با این موضوع می‌گوید: از طرف مسؤولان سازمان به تیم ما یک شناسایی داده شد که فردی که شغل کفاشی دارد باید ربوده شود. فرمانده واحد مصطفی معدن‌پیشه (رحمان) من و فرد دیگری با نام جعفر، مسؤولیت ربودن وی را داشتیم. ساعت۱۰:۳۰ شب ۱۷/۵/۶۱ به مغازه وی مراجعه کردیم و با این بهانه که ما از طرف کمیته آمده‌ایم و شما باید برای پاسخ دادن به پاره‌ای از سؤالات با ما بیایید، کفاش را از مغازه خارج کردیم و پس از انتقال به ماشین و بستن دست‌ها و چشم‌هایش، وی را به خانه امنی که برای شکنجه آماده شده بود منتقل کردیم.

سادیسم سازمانی فرقه رجوی

مهران اصدقی از دیگر اعضای سازمان نیز در بازجویی‌های خود اعتراف می‌کند: این خانه مربوط به حسین ابریشمچی و در اختیار بخش ویژه بود. محل ساختمان در خیابان بهار و در کوچه‌ای بسیار خلوت قرار داشت. خانه ۲ طبقه و دارای ۳ اتاق هال، آشپزخانه، حیاط و زیرزمین بود. قسمت حمام خانه را با پوشاندن مشمع کلفت به در و دیوار طوری درست کرده بودند که صدا بیرون نرود. این فرد کفاش به این خانه برده می‌شود و جهت گرفتن اطلاعات درباره فعالیت‌های همسرش تحت شکنجه قرار می‌گیرد و با کابل به پاها و سر و صورت او می‌زنند اما از آنجا که قضیه اساساً دروغ بوده، هیچگونه اطلاعاتی در این رابطه به دست نمی‌آید. پس از اینکه شکنجه وی بی‌نتیجه می‌ماند، وی کشته و در یکی از بیابان‌های اطراف تهران به همراه ۲ نفر دیگر مدفون می‌شود. با شکنجه بسیاری که روی او انجام شد، همان روز اول مشخص بود وی از همه چیز بی‌اطلاع است و به‌رغم اینکه کفاش التماس می‌کرد من نمی‌دانم شما چه چیزی از من می‌خواهید، به خاطر اینکه افراد بالا (مرکزیت سازمان) گفته بودند وی اطلاعات دارد، شکنجه ادامه می‌یافت. چند روز وی تحت شکنجه قرار داشت. مسعود گفت ما اطلاعات که نتوانستیم بگیریم ولی انتقام گرفتیم. خط شکنجه نمی‌بایست لو برود، هر کس را که ما می‌ربودیم، در نهایت چه اطلاعات بدهد و چه اطلاعات ندهد، باید کشته می‌شد. از قبل نیز چاله‌ای برای دفن این افراد کنده شده بود؛ باید فرد کفاش را می‌کشتیم و همان روز که پاسداران را کشتیم وی را نیز بعد از شکنجه زیادی که شده بود به همراه پاسداران کشتیم. کفاش را به همراه ۲ پاسدار روی صندلی بستیم و چشم‌های‌شان را هم بستیم و با میله‌های سربی بیهوش‌شان کردیم. سپس به آنها آمپول سیانور تزریق کردیم که از گلوی‌شان صدای خرخر می‌آمد و در حالی که هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند، بدن آنها را طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شود.

کیفرخواست برای ترور شهروندان

ظن به انقلابی بودن هر شهروند، کیفرخواست لازمه را برای ترور هر شخصی توسط سازمان منافقین صادر می‌کرد. رد این رویه جنایتکارانه در عملیات مهندسی و شکنجه و ترور خسرو ریاحی‌نظر خود را عیان ساخت.

خسرو ریاحی‌نظری معلم ۳۷ ساله‌ای بود که به جرم مشکوک بودن منافقین به او، به شهادت رسید. مهران اصدقی در اعترافات خود درباره ماجرای ریاحی نیز می‌گوید: ربودن ریاحی به این علت صورت گرفت که در یکی از خانه‌های تیمی بخش ویژه در خیابان اسکندری، افراد بالای گروه، خسرو ریاحی را بیرون خانه مشاهده می‌کنند که پهلوی ماشینش ایستاده است. آنها گمان می‌کنند وی خانه را زیر نظر دارد. او را تعقیب می‌کنند اما موفق به ربودن او نمی‌شوند. روز بعد وی را در همان محل مشاهده می‌کنند و این بار کاملا به او مشکوک شده و او را شناسایی کرده و می‌ربایند. او را به خانه شکنجه‌گاه در خیابان بهار آوردند. در این محل من و مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار حضور داشتیم. پس از ورود ریاحی، دو پاسدار و فرد کفاش را به اتاق‌های دیگر بردیم و او را وارد حمام کردیم و روی میز با طناب بستیم و از او خواستیم مشخصاتش را بگوید. او گفت شغلش معلمی است و ما یک کارت از جیبش در آوردیم که مربوط به آموزش‌وپرورش بود. از او علت حضورش را در آن نقطه از خیابان اسکندری پرسیدیم، او گفت بچه‌هایم به استخر می‌روند و آمده‌ام آنها را ببرم. ما شروع به شکنجه او کردیم و با کابل به بدنش و کف پاهای او می‌زدیم و او فریاد می‌زد و ما دهانش را می‌گرفتیم. شکنجه را تشدید می‌کردیم و با هویه برقی مچ دست‌ها و پشت کمر او را می‌سوزاندیم ولی او مرتب همان حرف‌ها را تکرار می‌کرد. روز بعد حوالی عصر بود که من، مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار در خانه بودیم، ناگهان صدای فریاد شنیدم. خودم را به راهرو رساندم و دیدم خسرو ریاحی با مصطفی و شهرام گلاویز شده است و مرتب فریاد می‌زد و می‌گفت کمک. او به بهانه دستشویی رفتن توانسته بود با آنها درگیر شود. وارد حمام شدم و با کلت یک تیر به پای او شلیک کردم که به زمین افتاد و ساکت شد و با شهرام شروع کردیم به بستن مجدد خسرو که ناگهان بلند شد و شروع به فریاد زدن کرد. ناگهان مصطفی کلت را برداشت و یک تیر به سر خسرو شلیک کرد.

شکنجه انسانیت

در میان تمام سوژه‌های منافقین برای اجرای عملیات مهندسی، ماجرای طالب طاهری ۱۶ ساله و محسن میرجلیلی ۲۵ ساله از اعضای کمیته انقلاب از همه دردناک‌تر است.

مهران اصدقی در اعترافاتش نسبت به این جنایت می‌گوید: خانه تیمی مرکزیت بخش ویژه سازمان در خیابان کارون بود. مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی در آنجا بودند و جواد محمدی (طاهر) مسؤول حفاظت خانه بود. طاهر حین مراقبت از خانه و دیده‌بانی، مشاهده می‌کند فردی بیرون خانه ایستاده و به او مشکوک می‌شود و طبق خط داده شده، اقدام به شناسایی وی می‌کند. روز بعد همان فرد را به همراه یک جوان دیگر در آنجا می‌بیند و به افراد بالای بخش ویژه می‌گوید و آنها دستور ربودن آن دو جوان را صادر می‌کنند. در خیابان با ماشین جلوی آنها پیچیده و به آنها می‌گویند ما کمیته‌ای هستیم و باید با ما بیایید. آنها به خانه خیابان بهار که از قبل برای شکنجه آماده شده بود، برده می‌شوند.

طاهر به همراه مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار اقدام به شکنجه آنها می‌کنند. هدف از این سرعت عمل این بود که ببینند آیا خانه تیمی خیابان کارون لو رفته است یا نه؟ پس از بازرسی از جیب آنها کارت‌ها و مدارکی که نشان می‌داد پاسدار هستند بیرون می‌آورند. بعد آنها را روی صندلی با طناب می‌بندند و صندلی را روی زمین می‌خوابانند. با کابل‌های کلفت چند لایه به کف پا و سایر نقاط بدن آنها می‌زنند و برای اینکه صدای آنها بیرون از خانه نرود، دهان آنها را با پارچه می‌بندند. برای ایجاد هراس نقاب به چهره می‌زدیم. همین کار را کردم و وارد حمام شدم. دیدم یک پسر ۱۷ - ۱۶ ساله در گوشه حمام در حالی که دست‌ها و پاهایش با زنجیر بسته شده، افتاده بود. اسمش طالب طاهری بود.

سپس به اتاق رفتم تا فرد دیگر را که محسن میرجلیلی نام داشت ببینم. فردی حدود ۲۵ - ۲۴ ساله در حالی که دست‌ها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود، در گوشه اتاق نشسته بود. بدن او نیز مانند بدن طالب بود و خیلی با کابل شکنجه شده بود. سؤالات را آماده و کار شکنجه را شروع کردم. آنها را به نوبت داخل حمام می‌بردیم و در حالی که پاهای‌شان تاول ‌زده بود و حال نداشتند آنها را روی صندلی بستیم و صندلی را خواباندیم و من با کابل می‌زدم و آنها از درد ناله می‌کردند و فریاد می‌زدند، مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آنقدر آنها را زدم که تاول‌های پای آنها ترکید و خونریزی کرد. وقتی پاهای آنها خونریزی کرد، مصطفی پاهای آنها را باندپیچی و آنها را برای شکنجه مجدد آماده کرد. من مرتب از آنها سؤالاتی می‌کردم و آنها انکار می‌کردند و جوابی نمی‌دادند، از بالا (مرکزیت سازمان) گفتند حتماً آنها اطلاعات دارند.


شهید محسن میرجلیلی

روز بعد کار را شروع کردیم. جواد محمدی ابتدا به جان آنها افتاد. سپس آنها را روی همان صندلی‌ها بستیم و روی پاهای متورم و خون‌آلود آنها آب جوش ریختیم طوری که پوست‌شان ترک خورده و تاول‌ها ‌ترکید. آنها بارها بیهوش می‌شدند و باز به هوش می‌آمدند. آب داغ روی سر و صورت آنها ریختم که سر و صورت‌شان تاول زد. خون از همه جاهای بدن آنها به راه افتاده و خون زیادی از بدن‌شان رفته بود. جواد محمدی با نوک چاقو به بدن‌شان می‌کشید طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خون‌آلود نباشد. من و مسعود قربانی به داخل حمام و سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود به او گفت اگر اطلاعات ندهی تو را می‌پزیم. سپس به من گفت اتو را بیاور. اتو را آوردم و در حالی که به برق زد و کاملاً گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود.

سادیسم سازمانی فرقه رجوی

جواد محمدی و مصطفی معدن‌پیشه مشغول شکنجه طالب طاهری بودند. جواد به مصطفی گفت برو چاقو بیار. مصطفی چاقو را که آورد، چاقو را چند بار روی بازوی طالب کشید که بار سوم خون بیرون زد و بر اثر درد شدید تکان خورد. طالب می‌خواست حرف بزند که جواد با مشت توی دهانش کوبید، طوری که دندانش شکست. جواد گفت حالیت می‌کنم و سپس میله سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد، دندان‌های شکسته‌اش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش ریخت. مصطفی با میله سربی که در دستش بود به جاهای دیگری از بدن او می‌زد. محسن میرجلیلی به هوش آمده بود که مسعود قربانی به من گفت برو آب جوش بیار، من آب داغ آوردم و مسعود گفت روی پاهایش بریز. می‌خواستم به یکباره خالی کنم که مسعود اشاره کرد یواش‌یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. من هم همین کار را کردم، طوری که تمام تاول‌های پایش ترکید و شکل خیلی وحشتناکی پیدا کرد و پوست پاهایش از بدنش جدا می‌شد. محسن بیهوش شد و بعد که به هوش آمد، مسعود آب داغ روی دست‌های محسن می‌ریخت که دست‌های محسن پف کرد و چروک شده و حالت پختگی داشت.

به اتاق که رفتم، صحنه دلخراشی دیدم. پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و جواد محمدی در حالی که چاقوی خون‌آلود دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود، ایستاده بود. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و آن را برید، طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد. در همین حین که طالب بیهوش بود، جواد چاقو را کنار چشم طالب گذاشت که خون از چشمش بیرون زد.

جواد اطلاعات می‌خواست و طالب جوابی نمی‌داد. جواد گفت این طوری نمی‌شود. باید این را کبابش کرد و مصطفی به آشپزخانه رفت و گاز پیک‌نیک و سیخ به همراه خود آورد. جواد سیخ را ۲ بار سرخ کرد، به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و به دکمه‌های جلوی شلوار طالب چسباند که شلوار طالب سوخت و سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یک دفعه دچار شوک شد. تمام فضای اتاق را بوی سوختگی پارچه و گوشت پر کرده بود. تا عصر، آنها یکی دو بار به هوش آمدند. حوالی عصر، مصطفی معدن‌پیشه بر اثر دستپاچگی وقتی محسن میرجلیلی یک تکان خورده بود، تیری شلیک کرد و مجبور به تخلیه خانه شدیم. با همان میله‌های سربی آنها را بیهوش کردیم و سپس به بدن آنها سیانور تزریق کردیم و در حالی که هنوز جان می‌دادند آنها را پتوپیچ کردیم و داخل صندوق عقب ماشین گذاشتیم. ساعت ۹ شب ماشین را در خیابان نظام‌آباد تحویل خسرو زندی و محمدجعفر هادیان دادیم تا آنها را برای دفن به بیابان‌های اطراف ببرند. وقتی جریان شکنجه لو رفت، سازمان فکر نمی‌کرد که قضیه اینقدر برایش گران تمام شود و وقتی با انبوه شرکت‌کنندگان در تشییع جنازه اینها و مساله‌داری بچه‌ها در داخل تشکیلات مواجه شد، به ما گفتند هیچ چیز به بچه‌ها نگویید و اگر بچه‌ها سؤال کردند بگویید کار خود رژیم است.

بی اعتنایی به عطش طهماسبی تا شهادت

علاوه بر شهیدان طالب طاهری و محسن میرجلیلی، شاهرخ طهماسبی ۲۸ ساله نیز به جرم عضویت در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی، در پروژه عملیات مهندسی منافقین به شهادت رسید. وی نیز مرداد ماه ۶۱ ربوده شده و پس از ۱۰ روز شکنجه به شهادت رسید و پیکرش در منطقه عباس‌آباد تهران رها شد.

محمدجواد بیگی از اعضای فعال سازمان منافقین در عملیات مهندسی در ارتباط با شکنجه شاهرخ طهماسبی می‌گوید: در مرداد ماه ۶۱ پس از ربودن وی، او را به خانه تیمی خیابان سهروردی کوچه باغ انتقال دادند. از آنجا که دست و پای وی را بسته و پتویی بر رویش انداخته بودند، صاحبخانه مشکوک شده و با نیروهای انتظامی تماس می‌گیرد. بلافاصله ما وی را به خانه تیمی خیابان خواجه‌نظام بردیم. خانه تیمی خیابان خواجه‌نظام را یک زوج تشکیلاتی به نام فریبا اسلامی (شهلا صالحی‌پور) و محمد قدیری (منوچهر احمدیان‌فر) با همین اسامی مستعار اجاره کرده بودند. رابط این خانه با بالا (مرکزیت سازمان) جواد محمدی با نام طاهر بود که خود وی در تیم شکنجه مهران اصدقی بود.

فریبا اسلامی در اعترافاتی که نسبت به شکنجه شهید طهماسبی داشته، می‌گوید: در جریان ربودن و شکنجه شاهرخ طهماسبی، به عنوان محمل همان خانه شکنجه بودم. در این خانه حمام را برای شکنجه آماده کرده بودند و محمدجواد بیگی برای بازجویی از وی به این خانه آمد و مرتب او را شکنجه می‌داد. گاهی او را به حمام می‌بردند و گاهی در گنجه‌ای که در هال خانه قرار داشت و یک متر در یک متر و کاملا تاریک بود، با دهان بسته قرار می‌دادند. در تمام این مدت نیز نباید از خانه بیرون می‌رفتیم. من صدای شلاق خوردن و کتک خوردن او را می‌شنیدم ولی چون دهانش بسته بود فقط ناله ضعیفی می‌کرد. علی عباسی (هادی) او را بسیار شکنجه می‌کرد و با کابل‌های به هم بافته او را می‌زد. یک شب ساعت ۲ از خواب بیدار شدم، شنیدم که او آب می‌خواهد و صدایش خیلی ضعیف به گوش می‌رسید ولی من به او آب ندادم و رفتم خوابیدم. شاهرخ طهماسبی را در همین خانه به قتل رساندند و برای اینکه کسی او را نبیند جسد وی را در یک کارتن بزرگ پیچیدند و با طناب بسته‌بندی کردند و با یک اتومبیل وی را به محله‌ای در اطراف عباس‌آباد بردند و دفن کردند.


:: بازدید از این مطلب : 230
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 19 مرداد 1402

اگر داستان کسانی را به خاطر جاه طلبی پشت به سرزمین مادری خود می کنند. در ارتباط با ایران اسلامی، باید چندین جلد کتاب نوشت. مطالعه زندگی آنها برای جوانان ما مایه عبرت است. زندگی این طیف آدمها بر پایه حیله و دروغ و نیرنگ بنا نهاده شده است برای رسیده به هدف به هر وسیله ای ، ریسمانی، حیله ای متوسل می شوند به خصوص در جهتی که توجه دشمنان قسم خورده غربی ایران اسلامی را جلب نمایند. دشمنی این طیف آدم ها بیشتر با اسلام است بعد به طبع اسلامی بودن مردم ایران، دشمنی آنها وسعت پیدا می کند و سعی می کنند پا در رکاب دشمنان غربی به نوایی برسند.به لطف خدا سعی می کنیم تعدادی از آنها را در این وبلاگ شناسایی نماییم.

1- ژیار گل، خبرنگار ارشد بخش فارسی بی‌بی‌سی و خبرنگار بین‌الملل سرویس جهانی بی‌بی‌سی، یکی از فعال‌ترین چهره‌ها در مجموعه رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور از منظر ورود به مسائل حساس حاکمیت و جامعه ایرانی است.

در همین هفته‌های اخیر، در ۲۳ آوریل ۲۰۲۳، ژیار گل از طرف بی‌بی‌سی با رهبر پژاک، گروه شبه‌نظامی که در فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا، ژاپن و ترکیه قرار دارد، مصاحبه کرد.[۱]

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
ژیار گل در اقیلم کردستان

 

ارتباطات ژیار گل با پژاک از همان سال ۱۳۹۰، رسانه‌ای شد، زمانی که او از طرف بی‌بی‌سی به مقر این گروهک در اقلیم رفت و با سران آن به گفتگو نشست.[۲] او که در آن مقطع، خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی در استانبول بود، پیش از آن دیدارها، چند گزارش در همدلی و تبلیغ پژاک برای بی‌بی‌سی فارسی تهیه‌کرده بود. ژیار گل به خاطر نزدیکی به گروه‌های مسلح کردی، در ژوئن سال ۲۰۱۷ توسط نیروهای امنیتی ترکیه بازداشت، بازجویی و اخراج شد.[۳] ازجمله سفر او به قندیل کردستان و مصاحبه با رهبران پ ک ک همچون جمال بایک، باعث حساسیت دستگاه امنیتی ترکیه شده بود.[۴]

ژیار گل متولد سال ۱۳۵۱ در یکی از روستاهای سنندج (در یک خانواده ۱۷ نفره) بوده و دوران هنرستان و دانشگاه را در داخل کشور گذراند. او در ایران در رشته کاردانی دام‌پروری درس خواند.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد

 

ظاهراً بعد از یک‌بار تلاش برای خروج قاچاقی از ایران به ترکیه و بازداشت و دیپورت شدن از این کشور، در سال ۱۹۹۷ به کانادا مهاجرت کرد. به ادعای خودش در کانادا در رشته برق و الکترونیک تحصیل کرد و حدود یک دهه در کانادا بود. او مدعی است که در کانادا به مدرسه فیلم نیز رفته و با خرید یک دوربین دست‌دوم، با حمایت «نشنال فیلم برد» یا هیئت ملی فیلم کانادا، یک فیلم مستند ساخت. او اولین مستند خبری خود را درباره نماینده کردتبار مجلس ترکیه، لیلا زانا، در ترکیه تهیه کرد.

ژیار گل با ساختن مستندی به نام «داستان دو سرباز» در سال ۱۳۸۹، که ماجرای دو سرباز ایرانی و عراقی جنگ ایران و عراق است که سال‌ها بعد از جنگ در عراق دوباره با هم مواجه می‌شوند، نام خود را به‌عنوان یک مستندساز خبری در بی‌بی‌سی فارسی مطرح کرد.[۵] او در آن مستند قصد داشت که روایت رسمی از دفاع مقدس را زیر سؤال ببرد و کاملاً در جهت تخطئه کردن ارزش‌ها و فداکاری‌های صورت گرفته در جنگ گام برداشت و از همین رو، مورد توجه و حمایت مسئولان بی‌بی‌سی فارسی قرار گرفت.

در سال ۲۰۱۳ با همسرش سارا آشنا شد که کارمند سفارت آمریکا در ابوظبی بود. او به چند زبان، ازجمله فارسی، عربی و ترکی مسلط بود. او بعداً سخنگوی سفارت آمریکا در آنکارا شد و زمانی که ژیار گل از ترکیه به اقلیم کردستان دیپورت شد، همسرش از مسئولین اصلی سفارت آمریکا در ترکیه محسوب می‌شد.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
سارا گرو، در سال ۲۰۱۸ به سرطان خون مبتلا شد و بعد از سه سال، در ۲۰۲۱ از دنیا رفت

 

او در سال ۲۰۱۳ به‌عنوان مسئول کنسولی سفارت آمریکا در آنکارا، ویدئویی به زبان فارسی برای متقاضیان فارسی‌زبان ویزای آمریکا منتشر کرد.[۶] در ژانویه سال ۲۰۲۱، قوه قضاییه ایران نام ۴۶ مقام آمریکایی را به‌عنوان مسئولان تحریم دارویی ایران اعلام و تحت تعقیب قضایی قرارداد که در این فهرست، نام سارا کاترین گرو هم به چشم می‌خورد.[۷]

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد


نکته اینجاست که یک زن جوان آمریکایی که دارای مسؤولیت‌های دیپلماتیک سطح بالا در منطقه غرب آسیا (به‌خصوص کشورهای جنوب خلیج‌فارس) و به‌ویژه ترکیه (که هاب فعالیت‌های اطلاعاتی سرویس‌های خارجی و جولانگاه جاسوسان است)، نمی‌توانست بدون کارکردهای اطلاعاتی باشد و حتی محتمل آن است که خود یک مأمور زبده اطلاعاتی بوده باشد. البته گزارش‌هایی هم وجود دارد که سارا گرو اصولاً مأموریت دیپلماتیک خود را در منطقه به‌عنوان تحلیل‌گر اطلاعاتی آغاز کرد.

ازدواج یک پرسنل ارشد دیپماتیک آمریکایی با خبرنگار خارجی که گمانه‌های جدی درباره ارتباطات او با موساد از همان ابتدای فعالیت مطرح بود، نمی‌توانست خارج از کنترل و حتی اعمال نظر سرویس‌های اطلاعات خارجی ایالات متحده باشد. قطعاً این واقعیت هم برای اهل فن قابل انکار نیست که پیشرفت و سیر صعودی ژیار گل در مجموعه بی‌بی‌سی هم برکنار و نامتاثر از نفوذ و روابط دیپلماتیک-اطلاعاتی همسرش نبود.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
گل در آگوست ۲۰۲۱، سفری به سرزمین‌های اشغالی و به طور خاص، بلندی‌های جولان و بیت‌المقدس داشت تا درباره «نگاه اسراییلی‌ها به ایران» گزارش تهیه کند.[۸]


در شهریور ۱۴۰۰، به گفتگو با دبیر کل یکی از احزاب تروریستی و تجزیه‌طلب اصلی کردستان، یعنی حزب دمکرات (مصطفی هجری) پرداخت. او در سال‌های فعالیت خود در بی‌بی‌سی، بارها به گفتگوی اختصاصی با رهبران گروه‌های تروریستی و مسلح کرد، ازجمله مصطفی هجری، عبدالله مهتدی و سیامند معینی پرداخت.[۹] در واقع، جولان چهره‌هایی چون ژیار گل در بی‌بی‌سی فارسی، همن سیدی در شبکه من و تو، کاوه آهنگری در صدای آمریکا، سیما ثابت و سامان رسول‌پور و شلر حقانی‌فر، که همگی از وابستگان و مرتبطین گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح هستند، به وضوح نشان می‌دهد که دولت‌های استعماری غربی قصد دارند به نحو سیستماتیک از اهرم گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح برای تحت فشار قراردادن ایران و عادی‌سازی مفهوم تجزیه‌طلبی در افکار عمومی دست‌کم بخش‌هایی از جمعیت هدف در ایران بهره ببرند.

این اقدام، در واقع بخشی از طرح کذایی «ایرانستان»، یعنی تبدیل ایران به جامعه‌ای از هم‌گسیخته از منظر قومی و تحت شمشیر نزاع مستمر داخلی-قومیتی است. چنین طرحی پیش‌تر در جوامعی چون سوریه و عراق به کار گرفته شد. بی‌جهت نیست که ژیار گل از همان بدو فعالیت خود در بی‌بی‌سی، علاوه بر اقلیم کردستان، به طور مرتب به بخش‌های کردنشین سوره نیز تردد داشته و گزارش‌های تبلیغاتی-حماسی برای گروه‌های کردی مسلح تهیه‌کرده است.

او در سال ۲۰۱۷ به مرز ایران در اقلیم کردستان رفت تا گزارشی از وضعیت کولبران کرد تهیه کند.[۱۰]

یکی از مهم‌ترین مستندهای خبری تهیه‌شده توسط ژیار گل، گزارشی با عنوان «حرف نزن، شلیک کن» درباره عملیات نفوذ و خرابکاری موساد در ایران بود (اکتبر ۲۰۲۱) که در واقع یک رپرتاژ آگهی آشکار در تحسین موساد محسوب می‌شد.

البته احتمال رابطه ارگانیک ژیار گل با موساد، از مدت‌ها قبل از آن، یعنی زمانی که او در حیاط خلوت یا بهشت جاسوسان موساد، اقلیم کردستان، تردد داشت و برای گروه‌های مسلح و تجزیه‌طلب ضد ایران رپرتاژ می‌رفت، مطرح شده بود. گل اولین بار در نوامبر ۲۰۱۰، با یک مقام ارشد سابق موساد (ایلان میزراحی) مصاحبه اختصاصی انجام داد.[۱۱]

برای نمونه، در جریان خرابکاری در سایت هسته‌ای نطنز در اواسط تیرماه ۹۹، نخستین کسی که خبر آن را منتشر کرد، ژیار گل در بی‌بی‌سی فارسی بود که مدعی شد که ایمیلی از گروهی ناشناس به نام «یوزپلنگان وطن» دریافت کرده که مدعی بودند یک جریان نفوذی در تشکیلات امنیتی-نظامی جمهوری اسلامی هستند.[۱۲] به نظر می‌رسد که با توجه به تردد راحت و بدون دغدغه ژیار گل به سرزمین‌های اشغالی و مناطق تحت نفوذ دستگاه جاسوسی رژِیم اسراییل (به طور خاص اقلیم کردستان) که شائبه اتصال او با سرویس اسراییل را تقویت می‌کند، در آن مورد، موساد برای انتشار گسترده خبر عملیات خود، از منبع رسانه‌ای خود، یعنی ژیار گل استفاده کرد.

ژیار گل، همسو با سیاست‌های تل‌آویو، بارها تلاش کرده تا با ساخت «مستند» های پر آب و تابی حاوی ادعاهای جنجالی، برای ایران اصطلاحاً دستاویزی برای پاپوش امنیتی در مجامع بین‌المللی بتراشد. ازجمله این تلاش‌ها، ساخت و پخش گزارش تصویری با عنوان «ترور مرموز ایرانیان در اروپا» در نوامبر ۲۰۲۰ بود[۱۳] که ژیار گل سعی داشت چنین القاء کند که جمهوری اسلامی از طریق ارسال جوخه‌های ترور به خاک اروپا، حتی تهدیدی مستقیم برای کشورهای اروپایی است. بدیهی است که چنین سناریوپردازی‌ای عملاً و دقیقاً در چارچوب اقدامات آن مقطع محور واشینگتن-تل‌آویو-ریاض برای بدنام‌سازی ایران در افکار عمومی دنیا و مشروع‌سازی ایجاد تحریم‌ها و محدودیت‌های گسترده‌تر برای ملت ایران، قرار داشت.

«خبرنگار- مامور» در BBC؛ از ازدواج تشکیلاتی تا رپرتاژآگهی برای موساد
مصاحبه با مقام‌های رژیم صهیونیستی


در ماجرای مرگ مهسا امینی، در شهریور ما ۱۴۰۱، از آن‌جا که شهرهای استان کردستان به نوعی نقطه شروع ناآرامی‌های خیابانی بودند، طبیعی بود که ژیار گل، که سابقه‌ای چندین ساله در تهیه گزارش‌های تحریک‌آمیز و همدلانه با گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح داشت، از قافله عقب نماند و یکی از فعال‌ترین خبرنگاران بی‌بی‌سی فارسی در پوشش اغتشاشات در ایران در پیوند با این ماجرا بود. او که در گزارش‌هایش مکرراً تاکید داشت که نقطه شروع ناآرامی‌های ضدجمهوری اسلامی از شهر «سقز» (زادگاه مهسا امینی) بود (برای بخشیدن صبغه‌ای قومیتی به ناآرامی‌ها)، در ۹ آذر ۱۴۰۱ مستندی به نام «خیزش زنان ایران» را روانه آنتن کرد تا چنین القاء کند که این‌بار قاطبه زنان ایران به رویارویی با جمهوری اسلامی کمر بسته‌اند.[۱۴]

به هر روی، امروز دیگر می‌توان بدون هیچ اغراقی، امثال «ژیار گل» را در ذیل مفهومی به نام «خبرنگار- مامور» دسته‌بندی کرد، چرا که امثال او، نه تنها از باب چهره شدن و صعود خود در عالم رسانه، مستظهر به حمایت ساختارهای اطلاعاتی خارجی بوده‌اند، که از باب محتوا و تاکتیک‌های فعالیت رسانه‌ای نیز کاملاً منطبق، همسو و «گوش به فرمان» اتاق‌های «عملیات روانی» و «جنگ شناختی» سرویس‌های خارجی هستند. ژیار گل و در سطحی پایین‌تر، سیما ثابت (مجری ایران اینترنشنال)، که در فضای تحریک قومیتی در ایران رشد کردند و پر و بال پیدا کردند، خبرنگار-مامور ابرپروژه «کلنگی‌سازی» جامعه ایرانی از طریق فرسایش چسب‌ها و علقه‌های اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی پیونددهنده اقشار و گروه‌های شکل‌دهنده ملت ایران به شمار می‌آیند.

[1] https://twitter.com/bbcpersian/status/1642864086093295618

[2] https://www.jahannews.com/analysis/184941

[3] https://www.bbc.com/persian/world-40457774

[4] https://www.youtube.com/watch?v=m4hVt3xMKEs

[5] https://www.youtube.com/watch?v=vta0OevLU7w

[6] https://www.youtube.com/watch?v=Q0gXo6sWO8Y

[7] https://twitter.com/jiyargol/status/1348239359816970240/photo/1

[8] https://www.bbc.com/persian/world-58080138

[9] https://twitter.com/bbcpersian/status/1642864086093295618?lang=fa

[10] https://www.bbc.com/persian/iran-38786094

[11] https://www.bbc.com/persian/world/2010/11/101112_jg_ilan_mizrahi_interview

[12] https://www.bbc.com/persian/iran-features-53375221

[13] https://www.youtube.com/watch?v=yv1filKXr6w

[14] https://www.youtube.com/watch?v=UQaIF-3gdxE

2- شادی امین «سهیلا امین ترابی»

او از پناهندگان در آلمان و ترکیه منتشر و کلاهبرداری‌های او شریکش، شادی صدر، در بین اپوزیسیون هم خبرساز شد،اکنون، مهمان ثابت این شبکه است. این فرد که در اوایل انقلاب، سمپات سازمان چریک‌های فدایی بود، همان کسی است که در کنفرانس برلین سال 1379، از بانیان عربده‌کشی و رقص برهنه در جریان آن کنفرانس بود. او که خود را «دگرباش»(همجنسباز) و فعال حقوق دگرباشان می داند، از لمپن‌ترین، هتاک‌ترین و خبیث‌ترین فعالان اپوزیسیون محسوب می شود.

 

از «شادی امین» چاقوکش تا «تروسکه و شلر» کومله‌چی!/ تروریست‌های «اینترنشنال» از فاش شدن چه چیزی می‌ترسند؟

 

از «شادی امین» چاقوکش تا «تروسکه و شلر» کومله‌چی!/ تروریست‌های «اینترنشنال» از فاش شدن چه چیزی می‌ترسند؟ 
امین ترابی از صحنه‌گردانان اوباش‌گری در جریان کنفرانس برلین بود

 


:: بازدید از این مطلب : 234
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 17 مرداد 1402

اخیرا نیلوفر بیانی جاسوس محیط زیستی رژیم صهیونیستی دستگیر شده در سال ۱۳۹۶

چهره‌سازی علمی از یک بهایی و جاسوس اسرائیلی+عکس و سند
 

موفق شده است از داخل زندان مقاله‌ای با عنوان «سواد اقلیمی در سرزمین نفت» نوشته و با ایراد اتهام به کشور در حوزه مدیریت محیط زیستی، این مقاله را از طریق یک شبکه حقوق بشری آمریکایی به نام «محققان در خطر» (Scholars at Risk) با هدف فضاسازی علیه ایران و نمادسازی از نیلوفر بیانی به عنوان یک پژوهشگر در بند زندان، در فضای عمومی منتشر می‌نماید.
 

 

نیلوفر بیانی در این مقاله، سوء مدیریت نظام جمهوری اسلامی را به‌عنوان مهم‌ترین دلیل مشکلات محیط‌زیستی، تغییرات اقلیمی و کم‌آبی در ایران معرفی کرده است و آرزو می‌کند حرکت‌های سیاسی نظیر آنچه که وی جنبش «زن،زندگی،آزادی» می‌خواند با فعالیت‌های بین‌المللی برای هشدار در مورد خطر تغییرات اقلیمی هم‌افزایی کند.

همچنین در بهار سال گذشته نیز باهدف فضاسازی علیه ایران و چهره‌سازی از این جاسوس به عنوان یک محقق محیط‌زیستی، نشریه بین‌المللی نیچر (Nature) اقدام به انتشار اطلاعیه‌ای با هدف فشار به ایران برای آزادسازی خانم بیانی نموده بود.

 

بررسی‌های انجام شده در مورد سوابق مقالات و تحقیقات خانم بیانی پیش از دستگیری به جرم جاسوسی نشان می‌دهد، وی علاقه خاصی به همکاری با شبکه بهائیان در خارج از کشور در موضوعات به ظاهر علمی داشته است.

یکی از مهم ترین این همکاری ها، انتشار یک ویژه نامه با عنوان چالش‌های محیط زیستی ایران به همراه سایر هم تیمی های خود در موسسه جاسوسی میراث پارسیان نظیر مراد طاهباز (بنیانگذار موسسه جاسوسی میراث پارسیان)، کاوه مدنی (معاون سابق سازمان محیط زیست) و هومن جوکار (مدیر پروژه یوزآسیایی سازمان محیط‌زیست و عضو موسسه میراث پارسیان)،  برای عباس امانت تاریخ نویس و بهایی معروف ساکن آمریکا در نشریه مطالعات ایرانی (Iran Studies) متعلق به انجمن ایران پژوهی (AIS) در آمریکا بوده که عنوان مقاله متعلق به نیلوفر بیانی در این ویژه نامه «اکولوژی و چالش‌های زیست‌محیطی خلیج فارس» بوده است.

در پایان همین مقاله بازخوانی بخشی از خیانت های محکومان به جاسوسی در محیط زیست

لازم به ذکر است بهائیت بشدت در انجمن ایران پژوهی (AIS) در آمریکا نفوذ دارد و بهائیانی معروفی همچون احسان یارشاطر سالها بر آن ریاست کرده اند و پس از مرگ وی جایزه ویژه این انجمن به نام او نامگذاری شده است.
 

عباس امانت سالها ریاست برنامه مطالعات ایران دانشگاه ییل آمریکا (YPIS) را بر عهده داشته و علاوه‌بر آن از همکاران احسان یارشاطر در انتشار دانشنامه ایرانیکا بوده است و کتابهایی نظیر «از طهران تا عکا: بابیان و بهائیان در اسناد دوران قاجار» برای تاریخ فرقه بهائیت نوشته است.
 

 جالب اینکه پس از فرار کاوه مدنی معاون وقت سازمان محیط زیست در دولت روحانی و یکی دیگر از عناصر اصلی شبکه جاسوسان محیط زیستی از کشور در سال 1396، وی به مدت دو سال در این مرکز ایران‌شناسی تحت ریاست عباس امانت مشغول به کار بوده است.

در آخر همین مقاله ردپای جاسوس فراری آمریکایی- اسرائیلی را در یک روزنامه صبح می خوانیم
 

از دیگر افراد بهائی که نیلوفر بیانی سابقه همکاری با آنها را داشته، فردی به نام نیسان عدل‌پرور است که از محققان همین برنامه مطالعات ایران دانشگاه ییل به ریاست عباس امانت در آمریکا است.  مهران عدل پرور پدر نیسان دبیر محفل روحانی این فرقه ضاله در شهر نیوکاسل انگلستان بوده و بزرگ خاندان مادری وی رحمت‌اله مهاجر است که از سوی شوقی افندی آخرین رهبر این فرقه به عنوان یکی از اعضاء موسسه ایادی امر الله که وظیفه تبلیغ و ترویج بهائیت و شبکه سازی برای این فرقه را در دنیا بر عهده دارند انتخاب شده بود.
 

نیسان عدل‌پرور در قالب یک محقق آمریکایی در دوران پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا و با حمایت سازمان ملل به این کشور رفت و آمد داشته و در تهیه برنامه‌های توسعه برای این کشور و پرداختن به مساله حقوق بشر و زنان فعالیت داشته است، در این دوران نیلوفر بیانی هم که در ژنو برای سازمان ملل کار می‌کرده است با نیسان عدل‌پرور در ارتباط بوده است.
 


اما حاصل اصلی کار نیسان عدل پرور و نیلوفر بیانی در افغانستان ترویج فرقه ضاله بهائیت در پوشش فعالیت‌های بشردوستانه و یا حفاظت از محیط‌زیست بوده است، یک نمونه از این اقدامات  ایجاد یک موسسه محیط زیستی در منطقه شیعه نشین و کوهستانی بامیان افغانستان به نام «سازمان تحفظ ساحات کوهستانی افغانستان» (COAM) بوده که بررسی‌های انجام شده در مورد عوامل محلی این موسسه نشان دهنده برقرار شدن ارتباط میان آنها با بهائیت و همچنین رژیم صهیونیستی بوده است.
 

 

راز این علاقه نیلوفر بیانی به همکاری با عناصر فرقه بهائیت را شاید بتوان در کتاب تاریخ ظهور الحق اسدالله فاضل مازندرانی تاریخ‌نگار این فرقه یافت که درباره نظام‌السلطنه مافی بزرگ خاندان مادری وی یافت که اینگونه درباره پیوند این خاندان با فرقه بهائیت اظهار نظر کرده است: ««میرزا حسین خان اصفهانی، الواح بسیاری از قلم حضرت عبدالبهاء خطاب بوی موجود است و عاقبت به سال ۱۳۵۸ درگذشته و خاندان عهدیه را برجای گذاشت. و از معاریف مومنات، خواهرش زوجه نظام السطنه مافی بود.» (کتاب تاریخ ظهور الحق- اسدالله فاضل مازندرانی-جلد ۸ قسمت ۱ ص ۴۴۰-۴۴۲).

 

اوضاع در مورد خانواده پدری نیلوفر بیانی یعنی نوادگان یوسف بیان الممالک از درباریان قاجار هم به همین منوال است، برای مثال آراسته بیانی عمه نیلوفر بیانی با پرویز حکمت وزیر نیرو کابینه امیرعباس هویدا نخست وزیر بهایی رژیم پهلوی ازدواج نموده است.

مئیر عزری سفیر ایرانی‌الاصل رژیم صهیونیستی در ایران در دوران پهلوی درباره علی‌اصغر حکمت عموی پرویز حکمت و یکی از مهم‌ترین چهره‌های حکومت رضاخانی در کتاب خاطرات خود اینگونه عنوان نموده است: ««دیدار مرا با علی اصغر حکمت وزیر خارجه وقت، برنامه ریزی کرد. چندی پیش از این دیدار به من گفته شد: او از خود شماست. من به خوبی به گفته اش پی نبرده بودم، تا اینکه پس از چندی دانستم خانواده حکمت، حاخام، از یهودیان سرشناس شیراز بوده اند.» (کتاب خاطرات مئیر عزری ترجمه غلامرضا امامی- ص 106-108)

یا در نمونه‌ای دیگر داماد ماه‌منظر بیانی عمه پدری نیلوفر بیانی شعاع‌الدین شفاء دیپلمات و سفیر رژیم پهلوی است، برادر وی شجاع‌الدین شفاء تاریخ‌نویس هتاک و ضداسلام، رئیس کتابخانه ملّی رژیم پهلوی و از طراحان جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی و و تغییر تقویم از هجری به شاهنشاهی در دوران این رژیم بوده است.

خانم هومن سرشار تاریخ‌‎نگار یهودی صفحه 139 در کتاب «فرزندان استر: تاریخ و زندگی یهودیان در ایران» اشاره می‌کند که خانواده شفاء از فرزندان فردی به نام حکیم هارون کاشی که یک پزشک یهودی بوده است می‌باشند.
 

1 - بازخوانی بخشی از خیانت‌های محکومان به جاسوسی در محیط‌ زیست

بعد از انتشار اخباری مبنی بر احتمال تبادل یکی از محکومین به جاسوسی در حوزه محیط‌زیست به نام مراد طاهباز ملقب به موشه، تحلیل گران معتقدند که با توجه به جایگاه و ارتباطات طاهباز در ارتباط با سه سرویس جاسوسی انگلیس، آمریکا و موساد علیه مردم و کشور ایران، این شخص نباید وارد موضوع تبادل بشود و حتی با توجه به جاسوسی هسته‌ای و نظامی این افراد، شاید نیاز باشد که بار دیگر در پرونده محیط‌زیستی‌ها و به‌خصوص طاهباز تجدیدنظر شده و پرونده بار دیگر موردبررسی قرار گیرد که اگر این اتفاق بیفتد، احتمال حکم اعدام طاهباز وجود دارد.

این در حالی  است که در تازه ترین اقدام شبکه حمایتی از جاسوسان پرونده میراث پارسیان، نشریه علمی نیچر، با انتشار تصویری از نیلوفر بیانی یکی از محکومین به جاسوسی در این پرونده مدعی شده است که مراد طاهباز و نیلوفر بیانی دو نفر از دانشمندان علمی در حوزه محیط‌زیست بوده‌اند و جمهوری اسلامی با گروگان گرفتن این افراد، به دنبال گروگان‌گیری است!


سرمقاله مجله نیچر درباره طاهباز و بیانی

 اگرچه نه نیلوفر و نه مراد طاهباز و نه هیچ‌کدام یک از محکومان محیط‌زیستی در زمره افراد علمی در محیط‌زیست قرار نمی‌گیرند و مقاله ای علمی معتبر در نشریه‌های جهانی ندارند، بررسی اقدامات و همکاری این گروه با مؤسساتی که علیه منافع ایرانی و ایرانی اقدام می‌کردند، گوشه‌ای‌ از خیانت شبکه محیط‌زیست را نشان می‌دهد.

پشت پرده ارتباطات شبکه میراث با برخی از مؤسسات و  افراد 

نشریه نیچر در یکی از بندهای سرمقاله‌ خود درباره این دو جاسوس مدعی شده است که این افراد در پروژه رصد و احیای پوزپلنگ آسیایی و ایرانی در مؤسسه شبکه حیات‌وحش میراث پارسیان‌همکاری داشته‌اند و به همین دلیل به اتهام جاسوسی محکوم‌شده‌اند، اما واقعیت ماجرا از چه قرار است و چه اتفاقی افتاده است؟

مؤسسه حیات‌وحش میراث پارسیان‌که مدیریت آن را کاووس سید امامی - یکی از متهمان به جاسوسی برای شبکه موساد- بر عهده داشت در پروژه رصد و محافظت از یوز ایرانی فعالیت می‌کرد. وی مدعی بود که یک مؤسسه خصوصی است که به هیچ نهادی متصل نیست و هزینه فعالیت‌های خود را از طریق کمک‌های مردمی و حامیان محیط‌زیست تأمین می‌کند.

 

اما در بررسی حامیان مالی میراث پارسیان، به نکته‌ای بسیار حائز اهمیت می رسیم. مؤسسه‌ای به نام پنترا Panthera از میراث پارسیان حمایت مالی و عملیاتی  می کند. این مؤسسه‌ زیر نظر یک افسر امنیتی بلندپایه بین‌المللی به نام توماس کاپلان اداره می‌شود و پروژه یوز در میراث، دقیقا زیر نظر پنترا انجام می‌گرفت.

توماس کاپلان کیست و مؤسسه پنترا چه فعالیت‌هایی دارد؟

در وب‌سایت موسسه "میراث حیات‌وحش پارسیان" (به ریاست کاووس سید امامی که در سال ۹۶ در بازداشت خودکشی کرد) در قسمت "ما چگونه کار می‌کنیم"، چنین آمده بود (که البته بعداً کل این سایت از دسترس خارج شد!):

"موسسه حیات‌وحش میراث پارسیان از همان ابتدای تأسیس در ارتباط با متخصصان و مشاوران برخی از سازمان‌های بین‌المللی حافظ محیط‌زیست بوده است. از جمله می‌توان به روابط پژوهشی و علمی موسسه با سازمان‌هایی چون انجمن حفاظت جهانی (WCS)، پنترا (Panthera) اسمیتسونین (Smithsonian) و اتحادیه بین‌المللی حفاظت طبیعت (IUCN) اشاره کرد. تجربه حفاظت از محیط‌زیست و مدیریت حیات‌وحش تجربه‌ای گران‌بهاست که نباید در انحصار یک گروه، سازمان یا کشور قرار گیرد. 


اعتراف کاووس سیدامامی به ارتباط با موسسه پنترا

 پنترا یک موسسه ظاهراً غیردولتی آمریکایی است که مدعی است تنها موسسه‌ای است که به‌صورت اختصاصی از ۴۰ گونه از  گربه‌سانان وحشی (از جمله یوز آسیایی) در سرتاسر دنیا حفاظت می‌کند و شبکه‌ای از مؤسسات غیردولتی و دانشمندان و شخصیت‌ها را برای تحقق این هدف به هم پیوند داده است.

بنیان‌گذار و رئیس هیئت‌مدیره این موسسه، فردی به نام دکتر "توماس (تامس) اس. کاپلان" است.  کاپلان (متولد ۱۹۶۲ در شهر نیویورک) ظاهراً یک فرد ثروتمند و علاقه‌مند به جمع‌آوری آثار هنری است که فعالیت‌های "بشردوستانه" دارد. محیط‌زیست و حفاظت از گونه‌های طبیعی و البته شکار، از دیگر علایق جدی این فرد است.

 جدی‌ترین نقش کاپلان در زمینه  دشمنی با ایران، حمایت مالی از گروهی به نام "اتحاد علیه ایران هسته‌ای" (UANI) است.

این گروه که توسط مجموعه‌ای از ضد ایرانی‌ترین سیاستمداران آمریکایی (دنیس رأس، جان بولتون، جو لیبرمن، بیل ریچاردسن، مارک والاس، ریچارد هالبروک و ...) و عناصر امنیتی رژیم صهیونیستی در حد روسای سابق موساد (مئیر داگان، تامیر پاردو و...) اداره می‌شود.


مئیر داگان؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) از اعضای یوآنی


جیمز ولزی؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی آمریکا(سیا) از اعضای یوآنی


ریچارد دی لاو؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی انگلیس (ام آی سیکس) از اعضای یوآنی


دیوید پترائوس؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی آمریکا (سیا) از اعضای یوآنی


تامیر پاردو؛ رییس سابق دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) از اعضای یوآنی

 مارک والاس (سفیر آمریکا در سازمان ملل در دوره جرج دابلیو بوش) که رئیس UANI هم هست، در واقع حقوق‌بگیر تامس کاپلان است.

صهیونیست ضد ایرانی که زمانی که خواهرزاده‌اش ناپدید شد، در مطبوعات کشورهای غربی از ارتباط میان او و وابستگی به سرویس‌های جاسوسی اسرائیل پرده برداشته شد، در مراسم دریافت نشان لژیون دونور از دولت فرانسه در نیویورک و به تاریخ ۵ مارس ۲۰۱۴ می‌گوید:

"دوستی گفت روزی ممکن است فرزندانمان از ما بپرسند که نسل ما چه کرد زمانی که دانستیم مقاصد ایرانیان چیست و [این شناخت سبب شد] من بخشی از چیزی بزرگ‌تر شوم. دانستن عاقبت کار دشوار است ولی این را می‌دانم که هرچند [سازمان] "اتحاد علیه ایران هسته‌ای" از خودش موشک‌های تاما هاوک و ناو هواپیمابر ندارد، [ولی] ما برای به‌زانو درآوردن ایران کاری کردیم بیشتر از کار هر گروه دیگر در بخش خصوصی و [بیشتر از کار] اغلب نهادهای عمومی [دولتی]".

محمدجواد ظریف وزیر خارجه سابق ایران، در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه آسمان، به نقش UANI در تحریم مردم ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: بزرگ‌ترین لابی فعال علیه ایران"سازمان اتحاد علیه ایران هسته‌ای" است.

 چگونه شبکه میراث پای نیچر، بازیگر مطرح هالیوودی و بازیگر ایرانی را به میان می‌کشد؟

از سؤالاتی که در اذهان نخبگان ایجاد می‌شود، این است که چرا باید مجله معتبری چون نیچر، از شبکه جاسوسی میراث و دو نفر از محکومان این شبکه حمایت علنی کند و اعتبار علمی خود را زیر سؤال ببرد؟

البته برای پاسخ به این سؤال مشکل چندانی نداریم و با توجه به سابقه این شبکه در استفاده از شخصیت‌های هنری بین‌المللی و داخلی، مشخص می‌شود که چه تلاشی برای آزادی جواسیس یهودی – بهایی در حال انجام است.

با بازداشت جاسوسان محیط‌زیستی در سال 1396 در ایران، از جمله حامیان مهم آزادی این جاسوس‌ها که در چند مقطع اقدام به حمایت از آن‌ها کرده است، هنرپیشه معروف آمریکایی "لئوناردو دی‌کاپریو" است. دی‌کاپریو خود یک فعال محیط‌زیست است و بنیادی محیط‌زیستی به نام خود دارد، وی همچنین از سال 2014 به‌عنوان نماینده افتخاری سازمان ملل در امور تغییرات جوّی برگزیده‌شده است.

 لئوناردو دی‌کاپریو در 6 فوریه 2019 مصادف با بهمن‌ماه سال 1397 پست توییتری را منتشر می‌کند و از طرفداران خود می‌خواهد به کمپینی که "مرکز حقوق بشر ایران"(ICHRI) در حمایت از این جاسوس‌ها شه‌راه انداخته است بپیوندند و بیانیه درخواست آزادی این افراد را امضاء کنند. "مرکز حقوق بشر ایران"(ICHRI) مستقر در آمریکا و متعلق به "هادی قائمی" از آشوبگران فتنه سال 88 است.


متن توییت دی‌کاپریو در حمایت از محکومان به جاسوسی

 به هر جهت با توجه به مطالب فوق، مشخص می‌شود که شبکه میراث و همچنین حامیان غربی وی، برای آزادی امثال طاهباز و بیانی، از تمامی ابزار و بازوهای امنیتی - رسانه و اجتماعی خود بهره می‌برند تا بتوانند شبکه جاسوسی ایجاد شده در ایران را تا حد امکان از آسیب‌های آتی، محافظت کنند.

2- رد پای جاسوس فراری آمریکایی - اسراییلی در یک روزنامه صبح

روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ 19 اردیبهشت1401، در صفحه دوم، مقاله‌ای را از کاوه مدنی که به ارتباط با موساد و سیا متهم شده است با " تکرار دروغ خشکسالی سی ساله" منتشر کرده است.

 

فارغ از محتوای یادداشت مذکور، نفس استفاده از دست نوشته فردی که مأموریت نفوذ به داخل ساختارهای دولتی ایران را بر عهده داشته و توسط دیوید لیلین افسر اطلاعاتی آمریکا به مراد موشه طاهباز (جاسوس آمریکایی - اسراییلی) معرفی شده است، بسیار مهم و قابل تامل است. شاید گفته شود که دست اندرکاران روزنامه جمهوری اسلامی از سوابق این فرد مطلع نبوده اند- اگرچه این ادعا قابل تامل است - اما با یک جست وجوی ساده در اینترنت می توان دریافت که مدنی کیست و چه ماموریت هایی را بر عهده داشته است.

بازخوانی بخشی از سوابق مدنی خالی از لطف نیست:


تصویری از دیوید لیلین و مراد طاهباز در توییتر لیلین

 کاوه مدنی کیست؟

به دنبال کشف شبکه جاسوسی و نفوذ کاووس سید امامی و دستگیری چند نفر از عوامل شبکه اسرائیلی – انگلیسی – آمریکایی، حرف و حدیث‌هایی درباره کاوه مدنی استاد دانشگاه امپریال کالج لندن هم سر زبان‌ها افتاد و مشخص شد مدنی یکی از متهمینی است که می‌بایست مشخص می‌شد ارتباطی میان او و دیگر عوامل شبکه جاسوسی وجود داشته است یا خیر؟ البته با فرار وی و بازخوانی برخی از اسناد مشخص شد که وی یکی از نفوذی های آموزش دیده است که با برنامه وارد دولت روحانی شده بود؛ جاسوس و نفوذی‌ای که تا همین اواخر، عیسی کلانتری معاون روحانی، وی را فردی نخبه و متشرع می نامید!


حضور کاوه مدنی در بین دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا -دیویس

 اما و اگرها درباره کاوه مدنی ادامه داشت تا جایی که تصاویری از مجلس مختلط رقص و عیش و نوش کاوه مدنی در رسانه‌های غیر رسمی و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و رسانه‌های حامی دولت و جریان اصلاح‌طلب اعلام کردند که این تصاویر برای قبل از دوران مسؤولیت مدنی است و هیچ ارتباطی به زمان حال ندارد؛ البته کاوه مدنی هم این تصاویر را تکذیب نکرد و مشخص شد جوان به اصطلاح متخصص در امور محیط زیست، در موضوعات دیگری هم تخصص دارد.

 البته شبکه نفوذ در حمایت از کاوه مدنی با یک بازی روانی - اطلاعاتی در فضای مجازی و انتشار تصاویری از وی - پس از فرار از کشور - درصدد بود تا به مخاطب این مسئله را القا کنند که کاوه مدنی به دلیل عیاشی و مشروب خواری تحت تعقیب قرار گرفته و از ایران فرار کرده است... حال آن که فرار کاوه از ایران، حکایت دیگری دارد.

به گزاره دیگر، همزمان با فرار کاوه از ایران، شبکه حامی داخلی و خارجی به حمایت از وی در شبکه‌های اجتماعی اقدام به تولید محتوا کردند که به نوعی به مخاطب القا کند که کاوه مدنی نخبه علمی است و ایران به دنبال نخبه شکی و فرار نخبگان از کشور است.

 بخشی از سوابق کاوه مدنی جاسوس آموزش دیده 

کاوه مدنی عضو برنامه «هنری هارت رایس» در زیرمجموعه برنامه مطالعات ایران در مرکز مک‌میلان دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ییل است. هنری هارت رایس، یک یهودی صهیونیست، غول حوزه املاک و مسکن در نیویورک و از حامیان مالی بزرگ اسرائیل، غول حوزه املاک بود که با سرمایه خود، این برنامه را در مرکز مطالعات ایران دانشگاه ییل راه اندازی کرد. او در راه‌اندازی بزرگ‌ترین مرکز «خیریه» یهودیان آمریکا را با عنوان «UJA-Federation» نقش عمده داشت.


پروفایل کاوه مدنی در دانشگاه ایمپریال کالج لندن

 

مرکز مک‌میلان را چند تن از یهودیان صهیونیست از قبیل «دیوید بریون دیویس»، «ریچارد گیلدر» و «لوئیس لرمن» راه‌اندازی کردند[2]که هر سه از متنفذین جریان جمهوری‌خواهان صهیونیست آمریکا هستند و بخش عمده بورس‌ها و گرنت‌های این مرکز هم به اتباع رژیم صهیونیستی تعلق می‌گیرد. از این رو، مسؤولان و دست‌اندرکاران و هیأت علمی این مرکز را عمدتاً یهودیان تشکیل می‌دهند و این در صفحه معرفی «افراد» این مرکز قابل مشاهده است.[3] در برنامه «مطالعات ایران» مرکز مک‌میلان، یکی از چهره‌های محوری، «عباس امانت»، استاد بهایی دانشگاه یِیل است.


پروفایل کاوه مدنی در مرکز مک‌میلان


نام عباس امانت در مرکز مک میلان

 دانشگاه «ییل» در کنار دانشگاه «هاروارد»، از مراکز اصلی همکار سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در پروژه‌های دانشگاهی حوزه اطلاعات و امنیت ملی آمریکا است و یکی از مراکز اصلی تأمین نیروهای متخصص و کارشناسان آکادمیک سیا، دانشگاه ییل است.

در زیر چند نمونه از مقالات نشریات آمریکایی درباره این پیوند قدیمی میان سیا و ییل را ملاحظه می‌کنید:


نیویورک تایمز: ییل، یک مهدکودک بزرگ برای پرورش جاسوس


«مدرک ییل، یک دارایی برای سیا»

 

کاوه مدنی در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷، با «برنامه حمید و کریستینا مقدم برای مطالعات ایران» در دانشگاه استفورد همکاری داشت. این برنامه، ذیل بخش مطالعات ایران استفورد، تحت مدیریت «عباس میلانی»، از چهره‌های ضدانقلاب و از کارشناسان پای ثابت بی بی سی فارسی و تلویزیون صدای آمریکا اداره می‌شود که رادیکال‌ترین مواضع را علیه جمهوری اسلامی ایران می‌گیرد.


همکاری با پروژه «ایران ۲۰۴۰» دانشگاه استنفورد با مدیریت عباس میلانی


عباس میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایران حمید و کریستینا مقدم در دانشگاه استنفورد


معرفی پروژه ایران ۲۰۴۰ در سایت دانشگاه استنفورد / ‏همکاری‬ مدنی با پویا آزادی

 

این پروژه، یک برنامه تحقیقاتی برای ارزیابی منابع استراتژیک ایران در حوزه‌های مختلف از قبیل کشاورزی، آب و انرژی است و قطعاً سفارش‌دهنده این تحقیقات نمی‌تواند یک فرد عادی باشد، بلکه قطعاً پای نهادهای حکومتی آمریکا و به طور خاص نهادهای اطلاعاتی این کشور در میان است. مدیر «پروژه ایران ۲۰۴۰»، «پویا آزادی» است که تخصص او حوزه «آب» است. آزادی به همراه حسن دهقان‌پور، مهران سهرابی و «کاوه مدنی»، پژوهشی را برای پروژه ایران ۲۰۴۰ در حوزه «نفت» و ذخایر نفتی ایران انجام داده‌اند!

در دیدار رمضانی مقام معظم رهبری با اساتید دانشگاه در تاریخ 8/3/1398، معظم له در فراز ابتدایی سخنان خود هشداری مهم را جهت توجه دادن به اجراء نوعی از پروژه‌هایی ضد ایرانی ابراز می‌دارند و با نام بردن از "پروژه ایران 2040 دانشگاه استنفورد"، آن را نمونه‌ و مصداق بارز این نوع از پروژه‌ها بیان می‌کنند.

رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار فرمودند:«حرکت علمی و پیشرفت‌های دانشگاه‌ها در دهه‌های اخیر به معنی واقعی کلمه چشمگیر و برجسته است اما جریانی با سرمنشأ خارجی و با امتداد داخلی سعی دارد با بی‌ارزش نشان دادن و یا کوچک شمردن حرکت علمی کشور و پیشرفت‌های به‌دست آمده، مردم و جوانان را ناامید کند.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر سازمان یافته بودن این جریان افزودند:«یک نمونه از این جریان، "پروژه ۲۰۴۰ دانشگاه استنفورد برای ایران" است که هدف آن، زیر سوال بردن پیشرفت‌های علمی و دانشگاهی است و متأسفانه عده‌ای هم در داخل در حرکتی مرکب از خباثت و خیانت با آنها هم‌صدایی می‌کنند.»

 

 


:: بازدید از این مطلب : 217
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 14 مرداد 1402

 

صدای آمریکا- بازوی رسانه ای کاخ سفید و سازمان جاسوسی آمریکا- در مطلبی با عنوان «محاکمه‌ الهه و نیلوفر تلاشی آشکار جمهوری اسلامی برای ترساندن خبرنگاران است» نوشت:«دو روز بعد از ادعای مقامات قوه قضاییه جمهوری اسلامی مبنی بر «ارتباط نیلوفر حامدی و الهه محمدی با دولت آمریکا»، وزارت خارجه آمریکا در واکنشی ضمن تکذیب این ادعا، نوشت که محاکمه این دو خبرنگار که در گزارش مرگ مهسا امینی نقش داشتند، با هدف «ارعاب روزنامه نگاران در ایران» است.»

 دستپاچگی آمریکا درخصوص محاکمه ۲ خبرنگار بازداشتی، قابل تأمل است. در روزهای گذشته سخنگوی قوه قضاییه درباره این پرونده گفته بود:«موضوع اتهام این خبرنگاران ارتباطی با مرگ مهسا امینی و حرفه خبرنگاری آنها ندارد و این اشخاص در مقاطعی همکاری‌هایی با آمریکا داشته اند و به زودی گزارش کاملی از این موضوع ارائه می‌شود و در ۴ مرداد ماه آخرین دفاع از متهمان اخذ شده است. وکلای پرونده تقاضای مهلت ۳ روزه برای ارائه لایحه دفاعیه داشتن و روز شنبه لایحه به دادگاه تقدیم شده و پرونده در مرحله انشای رأی است.»

از سال گذشته تاکنون و در مقطعی که ۲ خبرنگار رسانه های جریان غربگرا به دلیل ارتباط با سازمان جاسوسی آمریکا بازداشت شدند، رسانه های معاند به صورت ویژه از این دو حمایت کرده و حتی افراد بدنامی همچون جیسون رضاییان نیز به میدان آمدند.

بازوهای رسانه ای سازمان جاسوسی آمریکا با ۲ هدف عمده این غائله رسانه ای را راه انداختند. یکی برای القای خفقان و فشار بر روزنامه نگاران در ایران و دیگری برای تزریق امید و دادن روحیه به افراد و جریاناتی که در داخل کشور با سازمان جاسوسی آمریکا در ارتباط بوده و از این اقدام دستگاه های امنیتی و قضایی در بازداشت و محاکمه ۲ روزنامه نگار مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا مرعوب و سرخورده شده اند.

«قاتلان امید» باز هم به میدان آمدند!

رسانه های منتسب به جریان غربگرا همسو و همصدا با رسانه های معاند، از هر فرصتی برای ضربه زدن به امید مردم و القای یأس و ناامیدی استفاده می کنند.

این طیف در جدیدترین نمونه با بهانه قراردادن تعطیلات دو روزه در کشور، مدعی شده اند که کشور درخصوص انرژی در وضعیت بحرانی قرار دارد و آینده اسفناک و وحشتناکی در انتظار مردم ایران است.

 

این در حالی است که اولا، مسئله گرمای بی سابقه هوا فقط به ایران خلاصه نمی‌شود و این روزها در سطح جهان خبرهایی از گرمای بی‌سابقه و حتی تلفات قابل توجه انسانی بر اثر افزایش دما و از سوی دیگر خبرهای مختلف درخصوص آتش سوزی‌های گسترده جنگلی از کانادا و آمریکا تا یونان و کشورهای منطقه مدیترانه به گوش می‌رسد.

ثانیا، در دولت قبل، در شرایطی که گرمای هوا به میزان فعلی نبود، در تابستان شاهد قطعی مکرر برق بودیم. جریان غربگرا در آن مقطع، برای سرپوش گذاشتن بر سوءمدیریت و ناکارآمدی خود، قصور و تقصیرهایش را به گردن تحریم ها انداخت.

 

 

اما با روی کار آمدن دولت سیزدهم، بیش از پیش ثابت شد که مسئله قطعی مکرر برق در فصل گرما و قطعی گاز در فصل سرما، نه به دلیل تحریم ها، بلکه به دلیل سوءمدیریت و ناکارآمدی و ترک فعل بوده است.

ما در طول تابستان سال گذشته شاهد رکوردشکنی‌های پیاپی در زمینه ساخت واحدهای نیروگاهی بودیم. برای مثال رکورد ساخت ظرفیت نیروگاهی که در سال ۱۳۸۹ با ساخت ۴۹۳۵ مگاوات شکسته شده بود، در سال گذشته با ساخت ۶۰۰۰ مگاوات نیروگاه بار دیگر جابه‌جا شد. در این بین یکی از مهم‌ترین رکوردهای حوزه صنعت برق، کاهش نرخ خروج اضطراری واحدهای نیروگاه‌ها به کمتر از ۲ درصد بود، در حالی‌که نصاب جهانی این شاخص در بازه زمانی پیک فراتر از ۵ درصد است.

تجربه موفق سال ۱۴۰۱ سبب شده تا برنامه تعمیرات اوج بار سال ۱۴۰۲ در دستورکار قرار گرفته تا رکوردهای تابستان سال گذشته در سال جاری نیز تکرار شود. این رکوردشکنی و همت دولت سیزدهم موجب شد تا ما در تابستان شاهد قطعی برق نباشیم.

سال گذشته «سئونگیک چوی» استاد دانشکده الکترونیک دانشگاه شیامن چین گفته بود:«پیش از حضور در نمایشگاه بین‌المللی صنعت برق در ایران، پیغام‌هایی مبنی بر ناامنی در کشور ایران دریافت کردم که قصد آنها منصرف کردن من از سفر به ایران بود. اما شرکت در نمایشگاه صنعت برق ایران، فرصت بی‌نظیری بود که نباید از دست می‌رفت.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت:«اگر بخواهم تشریفات مصاحبه کردن را کنار بگذارم و خیلی راحت صحبت کنم، باید بگویم که از دستاوردهای ایران در حوزه برق که در این نمایشگاه رونمایی شد، شوکه شدم...آنچه که در نمایشگاه دیدم، تطبیقی با پیام‌ها مبنی بر ناامنی در ایران نداشت و به نظر می‌رسد از تمام اقشار در این نمایشگاه شرکت کردند و به نوعی قدرت ایران در حوزه برق را نظاره کردند.»

در حال حاضر با تشدید تحریم‌ها، فرآیند بومی‌سازی تجهیزات صنعت برق در ایران به سرعت در حال پیشرفت است و هم اکنون ۹۵ درصد از قطعات مورد نیاز این صنعت در داخل تولید می‌شود.

در دولت قبل، دغدغه مردم این شده بود که در جدول قطعی برق روزانه، چه ساعتی مختص به آنهاست و مردم شاهد قطعی برق در روزها و هفته های متوالی بودند.

وضعیت خبرنگاران اصلاح طلب فراری 

در مشاهده شبکه‌های تلویزیونی فارسی‌زبان خارج از کشور و در گشت‌و‌گذاری در شبکه‌های خبری و تحلیلی وابسته به بیگانه، دیدن برخی اسامی به عادتی معمول تبدیل شده است. اسامی که به صورت گردشی در انواع این رسانه‌ها حضور می‌یابند و به کار تخریب و خبرپراکنی درباره کشور و نظام مشغولند. بسیاری از این اسامی، زمانی نه چندان دور در درون کشور در فضای رسانه و خبر مشغول به کار بوده‌اند و اکنون برای لقمه نانی یا به تعبیر داریوش همایون (سلطنت‌طلب خارج‌نشین که خطاب به مسعود بهنود گفته بود) «برای چکی که [بی‌بی‌سی] می‌دهند، به اشارت کارفرماهای خارجی خود غلظت اظهارات و تحلیل‌های ضدمیهنی خود را بالاتر می‌برند.  (گزارش مشرق از بنیاد هلندی که شبکه رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور را حمایت مالی و سیاسی می‌کند)

سرنوشت عبرت آموز اصلاح طلبی افراطی
دیدن این چهره‌های آشنا بر صفحه شبکه‌های بیگانه، بار دیگر طنین نهیب رهبر انقلاب در سال 1379 را به یاد می‌آورد که فرمودند برخی مطبوعات داخلی «پایگاه دشمن» شده‌اند. آن‌هایی که در آن زمان متهم به ریختن آب در آسیاب دشمنان ملت ایران بودند، اکنون نقاب از چهره برداشته‌اند و در مسیر ضدیت با نظام و ملت ایران با سرعت بیشتر می‌تازند و برای حفظ صندلی تحلیل‌گری فلان شبکه و مفسری فلان وبسایت وابسته به دولت‌های بیگانه، روز به روز بر شدت هتاکی‌ها و توهین‌های خود نسبت به فرهنگ، اعتقادات، ارزش‌ها و مقامات کشورشان می‌افزایند. در سطوری که از پی می‌آید به معرفی چهار شخصیت می‌پردازیم که زمانی عنوان روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب را یدک می‌کشیدند و اکنون به کار برای حکومت‌های آمریکا و بریتانیا و خوش‌خدمتی به رژیم اسرائیل مشغولند و این روزها با احساس خطر «تمام شدن تاریخ مصرف»، در هتاکی و وهن، حد و حدود از زبان و قلم برداشته‌اند.
 
«ننگ‌آوری‌»های امیرعباس فخرآور 

امیرعباس فخرآور، یا آن گونه که خود اصرار دارد، سیاوش فخرآور، متولد 1354 تهران است. گویا پدرش از افسران نیروی هوایی شاهنشاهی بود و به ادعای خودش نسبتی هم با خاندان پهلوی دارد. به علت کثرت دروغ‌ها و اباطیلی که این شخص درباره خود سر هم کرده، چندان نمی‌توان اطلاعات شخصی مرتبط با او را تأیید کرد. مثلا او مدعی است که در سال‌های 72 - 73 در رشته پزشکی دانشگاه ارومیه پذیرفته شده بود (امری که به شهادت بسیاری از کسانی که او را می‌شناختند کذب محض است).

خود او می‌گوید که فعالیت سیاسی را از دوران دانش‌آموزی و با جمع‌کردن فرزندان کارکنان نیروی هوایی در مجتمع مسکونی مرتبط با آن‌ها آغاز کرده، و در این جمع‌ها مقالات افشاگرانه علیه نظام می‌خوانده است. اما حقیقت ماجرا این است که او با نزدیک‌کردن خود به عباس عبدی، در ابتدای دوره اصلاحات توانست به روزنامه ارگان حزب مشارکت راه یابد و ستونی به نام «چه کسی بداند بهتر از مردم» برای خویش دست و پا کند. همین سابقه باعث شد که او با نام «سیاوش» به بقیه فعالان دانشجویی آن زمان، خود را از نزدیکان حزب مشارکت و از روزنامه‌نگاران روزنامه‌های زنجیره‌ای معرفی نماید. او مدعی است که در سال 1375، به اتهام سخنرانی و مقاله‌نویسی بر ضد ولایت فقیه توسط دادگاه انقلاب ارومیه به 3 سال زندان محکوم شد و کمیته انضباطی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه او را تعلیق کرد. او در ادامه رزومه‌سازی مبارزاتی برای خود مدعی است که یکی از روزنامه‌نگارانی است که در سال 1379، توسط قاضی مرتضوی به 8 سال زندان محکوم شده بود و در زندان اوین با چهره‌هایی چون «منوچهر محمدی»، «اکبر محمدی»، « روزبه جاوید تهرانی» و «ارژنگ داوودی» همه از عوامل فتنه 18 تیر 1378ٰ، هم بند بوده است.

 

خبرنگاران اصلاح‌طلب فراری چگونه روزگار می‌گذرانند +تصاویر و فیلم احمد باطبی و امیرعباس فخرآور

امیرعباس فخرآور یکی از منفورترین افراد در میان اپوزیسیون منفور جمهوری اسلامی است. به نحوی که به دلیل افکار به شدت «سلطنت طلبانه» و طرفداری از تندروترین حلقه نومحافظه‌کاران آمریکا، بارها مورد انتقاد شدید اعضای اپوزیسیون قرار گرفته است.

خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 فخرآور برای جلب کمک‌های مالی و سیاسی، خود را به تندروترین نومحافظه‌کاران آمریکا نزدیک کرد او نشان داده که برای دست و پا کردن شهرت برای خود و استفاده از پول بیگانگان، تن به پادویی هر گروه و مجموعه‌ای می‌دهد که تندترین و دشمنانه‌ترین مواضع را علیه کشورش اتخاذ می‌کنند. او از افراد مورد اعتماد شاهزاده ربع پهلوی است و برای تیغ زدن آمریکایی‌ها و پهلوی‌ها به طور توأمان، تشکیلات مجهول‌الهویه‌ای به نام «کنفدراسیون دانشجویان ایران» (به تقلید از مجموعه کنفدراسیون پیش از انقلاب در آمریکا) به راه انداخته است که عملا جز مجموعه‌ای از نام‌های مجازی، آن هم عمدتا دختران جوان جویای ویزای آمریکا که در دام فخرآور افتاده‌اند، نیست.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 «امیر اردلان»، یکی از دانشجویان متوهمی که به انگیزه مبارزه سیاسی علیه نظام و خودنمایی برای بیگانگان، مدتی در دام فخرآور و برادرش، محمدرضا، افتاده بود، در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای، به صراحت درباره تشکیلات فخرآور افشاگری کرد. او که خود مدتی دبیر این کنفدراسیون جعلی بود، از دختران جوانی حرف می‌زند که با قول ویزای آمریکا و ازدواج با سیاوش، اسمشان در کنفدراسیون او آورده شد، و با سادگی و حماقت برای ملاقات با این جرثومه به ترکیه یا دبی می‌رفتند. اردلان صحبت از این می‌کند که فخرآور حتی گاهی همزمان با 7 دختر به طور جداگانه در دبی هماهنگی می‌کرد و با همان وعده‌ها از آن‌ها سوءاستفاده می‌کرد.

 فخرآور برای هر چه بیشتر جذب‌شدن در فعالیت‌های ضدایرانی، و در نتیجه مطرح‌کردن بیش از پیش خود برای دولت و کنگره آمریکا و صهیونیست‌‌ها، حتی به اسراییل سفر کرد و با افتخار خود را یک صهیونیست نامید (در این سفر او با شخصیت‌هایی چون تسیپی لیونی، وزیرخارجه اسبق رژیم اشغالگر و رهبر حزب هاتنوعا در کنست دیدار داشت).

 

خبرنگاران اصلاح طلب

سرنوشت عبرت آموز اصلاح طلبی افراطی

خبرنگاران اصلاح طلب
 
  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دیدار فخرآور و لیونی در سرزمین‌های اشغالی. فخرآور با افتخار خود را یک صهیونیست و اسرائیلی خواند

یکی از دوستان او که کمک زیادی به جاگیرشدنش در آمریکا کرد، فردی به نام «ریچارد پرل» است که از منفورترین چهره‌های جمهوری‌خواه آمریکاست و به دلالی برای اسراییلی‌ها مشهور. به اعتراف خود فخرآور، ریچارد پرل که در زمان جرج بوش پسر، معاون وزیر دفاع این کشور بود، ظرف مدت یک هفته ویزای آمریکای او را جور کرد تا او به سخنرانی تعیین‌شده‌اش برای سنای آمریکا برسد!

خبرنگاران اصلاح طلب
فخرآور و ریچارد پرل

 تا به حال او دو سه بار در سنای آمریکا سخنرانی کرده است و خواهان تشدید اقدامات علیه جمهوری اسلامی ایران شده است. یکی از شواهدی که عمق وطن‌فروشی فخرآور را نشان می‌دهد، جلسات متعددی است که او با جمهوری‌خواهان تندرو و جنگ‌طلب علیه منافع ملت ایران شرکت کرده است. او از معدود اعضای به اصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی است (که با حمایت قوی یک حزب) علیه رییس جمهور و اعضای کابینه بر سر کار یک دولت در ایالات متحده، مواضع تندی می‌گیرد و حتی رییس جمهور این کشور را به ترسو بودن و بی‌عرضگی متهم می‌کند. جالب این که او در جلسه بررسی توافق با ایران، در کمیسیون روابط خارجی سنا، در حضور جان کری، حضور داشته است (این نشان از عمق سرمایه‌گذاری سوپرمحافظه‌کاران آمریکایی روی این عنصر فاسد و معلوم‌الحال است).

 «سیاوش ننگ‌آور» به روایت ضدانقلاب

 امیرعباس فخرآور آن قدر وقیحانه علیه ارزش‌ها و منافع ملی کشورش موضع می‌گیرد که گاه صدای ضدانقلاب‌ترین عناصر خار‌ج‌نشین را هم درآورده است. در حساب فیس بوک و شبکه‌های اجتماعی دیگرش، او مرتبا عکس‌‌های خود را در حال بالا بردن جام مسکرات با دخترانی معلوم‌الحال از جنس خودش منتشر می‌کند و ابایی از این ندارد که عمق باطن خود را به نمایش بگذارد.

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جالب این که او طبق عادت، هر چهره‌ای را که به هر دلیلی توسط مخالفان جمهوری اسلامی برجسته می‌شود، به خود منتسب کرده و دم از ارتباط نزدیک محرمانه با او می‌زند. یکی از این چهره‌ها، مرحوم «ستار بهشتی» بود که بلافاصله بعد از فوتش، و جنجال‌های رسانه‌ای متعاقب آن، فخرآور با داستان‌سرایی سعی کرد خود را مرشد و راهنمای سیاسی او، و او را عضوی از تشکیلات جعلی خود نشان دهد. در صورتی که مرحوم بهشتی یک کارگر ساده بود که گاهی مطالبی انتقادی در وبلاگش می‌نوشت، و هر چه که بود خائن و وطن‌فروشی چون فخرآور نبود و با او سر و کاری نداشت و اقدام زننده فخرآور در جهت مصادره او تنها بخشی از پلیدی وجودی او را نشان می‌دهد. بهشتی در مطلبی که اندکی پیش از فوت خود در وبلاگش نوشت، او را «امیرعباس ننگ آور» خطاب کرد که با دورویی مرتبا رنگ عوض می‌کند.

 یکی از اولین کسانی که دست به افشاگری علیه این به اصطلاح «پسر گستاخ ایران» (لقب فخرآور به خود) زد، ناصر زرافشان، وکیل مارکسیست و عضو کانون منحله نویسندگان ایران بود که زمانی به دلیل جرایم امنیتی در اوین با فخرآور هم بند بود. زرافشان برای اولین بار افشا کرد که فخرآور نه به دلایل سیاسی، که به دلیل پرونده اخلاقی در زندان بوده و در زندان هم در نهایت راحتی زندگی می‌کرده و حتی گوشی موبایل در اختیار داشته است.

خبرنگاران اصلاح طلب
ناصر زرافشان
ضدانقلاب دیگری به نام «نیک آهنگ کوثر» که به مدت سه سال بازرس انجمن موسوم به «انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» بود از اساس روزنامه‌نگار بودن اورا زیر سؤال برد و نوشت که در مدت آن سه سال حتی یک بار به نوشته‌ای از فخرآور به عنوان روزنامه‌نگار برنخورده است. «عابد توانچه»، دانشجوی کمونیستی که به دلیل جرایم امنیتی در زندان اوین همبند فخرآور بود، در افشاگری پیرامون او مدعی می‌شود که فخرآور به دلیل شکایت 5 دانشجوی دختر دانشگاه ارومیه زندانی شده بود. توانچه او را جوان متوهمی خطاب می‌کند که در زندان سودای ازدواج با دختر «دیک چِینی» (معاون بوش در زمان ریاست جمهوری) را داشته و به لطف تبلیغات تلویزیون صدای آمریکا، تبدیل به رهبر جنبش دانشجویی شده است.
خبرنگاران اصلاح طلب
عابد توانچه
اما ماجرای دشمنی میان فخرآور و «احمد باطبی» (که گویا بر سر رهبری جنبش دانشجویی در توهمات خود رقابت شدیدی دارند) باعث شد که نکات بسیار شرم‌آوری درباره زندگی این دو، توسط خودشان (در افشاگری‌های دوجانبه) آشکار شود.
خبرنگاران اصلاح طلب

 باطبی در بخشی از این افشاگری‌ها، این ادعای فخرآور را که او دانشجوی پزشکی بوده، زیر سؤال می‌برد و او را تنها دانشجوی کاردانی تکنیسین اتاق عمل می‌خواند. باطبی، ادعای مضحک فخرآور را درباره این که او دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه بوده زیر سؤال می‌برد. باطبی با لاف بزرگ فخرآور مبنی بر این که نماینده ولی فقیه در دانشگاه ارومیه حکم قتل(!!) او را صادر کرده بود، به سخره می‌گیرد و با نقل از فاطمه حقیقت‌جو که در مجلس ششم مسؤول پیگیری ادعاها درباره فشار بر دانشجویان بود، کل ماجرا را داستانی ساخته ذهن بیمار فخرآور معرفی می‌کند. اصولا بنا به شواهد و سوابق، هر آن چه که این مفسد اخلاقی تعریف می‌کند، دروغ است مگر آن که خلافش ثابت شود. برای مثال، وقتی برادر او محمدرضا، بعد از مدتی اقامت در پاریس و خوشگذرانی در آن جا، برای ادامه مبارزه! آزادانه و با پاسپورت قانونی به ایران بازمی‌گردد، فخرآور که شاهد درآمدن گند قضیه است، مدعی می‌شود که وزارت اطلاعات ایران برادرش را از پاریس دزدیده است. ادعایی که بعد از ابراز پشیمانی محمدرضا در رسانه‌های داخلی و افشاگری درباره فساد اپوزیسیون در برنامه 20:30 سیما، مدتی موجب خنده و تمسخر رسانه‌های اپوزیسیون شد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 امیرعباس فخرآور (سیاوش ننگ‌آور) که مدت‌هاست در میان خود به اصطلاح اپوزیسیون، مفتضح شده است و تنها در دم و دستگاه شاهزاده ربع پهلوی روزگار می‌گذراند، اکنون در واشنگتن به کار کاسه‌لیسی و مجیزگویی نومحافظه‌کاران آمریکایی مشغول است. هر از چندی عکس‌هایی از هرزه‌گردی‌ها و عیاشی‌هایش منتشر می‌کند تا شاید دل رقبایش را در اپوزیسیون بسوزاند! او به هر دری می‌زند (حتی با فحاشی به اوباما و جان کری) تا هر چه بیشتر خود را برای صهیونیست‌های آمریکایی و اسراییلی شیرین کند و با پولی که این چنین به جیب می‌زند، به زندگی نکبت‌بار و ننگ‌آورش در سایه شیطان ادامه دهد. همچنین او هر از چندی افشاگری‌های جالبی درباره چهره های اصلاح‌طلبی که اکنون سرنگونی‌طلب شده‌اند ارایه می‌دهد تا بدین طریق خود را تک چهره مبارزه علیه مردم ایران در چشم دولتمردان آمریکایی جلوه دهد.

مسیح علی‌نژاد: عاقبت اصلاح‌طلبی افراطی

 

سرنوشت عبرت آموز اصلاح طلبی افراطی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مسیح علی نژاد، با نام اصلی «معصومه علی‌نژاد قمی »، زاده 1355 در روستای قمی کلای بابل، در خانواده‌ای مذهبی و وفادار به نظام است. او کار خبری خود را در دوره اصلاحات و از روزنامه همبستگی (1378) آغاز کرد. او بعد در کسوت خبرنگار پارلمانی خبرگزاری «ایلنا»، با نوشتن گزارش‌های جنجالی از مجلس نامی برای خود دست و پا کرد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

او در نهایت به جرم افشای اسناد اداری مجلس و بی‌احترامی به قوانین، از مجلس هفتم اخراج شد. او کار خبری خود را با روزنامه‌های «شرق»، «بهار»، «وقایع اتفاقیه» و «هم میهن» ادامه داد و در نهایت آخرین روزنامه داخلی که با آن کار کرد، اعتماد ملی، ارگان حزب اعتماد ملی مهدی کروبی بود.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

در همین روزنامه بود که مقاله‌ای با عنوان «آواز دلفین‌ها» نگاشت که در آن رفتار مردم کشورمان در استقبال از رییس جمهور وقت (محمود اجمدی نژاد) را به رفتار دلفین‌ها با مربی آموزش‌دهنده برای به دست آوردن غذا تشبیه کرد. جنجال بر سر توهین این مقاله به مردم و رییس جمهور ایران به قدری بالا رفت که مهدی کروبی مدیر روزنامه و حزب اعتماد ملی مجبور به عذرخواهی شد. جالب این که هوراکشیدن‌های مطبوعات خارجی برای علی نژاد، با هدف به تور انداختن او، از همان زمان فعالیت به عنوان خبرنگار پارلمانی شروع شد.

 روزنامه «فایننشال تایمز» بریتانیا، در مقاله‌ای با عنوان «خاری در پهلوی مجلس محافظه‌کار ایران» (28 می 2005) تشویق و به اصطلاح در بوق کردن او را کلید زد. چاپ یکی دو مقاله این چنینی در مطبوعات غربی کافی بود که علی‌نژاد برای هر چه بیشتر نمایاندن خود در چشم غربی‌ها، مصاحبه‌های گستاخانه‌تری با نمایندگان مجلس صورت دهد و در نهایت کارش به افشای اسناد و مکاتبات درونی مجلس هفتم بکشد. روند پرتره‌سازی از علی‌نژاد توسط مطبوعات غربی در مقالاتی چون «مسیح در برابر احمدی نژاد» (7 می 2008، هفته‌نامه تایمز آمریکا) ادامه یافت تا او را به زاویه گیری هر چه بیشتر نسبت به منافع کشورش تشویق کند. امری که متأسفانه نه تنها درباره علی‌نژاد که در مورد بسیاری دیگر از روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب هم جواب داد.

 مهم‌ترین توهمی که اینگونه مقدمه‌چینی‌های رسانه‌های خارجی برای این دسته از روزنامه‌نگاران ایجاد می‌کنند، این است که هر چه قدر در داخل کشور مواضع تندتری علیه نظام اتخاذ کنند و گزارش‌های جنجالی‌تری بنویسند، جایگاهی ارزشمندتر در نزد رسانه‌های غربی می‌یابند و به محض خروج از ایران درهای شغل خوب، شهرت و حقوق و مزایای قابل توجه گشوده به روی آن‌هاست، غافل از این که سرمایه‌گذاری خارجی‌ها روی یک چهره خبری، بازپرداختی گزاف در پی خود دارد. او در سال 1386، به بهانه ادامه تحصیل راهی لندن شد. علی‌نژاد که تحصیلات درست و حسابی در داخل وطن نداشت، برای تحصیل شهر گران قیمت لندن و داشنگاه «آکسفورد بروکز» را انتخاب کرد.

خبرنگاران اصلاح طلبخبرنگاران اصلاح طلب

علی‌نژاد و معشوقش کامبیز فروهر

در همان دوران(2008-2011) صحبت‌هایی درباره ارتباط او با تیم مهاجرانی-بهنود وجود داشت و این که از جانب آن‌ها حمایت مالی می‌شود. البته شواهدی هم از کمک‌های «م - ه» که بعد از انتخابات دهم به بهانه سرکشی به دانشگاه آزاد واحد آکسفورد به آن‌جا رفته بود، به شبکه روزنامه‌نگاران سبز لندن‌نشین وجود داشت.
خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خبرنگاران اصلاح طلب

 

 در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری در خرداد 88، او که به ایران آمده بود، به طور علنی و پر سر و صدا فعالیت به نفع میرحسین موسوی را آغاز کرد و عکس‌های او در آن دوران در راهپیمایی‌های انتخاباتی طرفداران موسوی در اینترنت موجود است. بعد از رفتن دوباره او از ایران و در ایام فتنه، او یکی از فعال ‌رین تهییج‌کنندگان طرفداران موسوی و کروبی به حضور خیابانی، از طریق شبکه‌های اجتماعی بود. علی‌نژاد که فرصت را برای مطرح کردن دوباره خود مهیا دید، با حمایت اتاق فکر جنبش سبز در لندن (گنجی-سروش-کدیور-بهنود –هوشنگ اسدی-نوشابه امیری-مهاجرانی) با مصاحبه با کسانی که به گفته او خانواده قربانیان ظلم جمهوری اسلامی بودند و به ادعای او عزیزانشان را در راهپیمایی‌ها از دست داده بودند، توانست نقش مهمی در تحریک احساسی طرفداران فتنه سبز و پروژه کشته‌سازی در آن ایام ایفاء کند.

در چند ماهی که کشور دچار آشوب‌ها و ناآرامی‌های حاصل از عدم تمکین نامزدهای شکست‌خورده به قانون و خیانت اطرافیانشان بود، علی‌نژاد تا توانست با کشف فلان شهید درگیری‌ها و فلان مجروح آشوب‌های فتنه‌گران، در عرصه مطبوعات اپوزیسیون ترک‌تازی کرد. با جمع‌شدن بساط فتنه و آرزو به دل ماندن دشمنان نظام، علی‌نژاد که دید صحنه‌گردانی و معرکه‌گیری‌های احساسی او دیگر خریداری ندارد، یک برگه دیگر از آستین رو کرد. پروژه‌های تبلیغاتی که علی‌نژاد به راه می‌اندازد، کاملا در تطبیق با نقشه‌های میان‌مدت و درازمدت پستوهای امنیتی و اطلاعاتی غربی، به ویژه بریتانیاست. «کمپین آزادی های یواشکی زنان»، که با فروکش کردن جنبش سبز و کسادی کار علی‌نژاد علم شد، پیش‌برنده یکی از پروژه‌های اصلی دشمنان نظام در جهت مسخ فرهنگی و استحاله ارزشی است.

او در این صفحه فیس بوکی (با حمایت شخص مارک زاکربرگ مدیرعامل و صاحب فیس‌بوک) از زنان و دختران داخل کشور می‌خواهد که عکس‌های بی‌حجاب خود را در عرصه‌های عمومی (کوچه و خیابان و پارک و...) با دیگران به اشتراک بگذارند تا به این طریق، ضمن دهن‌کجی به قوانین جمهوری اسلامی، قبح بی‌حجابی را هم در سطح جامعه بشکنند. متاسفانه در ماه‌های اول راه‌اندازی این کمپین، تعدادی از زنان و دخترانی که مع الاسف (به دلیل ضعف‌های فرهنگی و کم‌کاری‌های دستگاه‌های متولی فرهنگ کشور) دچار غرب‌زدگی و بحران هویتی هستند، به دعوت او پاسخ دادند و عکس‌های شخصی باحجاب و بی‌حجاب خود را در اختیار علی‌نژاد گذاشتند.

خبرنگاران اصلاح طلبصفحه او تا نزدیک 400 هزار لایک دریافت کرد و این جا بود که رسانه‌های غربی، خوشحال از این که یک کار تبلیغاتی ضدارزشی علیه باورهای مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی، تا حدی با اقبال روبه رو شده است، شروع به تبلیغ و ترویج (Promote) این صفحه کردند. حتی روزنامه گاردین لندن هم ضمن مصاحبه با علی نژاد به معرفی این صفحه پرداخت. صحنه گردانی پشت پرده سرویس های غربی در این مورد وقتی آشکارتر شد که در فوریه امسال، تشکیلاتی به نام «مجمع ژنو برای حقوق بشر و دموکراسی» (مجموعه ای از 21 مؤسسه پوششی غربی برای تحت فشار قرار دادن حکومت‌های مخالف غرب و جریان‌سازی تبلیغاتی علیه این کشورها)، صرفا به دلیل راه‌اندازی این صفحه فیس‌بوکی جایزه سال «حقوق زنان» خود را به علی‌نژاد اهداء کرد.

 تبدیل شدن کمپین آزادی‌های یواشکی به افشای روابط عاشقانه علی‌نژاد

البته با گذشت چند ماه اولیه از راه اندازی این کمپین، و رو شدن دست علی‌نژاد و انگیزه‌های سیاسی او برای کوبیدن نظام و اعتقادات مردم ایران (البته تمام شدن تاریخ مصرف آن برای غرب) و جواب نگرفتن ترفندهایی چون اضافه کردن بخش «آزادی‌های یواشکی مردان» و اباطیلی از این دست، تعداد طرفدارن این صفحه به شدت افت کرد و کم‌کم در بین مخاطبان داخلی آن به محاق رفت. به تدریج بسیاری از چهره‌های اپوزیسیون و به ویژه زنان، بابت سوءاستفاده علی‌نژاد از عکس‌های بی‌حجاب زنان، برای مطرح‌کردن خود و جایزه گرفتن به انتقاد از او پرداختند. افت مخاطبان و بالاگرفتن اعتراضات موجب شد که علی‌نژاد کم‌کم کرکره ماجرا را پایین بکشد و به دنبال علم کردن یک شوی تبلیغاتی دیگر بگردد.

 به نظر می رسد نسبت مستقیمی میان پرده دری و گستاخی هر چه بیشتر از یک سو، و افزایش منافع مالی روزنامه‌نگار مورد نظر از سوی سرویس‌های اطلاعاتی-امنیتی غربی وجود دارد. مسیح علی‌نژاد بعد از فروکش کردن اقبال نسبت به کمپین کذاییش، برای تحت توجه ماندن، دست به افشای اسرار حریم شخصی و جریانات خصوصی زندگی خود کرده است. او که به تازگی با خبرنگار شبکه «بلومبرگ»، فردی به نام کامبیز فروهر، پس از مدتها رابطه، ازدواج کرده است، به خیال خود قصد دارد قبح بازگو کردن احساسات شخصی و مسایل عاشقانه را در جامعه (بحمدالله) سنتی و مبتنی بر حیای ایران بشکند و به نوعی پیشتاز آزادی زنان به سبک غربی شود. انتشار عاشقانه‌های او و همسرش که علی‌نژاد را «عقاب قمی کلا» می‌خواند در صفحات شخصی شبکه‌های‌ اجتماعی، نشان از به سیم آخر زدن علی‌نژاد و تلاش برای خراب‌کردن همه پل‌های پشت سرش دارد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اتفاقا یکی از اولین قربانیان این نوع پرده‌دری‌های علی‌نژاد، خانواده مذهبی خود اوست. گویی بعد از دست به دست شدن عکس‌های بی‌حجاب و پست‌های او درباره روابطش با معشوقش، در روستای زادگاهش، پدر او که مردی محترم و به شدت مذهبی است دچار تألمات روحی شدید شده و کلا ارتباطش را با دخترش قطع کرده است.
خبرنگاران اصلاح طلبمحکومان امنیتی و دردسری به نام «علی‌نژاد»

علی‌نژاد یکی از پیشتازان سبک سیاه‌نویسی درباره مسایل داخل ایران در میان روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب است. او با دادن پیچ و تاب‌های احساسی به نوشته‌هایش، سعی می‌کند از کاه کوه بسازد و ساده‌ترین مسایلی که وقوع آن در همان انگلستان محل اقامت او امری طبیعی و معمول است، به گردن حکومت ایران بیاندازد. او که تخصص خود را در یافتن و مصاحبه گرفتن با بستگان زندانیان مسایل امنیتی در ایران می‌داند، بارها با فرصت‌طلبی‌های خود، روند رسیدگی به پرونده افراد مورد نظر را با مشکل مواجه کرده و به اصطلاح موجب وخیم‌ترشدن اوضاع آنان شده است. مثلا وقتی یک زندانی امنیتی، بعد از مدتی، به مرخصی می‌آید یا به طور مشروط آزاد می‌شود، به جای این که به او فرصتی برای رسیدگی به خانواده و استفاده از فرصت آزادی یا مرخصی داده شود، توسط روزنامه‌نگاران خارج‌نشین، و در رأس آن‌ها علی‌نژاد، تحریک می‌شود تا مصاحبه کند و با موضع‌گیری‌های نامربوط موجبات پشیمانی مقامات قضایی از دادن فرصت به خود را فراهم آورد. به واقع علی‌نژاد به مانند یک روباه بو می‌کشد تا دریابد کدام زندانی پای از زندان بیرون گذاشته، تا با راه انداختن یک مصاحبه جنجالی، و بعد دادن تحلیل‌های و مقالات سوزناک درباره او، فرد مورد نظر را وادار به موضع‌گیری علیه نظام کند.

 یکی دیگر از شیوه‌های او برای مطرح‌کردن خود و به اصطلاح ارائه مصاحبه‌های داغ، تماس با مسؤولان جمهوری اسلامی در درون کشور بود. در اوایل کاربرد این شیوه، بعضا مسؤولان با تصور این که با خبرنگاری از داخل کشور و وابسته به خانواده رسانه‌ای درون کشور مواجهند، حرف‌هایی می‌زدند که انتشار آن توسط علی‌نژاد، موجب سوءاستفاده‌هایی می‌شد. کم کم با لو رفتن این شیوه و آگاه شدن مقامات کشور نسبت به ماهیت فردی به نام «علی‌نژاد»، دست او از این حربه کوتاه و کوتاه‌تر شده است و بارها در جواب تقاضای او برای مصاحبه، شخصیت‌های داخل کشور او را بابت پناه بردن به دامن اجنبی شماتت و حتی نصیحت کرده‌اند.

آرش سیگارچی: خودباختگی در برابر بت غرب 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آرش سیگارچی، متولد 1357 در رشت، کار خود را با خبرنگاری در نشریات ورزشی محلی آغاز کرد. به گفته خودش، کار جدی خبرنگاریش از مجله ورزشی «گام» آغاز شد. سیگارچی در دوران دانشجویی در تهران برای روزنامه‌های اصلاح‌طلب گزارش تهیه می‌کرد. در سال 1379 به گیلان برگشت و سردبیر روزنامه‌ای به نام «گیلان امروز» شد.

خبرنگاران اصلاح طلب 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همزمان وبلاگی به نام «پنجره التهاب» را راه‌اندازی کرد که به قول خودش مطالبی که قابلیت چاپ در روزنامه را نداشت، در آن منتشر می‌کرد. او در این وبلاگ به تکرار ادعاهای رسانه‌های فارسی‌زبان ضدانقلاب خارج‌نشین علیه جمهوری اسلامی می‌پرداخت.

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 آن چه که نام سیگارچی را اولین بار مطرح کرد، پرونده‌ای موسوم به «وبلاگ نویسان» در سال 83 بود. او به همراه چند وبلاگ‌نویس دیگر، به جرم اقدام علیه امنیت ملی به 14 سال زندان محکوم شد که البته در دادگاه تجدیدنظر به 3 سال کاهش یافت. او با کمک شماری از دوستان روزنامه‌نگار خود، با هوچی‌گری و خبرسازی‌های دروغین درباره شکنجه‌شدن در زندان جمهوری اسلامی، مقدمات پناهندگی خود به آمریکا را فراهم کرد. حتی این شایعه مطرح شد که در زندان دهان او را دوختند!. بعدتر معلوم شد که به دلیل ابتلا به سرطان دهان او مورد جراحی قرار گرفت، و به همین علت هم از زندان آزاد شد.

خبرنگاران اصلاح طلبفروپاشی یک خانواده به قیمت اقامت در آمریکا 

سیگارچی، نمونه عیان روزنامه‌نگارانی است که بت ذهنیشان غرب و به ویژه ایالات متحده است. آن‌ها سال‌ها در راه رسیدن به قبله آمال خود، آمریکا، مشق کردند و برای این که راه و جایی در رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور برایشان باز کند و در نهایت به وصال زندگی در غرب برسند، چند سالی به طور خزنده، تبلیغات منفی و مخرب رسانه‌های غربی را مستقیم یا غیرمستقیم در مطبوعات داخلی پوشش می‌دادند. وقتی سیگارچی و همفکران او توسط نیروهای امنیتی کشور دستگیر شدند، به واقع در ته دل راضی بودند که مزد چند سال مقدمه‌چینی خود را گرفته‌اند، و با سابقه زندانی که برایشان ایجاد شده، جای پای محکمی در رسانه‌های آن سوی آب‌ها پید کرده‌اند. 

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 آرش سیگارچی هم یکی دیگر از صیدهای شبکه جذب خبرنگار با هدایت مسعود بهنود استخانواده سیگارچی مصداق این ذوق‌زدگی و سرسپردگی به فرهنگ آمریکایی هستند. با رفتن آرش سیگارچی به ایالات متحده، به تدریج دو برادر دیگر او به نام‌های افشار و آرمان هم راهی آمریکا شدند. جالب این که، بعد از داستان‌سرایی‌های آرش سیگارچی درباره تحت فشار بودن مادرش در ایران، عکس‌هایی از او و مادرش در آمریکا منتشر شد و دروغ‌پردازی‌های او بیش از پیش آشکار گشت.
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
با کوچ همه اعضای این خانواده به آمریکا، پدر بیمار و سالخورده آن‌ها، که  ظاهرا از نوازندگان قدیمی استان گیلان بود، در نهایت تنهایی و دلشکستگی در رشت ماند تا از دنیا رفت. او در اواخر عمر، به شدت از دوری فرزندان و جدا شدن همسرش غمگین بود و از آرش گلایه داشت که با سیاست‌بازی‌هایش خانواده را از هم پاشیده است. جالب این که بعد از فوت او، باز آرش سیگارچی به داستان‌سرایی و مظلوم‌نمایی پرداخت که وزارت اطلاعات اجازه دیدار او را با پدرش در ترکیه نداد (یعنی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قدری بیکار است که جلوی دیدار یک پیرمرد بی‌آزار دلشکسته با فرزندش را در کشوری دیگر بگیرد). جدای از این که اصولا پدر مرحوم او به دلیل بیماری و کهولت سن امکان سفر به ترکیه را نداشت.
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  
خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
بنا به همان فرمول نسبت مستقیم هنجارشکنی بیشتر و عزیزتر شدن برای دولت‌های غربی (به عنوان کارفرمای این دسته از روزنامه‌نگاران)، هر چه که می‌گذرد توهین‌ها و حرمت‌شکنی‌های سیگارچی نسبت به مردم ایران و اعتقادات مردم ایران بیشتر می‌شود. او اخیرا با انتشار پست‌های وقیحانه در فیس بوک به مناسبت‌های مختلف، حتی داد دنبال‌کنندگان خود را در این شبکه‌ها درآورده است. مثلا او تصویری از یک به اصطلاح اثر هنری درباره شهدای غواص در فیس بوک منتشر کرد، که غواصی را برهنه در محراب مسجد نشان می‌دهد. انتشار این تصویر توهین‌آمیز صدای بسیاری از دوستان او را درآورد و در پای همان مطلب از خجالت او درآمدند.
خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
   
خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا در یک گاف دیگر، او با انتشار تصویری برداشته شده از یک سایت مستهجن، مدعی شد که هیجان‌انگیز‌ترین «سلفی‌ها» را در این جا می‌توان دید! این مساله آن قدر برای دنبال‌کنندگان اینترنتی او شوک‌آور و توهین‌آمیز بود که بعضی از هک شدن اکانت او خبر دادند. بعضی هم از او خواستند که در حالت مستی از ارسال پست در شبکه‌های اجتماعی خودداری کند.

 اما در حقیقت انتشار چنین مطالبی از کسی که قبله آمالش غرب بوده و حاضر شده خانواده‌اش را به پای این بت قربانی کند، بعید نبود و نیست. در حقیقت، سیگارچی تنها برای این که به خیال خود به مردم و نظام کشورش دهن کجی کند، تنها گوشه‌هایی از خود واقعی خویش را عیان می‌کند. شاید یادآوری این مطلب خالی از فایده نباشد که سیگارچی یکی از فعا‌ل‌ترین خبرنگاران شبکه‌های فارسی زبان خارجی، در پوشش اخبار مرتبط با همجنس‌بازی و دفاع از حقوق! همجنس‌بازان است. بسامد گزارش‌های او در این باره به قدری بالاست که لاجرم مخاطب دچار این احساس می‌شود که همجنس‌بازی و اصولا مطالب جنسی بخشی از وسواس فکری اوست که تاب مستوری ندارد و این گونه لو می‌رود.

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سیگارچی که بعد از رفتن از ایران در سال 85، طبق معمول بیشتر روزنامه‌نگاران خارج شده از کشور، مدت یک سال را در مکتب «بهنود-باستانی-اسدی-امیری» در روزآنلاین به کارآموزی مشغول بود، بلافاصله جذب «صدای آمریکا» شد و مزد سال‌ها زحمت در راه رسیدن به محبوب را گرفت. در ایام فتنه 88، او به شدت در زمینه تحریک فتنه‌گران به حضور خیابانی مشغول بود و با باز گذاشتن تلفن‌های این شبکه ضدانقلاب به روی فتنه‌گران، به بهانه پوشش لحظه به لحظه تجمعات، خط دولت آمریکا برای براندازی را پیگیری می‌کرد.

مجتبی واحدی: فوق تخصص فرصت‌طلبی و قلم‌فروشی

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مجتبی واحدی، متولد 1343 در نارمک تهران است. او در رشته مهندسی شیمی دانشگاه شریف تحصیل کرده است. به گفته خودش کار با مهدی کروبی را خیلی زود، از سال 1361 آغاز کرد، یعنی زمانی که کروبی مسؤولیت بنیاد شهید را به عهده داشت. مجتبی واحدی، در بین خود اصلاح‌طلبان هم به نمونه اعلای فرصت‌طلبی و موج‌سواری مشهور بوده و هست. کما این که حتی در دوران اوج یکه‌تازی مطبوعات اصلاح‌طلب در دوره اول ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، اوهیچ گاه به عنوان یک روزنامه‌نگار شناخته نمی‌شد. او تنها یکی از اطرافیان و مشاوران مهدی کروبی (اصطلاحا نوچه او) محسوب می‌شد و تنها در سال 1379، همزمان با مقدمات برگزاری انتخابات مجلس ششم، با راه‌اندازی روزنامه آفتاب یزد، بدون یک روز سابقه کار روزنامه و خبر، به واسطه اعتماد خانواده کروبی به او، سردبیر این روزنامه شد. بگذریم از این که روزنامه آفتاب یزد هیچ گاه جزو روزنامه‌های سرآمد اصلاح‌طلبان محسوب نمی‌شد. همین بی‌سابقه بودن و خامی او در کار خبر باعث شد که در دوران حضور در آفتاب یزد، با دیکتاتوری تحریریه آن روزنامه را اداره کند و علاوه بر وارد کردن بستگان بی‌تجربه خود به روزنامه، با روزنامه‌نگاران قدیمی‌تر برخوردهای بی‌ادبانه‌ای صورت دهد.

واحدی تا زمانی که در کسوت رییس دفتر و مشاور رسانه‌ای مهدی کروبی، امکان استفاده از رانت‌های اقتصادی و سیاسی را داشت، هیچ‌گاه کلمه‌ای انتقاد درباره نظام بر کاغذ نیاورد ( او حتی از قبل همراهی با کروبی در سال 1367 به معاونت وزارت دارایی هم رسید).

 

خبرنگاران اصلاح طلب

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

شروع حضور تصویری او به آستانه انتخابات 1384 ریاست جمهوری و راه اندازی تلویزیون هما توسط کروبی بود. بعد از آن بود که حضور بیشتر و بیشتر او در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور بیش از پیش شد. در بررسی روند این حضور، می‌توان به این نتیجه رسید که با شکست مهدی کروبی در انتخابات 84 و کنار رفتن تدریجی او از عرصه رسمی سیاست، واحدی که آرزوهای خود را برای منتفع شدن به عنوان یکی از نزدیک‌ترین مشاوران او نقش بر آب می‌دید، شروع به مقدمه‌چینی برای جا انداختن خود به عنوان یک روزنامه‌نگار منتقد نظام، برای دولت‌های غربی کرد تا بدین واسطه جای پایی در رسانه‌های بیگانه بیابد. دقیقا همین شیب غلتیدن او به سوی بیگانگان را بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم هم شاهدیم، که مجتبی واحدی که دو روز مانده به برگزاری انتخابات از کشور خارج شده بود، با ادعای تقلب از سوی نامزدهای شکست خورده، فرصت را به شدت مساعد دید، و با مطرح کردن خود به عنوان مشاور ارشد کروبی، آنتن تلویزیون‌های ضدانقلاب را قبضه کرد.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جالب این جاست که واحدی چنان در استفاده از این موقعیت برای مطرح کردن خود عجله داشت که خیلی زود به زیر سؤال بردن اصل نظام روی آورد. آش دستپخت واحدی چنان شور بود که کروبی بعد از مدتی کوتاه، طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد که سخنگویی در خارج از کشور ندارد. اما مجتبی واحدی علی رغم اعلام این موضوع، حاضر به پیاده شدن از اسب هدایت به اصطلاح جنبش سبز نبود و انصافا هم دولت‌های غربی دستمزد او را خیلی زود پرداختند و جایگاهی به عنوان مفسر سیاسی ثابت در بی‌بی‌سی و صدای آمریکا به او دادند تا او به مراد دلش برسد و در خارج از کشور هم از تنعمات مالی بی‌بهره نماند.

 

خبرنگاران اصلاح طلب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
در الگوی رفتاری مجتبی واحدی در خارج از کشور هم شاهد همان مسأله‌ای هستیم که درباره چهره‌های دیگر شبیه به او رخ داده است، یعنی با نزدیک شدن زمان اتمام تاریخ مصرف او برای سرویس‌های اطلاعاتی-رسانه‌ای غربی، او که با موضع‌گیری‌های ضدمردم و نظام خود، پل‌های پشت سرش را خراب کرده است، برای ماندن در عرصه و اصطلاحا اوت نشدن، به جای تنبّه و عبرت‌گیری، مواضع تندتر و رادیکال‌تری را علیه نظام و مردم و ارزش‌های کشورش اتخاذ کرده است مجتبی واحدی که یکی از اولین چهره‌های اصلاح طلب گریخته از وطن بود که در تحلیل‌هایش جایگاه رهبری نظام را نشانه رفت، امروزه کارش به جایی رسیده که جمهوری اسلامی و اصولا دین در حکومت را از اساس زیر سؤال می‌برد و البته لحنش نسبت به رهبری انقلاب هر روز هتاک‌تر و وقیحانه‌تر می‌گردد. کار او به جایی رسیده که اخیرا در وبلاگ خود، با دفاع از عملکرد مرجعیت انگلیسی و تشیع لندنی و طرفدارانش، به خیال خود سعی کرده تا الگوی تشیع مورد نظر آن‌ها را در برابر تشیع علوی جمهوری اسلامی مطرح کند. این جاست که دم خروس بیرون می‌زند، و مشخص می‌شود که واحدی و واحدی‌ها در اصل چه مأموریتی و از کجا برای خود تعریف کرده‌اند. کیست که امروز نداند، حامیان پشت سر جریانات مشکوک مذهبی چه کسانی هستند و در کدام کشور قرار دارند. مجتبی واحدی که حتی در همان روزی که کشور را ترک می‌کرد، سردبیر آفتاب یزد بود و تحت هیچ‌گونه تعقیب قضایی یا اطلاعاتی نبود (چون اصولا وزنه قابل ملاحظه‌ای به حساب نمی‌آمد)، و حتی بسیاری او را یک فعال سیاسی نمی‌دانستند، از فردای انتخابات چنان ژست مخالفت و ضدیت با نظام گرفت که گویی در همه سال‌هایی که او در کنار کروبی به سرکشی به امور اقتصادی آن خانواده مشغول بود را صرف مبارزه و موضع‌گیری علیه جمهوری اسلامی کرده بود (تنها یکی از این امور اقتصادی اداره یک کارخانه مونتاژ تلویزیون متعلق به خانواده کروبی در شرق تهران بود که او به همراه برادرش آن را اداره می‌کرد.). واحدی که به نقل از همکاران سابقش در آفتاب یزد در تظاهر به تشرع حتی راه افراط می‌پیمود، کارش اکنون به جایی رسیده که احکام مسلم اسلامی از قبیل حجاب را هم قبول ندارد، و اخیرا عکس دختر بزرگسال و بالغه‌اش را بدون حجاب در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته است.
خبرنگاران اصلاح طلب

 

 

 

 

 

 

او که در درون کشور، به واسطه نزدیکی به شیخ مهدی کروبی به شغل و تنعم و رفاه خوبی رسیده بود، اکنون به جایی رسیده است که برای کسب عایدات بیشتر از بیگانگان، دست رد به حضوردر هیچ شبکه و رسانه ای (هر چه قدر ضد انقلاب وحتی ضد دین) نمی‌زند و حتی یک تنه ارائه دهنده طرح‌هایی چون «کنگره ملی اپوزیسیون» و «اتحاد اپوزیسیون» شده است.

 

خبرنگاران اصلاح طلب

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 مجتبی واحدی که برای گذراندن روزگار خود به سختی افتاده و تحلیل‌های سطحی و غیرواقعی او از مسائل سیاسی داخلی که با بغض نسبت به اصل و اساس نظام آمیخته شده و عصبانیت او - ناشی از آوارگی چند ساله در غربت - بر تحلیل‌هایش سایه افکنده است، حالا با معاندترین رسانه‌های وابسته به آل سعود و رژیم صهیونیستی که در منطقه فتنه‌انگیزی می‌کنند و خون شیعه و سنی را بر زمین میریزند، همکاری می‌کند.
سرنوشت عبرت‌آموز اصلاح‌طلبی افراطی ////خبرنگاران اصلاح‌طلب فراری چگونه روزگار می‌گذرانند +تصاویر و فیلم ///////
مقالات - فحش‌نامه‌‌ - مجتبی واحدی برای شبکه عربی-عبری العربیه

 

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 9 مرداد 1402

فیلم مصلحت نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است

 

چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. این ضرب‌المثل در موردفیلم «مصلحت» مصداق پیدا می‌کند.

 

این قافیه آنقدر به تنگ آمده که «جواد تمدنی» منتقد سینما در روزنامه کیهان درباره این اثر سینمایی نقد صریح و قابل اعتنایی را در مورد این فیلم به نگارش درآورده که تمام نشانه‌شناسی‌ها و دریافت‌های این منتقد بدل به یکی از صریح‌ترین و خواندنی‌ترین نقدهای سینمایی، در یکسال اخیر شده است. این منتقد و فعال فرهنگی درباره این فیلم می‌نویسد:

 

 

 

پیام فیل مصلحت: ما انقلابیون و مذهبی‌های دو آتشه اوائل انقلاب بودیم که اولین خون را ریختیم و تمام جنایاتی را که این گروهک تروریستی علیه مردم ایران انجام داده‌اند ثمره و نتیجه اولین خونی است که توسط انقلابیون ریخته شد و حال حق این گروهک تروریستی بوده که تمام جنایات خود را تا همین امروز علیه ملت ایران انجام دهند!«تد کاچف» کارگردان آمریکایی در سال ۱۹۸۲‌، فیلم «اولین خون» را با بازی سیلوستر استالونه خلق کرد و شخصیت جان رمبو را به عالم سینما معرفی کرد. در این فیلم رمبو، یک سرباز سرخورده از جنگ ویتنام برگشته که حال در پی شروع زندگی مجدد و آرامی برای خودش است، وارد نزاعی می‌شود که توسط اهالی و کلانتر دهکده برای وی به وجود می‌آید و او ناخواسته وارد معرکه‌ای می‌گردد که فاجعه‌ای انسانی و سرشار از جنایت سبعانه را در پی دارد.

 


لذا در سینما منطقی برای مخاطب به تصویر کشیده می‌شود که با این منطق، فیلم بر پایه اولین خون و ریخته شدن خون اول توسط گروه تبهکار است و برای رمبوی خسته از جنگ برگشته این حق را قائل می‌شود که برای دفاع از خود دست به قتل و جنایت و کشت و کشتار بزند و این ریخته شدن اولین خون موضوعیت پیدا می‌کند.

 

 

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

این منطق یعنی منطق اولین خون حتی در تاریخ معاصر کشورمان نیز موضوعیت دارد. آن‌جا که در جریان جنگ ایران و عراق‌، صدام حسین برای اینکه به جهانیان اعلام کند که ایران تهاجم و تخاصم اولیه را برای جنگ ۸ ساله با عراق آغاز کرده است، به مدت ۱۸ سال حسین لشکری را در اسارت و در کشور عراق به عنوان اسیر جنگی و اولین مهاجم به عراق نگه داشت تا بار دیگر تاکیدی بر منطق اولین خون و اهمیت این موضوع باشد.

 

گویی مجلس اباعبدالله در تضاد با حاکمیت و قواعد حکمرانی قرار دارد و فردی از مجلس عزاداری برخاسته و شمشیراز نیام برکشیده به مبارزه با اژدهای هزار سر فساد می‌رود! عزم جزم و حریت قهرمان برخاسته از مجالس عزاداری و هیئت سنتی در تقابل با نهادهای رسمی نظامی که در تصویر بدیع و خاصی بود که در این فیلم رؤیت شد.
با این مقدمه کوتاه بار دیگر سراغ موضوعی دیگر در تاریخ معاصر ایران می‌رویم. جالب این‌جاست که تاریخ معاصر ایران نیز خصوصا در سال‌های پایانی استقرار و حکومت پهلوی دوم وآغاز دوران حاکمیتی جمهوری اسلامی سرشار از نکات برجسته ولی مغفول مانده‌ای است که پرداختن به هرکدام می‌تواند بهانه‌ای برای ساخت و تولید یک اثر هنری علی‌الخصوص در حوزه سینما باشد.
سینمای امروز ایران نیز چند سالی است فیلم‌هایی با موضوعات سیاسی را وارد پروسه تولید کرده است و از این رهگذار آثار قابل تامل و پر بحث و جدلی نیز خلق شده‌اند.

 

 

 

 

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز؟

 


فیلم سینمایی «مصلحت» که پیش از این «مصلحت نظام» و پیش از آن «پدری» نام داشت نیز تجربه‌ای است در ژانر سینمای سیاسی با چاشنی درامی معماگونه با انبوهی از ارجاعات فرامتنی و شعارهای مستقیم که قرار است در بستر یک رویداد تاریخی‌، مانیفست سیاسی و عدالت‌طلبانه یک نظام تازه به حاکمیت رسیده را به چالش بکشد و تقابل دوگانه مصلحت یا عدالت این نظام نوپا را به بوته نقد و آزمایش بگذارد.

 


داستان فیلم داستان روحانی صاحب ‌منصبی در دستگاه قضائی است که فرزندش در جریان یک ‌آشوب خیابانی سیاسی در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی(۱۳۵۹) مرتکب قتل می‌شود و دست بر قضا مقتول کسی است که از لحاظ مکتب فکری و آرمان‌هایش متعلق به جریان چپ و مارکسیستی بوده و حالا دستگاه قضا و افراد منتسب به روحانی ذی نفود و صاحب ‌منصب (شما بخوانید لایه‌های زیرین نظام) درصددند تا فرد بی‌گناهی را با جعل اسناد و وارونه جلوه دادن حقیقت به زندان بیندازند.

 


در این میان بازپرس جوانی با مطالعه مجدد پرونده در می‌یابد که مدارک مندرج در پرونده دارای شبهاتی است که با پی‌گیری سرنخ‌های پرونده در می‌یابد که روند قانونی این پرونده به درستی طی نشده و با شکی که در ادامه به یقین تبدیل می‌شود می‌فهمد که دست‌هایی در کارند تا بر حقیقت سرپوش گذاشته شود و عدالت پایمال گردد.

 


با پی‌گیری و رشادت بازپرس جوان و پافشاری و اصرار برای تظلم‌خواهی خانواده مقتول، پرونده مجددا به جریان افتاده و فرزند صاحب‌ منصب عالی رتبه دستگاه قضا به اعدام محکوم می‌گردد ولی در ادامه با گذشت خانواده مقتول فرزند روحانی برجسته منتسب به حاکمیت بخشیده می‌شود و از پای چوبه دار به زندگی باز می‌گردد.

 

 

 

این فیلم سینمایی مصلحت است که با عوض کردن جلاد و شهید به تحریف تاریخ دست می‌زند و متاسفانه بدون هیچ انگاره اخلاقی و منطقی و حتی تاریخی، به راحتی این نظام مقدس را که مرهون و ثمره خون هزاران جوان است بدهکار مشتی تروریست و جلاد خون‌خوار می‌کند.عدالت یا مصلحت، مسئله این است؟

 


یک- در نمای آغازین فیلم عمامه روحانی صاحب منصب حاج آقا مشکاتیان روی داشبورد ماشین قرار دارد و حاج آقا خواب است و لمیده بر صندلی جلوی خودرو. فرمان نیز در دست پسر حاج آقا مشکاتیان است.گویی از همین ابتدا کارگردان تکلیف خود و فیلمش را با مخاطب روشن و یکسره می‌سازد که عدالت در اغماست!

 


دو- خانواده روحانی صاحب‌منصب دستگاه قضا نیز خانواده‌ای به شدت سنتی و خرافاتی در این فیلم به تصویر کشیده شده است. با همان حال و هوای‌ اندرونی و بیرونی و خلوت حاج آقا و زوجه و صبیات حاج آقا و قس علی هذا.

 


سه- بارها و مکررا در جای جای فیلم برای القای التهابات سیاسی در سطح جامعه و حساسیت رسانه‌ها روی مفاسد برخی آقازاده‌ها تصویر روزنامه جمهوری اسلامی از بین نشریات آن زمان انتخاب می‌شود تا مخاطب شیرفهم شود که حرف حساب این فیلم با جمهوری اسلامی است و لاغیر! و الا از بین جراید و نشریات آن زمان چه لزومی داشت که روزنامه جمهوری اسلامی (با تاکید بر ارگان حزب جمهوری اسلامی) انتخاب شود؟

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


چهار- در جایی از فیلم نوه حاج آقا پایش بر پله لغزان منزل آیت‌الله مشکاتیان می‌لغزد و در آستانه سقوط است که به خیر می‌گذرد! پله‌ای که زیرساختش سست و لغزان است و لق می‌زند و کنایه‌ای است از پی ریزی غلط و غیر اصولی دستگاه قضا به عنوان اساس و بنیان یک جامعه (العدل اساس الملک)که به زعم کارگردان و نویسنده فیلم «مصلحت» گویی در سال‌های اول انقلاب کج بنا نهاده شده و تا به امروز نیز روند این کج روی ادامه داشته است.

 

این تاکید کارگردان بر پله‌هایی که دچار مشکل هستند تا آخر فیلم ادامه پیدا می‌کند تا جایی که آیت‌الله مشکاتیان مجبور می‌شود با ماله!(ماست مالیزاسیون؟)در صدد ترمیم و بهبود پله برآید که این نیز کنایه‌ای است مربوط به این که روحانیون در صدد علاج قطعی و بهبود شرایط نیستند و با ماله‌کشی قصد دارند تا چند صباحی را بیشتر حکمرانی کنند!

 


پنج- هنگامی که بازپرس جوان در حال مطالعه پرونده است ناگهان چراغ و روشنایی اتاقش می‌سوزد و بازرسی پرونده در تاریکی ادامه می‌یابد که ارجاعی است نمادین بر ابعاد تاریک و پنهان و غیر شفاف دستگاه قضا عدالت در تاریکی.

 


شش- هنگامی که فرزند آیت‌الله مشکاتیان پس از درگیری از زندان کمیته با تساهل و تسامح برخی از دلسوزان نظام؟ بیرون می‌آید، به او می‌گویند و راه و چاه نشان می‌دهند که به قم برو تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.

 

انتخاب قم با وجود پیشینه تاریخی سیاسی مذهبی و استقرار بیوت مراجع و علما کمی شیطنت‌آمیز است چه در این ماجرای سیاسی تو گویی که عبا و ردای مراجع و علما محلی برای پنهان کاری‌های سیاسی و ادامه همان منطق ماست مالیزاسیون است که تهمت و بهتانی بزرگی درحق علمای وارسته مستقر در قم است.

 


هفت- نام فرزند کشته شده در فیلم شاهین آریاست. با علقه و علاقه‌ای نسبت به جریانات ضد امپریالیستی و سمپات بودن نسبت به گروه‌های چپ مبارز و اتاقی پر از تصاویر چه گوارا.جوانی مبارز که توسط انقلابیون مذهبی داعیه‌دار عدالت و برابری کشته شد.

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


نکته قراردادی کارگردان فیلم با مخاطب در تشابه نامگذاری شهرت آریا با عبارت آریامهر و نشان دادن خانه‌ای مجلل و با شکوه همانند قصر تداعی‌کننده صاحبان قدرت و سلطنت در دوره پهلوی دوم است.

 


هشت- اساسا نوع نگاه و منطق حکومت و حکمرانی در این فیلم بر پایه ماکیاولیسم است که برای دستیابی به اهداف سیاسی می‌توان اخلاق را قربانی کرد و به هر وسیله‌ای دست یازید.
در دیالوگی از فیلم، مادر جوان مقتول می‌گوید این چه انقلاب و قدرتی است که به فرزندان خود نیز رحم نمی‌کند. یعنی این روش‌مندی قاعده‌مند و فساد سیستماتیک برای دست‌یابی به اهداف سیاسی را تثبیت می‌کند که انقلاب فرزندان خود را می‌بلعد و ما این را در اقدامات غیراخلاقی مباشرین و لایه‌های درجه دوم دستگاه قضا که از نزدیکان آیت‌الله مشکاتیان هستند به وضوح مشاهده می‌کنیم.

 


نه- در جایی از فیلم مشاهده می‌کنیم که بازپرس جوان در منزل خود مجلس عزاداری برای سیدالشهدا(ع) اقامه کرده است و در مجلس با حالتی متفکرانه و مغموم نشسته است و در مجلس عزاداری تصمیم خود را می‌گیرد و عزم خود را جزم می‌کند تا مقابل فساد سیستماتیک درون قوه قضائیه (شما بخوانید نظام تازه و نورسته جمهوری اسلامی) بایستد.

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


گویی مجلس اباعبدالله در تضاد با حاکمیت و قواعد حکمرانی قرار دارد و فردی از مجلس عزاداری برخاسته و شمشیراز نیام برکشیده به مبارزه با اژدهای هزار سر فساد می‌رود! عزم جزم و حریت قهرمان برخاسته از مجالس عزاداری و هیئت سنتی در تقابل با نهادهای رسمی نظامی که در تصویر بدیع و خاصی بود که در این فیلم رؤیت شد.

 


ده- در بخشی از پازل از پیش طراحی شده کارگردان فیلم‌، جوان قاتل با مهرورزی مادر مقتول بخشیده می‌شود و مورد رافت مادرانه زن آریا قرار می‌گیرد. که نمادی از رافت ملوکانه شهبانو و شخص فرح دیباست!!

 


یازده- در پایان‌بندی فیلم نیز ارجاع فیلم به پرونده‌های روی هم انباشته‌ای است که خون از زیر آنها در حال جاری شدن است و این باور را به مخاطب القا می‌کند که این داستان یکی از پرونده‌های خونین دهه ۶۰ بود که یکی از آنها را به مخاطب نشان دادیم و هنوز بسیاری از معماها و پرونده‌های نا معلوم و مجهول النهایه این دهه باقی مانده است!

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

سریر خون

 


موضوع «مصلحت» و ارجاعات فرامتنی این فیلم از لحاظ نماد شناسی‌، اتمسفر فیلم و بازه زمانی وقوع درام و داستان فیلم بسیار قابل توجه و تامل است که در ادامه به آن می‌پردازیم، اما پیش از آن خوب است تا فارغ از دنیای هنر هفتم و سینما به نکته ای ‌اشاره کنم که به طرز عجیب و غریبی با مضمون این فیلم قرابت مضمونی دارد.

 


در جریانات و کشمکش‌های سیاسی اوان انقلاب و لابه‌لای درگیری‌های طرفداران آیت‌الله دکتر بهشتی و طرفداران مسعود رجوی، فردی از طرفداران مجاهدین خلق آن روز به نام مصطفی ذاکری به صورت کاملا مشکوک از ناحیه پا مورد سوءقصد قرار می‌گیرد و تعمدا توسط کمیته بهداشت و درمان تشکیلات منافقین در چند مرکز درمانی شهر گردانده می‌شود و در نهایت نیز فوت می‌کند.

 


کشته شدن مصطفی ذاکری آن‌قدر برای مسعود رجوی اهمیت داشت که نام فرزندش را مصطفی گذاشت تا اسطوره جعلی و خیالی برای دوام و بقای سلطنت خویش بر اردوگاه ‌اشرف و ادامه حرکت و جریان پلید و ننگین خود در تاریخ معاصر بسازد.

 


از طرف دیگر در عملیات روانی جنگ‌، منطق اولین خون بر پایه مقدمه این نگاره، موضوعیت دارد. این که چه کسی شروع‌کننده جنگ است بسیار مهم است.چرا که طرف مقابل را مستحق این می‌کند که از خود دفاع و مقابله به مثل نماید و شاید درادامه راه به جنایات بیشتری نیز دست بزند.

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 


حال با ارجاعات مکرر و فکت‌های تاریخی این فیلم در می‌یابیم که داستان فیلم «مصلحت» با موضوع کشته شدن مشکوک مصطفی ذاکری چندان بی‌ربط هم نیست و در واقع بازگشتی رجعت‌گونه و رمز گشایی از یک پرونده تاریخی است تا یک فیلم سینمایی.

 


فقط فرق این ماجرا در این‌جاست که کارگردان فیلم دانسته یا نادانسته از طرف نظام چک سفید امضایی را به منافقین منفور می‌دهد و در لفافه تصریح می‌کند که ما انقلابیون و مذهبی‌های دو آتشه اوائل انقلاب بودیم که اولین خون را ریختیم و تمام جنایاتی را که این گروهک تروریستی علیه مردم ایران انجام داده‌اند ثمره و نتیجه اولین خونی است که توسط انقلابیون ریخته شد و حال حق این گروهک تروریستی بوده که تمام جنایات خود را تا همین امروز علیه ملت ایران انجام دهند!

 


در صورتی‌که هیچ استناد تاریخی و شواهدی مربوط به کشته شدن قطعی و هدف قرار گرفته شدن مصطفی ذاکری از سوی طرفداران نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد و صرفا این فیلم سینمایی مصلحت است که با عوض کردن جلاد و شهید به تحریف تاریخ دست می‌زند و متاسفانه بدون هیچ انگاره اخلاقی و منطقی و حتی تاریخی، به راحتی این نظام مقدس را که مرهون و ثمره خون هزاران جوان است بدهکار مشتی تروریست و جلاد خون‌خوار می‌کند. و عملا در اشتباهی نابخشودنی جای ظالم و مظلوم را در معادلات تاریخی- حداقل بخشی از تاریخ معاصر- عوض می‌کند.

 

 

 

فیلم «مصلحت» نمادی از رافت ملوکانه فرح دیبا است/چک سفید امضایی که حسین دارابی به منافقین می‌دهد

 

 

 

چون دوست غافل است شکایت کجا بریم؟

 


اینکه این فیلم توسط یک نهاد ارزشی همچون حوزه هنری انقلاب اسلامی که داعیه‌دار مبارزه با هجوم فرهنگی و مذهبی است و همواره جزو نهادهای مکتبی شناخته می‌شود ساخته شده است نیز شاید از شوخی‌های روزگار باشد که با همکاری یک ارگان فرهنگی دیگر به تولید این فیلم تازه از محاق توقیف رهایی یافته همت گمارده‌اند.

 


از طرفی هم نباید به بهانه واکاوی تاریخ معاصر به هر ارگان و نهادی- حتی خودی- این اجازه داده شود که بی‌هیچ پژوهش و درک صحیحی از وقایع مسلم تاریخی و تنها با تکیه بر اوهام و تخیلات و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ارجاع به استثنائات غیر مسلم تاریخی فیلمی را به مثابه یک سند تاریخی خلق کنند و برای آیندگان میراثی مجعول از تاریخ‌، به ارمغان گذاشته شود و برای نسل‌های بعدی با دست خودمان پاس گل به غضنفرهای وطنی بدهیم.!که با تجاهل و ان‌شاءالله که غیر عامدانه تاریخ این مرز و بوم را به دلخواه و نه واقعی و بر اساس مستندات و نصوص صریح تاریخی می‌نگارند.

 


ارزش‌گذاری این فیلم برای تفوق و برتری مصلحت بر عدالت‌، تلاشی ناکام در به تصویر کشیدن مقطعی تاریخی از حیات این امت است که تا همین امروز از دست این گروهک وطن فروش خیانت کار زخم‌ها بر تن دارد و عجیب این‌جاست که در بحبوحه زمزمه استرداد سران این فرقه جنایت کار و کشف بیش از پیش هویت این جانیان خطرناک برای وجدان‌های بیدار داخلی و خارجی و روشدن اسناد فضاحت بار این محاربین خلق‌، فیلم «مصلحت» پس از سال‌ها توقیف، روی پرده سینماها اکران شده و مشغول تطهیر چهره مشوش و نکبت‌بار آنان است!

 


:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 9 مرداد 1402

عاشورا


:: بازدید از این مطلب : 106
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 31 تير 1402

 

 

من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی

بگو چرا نشوم آب که دست یخ زده ام را
دویدی و نرسیده به خیمه گاه گرفتی

چنان تبسم گرمی نشانده ای به لبانت
که از دل نگرانم مجال آه گرفتی

رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت
تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی

 


:: بازدید از این مطلب : 272
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 28 تير 1402
1- فکر می‌کنم سال 97 بود. دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی تازه شروع شده بود و رفته رفته مردم متوجه کلاه گشادی که در جریان مبارزات انتخاباتی بر سرشان رفته بود، می‌شدند. برای خرید یک جفت کفش کتانی برای فرزندم به فروشگاهی در پونک رفته بودم. تصور می‌کنم قیمت کتانی حدود 90 هزار تومان بود. قیمت برایم بالا بود و فروشنده نیز حاضر نبود حتی یک ریال تخفیف دهد. وقتی دلیل را پرسیدم از کسادی بازار، اجاره بالای مغازه و گرانی‌ها شکایت کرد. حس خبرنگاری‌ام گل کرد و با ‌اشاره به وعده‌های اقتصادی دولت وقت پرسیدم: 
«به چه کسی رای دادی؟» گفت: «به روحانی.» پرسیدم: «الان با این توصیفاتی که کردی، پشیمانی؟» در همین لحظه، خانومی بسیار بدپوشش با وضعی 
به شدت زننده از جلوی فروشگاه رد شد. گویا، پاسخ سؤالم را دیده باشد، به او ‌اشاره‌ای چشمی کرد و گفت: «اگر گرونی و تورم هست، به جاش اینم هست. راستش از انتخابم پشیمون نیستم»(!) و بلند خندید. همان ایام در جلسه شورای سردبیری روزنامه، ماجرا را برای اعضا تعریف و خیانتی را که طیفی از سیاسیون در این کشور برای کسب مشتی رأی مرتکب شده‌اند گوشزد کردم و نسبت به تبعات این خیانت در سال‌های «نه چندان دور» هشدار دادم.
2- همین طیف پس از راه‌اندازی شورش‌های مربوط به فوت مهسا امینی، تلاش گسترده‌ای را به راه ‌انداختند تا مسئله «حجاب و عفاف» را تبدیل به یکی از مسائل اجتماعی اصلی ایران کنند. عده‌ای با ترفند کهنه «دوقطبی ‌سازی»، جامعه را به دو قسمت کاملا نامساویِ «طرفداران حجاب و عفاف» و «طرفداران بی‌حجابی و بی‌عفتی» تبدیل کردند. برای جا ‌انداختن مسئله بی‌حجابی و بی‌عفتی، اقدام به مشابهت‌سازی، شرعی‌سازی، ساده‌انگاری، اولویت‌بندی مسائل و... کردند. یکی از عوامفریبانه‌ترین روش‌هایشان ساده‌سازی مسئله بود. مثلا می‌گفتند «جمهوری اسلامی ایران با یک تکه پارچه که سقوط نمی‌کند» یا 
«این همه مشکلات اقتصادی وجود دارد، چرا چسبیده‌اید به یک تکه پارچه؟ مشکلات اقتصادی و معیشت اولویت دارد بر یک تکه پارچه»(!)
3- حالا چند روزی است که، پلیس برای مهار این «حرام شرعی و حرام سیاسی» وارد میدان شده و با لطیف‌ترین ادبیات و محترمانه‌ترین تعابیر، از آن معدود افرادی که بر خلاف قانون و احکام شرعی 
- و احتمالا از سر ناآگاهی- رعایت نمی‌کنند درخواست کرده، رعایت کنند. طی همین سه چهار روز گذشته اما، همان طیفی که نامشان رفت، تمام ظرفیت رسانه‌ای و غیر رسانه‌ای‌شان را به میدان آورده و با کمک آن‌ور آبی‌ها تا توانسته‌اند، علیه این اقدام بجا و شایسته و مهم صف‌آرایی کرده‌اند. چند سؤال از این طیف می‌پرسیم:
الف- شما که مسئله حجاب و عفاف را به یک «تکه پارچه» تقلیل می‌دادید، چرا از بازگشتن همین یک تکه پارچه این همه وحشت‌زده‌اید؟ آیا باورکنیم این لشکرکشی عظیم رسانه‌ای‌تان، همه به خاطر یک تکه پارچه است؟
ب- می‌نویسید، نگران کشور، مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی هستید. مگر طی این چهل و اندی سال، براندازی این نظام-که ثمره خون صدها هزار شهید است-آرزویتان نبوده؟ اگر تلاش برای عفیف نگاه داشتن زنان و دختران و حفظ بنیان خانواده، به تعبیر شما 
«خود براندازی» است، شما که باید خوشحال باشید؟ پس این همه تلاش و تقلا و به در و دیوار کوبیدنتان برای چیست؟
ج- می‌دانیم-و می‌دانید- که الگو، قبله و همه آمال و آرزوهایتان «غرب» است. نگاهی به نتایج پژوهش‌هایی که-نه در روزنامه کیهان-که در معتبرترین رسانه‌های همان غرب مورد علاقه و قطب آرزوهایتان درباره بلایی که بر سر خانواده‌ها آمده بیندازید. شاید خانواده دیگران برایتان مهم نباشد اما آیا، خانواده خودتان هم برایتان مهم نیست؟
4- اگر چنانچه به دلیل روحیات غرب‌گرایانه‌تان، غرب را به عنوان یک الگوی موفق در همه امور می‌بینید به این نکته توجه کنید که غرب در تنها حوزه‌ای که الگو نیست و به معنای واقعی کلمه سقوط کرده همین حوزه خانواده و فرهنگ و اخلاق است. فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که چند سالی است با همین موضوع با صرف میلیاردها دلار ساخته می‌شوند را رصد کنید. همین‌طور گزارش‌های تحقیقی معتبرترین رسانه‌های غرب را. صدها اثر‌،گزارش و پژوهش با عنوان «خانواده» و با هدف «نجات» آن تولید شده و همچنان در حال تولید است. رفتن راهی که غرب یک ‌بار رفته و به در بسته خورده، و برای نجات تلاش می‌کند، دیگر یک ‌اشتباه ساده یا بد سلیقگی و انتخاب غلط نیست، در ساده‌ترین حالت «حماقت» است، شاید هم خیانت!
5- گاهی برای فهم اهمیت یک موضوع، باید سراغ واکنش‌های پیرامونی رفت. اکنون که مشغول مطالعه این یادداشتید- بدون اغراق- شاید چیزی بالغ بر صدها رسانه داخلی و خارجی، مکتوب و غیر مکتوب، صوتی و تصویری شبانه‌روز در حال تولید محتوا علیه همین بیانیه ساده پلیس هستند آن هم بدون رعایت اصول حرفه‌ای و اخلاقی. آن‌قدر طی این چند روز محتوا علیه حجاب و عفاف و بیانیه ساده پلیس تولید شده، آن‌قدر در همین چند روز، واژه جعل شده که دود از کله آدم بلند می‌کند. آیا همین دستپاچگی، این نگرانی و این حجم واکنش دسته جمعی و از سر ترس، اهمیت مسئله حجاب و عفاف را نشان نمی‌دهد؟ آیا آنها واقعا مسئله حجاب و عفاف را صرفا «یک تکه پارچه» می‌بینند؟ آنها بهتر از من و شما می‌دانند، تهِ این راه کجاست!
6- طی روزهای گذشته تصاویر تکان‌دهنده‌ای از چند زن یا دختر با پوشش‌های نیمه برهنه در رسانه‌های کشور منتشر شده است. برخی مقابل پرچم‌های امام حسین(ع) و هیئت‌های عزاداری و برخی در مترو یا خیابان. سوای از این که این عده، برای نمایش فحشا، از جایی هدایت می‌شوند یا خیر، سؤال مهم بعدی را می‌پرسیم: «انتهای این حجابی که نامش را اختیاری گذاشته‌اند کجاست؟» بگذارید پاسخ این سؤال را 
در بند بعدی بررسی کنیم. بخوانید:
یکی از اعضای تیم همراه دولت که اخیرا به آفریقا سفر کرده است، تعریف می‌کرد، در جلسه‌ای که با رئیس‌جمهور اوگاندا داشتند اعلام شد، این کشور آفریقایی پس از جرم انگاری برای همجنس‌بازی، از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا تحریم شد و غرب تمام کمک‌هایش به این کشور فقیر را به دلیل این که، همجنس بازی را جرم تلقی کرده است، قطع کرد. اوگاندا کشوری مسیحی است، در آن حجاب اختیاری است، نه به مبارزان فلسطین کمک می‌کند، نه رژیم اسرائیل را غده سرطانی می‌داند. جایگاه خاصی نیز در روابط بین‌الملل ندارد و آمریکا را هم شیطان بزرگ نمی‌نامد. اصولا خطری برای غرب ندارد اما به دلیل جرم دانستن همجنس‌بازی، مردمان فقیرش تحریم می‌شوند! می‌خواهیم بگوییم، تفکری که به دنبال ترویج بی‌عفتی و بی‌حجابی است به کدام نقطه می‌نگرد و به دنبال چیست. می‌خواهیم بگوییم، انتهای این مسیر کجاست. تردید نداشته باشید در صورت موفقیت در جا ‌انداختن آنچه نامش را «حجاب اختیاری» گذاشته‌اند، سراغ آزادی همجنس‌بازی، آزادی شرابخواری و... خواهند رفت و اگر اعتراضی هم بشنوند، به کمک دوستان آمریکایی و اروپایی، با اهرم تحریم بازخواهند گشت. می‌گویید نه؟ به عنوان فقط یکی دو نمونه، نگاهی به واکنش‌هایشان به خبر مرگ مصرف‌کنندگان مشروبات بیندازید. همین‌طور واکنششان به دستگیری آن سلبریتی دارای انحراف جنسی را مرور کنید.
7- مخاطب بخش پایانی این یادداشت، برخی مسئولین، سیاسیون و پلیس کشورمان است. هیچ چیزی ارزش این را ندارد که به خاطرش، حتی یک خانواده از هم فرو بپاشد، یک جوان معتاد شود و زنی خیانت کند چه رسد به «جذب چند رأی» برای پیروزی در انتخابات. بروید و رساله‌های دکتری معتبرترین دانشگاه‌های دنیا و خودمان راجع به طلاق، بچه‌های طلاق و فروپاشی خانواده را بخوانید؛ همین‌طور رساله‌هایی که با موضوع «خیانت» تهیه شده‌اند. رساله و پایان‌نامه که دیگر مقاله ژورنالیستی نیست، پژوهشی است دانشگاهی که بعضا با انجام مصاحبه‌های عمیق و دقیق انجام شده‌اند. ما هم می‌دانیم که انتخابات در پیش است. مبادا برای خاطر یک مشت رأی، دنیا و آخرتتان را بفروشید. و اما پلیس. پلیس از ارکان اصلی و مهم تنظیم نظم در هر کشوری است. تضعیف پلیس یعنی، حمله به این نظم. این واقعیت در دنیا از چنان اهمیتی برخوردار است که برخی جامعه‌شناسان معتقدند چه بسا در کشوری مثل آمریکا، دلیل حمایت بی‌حد و حصر از پلیس و تبرئه -حتی پلیس‌های قاتل- در دادگاه‌ها، همین نکته است. نمی‌گوییم نقد نکنید. می‌گوییم حینِ نقد به جایگاه، نقش و اهمیت پلیس هم نیم نگاهی داشته باشید. شورش‌های پس از فتنه اخیر نشان داد پلیس ایران، یکی از محجوب‌ترین، مظلوم‌ترین و در عین حال مقتدرترین نیروهای نظامی دنیاست و از چنین نیروی نظامی باید حمایت کرد و نباید پلیس را در اجرای این رسالت مهم، تنها گذاشت.       کیهان: جعفر بلوری
 
اصل قضیه:
 
اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می کنیم!
 

روزنامه های امروز سه شنبه ۲۷ تیرماه در حالی چاپ و منتشر شد که پیام دلنشین رهبر انقلاب اسلامی پس از قهرمانی خاص جوانان والیبال ایران در جهان، ضرورت تعیین تکلیف شورای رقابت، موانع پیش روی تصویب طرح برگزاری تجمعات، جزئیات اجرای طرح پلیس برای مقابله با بی‌حجابی و واکنش ها به بازگشت گشت ارشاد در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.

اقدام فراجا برای تامین امنیت اجتماعی در خیابان این روزها دوباره دچار چند حاشیه شده است و طبق معمول رسانه‌های اصلاح‌طلب هم‌صدا با معاندین شده‌اند.

روزنامه هم‌میهن که در طول اغتشاشات پاییزی نقش سکوی شتاب‌دهنده را بازی کرده است در این‌باره می‌نویسد:

اصولاً مناسبات فرهنگی، امری دیرپا و ریشه‌دار است که به‌سختی و با گذشت زمان تغییر می‌کند و زمانی هم که تغییر کرد، با برخوردهای آمرانه قابل بازگشت نیست. این موضوع در مقوله حجاب، کاملاً قابل‌مشاهده است. جامعه ایرانی به همان دلیل که در ابتدای قرن بیستم چنان در برابر کشف حجاب آمرانه ایستادگی نشان داد، امروز در برابر ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها مقاومت می‌کند. در عصر رضاخان، فرهنگ و سبک زندگی بخش بزرگی از جامعه ایران (حتی در پایتخت و شهرهای بزرگ) همچنان سنتی بود و به همین جهت، برابر تغییر و نوسازی آمرانه پهلویستی ایستاد.

در ادامه این گزارش آمده است:

این وضعیت بیش‌وکم در طول دوران ۵۷ساله خاندان پهلوی تداوم یافت؛ ضمن آنکه حجاب نوعی ابزار ابراز مخالفت با وضع موجود و یا ابراز هویت نیروهای مذهبی نیز محسوب می‌شد و به همین دلیل نیز، سال‌های آخر حکومت محمدرضاپهلوی با رشد حجاب مخصوصاً در میان نیروهای مدرن همچون دانشجویان همراه بود. همچنان‌که در دهه اول انقلاب نیز، حجاب (مخصوصاً چادر) علاوه بر وجه مذهبی و اعتقادی، نشانه و نمادی از وفاداری و همراهی اکثریت با گفتمان دهه انقلاب و جنگ نیز محسوب می‌شد.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

روزنامه اصلاح‌طلب و کم تیراژ هم‌دلی نیز در یک گزارش عجیب درباره طرح ارتقاء امنیت اجتماعی با ادبیاتی عجیب نوشته است:

فعالان زنان بیم آن دارند که دور جدید محدودیت و خشونت علیه زنان با پشتوانه لایحه حجاب و عفاف -که به احتمال زیاد در صحن علنی مجلس جامه قانون نیز بر تن می‌کند- و همچنین سخت‌گیری‌های جدید که همراه با تهدید و خشونت کلامی است، آغاز شود و دور تازه‌ای از خشونت‌های خیابانی را پس از اتفاقات سال گذشته بعد از درگذشت مهسا امینی را کلید بزند.

این روزنامه تاکید کرده است:

اکنون که خشونت‌ها به خاطر حجاب به جامعه بازگشته است، بسیاری بر این باورند بازگشت خشونت‌های کلامی و فیزیکی به سطح جامعه به بهانه حجاب، می‌تواند ناآرامی‌های پاییز و زمستان سال گذشته را تکرار کند و یک دوقطبی خطرناک دیگری را درباره حجاب در فضای عمومی جامعه شکل دهد و باعث تقابل‌ها و تنش‌های زیادی بین مردم شود، آن هم درست در برهه‌ای که فضای سیاسی واجتماعی کشور به‌شدت متلاطم است و خطر دو شقه شدن جامعه بیش از هر زمان دیگر کشور را تهدید می‌کند و بیشتر از هر زمان دیگر نیاز به اتحاد و همبستگی بین آحاد جامعه احساس می‌شود.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

در روزهای اخیر رسانه‌های معاندین به روش‌های مختلف سعی کرده‌اند با ایجاد التهاب روانی فضای احساسی را به سوی اغتشاشات هدایت کنند، پیام روزنامه‌های اصلاح‌طلب در این ماجرا مشابه رسانه‌های فارسی زبان در خارج از کشور است!

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

عکس/ هم‌زمان با لیدرهای اغتشاشات رسانه‌های اصلاح‌طلب نیز به خط شده‌اند.

علت مخالفت اصلاح طلبان با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

اصلاح طلبان ساختاری در محالف خود عملیاتی شدن اصلاح قانون انتخابات را ضربه ای به برنامه انتخاباتی این جریان در انتخابات مجلس شورای اسلامی ارزیابی می کنند.

روزنامه آرمان امروز دراین‌باره نوشته است:

قانون جدید انتخابات ابتدا با ۶۰ ماده قانونی توسط کمیسیون داخلی و شوراها تنظیم شده بود که در جنجالی‌ترین ماده که مروبط به «الگوی تناسبی انتخابات» است را به‌دلیل اینکه ۵۹ ماده دیگر را فدای یک ماده نکنیم خارج کرده‌اند. روز گذشته قرار بود این قانون در صحن مجلس به رای گذاشته شود ولی گویا باز هم به نتیجه نرسید.

با این وجود در حدفاصل حدود ۷ ماه مانده تا این انتخاب سرنوشت‌ساز هنوز کسی نمی‌داند که با کدام قانون باید پای صندوق رای بیاید و آیا در این وضعیت که هنوز قانونی تصویب نشده است چگونه باید ابهامات و البته شیوه‌های جدید را به «دست‌اندرکاران انتخابات»، «احزاب» و «شهروندان» آموزش داد؟ با این وجود باید به تحرکات انتخاباتی وزارت کشور دولت سیزدهم، که متولی این رویداد محسوب می‌شود اشاره کنیم که گویا منتظر تصویب قانون نیستند و فعالیت‌ها و اقدامات آموزشی را در دستور کار قرار داده است.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

عباس عبدی نیز در یادداشتی در روزنامه اعتماد به صورت تلویحی بهانه‌های انتخاباتی را آغاز کرده و می‌نویسد:

سیاست باید انعطاف‌پذیر باشد و در مسیر خود همواره امکان دوربرگردان را در نظر بگیرد. حتی اگر سیاست اولیه اشتباه نباشد، از آنجا که ممکن است در طول زمان به دلایل پیش‌گفته دچار تغییر شویم و اصلاح سیاست ضروری شود، پس باید دوربرگردان در دسترس باشد نه آنکه مجبور شویم تا پایان راهی را برویم که هزینه‌زا است. سیاست معطوف به خیر عمومی است و مستلزم مشارکت جمعی نیز هست. توافق و تفاهم عمومی شرط لازم آن است. سیاست مبتنی بر ریسک بالا به لحاظ اخلاقی موجه نیست. این مساله نه فقط برای حکومت‌ها بلکه برای سیاست احزاب و گروه‌ها نیز باید درنظر گرفته شود. راهی را نباید رفت که دوربرگردان آن غیرممکن و پرهزینه باشد.

اگر گشت ارشاد جمع نشود شورش می‌کنیم! / علت مخالفت اصلاح طلبان رادیکال با اصلاح قانون انتخابات چیست؟

 

بر اساس اخبار بدست آمده اصلاح طلبان رادیکال با اشاره به بندی از اصلاح قانون انتخابات که بر پیش ثبت نام کاندیداها از 16 مردادماه تاکید دارد، تصریح می کنند این بند موجب می شود که اصلاح طلبان مجبور به رونمایی از برخی کاندیداهای خود شده و پیشاپیش نفرات مورد نظر آنان در استان های مختلف آشکار شوند.رادیکال های اصلاح طلب از دیگر سو بر این باورند پیش ثبت نام کاندیداهای مجلس شورای اسلامی موجب می شود که اصلاح طلبان ظرفیت فشار خود به حاکمیت را که بنا بود در نیمه دوم سال در چرخه عملیاتی قرار بگیرد، از دست بدهند.

 

 

:: بازدید از این مطلب : 220
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 28 تير 1402

 

«می‌دانستیم که در محل درگیری و تیراندازی رخ داده است اما، ما رفتیم» این یک جمله که درباره وقایع روز کشته شدن کیان پیرفلک به خوبی نشان می‌دهد کاسبی با خون این کودک مظلوم در دستور کار قرار گرفته است. شبی که در تیراندازی‌های شهر ایذه؛ ضد انقلاب و براندازان تصور می‌کردند که تنها ماموران نیروی انتظامی شهید شدند و برای این فتح الفتوح خود به شادی و پایکوبی پرداختند، کیان پیرفلک مظلوم نیز آسمانی شده بود. به فاصله تنها چند ساعت از هلهله و شادی ضد انقلاب در به شهادت رساندن ماموران انتظامی مشخص شد کیان کشته شده است و در چنین موقعیتی وقت آن رسیده بود که ماجرا به نحو دیگری روایت شود و قاتلان شب، صبح روز بعد از ماجرا به خونخواهان کیان تبدیل شوند.در این میان و با رواج شایعات مختلف، عده‌ای درباره کیان اظهارات عجیب و بی مبنایی را مطرح می‌کنند. در روز خاکسپاری کودک ایذه‌ای، مادر کیان مدعی شد که کیان از قرآن متنفر بود! در حالی که کمی بعد فیلمی از کیان در حالی که قرآن می‌خواند منتشر شد!

این اظهارات به همینجا ختم نشد و عموی کیان در اظهاراتی خواهان آن می‌شود که باید هر چه زودتر قاتل کیان دستگیر شود.اما این بار وکیل مدافع قاتل کیان، کسی نبود جز مادر کیان! چرا؟‌ شاید دلیل این چرایی را بتوان از ملاقات‌های مادر کیان فهمید. آن زمان که با برخی افراد ضدانقلاب مرتبط شد و با ارائه روایت‌های تخیلی تلاش کرد از ماجرا واقعیتی مطابق با خواست ضد انقلاب بسازد. آن هم با کمک فردی به نام حسین رونقی که ماجرای به اصطلاح اعتصاب‌ او به قدری مسخره شد که حتی بعد از مدتی ضد انقلاب نیز تصمیم گرفت درباره آن حرف نزند.

ماجرای کیان این بار به بهانه سالگرد تولد او ادامه یافت. پویا مولایی پسرعموی مادر کیان با خودروی خود و به شکل عمدی به سمت ماموران حمله‌ور می‌شود شود و در این حمله پدر ۵ فرزند را شهید کرد. با این حال، ضد انقلاب روایتی جعل گونه از این اتفاق را منتشر کرد. بی‌بی‌سی در گزارشی عجیب مدعی شد مامور نیروی انتظامی بوده است که به خودرو برخورد کرده است! و با این اقدام مرزهای روزنامه نگاری را جا به جا کرد.ازسوی دیگر، این رسانه‌ها مدعی شدند پسرعموی مادر کیان ماموران را زیر گرفته است اما، مردم حق را به پسرعموی کیان می‌دهند که جلوی پلیس بایستد. و در ادعایی دیگر اعلام کردند که پسرعموی مادر کیان اصلا ماموران را ندیده است و به این دلیل به آنها برخورد کرده است!

کار به جایی رسید که حتی خواهر پویا مولایی ادعا کرد ماموران برادرم را به رگبار بسته‌اند آن هم هنگامی که برادرم تسلیم شده بود و نشانه آن را نیز اصابت نکردن گلوله به خودرو برادرش دانست، در حالی که تصاویر خودرو ادعای خواهر پویا را نقض می‌کند.کیان پیرفلک اکنون میان ما نیست. اما خون او بی‌رحمانه اسباب کاسبی کسانی شده است که برای کاسبی خود کشتن پدری با ۵ فرزند را هم مباح می‌دانند.

 

کاسبان کیان

 

دیگر کاسبان

دروغ پرهزینه پدر مهسا
روایت پدر مهسا امینی از ماجرای جان‌باختن دخترش، یکی از مهم‌ترین نمودهای کاسبی سیاسی است. روایت‌سازی وارونه از نحوه مرگ مهسا، از روایت‌های پدر وی کلید خورد. او در ابتدا ادعا کرد مأموران هنگام دستگیری به سر دخترش ضربه وارد کرده‌اند. با وجود این اما همه بررسی‌ها نشان می‌داد برخوردی میان مهسا و مأموران صورت نگرفته ‌است. پس‌از انتشار سندی مبنی بر اینکه پدر مرحومه مهسا امینی در سال‌های گذشته برای انتقالی از محل کارش به شهر دیگر، عنوان کرده بود دخترش مبتلا به بیماری است، فیلمی منتشر شد که او اذعان می‌کند ضربه‌ای به سر دخترش برخورد نکرده ‌است.

روایت‌سازی‌های خاله نیکا
ماجرای جان‌باختن نیکا شاکرمی در تهران همزمان با اغتشاشات پاییز۱۴۰۱ هم نمود دیگری از کاسبی با خون عزیزان به‌حساب می‌آید که نیت هرچه بود، خوراک مناسبی برای رسانه‌ها و جریان‌های ضدایرانی مهیا کرد. در شرایطی که بررسی همه شواهد نشان می‌داد مرگ نیکا شاکرمی ربطی به اعتراضات ندارد و او با میل خود وارد ساختمانی واقع در یک کوچه بالاتر از خانه خاله‌اش شده ‌است، آتش شاکرمی، خاله وی، با انتشار اخبار و روایت‌های ضدونقیض کوشید مرگ نیکا را اقدامی ازسوی مأموران جلوه دهد. تحرکات خاله نیکا سبب توجه رسانه‌های ضدانقلاب و خارجی شد و او را در کانون توجه دشمنان خارجی کشور قرار داد.

از دادخواهی تا اپوزیسیون‌سازی
حامد اسماعیلیون از دیگر چهره‌هایی است که از خون عزیزان خود، به‌مثابه نردبانی برای گسترش فعالیت‌های سیاسی استفاده کرد. او با روایت‌سازی‌های جعلی از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی، در ابتدا کوشید اصابت موشک‌های پدافند هوایی به هواپیمای اوکراینی را اقدامی عمدی ازسوی نظام جلوه دهد. این درحالی بود که مقام‌های مسئول با پذیرش اشتباه صورت‌گرفته دراین زمینه و تشکیل پرونده دراین زمینه، نسبت به محاکمه متهمان اقدام کردند. این اما پایان ماجرای اسماعیلیون نبود و او به‌دنبال اغتشاشات پاییز۱۴۰۱ و با سوءاستفاده از خون عزیزانش، کوشید خود را در قامت اپوزیسیون جمهوری‌اسلامی مطرح کند.

این هم نوعی دیگر از کاسبی

یکی از رابطین و نزدیکان یک مجرم امنیتی، برگ دیگری از کلاهبرداری‌های صورت گرفته از سوی لیدرهای اغتشاشات پاییزی در سال گذشته را برملا کرد.

این شخص با انتشار چند قطعه عکس از فیش‌های‌ واریزی، افشا کرد که حسین رونقی به بهانه کمک به زندانیان سیاسی در ایران، مبلغ ۳ میلیارد تومان دریافت کرده و برای مصارف شخصی خود استفاده کرده است.

این کاربر فضای مجازی در پستی اینستاگرامی نوشته است:

«طبق مدارک موجود، حسین رونقی و خانواده‌اش طی پروژه‌ای کثیف و دروغین، با سواستفاده از اعتماد دیگران و برای کمک‌ به مردم، از طریق حساب های خانواده و نزدیکانش، حداقل ۳ میلیارد تومان پول دریافت کرده است. این مبالغ طی چند ماه بصورت مداوم به حسابشان واریز شده. (به تاریخ فیش ها نگاه کنید) او حتی کراوات و سنجاق سینه شیروخورشیدش هم از خودش نیست و در مورد اینکه این پول ها صرف چه شده؟ نه تنها پاسخگو نبوده بلکه با آنفالو و بلاک سعی در فرار از حقیقت داره. در مورد اعتصاب غذا با عسل و ارده و پاهای شکسته و ادعاهای خانواده اش، مبتنی خون بالا آوردن و خطر مرگ هم که جوکی کثیف و بازی با احساسات مردم، چیز دیگری نبود. در مورد دروغ های دیگرش، زندانیان سیاسی و همبندانش قبلاً افشاگری های کرده اند.»

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

بخش جزئی از فیش‌های افشا شده از مبالغ دریافتی حسین رونقی

این فعال شبکه‌های اجتماعی در ادامه یک استوری اینستاگرامی منتشر کرد و از بابت اعتماد و کمک‌های رسانه ای به رونقی ابراز پشیمانی کرد. این استوری موجب شد تا یکی دیگر از افرادی که بابت هزینه‌های رونقی در بیمارستان به این فرد کمک مالی کرده است، از این افشاگری حمایت کرده و او نیز با مطرح کردن مواردی تاسف برانگیز، از حمایت از رونقی، ابراز پشیمانی کند.

این شخص نوشته است:

لطفا توضیح میدید زمانی که همه در تمدید قرارداد اجاره خود مانده اند چطور در عرض یکسال از نواب به فاطمی و بعد هم به محله ای بالاتر از سعادت آباد نقل مکان کردید و همزمان خودرو و موتور سیکلت خریداری و البته کل وسایل منزل را نیز عوض کردید و اون ۳ تومنم نگرفتید؟ لطفا توضیح میدید با این شغلی که اعلام کردین این هزینه ها تو این دوران بی سامان چطور ممکنه؟ حقیقتش نظر شخص من اینه که ما از دزدی ها، نا عدالتی ها و نادرستی ها به ستوه اومدیم و قرار نیست این حکومت رو تحویل بدیم و یکی عین همینو تحویل بگیریم!

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

پرداخت هزینه‌های درمانی رونقی در حالی از سوی شبکه اغتشاشات صورت گرفته است که پس از ترخیص و آزادی این فرد مشخص شد تمام ادعاهای ضرب و شتم و شکستن پا و استخوان دروغ بوده است. پیش از این نیز دو تن از همبندی‌های رونقی در زندان، ادعای های عجیب و کذب اعتصاب رونقی را تکذیب کرده بود.

علی نوری درباره رونقی نوشته بود: زمانی هم که توسط زندانی های سیاسی دیگر مدام تر و خشک می شد، مصرف عسل و ارده بخشی از اعتصابش بود!

یکی دیگر از دوستان سابق رونقی نیز که د شاهد وضعیت او بوده، بارها از او درخواست کرده تا در یک فضای رسانه‌ای عمومی به پرسش هایش پاسخگو باشد. پس از بی توجهی رونقی به او، تصمیم میگیرد در یک رشته توئیت، هرآنچه از رونقی دیده را برملا کند!

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

رو شدن کلاهبرداری میلیاردی یک مجرم امنیتی! + سند

گفتنی است که حسین رونقی که اخیراً بازداشت شده بود با تبدیل قرار بازداشت موقت و سپردن وثیقه، روز گذشته از زندان آزاد شد. البته این بار اول نیست که یکی از عناصر اغتشاشات با سوء استفاده از احساسات دیگران و دروغ پردازی دست به کلاه‌برداری زده است.سعیدپور حیدر که بی‌بی‌سی فارسی در طی فتنه 88 او را روزنامه‌نگار و فعال اصلاح‌طلب می‌خواند از جمله افرادی است که با طرح ادعاهای دروغین از برخی دختران پول گرفته و متواری شده بود، بعدها یک روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب درباره او نوشته بود که پورحیدر گافی در جبهه براندازی بود که نباید تکرار شود!

 این هم نوعی دیگر از کاسبی

دیوار نگار فلسطین این روزها منقش به تصویر شهید خضر عدنان است. هفته گذشته رسانه ها خبر از شهادت «خضر عدنان» اسیر ۴۴ ساله فلسطینی، پس از ۸۶ روز اعتصاب غذا در زندان‌های رژیم صهیونیستی دادند. این اعتصاب غذا در اعتراض به بازداشتش توسط نظامیان صهیونیست بود. او تا کنون ۱۴ بار توسط صهیونیست‌ها بازداشت شده بود و هر بار دست به اعتصاب غذا زد. این خبر بازتاب زیادی در رسانه ها پیدا کرد:

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

موافقت با آتش بس بعد از شهادت اسیر فلسطینی در زندان‌ صهیونیست‌ها

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

واکنش‌های رسانه‌های جهان درباره اعتصاب غذای خضر عدنان

واکنش کاربران فضای مجازی به شهادت «خضر عدنان»

کاربران فضای مجازی نیز به شهادت خضر عدنان اسیر فلسطینی که بر اثر اعتصاب غذا بود واکنش نشان دادند:

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

مقایسه دو اعتصاب غذا

شهید خضر عدنان پس از ۸۷ روز اعتصاب جانش را از دست داد و به شهادت رسید. این سوی دنیا اما گروهی با عنوان اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند که سابقه طولانی مدت در اعتصاب غذا دارند. این سوال بوجود می‌آید چگونه افرادی مانند وحید بهشتی و یا حسین رونقی و ... با وجود اعتصاب غذا نه تنها مشکل جسمی پیدا نمی‌کنند بلکه لاغر هم نمی‌شوند. کاربران فضای مجازی نیز به این موضوع اشاره کرده اند و اعتصاب غذای شهید عزیز را با اعتصاب اپوزیسیون مقایسه کردند:

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

اعتصاب غذای دروغین

اپوزیسیون مدعی است که وحید بهشتی بیش از ۷۵ روز، برای اینکه سپاه را در لیست گروه های تروریستی قرار دهند، در بریتانیا در مقابل وزارت خارجه این کشور در لندن اعتصاب غذا کرده است.

آیا فردی که بیش از ۷۵ روز اعتصاب غذا کرده است، از نظر جسمی می‌تواند در این وضعیت باشد؟

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

وحید بهشتی در کنار نازنین بنیادی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

حضور در مهمانی ویژه پادشاه بریتانیا در ایام اعتصاب!

دروغ های بزرگ اپوزیسیون

فیلم ها و تصاویر منتشر شده از او نشانی از بیماری و به سختی افتادن او نمی‌دهد. البته استفاده از ارده و عسل در مدت اعتصاب غذا در به اصطلاح مبارزان اپوزیسیون مسبوق به سابقه است. در ایام اغتشاشات 1401 یکی از افرادی که دستگیر شد، فردی به نام حسین رونقی بود. در ایام دستگیری، خانواده او و اپوزیسیون هجمه رسانه ای زیادی درباره وخیم بودن اوضاع جسمانی او به دلیل اعتصاب غذا و شکنجه، علیه جمهوری اسلامی ایجاد کردند.

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

خبر بی بی سی فارسی به نقل از وال استریت ژورنال درباره بالا آوردن خون توسط رونقی!

 

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

اشاره بی بی سی به پای به وضوح شکسته و خون بالا آوردن رونقی !

اعتصاب غذا با ارده و عسل

این هجمه ها درحالی است که حسین رونقی هنگام آزادی نه آثاری از ضرب و جرح داشت و نه اعتصاب غذا!

علی نوری، زندانی بند۴ اوین درباره ماجرای اعتصاب و شکستگی پاهای حسین رونقی در آن زمان نوشته بود: رونقی موقعی که به زندان آمد هیچ‌ آسیب بدنی ای نداشت و پاهایش کاملا سالم بود. زمانی هم که توسط زندانی های سیاسی دیگر مدام تر و خشک می شد، مصرف عسل و ارده بخشی از اعتصابش بود. قصد صحبت درباره حواشی نمایش اعزامش به بیمارستان را ندارم، بعد از آمدن از بیمارستان در یک سوییت اختصاصی تحت درمان با سرم و مکمل و ویتامین بود و چند روز بعد هم آزاد شد.

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

مقایسه اعتصاب غذا میان شهید فلسطینی و ضد انقلاب ایرانی

 

نتیجه:

اغفال کسانیکه در تصمیماتشان عجولند وگول اینگونه آدم ها را به راحتی می خورند.

 


:: بازدید از این مطلب : 263
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 24 تير 1402
وبگاه انگلیسی «روابط بین‌الملل» در زمان توافق برجام، در تحلیلی پیرامون «دستاوردهای برجام برای دولت  آمریکا و ایران» نوشت: امضای برجام بین آمریکا و ایران در جولای 2015 روایتی از دو موفقیت بود. اولین موفقیت از جانب دولت اوباما ریس جمهور آمریکا بود که با امضای توافق و اعتبار بخشیدن به آن استفاده موفقیت آمیز از دیپلماسی و نبرد نرم در تسخیر اردوگاه اصلاح طلبان ایران جهت اجرای اهداف برون مرزی آمریکا را نشان داد.

موفقیت دوم برجام نیز برای «حسن روحانی» رییس جمهور ایران و دیگر مذاکره کنندگان این کشور بود و این توافق نشان از توانایی اصلاح طلبان برای تغییر تصویر ایران در خارج بدون به خطر افتادن منافع ایران داشت.

وبگاه یاد شده با اشاره به تفاوت در برداشت‌ها از موفقیت در برجام برای طرفین مذاکره نوشت: در حالی‌که دولت اوباما با دقت تلاش کرد تا اصلاحات ایران را با سرنوشت توافق هسته‌ای پیوند نزند، اما موفقیت اخیر میانه‌روها و اصلاح طلبان در انتخابات مجلس ایران نشان از تاثیر قدرت نرم آمریکا و نفوذ در امور داخلی یک کشور دارد. هرچند که توافق و پیامدهای انتخاباتی  به هم مرتبط هستند، اما این توافق نه تنها بخت اصلاحات در ایران بلکه شرایط اصلاحات را نیز تحت تاثیر قرار داد.

بر اساس این گزارش، برجام شباهت‌های اصلاحات در ایران با آمریکا را نیز نشان داد و اینکه دولت اوباما خواهان تغییر تمرکز اصلاحات از تغییرات داخلی تا تغییر وجهه بین‌المللی ایران و وصل شدن سرنوشت اصلاحات ایران به این مسئله بود. این توافق علامتی از پیروزی اصلاح طلبان محافظه کار که نوعی تغییرات اقتصادی را در اولویت کاری قرار دادند نیز بود. توافق نه تنها توانست توانایی ایران در ساخت سلاح هسته‌ای را محدود کند، بلکه در عرصه سیاست داخلی این کشور تغییراتی را ایجاد کرد. تغییرات رخ داده بیانگر ماهیت ویژه اصلاحات  و در اولویت قرار گرفتن اشتیاق دولت کنونی ایران برای تعامل با آمریکا به عنوان یکی از برنامه‌های کاری اصلاحات است.

وبگاه روابط بین‌الملل به صراحت می‌نویسد: اصلاح طلبان ایران اولویت‌های خود در امور دموکراتیک و حقوق بشر را تنزل دادند؛ در عین حال میانه‌روها نیز از شعارهای ضد آمریکایی و لفاظی‌های تند فاصله گرفتند. هر دوی این گروه‌ها ذره ذره به نمونه‌های توسعه و سیاست خارجی واقع بینانه «هاشمی رفسنجانی»، رییس جمهور دوره‌های گذشته ایران نزدیک شدند. تغییرات کنونی در سیاست‌های داخلی و خارجی ایران در نتیجه سازش (با آمریکا در مسیر برجام) بود.

در انتهای این مطلب آمده است: قبل از انتخابات اخیر ایران، بسیاری از ناظران رسانه‌ای این عرصه را میدانی برای موفقیت دکترین اوباما نام نهادند و البته موفقیت نیز بود اما نشان از محدودیت‌های دکترین اوباما در انجام نوعی تغییرات اجتماعی نیز دارد که بسیاری از اصلاح طلبان آمریکا و ایران مایل به مشاهده آن هستند.
 
 

:: بازدید از این مطلب : 248
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 24 تير 1402

 

در تاریخ ۲۱ نوامبر سال ۲۰۱۳ "ویکتور یانوکوویچ" رئیس جمهوری و "نیکولای آزاروف" نخست وزیر وقت اوکراین اعلام کردند که حاضر نیستند توافقنامه مربوط به مشارکت با اتحادیه اروپا را امضاء کنند. شب همان روز صدها تن از مردم اوکراین به میدان استقلال شهر کی‌یف آمده و به این تصمیم قدرت حاکمه در کشور اعتراض کردند. این اعتراضات آنقدر گسترده شد که در اوایل سال ۲۰۱۴ منجر به کودتای خونین و سرنگونی قدرت حاکمه آن وقت اوکراین شد.

در پی عدم امضای توافقنامه کلان با اتحادیه اروپا از سوی رییس جمهور وقت، ویکتور یاناکوویچ، در نوامبر۲۰۱۳، صدها تن از جوانان اوکراینی که «اتحادیه اروپا» در ذهنیت آن‌ها تبدیل به «کلید» حل همه مشکلات و معضلات ریشه دار اوکراین شده بود، دچار احساس خشم و سرخوردگی شدند که در پی آن، خیلی زود خیابان‌های کی‌یف؛ پایتخت این کشور، تبدیل به میدان نبرد میان معرتضان و نیروهای امنیتی شد. خون و آتش بر سر اتحاد یا عدم اتحاد همه جانبه با اروپا، در ظرف چند هفته سراسر اوکراین را فرا گرفت که در نهایت نتیجه‌ای جز تجزیه اوکراین و وخیم‌تر شدن اوضاع اقتصادی نداشت.

اعتراضات نوامبر ۲۰۱۳ در میدان استقلال شهر کی‌یف که خیلی زود از سوی فعالان شبکه‌های اجتماعی نام «یورومیدان» (میدان کلمه‌ای است که از زبان فارسی به اوکراین رفته و به همان معنی در این کشور استفاده می شود) گرفت، بسترها و زمینه‌هایی از پیش چیده شده داشت که اعتراض بر سر یک توافقنامه را تبدیل به جنگی همه جانبه و شکافی عمیق در جامعه اوکراین کرد.

در نهایت، با وجود آن که مجموعه آشوب‌های خونبار و مسلحانه یانوکوویچ را وادار به امضای آن توافقنامه کرد، ولی مجلس این کشور در روندی که روسیه آن را یک کودتا علیه رییس جمهور قانونی و غرب آن را یک اقدام انقلابی می خواند، حکم برکناری او را صادر کرد. به علاوه، مجلس اوکراین با رای ۳۲۲ نماینده از ۳۳۱ نماینده دستور آزادی «یولیا تیموشنکو» نخست وزیر سابق این کشور را که به اتهام سوءاستفاده از قدرت محاکمه و به هفت سال زندان محکوم شده بود نیز صادر کرد.

 
یولیا تیموشنکو معروف به «ملکه گازی»، نخست وزیر اسبق که به جرم فساد مالی به ۷ سال زندان محکوم شده بود

جالب این که، تیموشنکو، معروف به «ملکه گازی»، با ثروت میلیاردی، از رهبران «انقلاب نارنجی» ۲۰۰۴ بود که با رای اکثریت اوکراینی‌ها به نخست وزیری رسید، ولی به واسطه فساد گسترده خود و دولتش، برکنار شد و به زندان افتاد و در نهایت مردم این کشور در سال ۲۰۱۰، دوباره یانوکوویچ را که در سال ۲۰۰۴ هم با انقلاب نارنجی مجبور به کناره گیری شده بود، در انتخاباتی که صحت و سلامت آن به تایید خود غربی‌ها نیز رسیده بود، دوباره به ریاست جمهوری برگزیدند!

به بیان دیگر، مردم اوکراین تجربه شکست و عقب نشینی از انقلاب مخملی ۲۰۰۴ را در سابقه خود داشتند، ولی بار دیگر، در ۲۰۱۴ با همان طناب پوسیده به چاه شورش و اغتشاش فرو رفتند.

در ۲۰۱۴، بر عکس ۲۰۰۴، دولت‌های غربی و در راس آن‌ها ایالات متحده، بسیار رو و آشکار بازی کردند و به صراحت از شورشیان ضددولتی حمایت کردند، تا جایی که «ویکتوریا نولاند»، معاون وقت وزیر خارجه آمریکا، علنا در بین شورشیان در میدان استقلال حاضر می شد و شیرینی و بیسکوییت پخش می کرد.

 
ویکتوریا نولاند، معاون وزیر خارجه آمریکا در جمع شورشیان اوکراینی

در فوریه ۲۰۱۴، فایل مکالمه تلفنی معاون وقت وزیر خارجه آمریکا، ویکتوریا نولاند، و سفیر وقت آمریکا در اوکراین، منتشر شد (احتمالا توسط دستگاه اطلاعاتی روسیه شنود شد) که در آن، این دو دیپلمات آمریکایی به صراحت درباره روند آشوب‌ها و نوع مطالباتی که از سوی آشوب گران اوکراینی باید دنبال می شد، صحبت می کردند. آن‌ها حتی درباره سه رهبر اصلی آشوب‌ها و ترجیح یکی بر دیگری هم بحث فنی می کنند.

در آن مکالمه، نولاند می‌گوید:

" ترجیح می‌دهد یاتسنیوک مقام ارشدی در حکومت نوین اوکراین داشته باشد. چرا که «یاتس» (نام خودمانی یاتسنیوک) کسی است که هم تجربه اقتصادی دارد و هم تجربه سیاسی."

«آرسنی یاتسنیوک»، سیاستمدار ۴۱ ساله به شدت غرب‌گرا، ضدروس و مخاصمه‌جوی اوکراین طبق نظر آگاهان و تحلیل‌گران بسیاری، شاگرد و دست پرورده معاون اروپا و اوراسیای وزارت خارجه آمریکا، یعنی همین «ویکتوریا نولاند» (دیپلمات کارکشته یهودی-آمریکایی) بود و در کنار «ویتالی کلیچکو»(قهرمان سابق بوکس سنگین وزن) از رهبران مخالفان غربگرای ویکتور یانوکوویچ محسوب می شد.

 
آرسنی یاتسنیوک
 
 
 
رهبران شورش ۲۰۱۴ در کنار معاون جان کری(از راست:یاتسنیوک، ویتالی کلیچکو، ویکتوریا نولاند و اولگ تیانیبوک)

 

 
ویتالی کلیچکو در آغوش ارباب!

او طبق نقشه و نظر آمریکایی‌ها، بعد از برکناری یاناکوویچ توسط پارلمان، به نخست وزیری رسید، اما آرسنی یاتسنیوک، در آپریل ۲۰۱۶، در حالی به سادگی استعفاء کرد که در زمان ورود به این جایگاه قول داده بود که به سان یک «کامیکازه»(خلبانان داوطلب انتحاری ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم) برای ایجاد تغیرات انقلابی مبارزه کند، اما با متحد سیاسی خود، رییس جمهور «پترو پوروشنکو»، خیلی زود دچار اختلاف و در نهایت مجبور به کناره‌گیری شد.

 
درگیری یاتسنیوک با مخالفانش در پارلمان (آپریل ۲۰۱۶)

اما یکی از پایوران اصلی تحرکات خیابانی کی‌یف در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۳، که تبدیل به شورش مسلحانه علیه حکومت شد، یک خبرنگار اوکراینی افغان‌تبار به نام «مصطفی نعیم» بود. به واقع، آغاز تجمعات در میدان استقلال، در پی مخالفت یانوکوویچ با توافقنامه با اتحادیه اروپا، با فراخوان فیسبوکی این چهره مرموز انجام گرفت. گفتنی است که مصطفی نعیم در ارتباط نزدیک با بنیاد «جامعه باز» جورج سوروس، سرمایه دار صهیونیست آمریکایی و پدر انقلاب‌های رنگی و همچنین «مرکز وودرو ویلسون» از متنفذترین اندیشکده‌های آمریکا قرار دارد.

 
مصطفی نعیم

خود نعیم در مقاله‌ای که در ۴ آپریل ۲۰۱۴ در وبسایت موسسه «جامعه باز» منتشر کرد، ماجرای شروع آشوب‌ها و نقش خود را چنین شرح داد:

" صبحی که این اتفاق افتاد، من اخبار پارلمان را پوشش می دادم. ابتدا فکر کردم که یاناکوویچ بازی سیاسی انجام می دهد و امضای توافقنامه با اروپا را به دلیل گرفتن پول و امتیازات بیشتر معلق نگه داشته است. ولی خیلی زود، روشن شد که آن توافقنامه عملا مرده است. فیسبوک از خشم منفجر شد، از پست های منتشر شده زهر می چکید. آن‌ها(طرفداران توافق با اروپا) بعد از آن همه مقدمه‌چینی، سرخورده شده بودند. آن‌ها دیگر به نهادها و تشکل‌های خود اعتماد نداشتند که بتوانند صدای آن‌ها را به گوش‌ها برسانند. این جمعیت خشمگین، اتحادیه اروپا را فرصتی برای تغییر همه چیز در اوکراین می دانستند."

این خشم نیاز به یک خروجی داشت. من حدود ساعت ۸ بعد از ظهر در فیسبوک نوشتم: " یالله بچه‌ها! بیایید جدی باشیم. اگه واقعا می خواین کاری بکنین، فقط این پست من رو لایک نکنید. بنویسید که آماده‌اید و می‌تونیم یک چیزی رو کلید بزنیم." ظرف کم‌تر از یک ساعت، ۶۰۰ کامنت گرفتم. دوباره پست گذاشتم: " بیایید ساعت ۱۰:۳۰ شب اطراف مجسمه میدون استقلال جمع بشیم." وقتی به آن‌جا رسیدم، حدود ۵۰ نفر آمده بودند. خیلی زود جمعیت به بیش از ۱۰۰۰ نفر رسید.

من فهمیدم که لحظه‌ای که در فیسبوک پست گذاشتم، دیگر یک خبرنگار نبودم؛ من یک کنش‌گر بودم. به عنوان خبرنگار، باید بی‌طرف باشید. از سوی دیگر، به عنوان یک شهروند، باید عمل می کردم."

 
مصطفی نعیم؛ میدان‌دار آشوب‌ها در «یورومیدان»

 

گفتنی است که نعیم، که خبرنگار بزرگ‌ترین شبکه تلویزیونی اوکراین(شبکه Inter) نیز بود، یکی دو ماه مانده به شروع اغتشاشات، با پول بنیاد جامعه باز سوروس و کمک همفکرانش، تلویزیون اینترنتی «Hromadske-TV»  را راه‌اندازی کرد که در جریان اغتشاشات صرفا به پوشش ناآرامی‌ها و شورش‌ها اختصاص داشت.

 

مصطفی نعیم بعدها دستخوش این آشوب‌سازی خود را گرفت و در انتخابات پارلمانی ۲۶ اکتبر ۲۰۱۴، از لیست طرفداران پترو پوروشنکو از منطقه «ورخوونا رادا» به پارلمان رفت تا مقدمات پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا و خروج کامل آن را از مدار روسیه به صورت پیگیرتر دنبال کند. او در همان سال، جایزه «Ion Ratiu Democacy Award» را از مرکز صهیونیستی «وودرو ویلسون» دریافت کرد. خاندان راتیو، که بانی این جایزه در آن مرکز هستند، از خاندان‌های یهودی معروف رومانی هستند که به شدت در زمینه آرمان‌های صهیونیزم جهانی فعالیت می کنند.

 
مصطفی نعیم در مراسم دریافت جایزه از مرکز وودرو ویلسون

از همان اولین روز شروع بحران در نوامبر ۲۰۱۳، سیاستمداران و رسانه‌های غربی، در اقدامی هماهنگ، هجوم آوردند و به دفاع از «معترضان» پرداختند. معترضانی که از همان روزهای اول با پرتاب کوکتل مولوتف و استفاده از سلاح گرم، هم به پلیس حمله می کردند و هم به ساختمان‌های دولتی.

به واقع، در ذهن آن دسته از جوانان اوکراینی که به انگیزه پیوستن به «اروپا» به خیابان‌ها ریختند و خون و آتش به پا کردند، پیوستن به اتحادیه اروپا همان کلیدی بود که می خواست قفل همه مشکلات کهنه و ریشه دار اوکراین را حل کند. آن‌ها در پیوستن به اتحادیه اروپا، انتظار داشتند که خیلی زود تبدیل به یک کشور «توسعه یافته» غرب اروپا شوند که در آن اثری از فساد، فقر، تبعیض و الیگارک‌های فوق-سرمایه‌دار فاسد نباشد، و البته کارزار رسانه‌ای غربی‌ها، که در رقابت با روسیه و برای ضربه زدن به مسکو نفت بر آتش شورش‌ها می ریختند، نقش عمده‌ای در نقش بستن این سراب در ذهن بخش قابل توجهی از جوانان اوکراینی داشتند. خبرگزاری ‌AP، در گزارشی در تاریخ ۲ دسامبر ۲۰۱۳ درباره ناآرامی‌های کی‌یف، به همین سراب در ذهن معترضان اشاره می‌کند:

" اوکراین به لحاظ جغرافیایی بخشی از اروپا محسوب می‌شود، ولی برای تظاهرکنندگان و حامیان آن‌ها، مفهوم «اروپا» جلوه‌ی یک رویای زنده و چشمگیر و خارج از دسترس را دارد. برای آن‌ها، اروپا یعنی دموکراسی راستین، پلیس قابل اعتماد و احترام مخلصانه به حقوق انسانی."

به هر حال، ظرفیت رسانه‌ای، سیاسی و دیپلماتیک و حتی نظامی غرب از همان روزهای نخست بحران به صحنه آمد تا اجازه خاموش شدن شورش‌ها را ندهد.

در ۲ دسامبر ۲۰۱۳، دبیرکل ناتو در بیانیه‌ای از تمامی احزاب اوکراین خواست که به هر قیمتی شده از خشونت و استفاده از زور علیه معترضان این کشور خودداری کنند.

به گزارش  پایگاه اطلاع‌رسانی ناتو، به دنبال اعتراضات گسترده در «کی‌یف» پایتخت اوکراین، ناتو بیانیه‌ای را صادر کرد.

در ابتدای این بیانیه آمده بود:

" امشب، در کی‌یف، بسیاری از اوکراینی‌ها همچنان به حمایت مستحکم از روابط نزدیک‌تر کشور خود با اتحادیه اروپا ادامه دادند. این حق مردم در هرجایی است که عقاید خود را به شیوه‌ای دموکراتیک ابراز دارد."

«آندرس فوگ راسموسن» دبیرکل ناتو در این بیانیه تصریح کرد:

 "من از تمامی احزاب می‌خواهم به هر قیمتی که شده از خشونت‌ و استفاده از زور خودداری کنند. خشونت و زور راه رفع اختلافات سیاسی در یک جامعه دموکراتیک نیست. من از همه می‌خواهم طبق قواعد قانونی و دموکراتیک حرکت کنند. ناتو کاملاً به همه اوکراینی‌ها و ایده‌آل‌های دموکراتیک ملت اوکراین احترام می‌گذارد."

 

وی همچنین از اوکراین درخواست کرد که به عنوان رئیس سازمان امنیت و همکاری در اروپا، کاملاً به تعهدات بین‌المللی برای احترام به آزادی بیان و تجمع احترام بگذارد.

این بیانیه آن قدر غیرمنتظره و حیرت‌آور بود(از منظر دخالت ناتو در امور داخلی یک کشور) که سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه بلافاصله به آن واکنش نشان داد. او در ۴ دسامبر پس از دیدار با وزرای خارجه پیمان ناتو گفت:

"نمی‌فهمم چرا ناتو به انتشار چنین اطلاعیه‌هایی دست می‌زند... ناتو به گسترش تصویری انحرافی از اوضاع اوکراین یاری می‌رساند... بحران سیاسی اوکراین، موضوع داخلی این کشور است و به دیگران ارتباطی ندارد."

روز ۱۱ دسامبر ۲۰۱۳، وبسایت فارسی صدای آمریکا گزارش داد:

"گزارش ها حاکی است معترضین با پاشیدن آب از لوله های آتش نشانی به نیروهای امنیتی پاسخ دادند. بعدا گزارش رسید اتوبوس های پلیس محل را ترک کردند.

چند ساعت پس از زد و خورد پلیس با معترضان، «جان کری»، وزیر امورخارجه آمریکا با صدور بیانیه ای اعلام کرد: «ایالات متحده آمریکا انزجار خود را از تصمیم مقامات اوکراین برای برخورد با معترضان با استفاده از پلیس ضد شورش، بولدوزر و باتوم به جای احترام گذاشتن به حقوق دموکراتیک و کرامت انسانی اعلام می کند.»

ویکتوریا نولاند، مدیرکل وزارت امور خارجه آمریکا، که روز چهارشنبه در میدان استقلال کی‌یف با معترضین صحبت کرد، گفت او در مورد استفاده پلیس از زور به ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهوری اوکراین شکایت کرد. او گفت چنین اتفاقی در یک کشور دموکراتیک اروپایی رخ نمی دهد.

برای آن دسته از اوکراینی ها که به زبان انگلیسی مسلط نیستند، پخش چهره خانم نولاند از صفحه تلویزیون که بدون لبخند در کنار رئیس جمهوری اوکراین ایستاده بود، و در لحظه ای دیگر خندان در کنار معترضان بود، گویای موضع وی بود.

علاوه بر ویکتوریا نولاند، کاترین اشتون، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز در کی‌یف حضور داشت. آنها در مجموع شش ساعت در جلسات جداگانه با رئیس جمهوری اوکراین برای یافتن راه حلی سیاسی گفتگو کردند."

همان طور که گفته شد، ویکتوریا نولاند، معاون جان کری از همان روزهای اول میدان‌دار شد و به طور مرتب، از یک سو، به مقامات اوکراینی فشار می آورد که در برابر آشوب به زور متوسل نشوند، و از سوی دیگر، در میدان استقلال و در جمع شورشیان حاضر می شد و گل و شیرینی پخش می کرد.

در همان روز، آمریکا رسما به اوکراین هشدار داد که برای مقابله با تظاهرکنندگان از نظامیان استفاده نکند. وزیر دفاع آمریکا گفت که در غیر این‌صورت یک رشته گزینه‌ها، از جمله گزینه تحریم علیه اوکراین را در نظر خواهد گرفت.

چاک هیگل، وزیر دفاع آمریکا نسبت به "هر گونه" اعمال خشونت ارتش علیه تظاهرکنندگان اوکراینی به پاولو لبدوف، همتای خود در این کشور هشدار داد.

سخنگوی هیگل اعلام کرد، وزیر دفاع آمریکا طی تماسی تلفنی روشن ساخت که در غیر این صورت این رویکرد پیامدهایی به دنبال خواهد داشت.

جنیفر ساکی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ضمن خودداری از ذکر جزئیات به گزارشگران گفت که " دولت یک رشته گزینه‌های سیاسی را مد نظر خود قرار داده‌ است که شامل گزینه تحریم نیز می‌شود." او در عین حال اضافه کرد که تا به‌حال تصمیمی در این باره اتخاذ نشده است.

ساکی افزود:

"مهم نشان دادن حمایت ما از توانایی آنها [معترضان اوکراین] برای بیان نظراتشان است و حمایت از تلاش‌های آنها برای همگرایی با اروپا. مهم نشان دادن احترام ما به اصول دمکراتیک، از جمله آزادی اجتماعات است که حقی جهانی است."

کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز از اعمال خشونت نیروهای دولتی اوکراین علیه معترضان ابراز تأسف کرده است.

گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان از خواست معترضان حمایت کرد و گفت: "در یک کشور دموکراتیک نمی‌توان با زور جلوی تظاهرات مسالمت‌آمیز را گرفت."

در ۱ فوریه ۲۰۱۴، «جیمز فرنی»، خبرنگار یورونیوز، از محل کنفرانس امنیتی مونیخ، که در اقدامی نمادین شماری از رهبران اپوزیسیون اوکراین چون ویتالی کلیچکو به آن دعوت شده بودند، گزارش داد:

"ایالات متحده و اتحادیه اروپا با تمام توان پشت سر مردم اوکراین قرار گرفته اند. اما رهبران مخالف دولت اوکراین انتظار بیشتری دارند. آنها تلاش می‌کنند آمریکا و اتحادیه اروپا را قانع کننده که اعمال مجازات های بین المللی علیه دولت یانوکوویچ، گامی منطقی در جهت حل بحران اوکراین است."

جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا در همین کنفرانس گفت:

"اکثریت مردم اوکراین می خواهند یک زندگی آزاد در کشوری امن و موفق داشته باشند. آنها برای حق انتخاب همپیمانی که می تواند به تحقق خواسته هایشان کمک کند، مبارزه می کنند. آنها مصمم اند که آینده خود را در گروی تنها یک کشور قرار ندهند."

اروپایی‌ها برای آن که دولت اوکراین را بیشتر در مسیر استحاله به سوی غرب سوق دهند و از سوی دیگر، «سراب» همپیمانی با غرب را در چشم شورشیان پر رنگ و لعاب‌تر کنند، بلافاصله وارد فاز وعده و وعیدهای مالی شدند.

پوشش لحظه به لحظه بحران اوکراین توسط بی بی سی

در ۴ فوریه ۲۰۱۴، خبرگزاری فرانسه گزارش داد:

" اتحادیه اروپا و آمریکا در نظر دارند تا به کشور مقروض اوکراین، وام‌های بزرگ بدهند. یکی از سخنگویان کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: ما به دنبال یافتن راه‌هایی هستیم که به اوکراین در زمان بحران سیاسی و اقتصادی کمک کنیم.

درباره جزییات راه‌های کمک به اوکراین توضیحی داده نشده اما هم اتحادیه اروپا و هم آمریکا، کمک به این کشور اروپایی را منوط به "اصلاحات واقعی" کرده‌اند.

براساس گزارش ها، اتحادیه اروپا و آمریکا قصد دارند کمک مالی عمده‌ای را در اختیار اواکراین قرار دهند تا اقتصاد این کشور از بحران خارج شود و دامنه نفوذ روسیه در اوکراین محدود شود. شرط این کمک تشکیل یک دولت انتقالی است.

اتحادیه اروپا قصد دارد با یک "طرح مارشال" برای کمک گسترده به اقتصاد اوکراین وارد عمل شود. کاترین اشتون، هماهنگ‌کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته است که اروپا و آمریکا در این زمینه در حال بحث و رایزنی‌اند.

اشتون به روزنامه وال‌استریت ژورنال گفت که اروپا و آمریکا یک بسته کمکی را در اختیار دولت انتقالی قرار خواهند داد تا این دولت بتواند در یک شرایط اقتصادی بهتر به اقداماتی مانند اصلاحات اقتصادی و سیاسی و تدارک انتخابات ریاست جمهوری جامه عمل بپوشد."

به وقاع سیاستمداران غربی، از طریق موضعگیری‌ها، تماس‌های تلفنی و سفر به اوکراین، کارزار سنگینی را برای القاء عقب نشینی در برابر شورشیان در ذهن مقامات اوکراینی به راه انداختند که نتیجه‌ای جز تحریک اغتشاش و شورش نداشت. آمریکا و اروپا بلافاصله بعد از شروع ناآرامی‌ها، به جای تلاش برای میانجیگری واقعی و کوشش جهت کاهش التهابات، در راستای راهبرد «سنگ‌ها را بستن و سگ‌ها را باز گذاشتن»، عملا سیاست منفعل سازی نیروهای امنیتی این کشور را از طریق فشار بر رییس جمهور اوکراین در پیش گرفتند و حتی مقامات اوکراینی را تحریم کردند تا مستقیما آب به آسیاب عناصر شورشی افراطی مسلح بریزند که اعتراضات را به نبرد نظامی تبدیل کردند.

روزنامه بریتانیایی گاردین، در ۲۱ فوریه ۲۰۱۴ از کیف گزارش داد:

" نبرد، روز سه شنبه وقتی زبانه کشید که پیکارجویان خیابانی رادیکال در میان معترضان به صفوف پلیس در میدان استقلال حمله کردند و خط دفاعی پلیس را در هم شکستند. تبادل آتش دست کم ۱۰ کشته به جا گذاشت، از جمله ۹ پیکارجو. شبه نظامیان سپس به سمت تپه‌های جنوب شهر حرکت کردند، جایی که تک تیراندازان پلیس کاملا آماده شلیک بودند. مرکز شهر کیف تبدیل به میدان جنگ شد.

معترضان ساختمان‌های دولتی را که از اوایل هفته خالی شده بود، دوباره تصرف کردند. نیروهای ضدشورش عادی خیلی زود عقب نشستند تا جای خود را به واحدهای ویژه سوریس امنیتی «برکوت» بدهند. آن‌ها هم خیلی زود عقب نشستند و به معترضان اجازه پیشروی دادند.

کشته‌ها و مجروحان در همه جای خیابان به چشم می خورند و جنازه‌ها موقتا به حال خود رها شده‌اند. خودروهای پلیس در آتش می سوزند و سپس توسط معترضان تکه تکه می شوند."

در حالی که حتی رهبران به اصطلاح «میانه رو» معترضان هم در همان هفته اول اذعان کردند که "کنترل اوضاع را از دست داده‌اند"، کمپین‌های سیاسی-رسانه‌ای غرب برای هیولاسازی از روسیه و دولت یاناکوویچ و نادیده گرفتن نقش عناصر شورشی افراطی و دارای اسلحه در گسترش آشوب، عملا موجب تعمیق و تشدید بحران شد.

بعد از موضعگیری چندباره باراک اوباما در دفاع از شورشیان اوکراین، «استفن کوهن»، مورخ معروف تاریخ روسیه و کارشناس مسایل اوکراین در ۲۰ فوریه ۲۰۱۴ در برنامه تلویزیونی «حالا دموکراسی» با اجرای آمی گودمن، گفت:

" اوباما می گوید مسوولیت احیای آرامش بر گردن دولت اوکراین است و باید نیروهای امنیتی را از خیابان‌ها بیرون بکشند. ولی بگذارید از شما بپرسم، اگر در واشینگتن کسانی در تظاهرات کوکتل مولوتف به ساختمان کنگره پرتاب کنند- که شورشیان در اوکراین همین کار را با کنگره این کشور کردند-اگر تظاهرکنندگان در واشینگتن راه ورود به کاخ سفید را با سنگربندی مسدود و به سمت نگهبانان کاخ سفید پاره آجر پرتاب کنند، آیا رییس جمهور اوباما از نیروهای امنیتی خود می خواهد که از خیابان‌ها خارج شوند؟ بگذارید طرفداری را کنار بگذاریم. این نوع اظهارنظرها به آن چه که این قاتلان در خیابان‌ها انجام می دهند، مشروعیت می بخشد. این نوع سخنان صدور مجوّز برای خشونت استف چرا که اوباما به این افراد در خیابان‌های کیف نمی گوید که " دست بردارید، از شلیک به پلیس دست بردارید، از حمله به ساختمان‌های دولتی دست بردارید، بنشینید و با هم حرف‌هایتان را بزنید."

 
معترضین «مدنی»! مورد حمایت غرب

به هر حال، با برکناری ویکتور یانوکوویچ توسط پارلمان و انتخاب پترو پوروشنکو سرمایه‌دار طرفدار غرب به ریاست جمهوری و آرسن یاتسنیوک(شاگرد ویکتوریا نولاند) به نخست وزیری، ظاهرا غرب به خواسته خود مبنی بر حاکم شدن یک دولت غربگرای ضدروس محقق شد، لیکن مردم اوکراین هزینه سنگینی بابت این آشوب پرداخت کردند که مهم‌ترین این هزینه‌ها تجزیه شرق اوکراین(شبه جزیره کریمه) توسط روس تبارهای مخالف دولت کی‌یف، دوپارگی جامعه اوکراین بین ملی گرایان افراطی اوکراین و طرفداران نزدیکی به روسیه و همچنین تداوم و تعمیق فساد گسترده و وضعیت فلاکت‌بار اقتصادی بوده است.

 
پترو پوروشنکو
 

حال، پوروشنکو از سوی آمریکا، اروپا، مردم کشورش و موسسات مالی اوکراین زیر ذره بین است تا اصلاحات وعده شده از سوی او در زمان انقلاب «میدان» در کی‌یف را عملی سازد. گرچه به نظر می‌رسد که پوروشنکو نه توان و نه خواست انجام چنین ماموریت سختی را داشته باشد. از زمان روی کار آمدن حکومت جدید در اوکراین، بعد از خروج ویکتور یانوکوویچ از کشور در ۲۰۱۴، عملا هیچ گام جدی برای مبارزه با فساد فراگیر در دستگاه‌های دولتی و اصلاحات ساختاری انجام نگرفته است.

اوضاع برای پوروشنکو، با افشای «اسناد پاناما» در آپریل ۲۰۱۶ بیش از گذشته وخیم شد. اسناد فاش شده یک شرکت حقوقی پانامایی به نام «موساک فونسکا»، نشان می‌داد که پوروشنکو به طور غیرقانونی یک تجارت شخصی به راه انداخت و از حساب‌های خارجی برای فرار از مالیات استفاده می‌کرد.

طبق اسناد پاناما، «بنیاد روچیلد» (یکی از بزرگ‌ترین مجموعه های تجاری صهیونیستی دنیا وابسته به خاندان معروف یهودی روچیلد) از سوی پوروشنکو به عنوان «امین اموال» اتنخاب شده بود تا ظاهرا سهام شرکت بزرگ متعلق به او را بفروشد(شرکت عظیم تولید شیرینی و شکلات «روشن»).

البته لازم به ذکر است که پوروشنکو، این سیاستمدار میلیاردر، به مانند آرسن یاتسنیوک، ریشه‌های یهودی دارد.

پوروشنکو، ثروتمندترین رهبر در کل اروپا ( با حدود ۷۵۰ میلیون دلار سرمایه شخصی اعلام شده)، رییس شرکت بزرگ شکلات‌سازی «روشن» و صاحب یکی از کانال‌های اصلی تلویزیون در اوکراین، در ابتدای ورود به کاخ ریاست جمهوری تضمین داد که در اسرع وقت سهام شرکت خود را بفروشد تا تنها و تنها "روی مبارزه با فساد و تامین رفاه مردم متمرکز شود."

 
کارخانجات شکلات سازی آقای رییس جمهور

نشان به آن نشان که او نه تنها هنوز صاحب اصلی شرکت روشن است، که طبق اسناد منتشر شده پاناما، تمام این مدت در حال توسعه تجارت شخصی خود در آن سوی مرزها بوده است. بر اساس یکی از این اسناد، او در تاریخ ۲۱ آگوست ۲۰۱۴، «شرکت پرایم اَسِت پارتنرز لیمیتد» را در جزایر «بریتیش ویرجین» (بهشتی برای فرار مالیاتی) به ثبت رساند. این درست همان تاریخی است که یکی از سهمگین ترین نبردها در جریان جنگ شرق اوکراین میان روس تبارهای شرق اوکراین و ارتش این کشور در جریان بود. در این تاریخ ارتش اوکراین با به جا گذاشتن ۱۰۰۰ کشته و صدها مجروح مجبور به عقب نشینی از یکی از مواضع مهم خود شد. در چنین شرایطی، رییس جمهور «انقلابی» کشور به دنبال ثبت شرکت در خارج از کشور، برای سرمایه گذاری های خارجی و فرار از مالیات بود!

حال اوکراین نه تنها در پی انقلاب رنگی خود، منطقه راهبردی «کریمه» را از کف داد، و نه تنها وارد یک جنگ خونین با روس تبارهای خواهان استقلال در لوبانسک و دونتسک شد، که به لحاظ وضعیت داخلی هم، هم به لحاظ سیاسی و هم اقتصادی در آستانه یک بن بست است.

مطبوعات و رسانه‌های غربی که خود در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ مشتاقانه بر آتش آشوب در اوکراین بنزین می ریختند و وعده‌های رنگین را درباره پیوستن به اتحادیه اروپا در ذهن جوانان اوکراینی پمپاژ می کردند، اکنون مرتب از اوضاع وخیم و بن بست اقتصادی در این کشور گزارش می نویسند.

امروز در ژانویه ۲۰۱۸، نه تنها فساد گسترده در بخش دولتی و رانت‌های گسترده الیگارک‌ها در بخش اقتصاد کاسته نشده است، که رشد اقتصادی و جذب سرمایه گذاری خارجی هم به واسطه جنگی که در شرق اوکراین در جریان است(و عامل سر باز کردن آن هم آشوب‌های سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ بود)نسبت به سال‌های قبل از آن کاهش یافته است. به واقع اوکراین امروز کشوری است که برای اداره امور خود به شدت وابسته به وام‌های اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول است. اوکراین با بحران پرداخت بدهی‌های دولتی و انجام تعهدات مالی خود رو به روست و حتی صحبت از استفاده از ذخایر استراتژیک بانک مرکزی این کشور برای پرداخت بهای گاز مصرفی شهروندان به شدت مطرح است. مردم اوکراین به شدت از جنگ و درگیری‌های مداوم در سه سال اخیر خسته‌اند و ثبات و امنیت به آرزو و خواست قاطبه اقشار جامعه اوکراین تبدیل شده است.

 
گزارش رسانه‌های غربی از اوضاع وحشتناک اقتصادی اوکراین

گروه پژوهش جامعه شناسی «ریتینگ»، یک گروه نظرسنجی مستقل و غیرحکومتی در اوکراین در نظرسنجی که برای بازه زمانی ۲۱ آپریل تا ۵ می ۲۰۱۷ انجام داد، به نتایج قابل تاملی رسید. طبق نتایج این نظر سنجی، ۸۵% اوکراینی ها معتقدند کشورشان در حالت هرج و مرج قراردارد و ۷۵% می گویند در حال فروپاشی است. فقط ۴۴% آنها معتقدند اوکراین در روند تحولات به سر می برد. تعداد کسانی که می گویند اوکراین پیشرفت می کند از این هم کمتر بوده و فقط ۲۱% است.

ضمنا ۷۰% نظرخواهی شدگان می گویند وضع فعلی می تواند به اعتراضات جمعی همچون سال های ۲۰۰۴ یا ۲۰۱۳ منجر شود. ۴۱% خواستار سازماندهی فوری اعتراضات جدید و ۴۷ درصد مخالف چنین کارهایی هستند.

اکثریت نظر خواهی شدگان معتقدند طی سال گذشته وضع مادی آنها بدتر شده و ۶۰ % آنها قادر به پرداخت بهای خدمات عام المنفعه نیستند.

۶۵% اوکراینی ها دلیل وضع بد اقتصادی کشورشان را بی لیاقتی و فساد حکومت فعلی می دانند.

 
بخشی از نتایج نظرسنجی آپریل ۲۰۱۷ توسط گروه «ریتینگ» در اوکراین
 
 
نمودار نرخ بهره بانکی
 
 
نمودار موازنه تجارت خارجی
 
 
نمودار نرخ تورم
 
نمودار ذخایر ارزی اوکراین به میلیارد دلار

به افول همه این نمودارها در بازه آشوب‌های ۲۰۱۴-۲۰۱۳ دقت کنید

***        ***

زن و شوهری که عراق و اوکراین را به ویرانی کشاندند


:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 22 تير 1402

 

ساختن دو فیلم غیرقانونی با پوششی غیرمتعارف در سال ۱۴۰۲ و حضور سال گذشته سینمای زیرزمینی ایران با فیلمی با مضمون همجنسبازانه در کارلووی‌واری نشان از ادامه ولنگاری این حوزه است.
 
 پنجاه و هفتمین دوره جشنواره فیلم «کارلو وی‌واری» در جمهوری چک روز شنبه ۱۷ تیر با اهدای دو جایزه به دو فیلم ایرانی به کار خود پایان داد. جایزه ویژه هیئت داوران این فستیوال به فیلم «تورهای خالی» ساخته بهروز کرمی‌زاده رسید و جایزه بهترین کارگردانی را نیز بابک جلالی برای فیلم «فریمونت» از آن خود کرد.
 
کارویژه «کارلو وی‌واری» برای حمایت از یک فیلم همجنسگرایانه
این جشنواره از سال گذشته تمرکز خود را متوجه سینمای ایران کرد و به صورت جدی به سینمایی زیرزمینی ایران توجه ویژه‌ای دارد. سال ۱۴۰۱ در پنجاه و ششمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم کارلووی واری فیلم «تابستان با امید» ساخته صدف فروغی موفق به دریافت گوی بلورین بهترین فیلم، در این رویداد سینمایی شد.
 
این فیلم دومین ساخته بلند فروغی بود و با تامین سرمایه از سوی یک کمپانی کانادایی در ایران به صورت زیرزمینی ساخته شد و توانست جایزه نقدی ۲۵ هزار دلاری این جشنواره را دریافت کند.
 
صدف فروغی علاوه‌بر نویسندگی و کارگردانی «تابستان با امید»، تهیه‌کنندگی این فیلم را نیز به‌همراه کیارش انوری و کریستینا پیووسان بر عهده داشته است.
این فیلم زیرزمینی بااستفاده از بازیگران مشهور ایرانی همچون لیلی رشیدی، مهدی قربانی، علیرضا کمالی در سکوت خبری در شمال ایران مقابل دوربین رفت. روایت این فیلم درباره یک شناگر جوان و مربی جوانش است که دارای تمایلات همجنسگرایانه‌ ای هستند.
 
شخصیت اصلی این فیلم امید (مهدی قربانی بازیگر ابد و یک روز و تنگه ابوقریب) پس از آنکه از مربی شنای خود ناامید می‌شود وارد رفاقتی با دومین مربی ‌اش می شود و رگه‌هایی از همجنسبازی در رابطه این دو نفر دیده می‌شود.
 
چرا تورهای خالی به تور کارلووی‌واری افتاد؟
سال گذشته صدف فروغی به صورت زیرزمینی وارد ایران شد و فیلم زیرزمینی خود را با عنوان «تابستان با امید» تولید کرد. امسال نیز فیلم «بهروز کرمی‌زاده» فیلمساز ایرانی مقیم آلمان با سرمایه‌گذاری یک کمپانی آلمانی وارد ایران شد و فیلم خود را با قواعد رایج سینمای زیرزمینی و بدون پوشش عرفی رایج تولید کرد.
 
«تورهای خالی» مانندفیلم «عصبانی نیستم » با الگویی کهنه شده به شیفتگی پسر جوانی نسبت به دختری ثروتمند می‌پردازد و القای مضامین سیاسی و تاکید روی فلج شدن اقتصاد کشور را در زیر متن این روایت کلیشه‌ای گنجانده است.
 
امیر (حمیدرضا عباسی ) به عنوان پیک موتوری شرکتی خصوصی در شهری ساحلی در شمال ایران کار می‌کند. او درآمد بسیار کمی دارد و صرفا می‌تواند هزینه‌های زندگی خودش را تامین کند و مادرش با تهیه و فروش خیارشور خانگی روزگار می‌گذارند. او شیفته نرگس (صدف عسگری ) دختر یک قناد است و و خانواده دختر از نظر اقتصادی زندگی ممتازتری دارند.
 
این دو مثل زوج فیلم «عصبانی نیستم» به دنبال فرصتی برای ازدواج با یکدیگر هستند و چون توانایی ازدواج با یکدیگر را ندارند مجبور هستند که رابطه خود را مخفی نگاه دارند تا اینکه نرگس دیگر نمی‌خواهد این رابطه ادامه پیدا کند و امیر باید شغلی پیدا کرده تا هزینه‌های یک زندگی مشترک را تامین کند. او وارد یک شغل پرمخاطره غیرقانونی می‌شود تا بتواند با دختر دلخواهش زندگی کند.
 
اگر نمایش خبرها در برادران لیلا متمرکز روی تحریم های بود در این فیلم همان الگو مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد و عمده پس زمینه خبری فیلم در چهارچوب تلویزیون متمرکز بر فشارهای مالی از طریق تحریم های اقتصادی است. فیلم با یک بیانیه سیاسی رادیکال علیه حاکمیت به پایان می‌رسد.
 
یکی از موضوعات فرامتنی این فیلم حضور صدف عسگری پس از «آیه‌ های زمینی» در جشنواره فیلم کن اخیر است . او در این فیلم یز نقش آفرینی کرده و با توجه به رفتار هنجارشکن این بازیگر سابق سینمای ایران مشخص است که رویکرد جشنواره کارلووی واری نیز همانند جشنواره های کن و برلین رویکردی کاملاً سیاسی علیه کشورمان است.
 
با تلاش عوامل این فیلم و کریم لک‌زاده و عوامل فیلم «ماده تاریک» در حاشیه جشنواره، هئیت داوران این فستیوال در بیانیه‌ای از آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ حمایت کردند.
 
ساختن دو فیلم غیرقانونی در ایران با پوششی غیرمتعارف در سال ۱۴۰۲ و حضور سال گذشته سینمای زیرزمینی با حمایت کمپانی‌های خارجی نشان می‌دهد، ولنگاری همچنان ادامه دارد.
 
مانند فیلم هجوم (که مضمونی همجنسگرایانه داشت)به کارگردانی شهرام مکری که در جشنواره فیلم برلین حضور داشت.
فیلم خوک به کارگردانی مانی حقیقی و بازیکنانی مانند حسن معجونی، لیلا حاتمی، لیلی رشیدی، پریناز ایزدیار، علی باقری و علی مصفا را داشت.
 

:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 22 تير 1402

 

سرکوب معترضان به دولت نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی توسط پلیس-سرزمین‌های اشغالی

 

اعتراضات مردمی به اصلاحات قضایی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی - تل‌آویو

 

سفر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به انگلیس و استقبال چارلز سوم پادشاه این کشور

 

ژست دونالد ترامپ بعد از سخنرانی در کارولینای جنوبی _ آمریکا

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 241
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 18 تير 1402

تجاوز جنسی یک جنایت جدی است که زندگی میلیون‌ها نفر عمدتا زنان و دختران را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ بر اساس داده‌های موجود تخمین زده می‌شود که تقریبا ۳۵ ٪ از زنان در سراسر جهان در زندگی خود آزار جنسی را تجربه کرده اند.

گزارش سازمان جهانی بهداشت (WHO) نشان می‌دهد که از هر سه زن، یک زن در طول زندگی خود خشونت جنسی را تجربه می‌کند و ۷ درصد از این زنان تجاوز جنسی یا اقدام به تجاوز جنسی را تجربه کرده اند.

این آمار عمیقا نگران کننده است.

کشورهای اروپایی در میان کشورهای دارنده بالاترین آمار تجاوز جنسی

آن چه در بررسی کشورهای دارای آمار بالای تجاوز جنسی قابل تامل است، حضور کشورهای اروپایی در جمع کشورهای مذکور است.

در میان کشورهای اروپایی، سوئد از نظر آمار تجاوز جنسی در جایگاه نامناسبی قرار دارد؛ این کشور پس از سه کشور آفریقایی بوتسوانا، لسوتو و گرانادا، در جایگاه چهارم قرار دارد.

سوئد در آمار سال ۲۰۲۱ در رتبه ششم قرار داشت؛ آن چه مشخص است بحران تجاوز جنسی در این کشور بحرانی جدیست که در مسیر وخامت قرار دارد.‌

می‌توان گفت سوئد دارای بالاترین نرخ تجاوز جنسی در اروپاست.

ایسلند دیگر کشور اروپاییست که از نظر آمار تجاوز جنسی در جهان جایگاه نامناسبی دارد؛ این کشور نهمین کشور از نظر بالاترین آمار تجاوز جنسی در سال ۲۰۲۳ قرار دارد.

پس از حضور پر تعداد کشورهای آفریقایی در میان ۱۰ کشور با بدترین آمار تجاوز جنسی، بقیه رده‌های این جدول را کشورهای اروپایی و آمریکا در اختیار دارند.

نروژ و فرانسه در رده‌های ۱۱ و ۱۲ و آمریکا در رده سیزدهم این مشکل در سطح جهان قرار گرفته اند.

در حالی که فراوانی تجاوز جنسی در آمریکا از ایالتی به ایالت دیگر متفاوت است، به طور متوسط هر ۱ تا ۲ دقیقه به یک مورد می‌رسد.

در آمریکا، زنان ۱۶ تا ۱۹ ساله چهار برابر بیشتر از جمعیت عمومی قربانی تجاوز جنسی یا تجاوز جنسی می‌شوند.

۹۴ درصد از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند علائم اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را در طی دو هفته پس از تجاوز تجربه می‌کنند؛ ۳۰ درصد از این موارد PTSD حداقل ۹ ماه طول می‌کشد.

۳۳ درصد از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند، به خودکشی فکر می‌کنند.

در آمریکا، ۷۰ درصد تجاوزها توسط فردی انجام می‌شود که قربانی می‌شناسد.

دانمارک و نیوزیلند در جمع ۲۰ کشور دارای بدترین آمار تجاوز جنسی دیده می‌شوند.

بلژیک، فنلاند و انگلیس نیز در جمع ۳۰ کشور دارای بدترین آمار تجاوز جنسی قرار دارند.

البته وضعیت در ایرلند و اتریش نیز هشدار دهنده است.

نکته قابل تامل این که رژیم اشغالگر صهیونیستی در رتبه چهلم این جدول قرار دارد.

حشونت بر علیه زنان در آلمان

آمارهای ارائه شده در مقایسه با سال پیش از آن افزایشی ۹.۳ درصدی را نشان می‌دهد. هر چند که پیش از این کرونا عامل خشونت خانوادگی در جوامع غربی عنوان می‌شد اما با وجود فروکش کردن تب کرونا همچنان آمار این خشونت‌ها در حال افزایش و بیان‌گر بحرانی شدید در ساختار اجتماعی و فرهنگی آلمان است.

بر اساس گزارش منتشره؛ دو سوم از قربانیان خشونت خانگی در آلمان زنان بوده‌اند که به دلیل ترس قربانیان از مراجعه به پلیس، تخمین زده می‌شود که آمار واقعی خشونت خانگی در آلمان بیش از موارد ثبت‌شده باشند.

طبق این گزارش ایالت‌های زارلند (با ۱۹.۷ درصد)، تورینگن (۱۸.۱ درصد) و بادن وورتمبرگ (۱۳.۱ درصد) به ترتیب شاهد بیشترین افزایش موارد خشونت خانگی در سال گذشته بوده‌اند.

بنابر این آمار در میان ۱۶ ایالت، تنها در ایالت برمن (منفی ۱۳.۶ درصد) آمار خشونت خانگی کاهش داشته است.

میزان خشونت خانگی در ایالت نوردراین وستفالن که پرجمعیت‌ترین ایالت آلمان به شمار می‌رود در سال ۲۰۲۲ افزایشی ۸.۵ درصدی و تعداد موارد آسیب‌های بدنی ناشی از خشونت خانگی در این ایالت، طی پنج سال اخیر ۲۶.۲ درصد افزایش داشته است.

نکته قابل توجه آنکه خشونت علیه زنان در آلمان دارای سابقه بوده، چنانچه در سال ۲۰۲۱ نیز بیش از ۱۶۰ هزار نفر در آلمان قربانی خشونت خانگی شده‌ بودند که دو سوم آنها زن بودند.

این آمارها درباره وضعیت خشونت خانگی علیه زنان در آلمان و نوع واکنش‌ها به آن حاوی نکات مهمی است:

نخست؛ یکی از محورهای سیاست خارجی آلمان‌ را تکیه بر مسائل حقوق بشر در سایر کشورها به‌ویژه در حوزه زنان تشکیل می‌دهد. خانم «آنالنا بربوک» وزیر خارجه آلمان در دوران حضورش در این سمت در سخنرانی‌های شخصی و جمعی در مقام یک حامی و پشتیبان حقوق زنان سایر کشورها ظاهر شده است.

او مدعی است که برای حمایت از آنچه آزادی و پیشرفت زنان می‌نامد از هیچ اقدامی به‌ویژه تحریم فروگذار نخواهد کرد. نمود عینی این رفتار را در مواضع او در قبال تحولات داخلی ایران می‌توان مشاهده کرد.

سران آلمان اما، یا هیچ اقدام عملی برای مقابله با موج خشونت علیه زنان در آلمان صورت نداده، یا مانند خانم بربوک سکوت کرده‌ و یا مانند «لیزا پاوز» وزیر امور خانواده آلمان این خشونت‌ها را طبیعی و ناشی از کرونا دانسته که تا سال‌های آینده نیز ادامه می‌یابد.

البته «نانسی فزر» وزیر کشور آلمان هم خواستار آن شده که پلیس افراد مهاجم را که از خانه اخراج شده‌اند به طور مداوم کنترل کند تا آنها نتوانند پس از گذشت مدتی کوتاه، بار دیگر به خانه بازگردند.

وضعیت داخلی زنان آلمانی نشان‌گر دروغ بودن ادعاهای بشردوستانه افرادی همچون وزیر خارجه این کشور از زنان است و مقامات این کشور نه تنها حق سخن گفتن در باب حقوق زنان را ندارند بلکه به جرم بی‌توجهی به بحران خشونت علیه زنان در کشورشان باید مورد بازخواست قرار گیرند.

دوم؛ آلمان به عنوان بخشی از اتحادیه اروپاست و بخش‌های مختلف این اتحادیه همچون کمیسیون اروپا، شورای اروپا، نهادهای حقوق بشری این اتحادیه موظف به رسیدگی به وضعیت بحرانی زنان در این کشور هستند حال آنکه نه تنها اقدامی صورت نداده‌ بلکه بدون هیچ واکنشی از کنار آن گذشته‌اند.

اکنون این سوال مطرح است که اتحادیه اروپا که خود را کانون حقوق بشر می‌نامد و به ادعای بورل مسئول سیاست خارجی این اتحادیه، اروپا باغ سبزی که همه اصول دموکراتیک و بشر دوستانه در آن اجرا می‌شود، چگونه در برابر خشونت‌های شدید اعمالی علیه زنان در آلمان سکوت کرده و متقابلا به پرونده‌سازی و اعمال تحریم و تهدید علیه سایر کشورها می‌پردازد.

البته این همراهی با عاملان خشونت علیه زنان در سایر کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. به عنوان مثال بر اساس گزارش‌های بحران تجاوز جنسی، از هر چهار زن در بریتانیا یک زن در بزرگ‌سالی مورد آزار یا تجاوز جنسی قرار گرفته اما میزان محکومیت همچنان پایین است.

سوم؛ رسانه‌های غربی از جمله فارسی‌زبانان که مدعی حقوق زنان هستند هیچ واکنشی به این آمارها نداشته و از کنار آن گذشته‌اند گویی برای این رسانه‌ها سرنوشت زنان در غرب هیچ اهمیت ندارد و همچون سرمایه‌داری حاکم بر غرب، رسانه‌ها نیز به زن همچون یک کالای قابل خرید و فروش بدون اهمیت سرنوشت می‌نگرند.

زن کشی در سوئد

تا سال‌ها پیش، خشونت علیه زنان در سوئد، تقریباً یک سوژه مخفی بود تا جایی که این کشور مرفه حوزه اسکاندیناوی از نظر برابری جنسی پیشرو قلمداد می‌شد اما اخبار و آمارها نشان می‌دهد که واقعیت چیز دیگری است و خشونت علیه زنان در آن رو به افزایش است به طوری که هر سه هفته یک زن در سوئد به دست نزدیکانش به قتل می‌رسد.

نمونه‌های زیادی وجود دارد که عمق این فاجعه را به تصویر می‌کشد. به تازگی مردی سوئدی که متهم است پس از قتل همسر ایرانی‌اش، جسد او را در قالی ایرانی پیچیده و آن را در قعر دریا پنهان کرده‌بود، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. جنایت علیه این زن ایرانی در حالی رقم خورده که رسانه‌های مدعی دفاع از حقوق زنان به دلیل غربی‌بودن عامل جنایت در این‌باره سکوت کرده‌اند.

قضیه از این قرار بود که فروردین‌ماه سال گذشته خانواده زنی ایرانی به نام سمیه به پلیس استکهلم سوئد خبر دادند دختر ۴۰ ساله‌شان گم شده‌است. یکی از اعضای خانواده‌اش گفت دخترمان سمیه که او را «ساشا» صدا می‌کردیم، از چند سال قبل در استکهلم زندگی می‌کند. او در این مدت با مردی سوئدی به نام «اریک وانهاتالو» که پنج سال از او بزرگ‌تر بود، آشنا شد و با هم ازدواج کردند. آن‌ها صاحب یک پسر خردسال بودند.

شوهرش اریک در نهایت به ظن قتل بازداشت شد و در جریان بازجویی‌ها ادعا کرد که از همسرش سمیه خبر ندارد، اما پس از هفت ماه قفل سکوت را شکست و مهرماه سال گذشته بود که به قتل اعتراف کرد.

او در شرح جنایت گفت: بعد از مشاجره با سمیه او را کتک زدم و بعد دست انداختم در گلویش و او را خفه کردم. در آن مدت پسر کوچکمان هم در خانه و شاهد ماجرا بود. وقتی دیدم که نفس نمی‌کشد، تصمیم گرفتم جسدش را از خانه خارج کنم. جسد را داخل قالی ایرانی که پدرش به ما هدیه داده‌بود، پیچیدم. بعد آن را به داخل خودرو منتقل کردم. سپس در حالی که بچه‌ام هم سوار خودرو کرده‌بودم پشت فرمان نشستم و به سمت خلیج سالتویکن رانندگی کردم. در محلی که از قبل در نظر گرفته‌بودم، جسد را به قعر آب فرستادم و به خانه برگشتم. صبح روز بعد هم به پلیس خبر دادم که همسرم از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است.

بعد از اعتراف متهم بود که مأموران پلیس در محل حاضر شدند و جسد را از قعر ۲۳ متری آب خارج کردند. گزارش پزشکی قانونی در این‌باره نشان داد که سمیه با فشار بر عناصر حیاتی گردن به کام مرگ رفته‌است.

سمیه تنها یک نمونه از قتل و آدم‌کشی در سوئد است و سالانه ده‌ها زن و حتی مرد در این کشور مرفه اسکاندیناوی قربانی خشونت خانوادگی می‌شوند که در ادامه نگاهی آماری به این موضوع خواهیم داشت.

نگاهی آماری به خشونت مرگبار و قتل زنان در سوئد

چندی پیش آمار «شورای ملی پیشگیری از جرم» (Brå) نشان می‌داد تعداد افرادی که در سوئد توسط یک شریک یا شریک قبلی کشته شده‌اند بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ بیش از دو برابر شده‌است. تقریباً یک چهارم موارد و در مجموع ۲۶ مورد، توسط یک شریک یا شریک سابق انجام شده‌است - بیش از دو برابر سال قبل، زمانی که تنها ۱۱ مورد از این قبیل وجود داشت.

بیشتر افرادی که توسط شریک یا شریک قبلی کشته شدند، زنان بودند. بنابراین حدود ۶۷ درصد از کل این نوع قتل‌ها را زنان (۲۲ زن در سال) تشکیل می‌دادند. تنها پنج درصد از مردانی که قربانی خشونت مرگبار شده بودند توسط یک شریک یا شریک قبلی مورد حمله قرار گرفتند.

در دوره ۲۰۱۲-۲۰۱۷، به طور متوسط ۲۵ زن در هر سال به دلیل خشونت مرگبار جان خود را از دست می‌دادند اما تعداد افرادی که به دست شریک فعلی یا سابق خود جان خود را از دست داده‌اند حدود نصف این رقم بوده‌است.

بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، هر سال به طور متوسط ۱۷ زن به دست یک شریک فعلی یا سابق جان خود را از دست می‌دادند، این رقم در دوره ۲۰۱۰-۲۰۱۵ به ۱۴ زن در هر سال کاهش یافته است.

وبسایت آماری «استاتیستا» در گزارشی با درج نموداری که در ذیل خواهد آمد، تعداد قتل‌ها را در سوئد از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۱ بر اساس جنسیت قربانی تفکیک کرده‌است؛ گزارشی که ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲ انتشار یافت.

بر پایه این گزارش، مردان بیشتر از زنان قربانی قتل در سوئد می‌شوند. تعداد مردانی که در جرایم خشونت آمیز کشته شدند از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ افزایش یافته اما از آن زمان تاکنون ثابت مانده است. در همین حال، تعداد قربانیان قتل زن در طول دهه گذشته معمولاً بین ۲۵ تا ۳۰ نفر بوده است. در سال ۲۰۲۱، ۸۹ مرد و ۲۴ زن به عنوان قربانیان قتل در سوئد تأیید شدند. در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، میزان قتل در سوئد در حدود متوسط بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

زنان در سوئد نه تنها قربانی خشونت خانگی و جامعه هستند بلکه آنها در فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی نیز مورد بی‌مهری و تبعیض قرار می‌گیرند؛ فرصت‌هایی از اشتغال گرفته تا دستمزد.

تبعیض علیه زنان سوئد از مشاغل گرفته تا دستمزد

طبق نتایج انتشاریافته از وبسایت «یورو استات» به عنوان سایت آماری اتحادیه اروپا، میزان فقر زنان سوئد در سال ۲۰۲۱ میلادی ۱۶.۳۰ بود. تقریباً ۲۰ سال پس از معرفی سیستم بازنشستگی مبتنی بر امتیاز در سوئد، تفاوت قابل توجهی در پرداخت حقوق بازنشستگی وجود دارد و زنان به طور متوسط ۳۰ درصد کمتر از مردان دریافت می‌کنند.

بر اساس گزارش سالانه آمار سوئد در مورد برابری جنسیتی در سال ۲۰۲۲، تنها ۱۰ درصد از شرکت‌های فهرست شده در بورس اوراق بهادار استکهلم دارای رؤسای زن بوده‌اند. نرخ اشتغال در میان مردان در تمام سال‌های در نظر گرفته شده، بیشتر از زنان بود. در سال ۲۰۲۲، حدود ۷۱.۸ درصد اشتغال به مردان و ۶۶ درصد به زنان اختصاص می‌یافت.

در سال ۲۰۲۱، کارگران زن در سوئد به طور متوسط ۲۶ هزار و ۴۰۰ کرون سوئدی به صورت ماهانه درآمد داشتند، در حالی که میانگین حقوق برای مردان در همان طبقه ۳۰ هزار کرون سوئد در ماه بود. این تفاوت برای کارمندان دولتی بیشتر بود: در اینجا، مردان ۴۷ هزار و ۶۰۰ کرون در ماه حقوق می‌گرفتند، در حالی که این رقم برای زنان کمی بالاتر از ۴۰ هزار کرون بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

این در حالی است که زنان از سطح تحصیلات بالاتری نسبت به مردان برخوردار هستند، اما درآمد مردان در سوئد بیشتر از زنان است. میانگین درآمد زنان در کشور برابر با ۹۶ درصد از همتایان مرد آنها بوده‌است. در یک نظرسنجی (۲۰۲۲) در مورد نگرش نسبت به برابری جنسیتی، دستمزد برابر برای کار برابر، مهم‌ترین مسائلی است که زنان و دختران امروز در سوئد با آن مواجه هستند.

سال گذشته میلادی «کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری سوئد» در بیانیه‌ای اعلام کرد که از هر ۱۰ زن تنها ۴ زن به صورت تمام وقت در سوئد کار می‌کنند، به این معنی که شکاف جنسیتی واقعی در حقوق دریافتی در خانه بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. در سال ۲۰۲۲، نرخ بیکاری در میان مردان ۷ درصد بود، در مقایسه با ۸ درصد برای زنان. این در حالی است که نرخ بیکاری عمومی در همان سال ۷.۵ درصد بود.

فرجام سخن

کشتار زنان در پهنه قاره اروپا تنها مختص سوئد با جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر نیست. طبق برآوردها، از هر ۷ زن در اروپا، یک نفر مورد خشونت خانگی شوهر، دوست پسر یا همسر سابق قرار می‌گیرد و در برخی از این موارد، آنها جان خود را نیز بر سر رابطه از دست داده‌اند.

حال این پرسش به ذهن می‌رسد که با توجه به عمق این فاجعه، چرا سلبریتی‌ها و رسانه‌های اروپایی از قبیل سوئد در این زمینه سکوت کرده‌اند؟ آنها ورود دو زن ایرانی‌تبار برای وزارت به پارلمان سوئد را برجسته می‌کنند تا ایران را ناقض حقوق زنان در مقابل دموکراسی پوشالی غرب به تصویر بکشند در حالی که سالانه ده‌ها زن جوان در همین کشور در سینه قبرستان دفن می‌شوند.

 آمار عجیب از تجاوز جنسی در آمریکا

تا سال‌ها پیش، خشونت علیه زنان در سوئد، تقریباً یک سوژه مخفی بود تا جایی که این کشور مرفه حوزه اسکاندیناوی از نظر برابری جنسی پیشرو قلمداد می‌شد اما اخبار و آمارها نشان می‌دهد که واقعیت چیز دیگری است و خشونت علیه زنان در آن رو به افزایش است به طوری که هر سه هفته یک زن در سوئد به دست نزدیکانش به قتل می‌رسد.

نمونه‌های زیادی وجود دارد که عمق این فاجعه را به تصویر می‌کشد. به تازگی مردی سوئدی که متهم است پس از قتل همسر ایرانی‌اش، جسد او را در قالی ایرانی پیچیده و آن را در قعر دریا پنهان کرده‌بود، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. جنایت علیه این زن ایرانی در حالی رقم خورده که رسانه‌های مدعی دفاع از حقوق زنان به دلیل غربی‌بودن عامل جنایت در این‌باره سکوت کرده‌اند.

قضیه از این قرار بود که فروردین‌ماه سال گذشته خانواده زنی ایرانی به نام سمیه به پلیس استکهلم سوئد خبر دادند دختر ۴۰ ساله‌شان گم شده‌است. یکی از اعضای خانواده‌اش گفت دخترمان سمیه که او را «ساشا» صدا می‌کردیم، از چند سال قبل در استکهلم زندگی می‌کند. او در این مدت با مردی سوئدی به نام «اریک وانهاتالو» که پنج سال از او بزرگ‌تر بود، آشنا شد و با هم ازدواج کردند. آن‌ها صاحب یک پسر خردسال بودند.

شوهرش اریک در نهایت به ظن قتل بازداشت شد و در جریان بازجویی‌ها ادعا کرد که از همسرش سمیه خبر ندارد، اما پس از هفت ماه قفل سکوت را شکست و مهرماه سال گذشته بود که به قتل اعتراف کرد.

او در شرح جنایت گفت: بعد از مشاجره با سمیه او را کتک زدم و بعد دست انداختم در گلویش و او را خفه کردم. در آن مدت پسر کوچکمان هم در خانه و شاهد ماجرا بود. وقتی دیدم که نفس نمی‌کشد، تصمیم گرفتم جسدش را از خانه خارج کنم. جسد را داخل قالی ایرانی که پدرش به ما هدیه داده‌بود، پیچیدم. بعد آن را به داخل خودرو منتقل کردم. سپس در حالی که بچه‌ام هم سوار خودرو کرده‌بودم پشت فرمان نشستم و به سمت خلیج سالتویکن رانندگی کردم. در محلی که از قبل در نظر گرفته‌بودم، جسد را به قعر آب فرستادم و به خانه برگشتم. صبح روز بعد هم به پلیس خبر دادم که همسرم از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است.

بعد از اعتراف متهم بود که مأموران پلیس در محل حاضر شدند و جسد را از قعر ۲۳ متری آب خارج کردند. گزارش پزشکی قانونی در این‌باره نشان داد که سمیه با فشار بر عناصر حیاتی گردن به کام مرگ رفته‌است.

سمیه تنها یک نمونه از قتل و آدم‌کشی در سوئد است و سالانه ده‌ها زن و حتی مرد در این کشور مرفه اسکاندیناوی قربانی خشونت خانوادگی می‌شوند که در ادامه نگاهی آماری به این موضوع خواهیم داشت.

نگاهی آماری به خشونت مرگبار و قتل زنان در سوئد

چندی پیش آمار «شورای ملی پیشگیری از جرم» (Brå) نشان می‌داد تعداد افرادی که در سوئد توسط یک شریک یا شریک قبلی کشته شده‌اند بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ بیش از دو برابر شده‌است. تقریباً یک چهارم موارد و در مجموع ۲۶ مورد، توسط یک شریک یا شریک سابق انجام شده‌است - بیش از دو برابر سال قبل، زمانی که تنها ۱۱ مورد از این قبیل وجود داشت.

بیشتر افرادی که توسط شریک یا شریک قبلی کشته شدند، زنان بودند. بنابراین حدود ۶۷ درصد از کل این نوع قتل‌ها را زنان (۲۲ زن در سال) تشکیل می‌دادند. تنها پنج درصد از مردانی که قربانی خشونت مرگبار شده بودند توسط یک شریک یا شریک قبلی مورد حمله قرار گرفتند.

در دوره ۲۰۱۲-۲۰۱۷، به طور متوسط ۲۵ زن در هر سال به دلیل خشونت مرگبار جان خود را از دست می‌دادند اما تعداد افرادی که به دست شریک فعلی یا سابق خود جان خود را از دست داده‌اند حدود نصف این رقم بوده‌است.

بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، هر سال به طور متوسط ۱۷ زن به دست یک شریک فعلی یا سابق جان خود را از دست می‌دادند، این رقم در دوره ۲۰۱۰-۲۰۱۵ به ۱۴ زن در هر سال کاهش یافته است.

وبسایت آماری «استاتیستا» در گزارشی با درج نموداری که در ذیل خواهد آمد، تعداد قتل‌ها را در سوئد از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۱ بر اساس جنسیت قربانی تفکیک کرده‌است؛ گزارشی که ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲ انتشار یافت.

بر پایه این گزارش، مردان بیشتر از زنان قربانی قتل در سوئد می‌شوند. تعداد مردانی که در جرایم خشونت آمیز کشته شدند از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ افزایش یافته اما از آن زمان تاکنون ثابت مانده است. در همین حال، تعداد قربانیان قتل زن در طول دهه گذشته معمولاً بین ۲۵ تا ۳۰ نفر بوده است. در سال ۲۰۲۱، ۸۹ مرد و ۲۴ زن به عنوان قربانیان قتل در سوئد تأیید شدند. در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، میزان قتل در سوئد در حدود متوسط بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

زنان در سوئد نه تنها قربانی خشونت خانگی و جامعه هستند بلکه آنها در فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی نیز مورد بی‌مهری و تبعیض قرار می‌گیرند؛ فرصت‌هایی از اشتغال گرفته تا دستمزد.

تبعیض علیه زنان سوئد از مشاغل گرفته تا دستمزد

طبق نتایج انتشاریافته از وبسایت «یورو استات» به عنوان سایت آماری اتحادیه اروپا، میزان فقر زنان سوئد در سال ۲۰۲۱ میلادی ۱۶.۳۰ بود. تقریباً ۲۰ سال پس از معرفی سیستم بازنشستگی مبتنی بر امتیاز در سوئد، تفاوت قابل توجهی در پرداخت حقوق بازنشستگی وجود دارد و زنان به طور متوسط ۳۰ درصد کمتر از مردان دریافت می‌کنند.

بر اساس گزارش سالانه آمار سوئد در مورد برابری جنسیتی در سال ۲۰۲۲، تنها ۱۰ درصد از شرکت‌های فهرست شده در بورس اوراق بهادار استکهلم دارای رؤسای زن بوده‌اند. نرخ اشتغال در میان مردان در تمام سال‌های در نظر گرفته شده، بیشتر از زنان بود. در سال ۲۰۲۲، حدود ۷۱.۸ درصد اشتغال به مردان و ۶۶ درصد به زنان اختصاص می‌یافت.

در سال ۲۰۲۱، کارگران زن در سوئد به طور متوسط ۲۶ هزار و ۴۰۰ کرون سوئدی به صورت ماهانه درآمد داشتند، در حالی که میانگین حقوق برای مردان در همان طبقه ۳۰ هزار کرون سوئد در ماه بود. این تفاوت برای کارمندان دولتی بیشتر بود: در اینجا، مردان ۴۷ هزار و ۶۰۰ کرون در ماه حقوق می‌گرفتند، در حالی که این رقم برای زنان کمی بالاتر از ۴۰ هزار کرون بود.

چشمان بسته رسانه‌های غربی بر زن‌کُشی در سوئد

این در حالی است که زنان از سطح تحصیلات بالاتری نسبت به مردان برخوردار هستند، اما درآمد مردان در سوئد بیشتر از زنان است. میانگین درآمد زنان در کشور برابر با ۹۶ درصد از همتایان مرد آنها بوده‌است. در یک نظرسنجی (۲۰۲۲) در مورد نگرش نسبت به برابری جنسیتی، دستمزد برابر برای کار برابر، مهم‌ترین مسائلی است که زنان و دختران امروز در سوئد با آن مواجه هستند.

سال گذشته میلادی «کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری سوئد» در بیانیه‌ای اعلام کرد که از هر ۱۰ زن تنها ۴ زن به صورت تمام وقت در سوئد کار می‌کنند، به این معنی که شکاف جنسیتی واقعی در حقوق دریافتی در خانه بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. در سال ۲۰۲۲، نرخ بیکاری در میان مردان ۷ درصد بود، در مقایسه با ۸ درصد برای زنان. این در حالی است که نرخ بیکاری عمومی در همان سال ۷.۵ درصد بود.

فرجام سخن

کشتار زنان در پهنه قاره اروپا تنها مختص سوئد با جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر نیست. طبق برآوردها، از هر ۷ زن در اروپا، یک نفر مورد خشونت خانگی شوهر، دوست پسر یا همسر سابق قرار می‌گیرد و در برخی از این موارد، آنها جان خود را نیز بر سر رابطه از دست داده‌اند.

حال این پرسش به ذهن می‌رسد که با توجه به عمق این فاجعه، چرا سلبریتی‌ها و رسانه‌های اروپایی از قبیل سوئد در این زمینه سکوت کرده‌اند؟ آنها ورود دو زن ایرانی‌تبار برای وزارت به پارلمان سوئد را برجسته می‌کنند تا ایران را ناقض حقوق زنان در مقابل دموکراسی پوشالی غرب به تصویر بکشند در حالی که سالانه ده‌ها زن جوان در همین کشور در سینه قبرستان دفن می‌شوند.

 

وصعیت تجاوزات جنسی در آمریکا

مردان غربی به زن نگاه نمی‌کنند؟/ آمار عجیب تجاوز و رابطه جنسی در آمریکا+ نمودار

مخالفان قانون حجاب مدعی هستند که عدم وجود این موضوع در جوامع غربی موجب عادی سازی جنسی شده است. حتی یکی از مجریان زن در شبکه منوتو برای تحقیر مردان ایرانی گفته بود که زنان در شهر ساحلی یکی از کشورهای غربی کاملاً برهنه بودند ولی هیچکس حتی نگاه هم نمی‌کرد!

برای پاسخ به این ادعا کشور ایالات متحده آمریکا را به عنوان منادی منادی لیبرالیسم در جهان درنظر می‌گیریم. نهاد موسوم به «RAINN» یک سازمان ضد خشونت جنسی در آمریکاست. این سازمان آمارهایی منتشر کرده است که خبر از وقایع فجیع زیرپوست جامعه آمریکا می‌دهد.[1] در این آمار آمده است:

۱: هر ۶۴ ثانیه یک تعرض جنسی (sexually assaulted) در آمریکا رخ می‌دهد. سنین ۱۲ تا ۳۴ سال بیشترین خطر برای تجاوز و تعرض جنسی است. یک نفر از هر ۶ زن آمریکایی در طول زندگی خود قربانی «تلاش برای تجاوز» یا «تجاوز کامل» شده است.

نهاد موسوم به مرکز ملی خشونت جنسی (NSVRC) در سال ۲۰۱۵، آمار مذکور را یک نفر از هر ۵ زن آمریکایی اعلام کرد. مضاف بر این، ۹۴% از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند علائم اختلال استرس پس از شوک روحی (PTSD) را طی دو هفته پس از تجاوز تجربه می کنند. ۳۳% زنان قربانی به خودکشی فکر می‌کنند و ۱۳% دست به خودکشی می‌زنند.

۲: یکی از عجیب‌ترین آمارها مربوط به تجاوز به مردان است: قریب به ۳٪ مردان در آمریکا یا به تعبیری دیگر، یک نفر از هر ۳۳ مرد آمریکایی در طول زندگی خود قربانی «تلاش برای تجاوز» یا «تجاوز کامل» شده است. در آماری دیگر آمده است که مردان قربانی هر یک مورد از ۱۰ تعرض جنسی هستند. نهاد NSVRC نیز گزارش داده است که نزدیک به یک چهارم مردان در آمریکا (۲۴.۸٪) نوعی از تماس جنسی خشن را در طول زندگی خود تجربه کرده اند.[2]

دانش آموزان و دانشجویان مذکر ۵ برابر بیشتر از سایر پسران/مردان در معرض خشونت جنسی قرار دارند. یکی از دلایل این است که متجاوز پس از بلوغ در میان انواع تحریک کننده‌ها نظیر وب‌سایت‌های پورن و نیز دختران نیمه برهنه در جامعه غوطه ور است. دلیل دیگر نیز این است که عطش جنسی فرد متجاوز دیگر توسط دختران (به دلیل تعداد بالای رابطه جنسی) اطفاء نمی‌شود و او به دنبال سطح دیگری از انحرافات جنسی می‌رود. از همین روی، این عطش جنسی را با اعمال زور علیه همجنس خود به کار می‌گیرد.

۳: تخمین زده می شود که هر سال ۸۰۶۰۰ زندانی در بازداشت یا زندان خشونت جنسی را تجربه می‌کنند. نکته عجیب ماجرا اینجاست: ۶۰% از خشونت های جنسی علیه زندانیان توسط کارکنان زندان انجام می شود! پنتاگون نیز تخمین می زند که ۶.۲% از زنان و ۰.۷% از مردان در سال ۲۰۱۸ حین وظیفه مورد تعرض جنسی قرار گرفته‌اند.

۴: اکثر تعرضات جنسی در جامعه، نزدیک خانه قربانی رخ می‌دهد! این موضوع نشان می‌دهد که فرد متجاوز از قبل قربانی را می‌شناخته است. قاعدتاً قربانی باید از همسایگان یا هم‌شاگردی کالج، فردی آشنا در باشگاه یا محل کار باشد. فراوانی محل وقوع این تعرضات جنسی از این قرار است: ۵۵% داخل یا نزدیک خانه قربانی، ۱۵% در یک مکان عمومی نظیر اتوبوس، ۱۲% داخل یا نزدیک خانه خویشان(!)، ۱۰% در یک مکان عمومی ولی مسقف نظیر گاراژ و پارکینگ و ۸% در محوطه مدارس رخ داده است.

۵: هر ۹ دقیقه یک کودک در آمریکا مورد تعرض جنسی قرار می‌گیرد. یک نفر از هر ۹ دختر و یک نفر از هر ۵۳ پسر زیر ۱۸ سال در آمریکا قربانی سوءاستفاده یا تعرض جنسی به دست یک بزرگسال بوده است.

دختران ۸۲% از کل قربانیان زیر ۱۸ سال را تشکیل می‌دهند. آماری بالغ بر ۳۴% قربانیان جنسی (در سنین پایین)  در بازه سنی زیر ۱۲ سال هستند و ۶۶% در بازه سنی ۱۲ الی ۱۷ سال هستند. سالانه نیز ۷۷۵۰ تا ۱۲۵۰۰ کودک در آمریکا بر اثر تجاوز جنسی باردار می‌شود. این عدد یک تخمین بسیار کلی است و تعداد واقعی ممکن است متفاوت باشد. 

نکته اینجاست که ۹۷% قربانیان سنین پایین، فرد متجاوز را می‌شناسند. ۳۴% متجاوزین از اعضای خانواده و ۵۹% نیز از آشنایان (نظیر افراد حاضر در محل زندگی یا محل تحصیل) هستند. متجاوزین نیز فقط مرد نیستند. در میان موارد آزار جنسی گزارش شده در سال ۲۰۱۳، تعرض جنسی از سوی قریب به ۵۰۰۰ زن انجام شده بود!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرکز پیشگیری و کنترل بیماری (CDC) آمریکا گزارشی براساس داده‌های پیمایش ملی رشد خانواده (NSFG) منتشر کرد. آمار رابطه جنسی خارج از چارچوب برای دختران و پسران نوجوان و مجرد از قرار ذیل است:

۱: در سال ۲۰۰۲ بالغ بر ۴۴%، در بازه سال‌های ۲۰۰۶-۲۰۱۰ بالغ بر ۴۳%، در بازه سال‌های ۲۰۱۱-۲۰۱۵ و ۲۰۱۵-۲۰۱۷ بالغ بر ۴۲% دختران نوجوان رابطه جنسی داشته‌اند. مشابه همین آمار برای پسران ذکر شده است. به تعبیری دیگر، نیمی از نوجوانان آمریکا رابطه جنسی دارند.

۲: آخرین آمار نکته‌ جالبی دارد. [3] در گزارش مرکز پیشگیری و کنترل بیماری (CDC) میزان رابطه جنسی دختران و پسران آمریکایی تا سن ۲۰ سالگی تحمین زده شده است:

  • ۲۱% دختران تا ۱۵ سالگی، ۵۳% دختران تا ۱۷ سالگی، ۷۴% دختران تا ۱۹ سالگی و ۷۹% دختران تا ۲۰ سالگی در آمریکا با جنس مخالف رابطه جنسی برقرار کرده‌اند.
  • ۲۰% پسران تا ۱۵ سالگی، ۴۸% پسران تا ۱۷ سالگی، ۷۰% پسران تا ۱۹ سالگی و  ۷۷% پسران تا ۲۰ سالگی در آمریکا با جنس مخالف رابطه جنسی برقرار کرده‌اند.

آمارهای مذکور از قول نهادهای مستقر در آمریکا ذکر شده است. این آمار قدیمی و فقط مربوط به سه نهاد مطالعاتی «RAINN»، «NSVRC» و «CDC» بوده است. به این اعداد، آمار انحرافات جنسی نظیر رابطه جنسی با حیوانات، اشیاء، محارم  و ... را نیز باید اضافه کنیم. تخمین «رابطه جنسی ۸۰% دختران و پسران آمریکایی تا ۲۰ سالگی» و «تعرض جنسی به ۲۵% زنان» در آمریکا این گزاره را تایید می‌کند که مردان در کشورهای غربی فقط نگاه نمی‌کنند بلکه عمل می‌کنند!

بی‌نیازی جنسی مردان به ازدواج سبب شده است که آمار تجرّد در آمریکا به عنوان قدرتمندترین اقتصاد جهان بالا برود. به گونه‌ای که موسسه مطالعات خانواده (IFS) آمریکا گزارش داد[4] ۳۵% افراد ۲۵ تا ۵۰ ساله در آمریکا ( ۳۹ میلیون آمریکایی) اصلاً ازدواج نکردند. این آمار برای سال ۲۰۱۸ است. افراد مذکور قاعدتاً در مسائل جنسی مبتنی بر تعالیم مذهبی عمل نمی‌کنند و خارج از چارچوب خانواده آتش غریزه خود را اطفاء می‌کنند.

 
 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 268
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 16 تير 1402

 

در اواسط ماه می(اردیبهشت)، خبری در رسانه‌های فرانسه منتشر شد که یک شهروند نسبتا مسن، با اسپری رنگ به یک تابلوی نقاشی حمله و آن را مخدوش کرد.

بلافاصله رسانه‌های جریان اصلی، جریان‌های به اصطلاح روشنفکری و البته سیاستمداران این کشور، وارد میدان شدند و با شعار «دفاع از آزادی بیان» این اقدام و اقدامات مشابه در برابر تجلیات «هنری» مدرن را محکوم کردند. در اوج این کارزار در دفاع از «بیان هنری»، امانوئل مکرون، رییس جمهور این کشور، خود وارد عمل شد و به دفاع از آن تابلو و نقاش آن پرداخت.

اما واقعیت ماجرا این بود که آن تابلو، یک صحنه‌ی حقیقتا هولناک و ضدبشری را به نمایش می گذاشت: متجاوز پدوفیلی که همزمان در حال آزار جنسی دو کودک بود.

ذکر این توضیح ضروری است که آن‌چه ما را به نوشتن این سطور وا می دارد، افشای ذات مخوف و تاریک مقامات سیاسی کشوری است که خود را مهد دمکراسی مدرن و پدرسالار «حقوق بشر» و «آزادی بیان» در دنیا می داند، وگرنه، آثار «ضدهنری» نقاشی که تابلوی مورد نظر مربوط به اوست، آن اندازه شنیع، هولناک و پریشان‌کننده است که اصولا در این مجال قابل نمایش نیست.

کارنامه‌ی این زن «هرزه‌نگار» که به دروغ به «هنرمند» ملقب گشته، حاوی نقاشی‌های وحشتناکی است که اشکال مختلف سوء استفاده و شکنجه جنسی را نشان می دهد. و بسیاری از این نقاشی ها به وضوح شامل کودکان می شود. این نقاشی‌ها در مکان‌های مبهم و زیرزمینی به نمایش گذاشته نمی‌شوند، آن‌ها در کاخ توکیو، یعنی یک مرکز هنر معاصر "معتبر" در پاریس به نمایش گذاشته می‌شوند.

یکی از این نقاشی ها که حتی عنوان آن هم منحط و ضداخلاقی است(عمل جنسی انتزاعی!)، آنقدر پَست است که حتی باعث خشم مردم فرانسه شد، مردمی که متاسفانه سلیقه و هاضمه‌ آن‌ها از عصر موسوم به روشنگری و دوران انقلاب فرانسه به این سو، به تابوشکنی‌های اخلاقی عادت کرده است. با این حال، آش آن اندازه شور بود که شش انجمن بزرگ - به رهبری Association de Juristes Pour L'Enfance (وکلا برای دوران کودکی) - به این دلیل که قانون فرانسه نمایش تصاویر و صحنه‌های مستهجن خردسالان را ممنوع می کند، به دنبال حذف این نقاشی بودند. دادگاه، به بهانه دفاع از «آزادی بیان» علیه انجمن‌ها حکم داد.

سپس مردی مسن در اعتراض به محتوای شنیع و ضدبشری این تابلو مقداری رنگ به سمت آن پرتاب کرد. به دنبال این اتفاق، امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه، راسا و شخصا دست به کار شد و در توییتر از این «زباله‌ی متعفن» دفاع کرد. او در حساب توئیتر خود نوشت:

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

"در این هشتم ماه مه که پیروزی آزادی را جشن می‌گیریم، اقدام خرابکارانه دیروز را محکوم می‌کنم. حمله به یک اثر، حمله به ارزش‌های ماست. در فرانسه هنر همیشه آزاد است و احترام به خلق فرهنگی تضمین شده است."

این تابلویی است که مکرون این‌چنین از آن دفاع می کرد.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

همانطور که می بینید، این نقاشی، که قطعا از یک ذهن روانپریش، سادیست و جنایتکار برخاسته، به صورتی عریان کودکی را تحت تجاوز جنسی به تصویر می کشد. این نقاشی است که رئیس جمهور فرانسه - و بسیاری از مقامات دیگر - به شدت از آن دفاع کردند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

عجیب است: تنها زمانی که این افراد، این به اصطلاح «نخبگان» می‌گویند «آزادی بیان» دفاع از فیلم‌های پدوفیلی مانند Cuties، کتاب‌های کتابخانه مدرسه حاوی مطالب مستهجن یا «اثر هنری»! مانند آن چه اشاره شد، را مد نظر دارند، نقاشی‌هایی که به معنای واقعی کلمه یک پدوفیل (آزارگر جنسی کودکان) را به تصویر می‌کشد که به یک کودک تجاوز می‌کند.

به عبارت دیگر، در حالی که این افراد طرفدار سانسور هر چیزی هستند که خلاف دستور کار آن‌ها باشد، وقتی مردم در برابر وسواس جنون آمیز آنان و همفکران و همپالگی‌های منحرف و فاسدشان برای عادی سازی پدوفیلیا مقاومت نشان می دهند، به قهرمانان آزادی بیان تبدیل می شوند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

جالب این که طرفداران این گنداب متعفن به اصطلاح هنری، مدعی شدند که این نقاشی و خالق مریض آن، «جنایت»های در حال رخ دادن توسط روسیه در اوکراین را نشان می دهد! این یک ادعای پوچ و یک عذر بدتر از گناه بیش نیست.

مطلقاً چیزی در مورد این نقاشی وجود ندارد که به روسیه، اوکراین، جنگ یا هر چیز دیگری اشاره کند. نقاشی ها برای توضیح معنای خود نیازی به توییت ندارند. معنا با آنچه در نقاشی وجود دارد منتقل می شود. و چیزی که میلیون‌ها نفر می‌بینند یک «هنرمند» بیمار و عمیقاً آشفته است که وقت گذاشت و تجاوز به کودک را به عیان‌ترین شکل ممکن ترسیم کرد.

علاوه بر این، این مدافعان هنر منحط، واقعیت مهم دیگری را توضیح نمی دهند: «میریام کان»، خالق این اثر، صدها نقاشی وحشتناک را، با مضامین هولناک‌تر، بسیار قبل از جنگ اوکراین کشید. او علاقه‌ی شدیدی به تصویر کردن کودکان اسیرشده یا برده، کودک‌دزدی با هدف تجاوز، کودک‌خواری و تجاوز و شکنجه صریح کودکان دارد و در ادامه(با عذرخواهی از مخاطبان) تنها چند نمونه نسبتا قابل نمایش از آثار این ذهن تاریک را می آوریم، چرا که بیشتر آثار او علاوه بر غیراخلاقی بودن، به شدت روان‌آزار و از این رو غیرقابل نشان دادن هستند:

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

 

حقیقت تاریک در مورد این وضعیت اینجاست: نقاشی های میریام کان وسواس نخبگان غیبی را در مورد کنترل، شکنجه و سوء استفاده سیستماتیک از کودکان به تصویر می کشد. سبک نقاشی او به طرز وحشتناکی شبیه به هنرمندانی مانند «کیم نوبل»(قربانی سیستم کنترل ذهن موسوم به Monarch) است که او نیز سوء استفاده‌های وحشتناک از کودکان و حتی «نوزادان» را با سبکی متمایز به تصویر می کشد که کودکانه و در عین حال عمیقاً آزاردهنده و هولناک است.

میریام کان یک نقاش سوئیسی است که به عنوان "فمینیستی که دوست دارد مبارزه کند" توصیف می شود. گفته می‌شود که نقاشی‌های او شامل «فمینیسم، مضامین کودکان به خطر افتاده و آیین‌های زنانه با بازنمایی خشونت‌آمیز و تکان‌دهنده از اندام‌های جنسی» است. بله، توصیف رسمی کار او شامل کلمه "به خطر افتادن کودک" است. علی‌رغم این واقعیت، نقاشی‌های کان برای چندین دهه مورد ستایش قرار گرفته و در سراسر جهان در معرض دید قرار گرفته‌اند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس
 
میریام کان

 

مرور مجموعه آثار کان مانند وارد شدن به ذهن یک فرد بیمار و سادیست است که از تماشای رنج مردم و به ویژه خردسالان لذت می برد. تعیین دقیق پیام پشت هر یک از این نقاشی ها دشوار است. با این حال، برخی از موضوعات تکراری واضح وجود دارد. و آنها وحشتناک هستند

نکته این جاست که، آن چیزی که امانوئل مکرون، رسانه‌های جریان اصلی و به اصطلاح «روشنفکران» فرانسوی، برای دفاع از آن یقه جر دادند و خود را به خاک کشیدند، نقاشی‌های مبهمی نیستند که توسط یک فرد خسته و تنها ساخته شده باشد. آن‌ها توسط میریام کان، یکی از مشهورترین نقاشان جهان امروزی ساخته شده اند. آثار او در کاخ توکیو - یکی از مهم‌ترین موزه‌های اروپا - به نمایش گذاشته شد. علاوه بر این، زمانی که یکی از نقاشی‌های او تخریب شد، امانوئل ماکرون خود به نجات آن پرداخت و از آن دفاع کرد – حتی گفت که این نقاشی «بخشی از فرهنگ ماست». به عنوان یادآوری، تابلویی که او از آن دفاع می کرد، یک کودک خردسال را تحت تجاوز جنسی به تصویر می کشید.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

وقتی مکرون گفت که این نقاشی «بخشی از فرهنگ ماست»، منظورش فرهنگ مردم فرانسه نبود. منظور او فرهنگ بیمار و سادیستی نخبگانی بود که سوء استفاده سیستماتیک از کودکان را جشن می گیرد. این فرهنگ کسانی است که در حلقه‌های پدوفیلی نخبگان شرکت می‌کنند و بردگان را تحت کنترل ذهن مبتنی بر تروما قرار می‌دهند. این نخبگان نه تنها یک «جنبش» هنری را ایجاد کردند که بر جنون‌های روان بیمار ایشان متمرکز است، بلکه سعی می‌کنند با نمایش دادن آن‌ها در مکان‌های «معتبر»، آن را برای توده‌ها عادی کند.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس
 
علامت معروف به «شاخ شیطان» توسط مکرون
 
 
شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس
 
علامت «هرم» توسط مکرون

در طول تاریخ، آثار هنری که در موزه‌ها به نمایش گذاشته می‌شوند، ارزش‌ها و روح فرهنگی را منعکس کرده‌اند. نقاشی‌های یک روانپریش ضدبشر چون میریان کاین، در مورد فرهنگ چه می گویند؟ اصولا از کدام فرهنگ پرده برمی دارد؟ فرهنگی در محافل بسته و مناسک رازآمیز نخبگان در جریان است؟

گفتنی است که در خود فرانسه مدتی است که به شدت انحرافات اخلاقی مکرون، و «همجنسباز» بودن احتمالی او بسیار مورد بحث است. از جمله، قرائنی دال بر این وجود دارد که «همسر» او بریژیت مکرون، اصولا یک مرد تغییر جنسیت داده است.

شیطان کت و شلواری با عطر فرانسوی در کاخ الیزه/ چرا مکرون از تابلوهای «کودک‌آزاری» حمایت کرد؟ +عکس

 

اما این فرهنگ توده‌های مردم نیست، فرهنگ «آن‌ها»ست. و از طریق قدرت تبلیغات، سعی می کنند این فرهنگ را به «هنجارهای عام» تبدیل کنند. برای ساکت کردن مخالفان، نخبگان به تاکتیک جدید مورد علاقه خود می پردازند: «راست افراطی» کسانی که آن‌ها را زیر سوال می برند. در واقع، در هفته‌های گذشته، مقالات خبری بی‌شماری از فرانسه و سراسر جهان، کسانی را که با نقاشی‌هایی که تجاوز به کودک را به تصویر می‌کشد مخالف بودند، با جریان موهومی به نام «راست افراطی» مرتبط می‌کردند.

کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه

بریژیت ماکرون، بانوی اول فرانسه، در سال ۲۰۲۱ پرونده ای را علیه دو زن که ویدئویی در یوتیوب با عنوان "بریژیت ماکرون یک مرد است" بارگذاری کردند، تشکیل داد. ویدئوی مورد بحث اعلام کرد که بریژیت در سن ۱۸ سالگی تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار گرفته است.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

حال، اخیرا منابع خبری فرانسوی گزارش داد که شکایت بریژیت در مورد این ویدئو و این دو زن توسط یک قاضی در پاریس باطل شده است. 

 

در این گزارش آمده است:

"دادگاه در تصمیم خود با مشورت خبرگزاری فرانسه، دادخواست ارایه شده از سوی بریژیت ماکرون ذیل عنوان «تجاوز به حریم خصوصی و حقوق تصویر» را باطل اعلام کرد و اقدام آن دو زن را مصداق چنین اتهامی ندانست. "

 

 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

بر اساس این گزارش، یکی از زنانی که ویدئوی یوتیوب را تهیه کرده است، خود را یک "رسانه" معرفی کرده است، در حالی که زن دوم خاطرنشان کرد که او یک "روزنامه نگار مستقل" است.

خانواده مکرون پس از پخش این ویدئوی بی اساس در کانال یوتیوب رسانه ادعایی، در فوریه ۲۰۲۲ از دادگاه درخواست کردند که این دو زن را محکوم و به پرداخت غرامت وادار کند و افزودند که این اتهامات "یک فرضیه‌ی کاملاً غیرعادی" است. 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

یکی دیگر از رسانه های فرانسوی، به نام Le Media، در همین زمینه نوشت:

"سخت است تصور این که که بانوی اول فرانسه، همراه با بهترین وکلا، در توصیف شکایت خود به عنوان افترا به جای تجاوز به حریم خصوصی اشتباه کرده باشد. مگر این که سعی داشته هر چه زودتر پرونده را رها کند و بیشتر از این پیش نرود. "

گزارش شده است که شایعات در مورد بریژیت توسط گروه های سیاسی راست افراطی منتهی به انتخابات ۲۰۲۲ در فرانسه شعله ور شد.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

در واقع مفهوم این حکم دادگاه و شکست شکایت حقوقی بانوی اول فرانسه برای همسر رئیس جمهور کنونی فرانسه، بریژیت ماکرون، به مشکلی واقعی تبدیل شده است، چرا که دادگاه از تایید افتراء بودن گزارش‌های مطبوعات فرانسوی در مورد وضعیت تراجنسیتی بریژیت خودداری کرده است.

به گفته نشریات فرانسوی، بریژیت ماکرون مردی بیولوژیکی است که با عمل جراحی به یک زن تبدیل شده است. پیش از این، بریژیت نام و نام خانوادگی دیگری داشت، چنین اطلاعاتی توسط یک "روزنامه نگار مستقل" گزارش شده است که در فرانسه به آن اشاره می شود.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس
 
گفته می شود پسرک سمت چپ تصویر، کودکی بانوی اول فرانسه است

نکته بسیار تکان‌دهنده این است اگر واقعاً بانوی اول فرانسه تراجنسیتی است، پس او مادر سه فرزند مکرون نیست. برخی رسانه‌ها، شخصیت واقعی بریژیت ماکرون را مردی به نام ژان میشل ترونیه شناسایی کرده‌اند که می توانست برادر بریژیت باشد که قبلا درگذشته است(ترونیه نام خانوادگی قبل از ازدواج بریژیت مکرون بوده است). برخی رسانه های فرانسوی این نسخه را تبلیغ می کنند که ترونیه و بریژیت اصولا یک نفر هستند، اما قبل و بعد از عمل جراحی تغییر جنسیت.

از زمان تصمیم دادگاه، هیچ اطلاعات جدیدی در مورد این موضوع وجود ندارد و خانواده مکرون نیز اظهار نظری نکرده اند.

مدت‌هاست که بحث جنسیت و هویت واقعی بریژیت مکرون در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی فرانسه مطرح است. شایعات آنلاین حاکی از آن است که بانوی اول فرانسه مردی به نام "Jean-Michel Trogneux" به دنیا آمده است، در حالی که در بیوگرافی رسمی او آمده است که نامش بریژیت ماری کلود ترونیه بوده و زن متولد شده است.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

به عنوان «اثبات» این ادعاها، کاربران شبکه‌های اجتماعی، از جمله به کمیاب بودن عکس‌های منتشر شده از بریژیت ماکرون در دوران جوانی‌اش، و همچنین تمایل او به «پنهان کردن گردنش» اشاره می‌کنند.

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

یکی از نام‌های کلیدی این فرضیه، »ناتاشا ری»، روزنامه‌نگار است که ادعا می‌کند به مدت سه سال در مورد گذشته بریژیت ماکرون تحقیق کرده است. در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۲۱ ری گفت که موفق به تهیه اسنادی شده است که تایید می کند بانوی اول، مرد به دنیا آمده است، و این شواهد "در یک پاکت مهر و موم شده، تحت مراقبت یک وکیل است"، و افزود که او آن را به وقت مقتضی به دادگاه ارائه خواهد کرد. این احتمال قوی وجود دارد که ارایه چنین اسنادی در دادگاه اخیر، منجر به تبرئه منتشرکنندگان آن گزارش ویدئویی درباره ترانسجندر بودن بریژیت مکرون شده باشد.

گفتنی است که به همان اندازه، شایعات و ادعای بسیار پررنگی وجود دارد که امانوئل مکرون، به صورت پنهان یک فرد همجنسباز است. شاید نخستین بار در آستانه انتخابات ۲۰۱۷ فرانسه بود که ژولیان آسانژ، موسس وبسایت ویکی‌لیکس مدعی شد که اسنادی از امانوئل مکرون در اختیار دارد که برای مفتضح کردن او و جناح سیاسی پشت او کافی است. 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس

روزنامه بریتانیایی دیلی‌میل هم در ژانویه ۲۰۲۲ در چند گزارش شواهد و قراینی دال بر همجنسباز بودن مکرون ارایه کرد. 

بریژیت مکرون در دادگاه شکست خورد/ کلاف «جنسیت» حقیقی بانوی اول فرانسه پیچیده‌تر شد+عکس


:: بازدید از این مطلب : 300
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 11 تير 1402

 

بعضی واژه ها در واژه یاب ها معنی خاص خود را نشان می دهند.در حالیکه همین واژه اگر برای مکانی خاص یا جای خاصی قرار گیرد معنی اش تغییر نمی کند ولی ارزش دار می شود. مثلا ذلت کلمه است که معنی آن جزء کلمات ارزشی نیست. خواری، حقارت، نکبت معنی آن است. ذلت یعنی خواری در برابر مردم ، کسی که ذلت پذیر است، به خاطر رسیدن به بعضی از متاع عای دنیوی خود را در برابر اشخاصی خوار و ذلیل می کنند. این کلمه در جای دیگر ارزش پیدا می کند. آنهم ذلت در برابر خدا. انسان هزچه در برابر خدا خود را خوار و ذلیل نشان دهد.برعکس در مقابل مردم عزت وارزش بیشتری پیدا می کند. چون از آن ذلت اولی خود را دورمی کند.

اگر تمام رفتار و خواسته های ما در گروه رضایت حق تعالی باشد و فرد خود را ذلیل و ناتوان در برابر قدرت حق تعالی قرار دهد خداوند نیز ابهت و عطوفت فرد را در دل مردم قرار می دهد. صاحب اصلی دلها خداست. چنین شخصی در مقابل بزرکترین زورگوی دنیا خم به ابرو نمی آورد و در مقابل مردم نیز مهربان است. 

این نوع نگرش در تفکر لیبرالیستی غرب غریب است، زیرا پایه تفکری چنین تفکری ریشه در معرفت و ارزش ها و کرامات انسانی دارد. در حالیکه مبنای فکری یک لیبرالیست (غربی ها) ریشه در سود و لذت دارد که نظام حکومتی اش یک نظام شهوت سالار به صورت یک جامعه مدرن و اتوکشیده است. چون زیر بنای فکری غرب بر پایه سود و لذت بی حد و حصر پی ریزی شده است برای رسیدن به این دو واژه هیچ حد و مرزی نمی شناسد. این نوع تفکر برای رسیده به هدف حتی به مردم جامعه خود نیز رحم نمی کند. مردم را چنان سرگرم خطوط ترسیم شده جامعه به اصطلاح مدنی خود می کند، که حتی نمی توانند فکر آزاد اندیشی داشته باشند، برای قدم ره قدم آنها برنامه دارند و چون برنامه های آنها آمیخته با بیبند باری و لذت های دنیوی و هوس های زودگذر است، گرفتار توهم آگاهی یک سیکل مدار بسته فکری اجتماعی می شوند. خوراک لازم را نیز با جراید کثیرالانتشار، روزنامه ها و مجلات و شبکه های مجازی برای آنها تهیه می نمایند.

یک نمونه از بیرحمی ها که غرب به نیمی از جامعه خود روا داشته است. زنان است. تفکر سود و لذت یادگار اندیشمندان غربی است که بعد از دوره رنسانس در پی جستجوی آن بوده اند. این درخت تنومند از درون پوسیده که مدعی است بدون خدا هم می توان زندگی کرد. حالا دارد ثمرش را به جامعه بشری نشان می دهد. برای بدست آوردن ثروت «سود» هدف وسیله را توجیه می کند با اصل مهم جواز تجاوز به حریم خصوصی نیز باز می شود. چا کسانی بهتر از زنان می توانند جیب سرمایه دارن پر کنند. از نوع جنسیت سوء استفاده نمودند و به سوء استفاده از اسم و واژه آزادی،ارزش، حریت، معنویت، عفاف و پاکدامنی را از زنها گرفت و آنها را به سمت و سوی سوداگرا اقتصادی در حوزه های مختلف(تبلیقاتی، تولیدی، خودفروشی به سبک مدرن) کشاندند.  

غرب از آزادی شمشیری بران ساخت، اولین ضربه ای که اندیشمندان لیبرال غربی با این شمشیر وارد کردند، پیکر خوش ترکیب خود آزادی واغعی بود که می تواند با تمام ارزش هایی که در دل خود دارد به جامعه آرامش ببخشد. آنها با همین شمشیر دودم آزادی مسیر مهرورزی، معرفت، کرامت انسانی را طوری شخم زدند که آثاری از این ارزش های انسانیت در مسیر به سوی لیبرالیسم نه خوانه زند و نه رهروان مسیر بویی از این مفاهیم عطر آلود زیبائیهای ماندگار را استشمام نمایند. از چهره آزادی واقعی می توان اثرات تازیانهایی که با نام او به آزادی زده اند، دید. تا توتنستند در همان مسیر تخم پلیدی کاشتند. که رهروان این مسیر خوش بزک کرده برداشتی جز لذت های زودگذر و کسب در آمدهای نامشروع نداشته باشند. مکملهای آزادی تحریف شده طوری در این مسیر پاشیده شده است که با ابزاری به نام قانون آنها را در میان جامعه خود به سوغات برده اند. بیچاره مردمی که با نآگاهی های خود مرام هایی را دارند که حیوانات هم ندارند.

 


:: بازدید از این مطلب : 152
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 8 تير 1402

 دیگر رسانه‌ها- نورنیوز نوشت: اخیراً دادستان تهران با حضور در بند محکومان مالی ندامت‌گاه مرکزی زنان استان تهران، ضمن برپایی میز خدمت به صورت چهره به چهره با مددجویان این بند دیدار کرد و پاسخ‌گوی درخواست‌های آنها شد. 

یکی از پرونده‌های قابل توجه در این ملاقات حضوری، اظهارات لیلا کریمی خواهر علی کریمی درباره کلاه‌برداری برادرش از او بود که جزئیات آن در رسانه‌ها منتشر شد.

رونمایی از چک بی‌محل دیگری که علی کریمی از حساب خواهرش کشید+ سند

 

اسناد و مدارک این پرونده و همچنین اظهارات و مکاتبات خانم کریمی نشان می‌دهد دقیقاً زمانی که علی کریمی با انتشار مطالب مختلف در صفحات مجازی شخصی‌اش، خود را حامی حقوق زنان معرفی و شعار تبلیغاتی «زن، زندگی، آزادی» را تکرار می‌کرده، حتی به خواهر خود که دو فرزند ۵ و ۱۵ ساله دارد نیز رحم نکرده است.

درد و رنج‌های جان‌سوزی که به واسطه رفتار غیر انسانی و غیر اخلاقی کریمی در این ۱۷ ماه بر خواهرش با دو فرزند گذشته است، گرچه با اسناد و مدارک غیرقابل انکار منتشر شده اما کریمی بدون هیچ توضیحی سیاست فرار به جلو را در پیش گرفته است.

 

تصویر چک برگشتی خواهر علی کریمی

در این خصوص ذکر چند نکته ضروری است:

نخست؛ رنج‌های تحمیل شده توسط علی کریمی ـ که در ماه‌های گذشته ژست ناجی زنان گرفته و بر آن بوده تا به کمک پروپاگاندای رسانه‌های معاند در قامت یک اپوزیسیونِ انسان‌دوست ظاهر شود ـ به خواهرش به عنوان یک زن، رونمایی از باطن حقیقی نقاب فریبنده‌ای است که مدعیان حقوق بشر و حقوق زنان را رسوا می‌کند. 

مسلماً فردی که به خانواده و نزدیک‌ترین افراد به خود خیانت می‌کند و هیچ مسئولیتی در قبال آنها نمی‌پذیرد، ذره‌ای برای دیگران ارزش قائل نبوده و جز منافع شخصی به چیز دیگری نمی‌اندیشد، چنانچه طی ماه‌های گذشته با تحریک جوانان موجب بروز خسارات جبران‌ناپذیر به مردم و کشور شده و جیب خود را پُر کرده است. 

دوم؛ ماهیت کلاه‌بردار و ضد انسانی علی کریمی از منظر ماهیت حاضران در سیرک جورج تاون با ادعای منشور همبستگی نیز قابل بررسی است، چه، همه آن افراد یک به یک با رسوایی‌هایی از جنس فساد و کلاه‌برداری‌ در پوشش «زن زندگی آزادی» مواجه شدند. 

در این خصوص؛ اظهارات علی جوانمردی عنصر ضدایرانی مشغول در صدای آمریکا علیه کاسبی کردن پهلوی از کمک‌های مالی ضدانقلاب جالب توجه است: «مبارزه فرزندان ما به عاملی برای پول جمع کردن و تقویت بنیه مالی این افراد تبدیل شده است. فقط بیش از یک میلیون دلار در لس‌آنجلس جمع شده است، اینکه در اروپا چقدر جمع شده، مهم نیست؛ به‌زودی ما خواهیم گفت چقدر از اسرائیل گرفتند! این پول‌ها که به اسم مردم ایران برای اعتصاب سراسری، برای اعتراضات جمع شده، به کجا رسیده است؟ در مورد ثروت میلیارد دلاری در باهاما و جزایر دیگر هنوز صحبت نکرده‌ام!»

نکته اینکه؛ کاسبی به نام مردم ایران و هزینه کردن آن در سرمایه‌گذاری‌ها و خوش‌گذرانی‌های شخصی تنها شامل پهلوی نیست، چنانچه طبق شواهد موجود، حامد اسماعیلیون نیز به سرکیسه کردن و کسب منافع مالی شخصی پرداخته است که همین موضوع شکایت بسیاری از خانواده‌های هواپیمای اوکراینی را به همراه داشته است.

مسیح علی‌نژاد هم طبق آنچه در ستون هزینه‌های آژانس رسانه‌های جهانی ایالات متحده آمریکا آمده، قرارداد سالانه جدیدی به ارزش پایه ۹۹ هزار دلار برای سال مالی ۲۰۲۳ با آنها منعقد کرده است.

این وب‌گاه همچنین نشان می‌دهد که علی‌نژاد که خود را حامی و دلسوز مردم ایران نشان می‌دهد در سال مالی اول مارس ۲۰۲۲ (۱۰ اسفند ۱۴۰۰) تا ۲۸ فوریه ۲۰۲۳ (۹ اسفند ۱۴۰۱) مبلغ ۱۰۸ هزار دلار پاداش از آژانس رسانه‌های جهانی آمریکا برای خوش‌خدمتی به دولت آمریکا علیه ملت ایران دریافت کرده است.

البته پیش از این در دعوای میان او و مجری من‌وتو مشخص شد که علی‌نژاد چگونه با اعتراضات تجارت می‌کند و گریه خود را می‌فروشد و برای مصاحبه‌ای که حتی پخش نشده ۱۰ هزار پوند مطالبه می‌کند.

نازنین بنیادی، گلشیفته فراهانی و دیگران هم هر یک به عناوینی زیر پوشش «زن زندگی آزادی» به کاسبی خود در قالب دریافت کمک‌های مالی و یا حضور در جشنواره‌ها و گرفتن جوایز به اصطلاح حقوق بشری و هنری پرداخته‌اند.

سوم؛ نوع رفتار رسانه‌های بیگانه از جمله فارسی‌زبانان معاند در پرونده مربوط به خواهر علی کریمی حاوی معانی بسیاری است. بی‌بی‌سی فارسی، من‌وتو، اینترنشنال، صدای آمریکا، رادیو فردا و... که همواره خود را ناجی و حامی زنان معرفی کرده و شبانه‌روز با شعار و هشتگ «زن زندگی آزادی»، خود را رهایی‌بخش زنان ایران معرفی می‌کنند، طی ۱۷ ماه زندانی بودن لیلا کریمی به دلیل کلاه‌برداری برادرش نه تنها هیچ اشاره‌ای به موضوع نداشته و هیچ کدام از دادخواهی‌ها و درخواست‌های او را پوشش نداده‌اند بلکه با حمایت‌های تهوع‌آور از علی کریمی سعی در معرفی او در قامت یک قهرمان داشته‌اند.

 این رسانه‌ها که با پردازش‌های خبری به دنبال قهرمان‌سازی از یک کلاه‌بردار بوده‌اند حتی حاضر به پوشش رنج‌های اخیر لیلا کریمی نشده و در حالی که اسناد متقن کلاه‌برداری علی کریمی به عنوان کسی که حتی به خانواده خودش هم رحم نکرده منتشر شده، فقط شعارهای علی کریمی که حکم فرار به جلو را دارد منتشر کردند! 

حقیقت کاملاً روشن است؛ برای این رسانه‌ها و اربابانشان، زن فقط ابزاری برای رسیدن به اهدافشان علیه سایر کشورهاست و در عمل هیج اعتقادی به حقوق زن و حمایت از آن ندارند.

آنچه توسط علی کریمی و رسانه‌های بیگانه علیه لیلا کریمی صورت گرفته، درسی بزرگ برای کسانی است که در خیال خود علی کریمی را قهرمان و حامی زن تصور کرده و متأثر از همین خیال، گرفتار فضاسازی‌های القایی و دروغ او و رسانه‌های حامی او شده‌اند.


:: بازدید از این مطلب : 297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 8 تير 1402

 

مسعود اکبری در یادداشتی نوشت: «جیمز جوردانو» متخصص علوم اعصاب در بخشی از کتاب «نوروتکنولوژی در امنیت ملی و دفاع» آورده است: «مغز انسان میدان نبرد قرن بیست‌ و یکم است. هدف این است که نه تنها آنچه مردم فکر می‌کنند، بلکه نحوه تفکر و عمل آنها نیز تغییر کند.

اگر این جنگ با موفقیت انجام شود، باورها و رفتارهای فردی و گروهی را شکل داده و تحت تأثیر قرار می‌دهد تا به نفع اهداف تاکتیکی یا استراتژیک مهاجم باشد. در شکل حداکثری خود، این پتانسیل را دارد که کل جامعه را بشکند و از هم بپاشد، به‌طوری که دیگر اراده جمعی برای مقاومت در برابر نیات دشمن را نداشته باشد. در این میدان نیروی مهاجم می‌تواند بدون توسل به زور یا اجبار آشکار، جامعه را تحت سلطه خود درآورد.»

در جنگ ترکیبی، خبری از حمله نظامی نیست و دستور کار اصلی بمباران افکارعمومی است. در این جنگ، ذهن انسان‌ها به میدان نبرد تبدیل می‌شود. اغتشاشات سال گذشته یکی از مصادیق روشن در این خصوص است.

دشمن در سال گذشته عوامل فرهنگی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در کنار یکدیگر بکار گرفت تا اراده ملت را سست و امیدها را خاموش کند. رهبر معظم انقلاب- 14 خرداد 1402- فرمودند: «طرّاحی آنها جوری بود که فکر می‌کردند کار جمهوری اسلامی تمام شده، فکر می‌کردند می‌توانند ملّت ایران را به خدمت بگیرند.

احمق‌ها باز هم ‌اشتباه کردند، باز هم ملّت را نشناختند. البتّه ملّت ایران به آنها بی‌اعتنائی کرد، به فراخوان آنها اعتنائی نکرد. جوان‌های متعهّد در خیابان‌ها، در دانشگاه‌ها توانستند کارهای بزرگی انجام بدهند...دشمن را ناکام کردند. نقشه‌ دشمن باطل شد ولی این هشدار به همه داده شد که از کید دشمن غفلت نکنید.»

دشمن در سال گذشته با وجود سرمایه‌گذاری هنگفت، سیلی محکمی از ملت ایران خورد. اما قطعا این جنگ پایان نیافته و باید نسبت به خدعه دشمن، آگاه و هوشیار بود. به این موارد توجه کنید:

1- براساس مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی- در جلسه 30 خرداد سال جاری- وظیفه نظارت در حوزه سکوهای صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی طبق قانون اساسی و قوانین موضوعه برعهده سازمان صدا و سیما قرار گرفت. بنابر تصریح اصل ۴۴ قانون اساسی، رادیو و تلویزیون به‌صورت مالکیت عمومی بوده و در اختیار دولت است. همچنین طبق نظر تفسیری شورای نگهبان مورخ 10 مهر 1379 انتشار و پخش برنامه‌های صوتی و تصویری از طریق سیستم‌های فنی قابل انتشارِ فراگیر (همانند ماهواره فرستنده فیبر نوری و...) برای مردم در قالب امواج رادیویی و کابلی غیر از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خلاف اصل مذکور است.

نکته آن که بلافاصله پس از انتشار خبر مربوط به مصوبه اخیر شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، رسانه‌های معاند و از جمله رسانه تروریستی «اینترنشنال» با عصبانیت نسبت به آن موضع گرفته و این اقدام را در تضاد با آزادی عمل «هنرمندان مستقل»! قلمداد کردند.
همزمان با خشم و عصبانیت رسانه‌های معاند، رسانه‌های منتسب به جریان مدعی اصلاحات در داخل نیز فریاد وامصیبتا سر داده و با تیترهایی از جمله «خطر تعطیلی صنعت سینما»، «علیه شبکه خانگی»، «سرعت‌گیر پاستور برای نمایش خانگی»، «به نام مردم، به کام صداوسیما» و... به این خبر واکنش نشان دادند.

شلوغ بازی رسانه‌های معاند و همصدایی مدعیان اصلاحات با این عملیات رسانه‌ای در حالی است که تولیدات شبکه نمایش خانگی، اعتراض گسترده عموم مردم را در پی داشته است. عادی‌سازی روابط نامشروع، شوخی‌های متعدد جنسی، ترویج خشونت- از جمله نمایش روش‌های شکنجه-، عادی‌سازی مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، توهین به باورهای دینی، پدرکُشی و هتک جایگاه پدر و مادر، تبلیغ و ترویج ازدواج سفید، به‌کارگیری الفاظ رکیک، عادی‌سازی استفاده کودکان از دخانیات و...تنها بخشی از محتوای مبتذل تولیدات شبکه نمایش خانگی است.

اما در کنار همه این موارد، تحرکات شبکه نمایش خانگی در اغتشاشات سال گذشته نیز قابل تأمل است. در اوایل شهریور سال گذشته، دست‌کم یک‌ماه قبل از آشوب‌ها به بهانه حقوق زنان، سریالی در شبکه خانگی منتشر شد که در حقیقت راهنمای اغتشاشات با تابلوی حقوق زنان بود. این سریال با استقبال ویژه رسانه‌های معاند در خارج و جریان غربگرا در داخل مواجه شد. یکی از توصیه‌های ویژه در این سریال، اقدام مسلحانه علیه نیروهای امنیتی و نیروهای منتسب به حاکمیت بود.

پیش از آن نیز سریال دیگری در شبکه نمایش خانگی با محوریت ایجاد تنفر و خشونت علیه حافظان امنیت با تبلیغات گسترده پخش شد. نکته قابل توجه اینجاست که این سریال نیز با استقبال ویژه رسانه‌های معاند در خارج و جریان غربگرا در داخل مواجه شد و همزمان اعتراض گسترده خانواده‌ها را در پی داشت.

نحوه مواجهه آشوبگران با نیروهای حافظ امنیت در اغتشاشات سال 1401 درمقایسه با فتنه‌های قبلی یک تفاوت عمده داشت و آن توحش و خشونت بی‌سابقه بود. قطعا تهییج رسانه‌های بیگانه و دنباله‌های داخلی آن، عامل اصلی در این خصوص بود اما بدون شک، تولیدات نمایش خانگی و از جمله دو نمونه ‌اشاره شده نیز در این خصوص تأثیرگذار بوده‌اند.

2- به لطف خدا، دولت سیزدهم با وجود آنکه میراث نامطلوبی از مدعیان اصلاحات و اعتدال تحویل گرفت، با «تدبیر و امید» این میدان مین را پشت سر گذاشته و با همت و تلاش شبانه‌روزی در پی رفع مشکلات و به‌خصوص مشکلات اقتصادی است و تاکنون نیز توفیقات بسیاری به دست آورده است.

حالا به این خبر توجه کنید: در روزهای گذشته دهمین دوره هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران برای انتخاب هیئت‌رئیسه این نهاد برگزار شد. کارشناسان از اتاق بازرگانی با عنوان «پارلمان اقتصادی بخش خصوصی» نام می‌برند. بخشی که موتور محرک اقتصاد کشور است. همچنین اتاق بازرگانی ایران یکی از مراکز حساس اقتصادی کشور است و دسترسی ویژه به بسیاری از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده دارد که به‌صورت طبیعی نباید در اختیار ‌اشخاص بدون صلاحیت قرار بگیرد با این‌حال نکته قابل تأمل این‌جاست که فردی که به‌عنوان رئیس‌جدید اتاق بازرگانی ایران انتخاب شده است، در اغتشاشات سال گذشته، حامی آشوب و التهاب بوده است.

در این انتخابات، آشکارا برخلاف قانون نحوه انتصاب ‌اشخاص در مشاغل حساس عمل شده است. براساس مفاد این قانون، ریاست اتاق بازرگانی جزو مشاغل مهم و حساس محسوب می‌گردد و نهادهای نظارتی یک ماه فرصت دارند تا درخصوص صلاحیت نامزدها اعلام نظر کنند.

گفتنی است که طبق گزارش مستند، عدم صلاحیت فرد منتخب به‌صورت کتبی به اتاق بازرگانی از سوی مراجع قانونی اعلام گردیده است. علاوه‌بر این حراست وزارت صمت نیز نامه‌ای مبنی بر عدم صلاحیت وی به برگزارکنندگان انتخابات اتاق بازرگانی تحویل داده بود. اما وی به رغم رد صلاحیت در انتخابات شرکت کرده است.

پس از انتشار اخبار مربوط به روند انتخاب رئیس‌جدید اتاق بازرگانی ایران، نمایندگان مجلس، رسانه‌ها و تشکل‌های دانشجویی نسبت به آن اعتراض کرده و خواستار اجرای قانون شدند. در این مورد نیز رسانه‌های معاند و جریان غربگرا به صورت ویژه از این فرد حمایت کرده و اصرار دارند که وی در مسند ریاست اتاق بازرگانی ایران باقی بماند، آن هم شخصی که آشکارا حامی اوباش و تروریست‌ها بوده و در جنگ ترکیبی، آب به آسیاب دشمن ریخته است. به نظر شما شخصی که برای براندازی، توئیت منتشر کرده و هشتگ می‌زد، می‌تواند امانتدار اسرار نظام بوده و در جنگ اقتصادی، مقابل دشمن بایستد؟!

3- نوع واکنش رسانه‌های دشمن به این دو فقره، حاکی از آن است که هم در موضوع شبکه نمایش خانگی و هم در موضوع اتاق بازرگانی ایران، نقطه‌زنی انجام شده و همین مسئله جیغ و داد بازوهای رسانه‌ای دشمن و دنباله‌های داخلی آن را به دنبال داشته است.
بر همین اساس لازم است که دستگاه‌های ذی‌ربط به پشتوانه مطالبه قاطبه مردم عزیز ایران و بدون تأثیرپذیری از شلوغ بازی رسانه‌های معاند و دنباله‌های داخلی، قانون را اجرا کرده و نقشه دشمن را ناکام بگذارند.

در بخشی از آیه 112 سوره مبارکه هود آمده است: «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک»؛ پس، همان‌گونه که دستور یافته‌ای ایستادگی کن، و هر که با همراهی تو به خدا رجوع کرده [نیز چنین کند]...»؛ ملت ایران هوشیار است و همان‌طور که به بانیان و حامیان جنگ ترکیبی در سال گذشته سیلی زد، پس از آن نیز چنین خواهد کرد و از کید دشمن غافل نخواهد شد؛ ان شاءالله.


:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب پربازدید