منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
لینک دوستان
سرور مجازی ایران" >سرور مجازی ایران

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان گپ دوستانه و آدرس rahjooyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آخرین مطالب
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 616
:: کل نظرات : 11

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 72
:: باردید دیروز : 17
:: بازدید هفته : 240
:: بازدید ماه : 2092
:: بازدید سال : 6199
:: بازدید کلی : 361329
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 4 فروردين 1395

قرآن کریمی فرماید: ویژگی مومنان حقیقی و حزب الله این است که به هنگام تعارض محبت فرزندان و بستگان و منافع حزبی و گروهی با اهداف الهی و دینی،جانب ایمان و اهل ایمان را می گیرند و با دشمنان ایمان و اهل ایمان دشمنی می ورزند،هرچند که فرزندان و بستگان و هم حزبان و طرفداران آنان باشند:

لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

"هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند."

مقام رضا، بالاتر از مقام تسلیم است، یعنى بنده نه فقط تسلیم مقدّرات الهى و امر و نهى اوست، بلکه در دل نیز به آن راضى است و از سر رضایت آن را مى‏ پذیرد.
ایمان با کفر سازگار نیست. به نوح درباره‏ فرزندش گفته مى‏شود: «انه لیس من اهلک» هنگامى که براى ابراهیم ثابت شد عموى او منحرف است، از او برائت جست. «فلما تبیّن له انه عدوّ للّه تبرّأ منه» حتّى پیامبر اسلام‏ از استغفار براى مشرکان منع مى‏شود. «ما کان للنبى والّذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین ولو کانوا اولى قربى من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم»
تولّى و تبرّى‏
در سوره مجادله بارها سخن از تولّى و تبرّى مطرح شده است که بیانگر اهمیّت دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خداست:
«تولّوا قوماً غضب اللّه علیهم»، «لاتجد... یوادون من حادّ اللّه»
امام رضا (ع) فرمود: «کمال الدین ولایتنا والبرائة من عدّونا» کمال دین، در پذیرش ولایت ما و دورى از دشمنان ماست.
به امام صادق‏ (ع) گفتند: فلانى به شما محبت مى‏ورزد ولى نسبت به برائت از دشمنان شما ضعیف عمل مى‏ کند. حضرت فرمودند: دروغ مى ‏گوید کسى که ادّعاى محبت ما را دارد و از دشمن ما دورى نجسته است.
امام صادق‏ (ع) فرمود: «اوحى اللّه الى نبىّ من انبیائه قل للمؤمنین لاتلبسوا لباس اعدایى و لاتطعموا مطاعم اعدایى و لاتسلکوا مسالک اعدایى فتکونوا اعدایى کما هم اعدایى» خداوند متعال به پیامبرى از پیامبرانش وحى فرمود که به مؤمنان بگو: مانند دشمنان من لباس نپوشند و مانند دشمنان من غذا نخورند و در چگونگى زندگى و رفتار، مانند دشمنان من نباشند، چرا که در این صورت دشمنان من محسوب مى‏ شوند. هم چنانکه آنان دشمنان من هستند.
در حدیث آمده است: «هل الدین الاّ الحبّ والبغض» آیا دین، جز حبّ و بغض است؟


:: بازدید از این مطلب : 946
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 1 فروردين 1395

سال نو بر همه عزیزان مبارک


:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 229
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 9 فروردين 1403

بررسی این مسئله که کدام کشورها در طول جنگ به تامین سوخت، نفت و فرآورده های آن برای رژیم صهیونیستی ادامه می دهند، در نوع خود جالب است و نشان میدهد که حمایت رهبران برخی از کشورهای جهان یا منطقه از مردم غزه در مقابل جنایت های رژیم صهیونیستی، چیزی به جز یک نمایش مضحک نیست.

یک شرکت تحقیقاتی انرژی مستقر در واشنگتن سندی را منتشر می کند که منابع تامین سوخت و نفت اسرائیل در طول جنگ جنایت بار غزه را شرح می دهد. بر اساس این سند، معلوم می شود که هیچ ارتباطی بین مانیفست حمایت از مردم غزه و اعتراض به رژیم صهیونیستی توسط سران برخی از کشورها و فروش انرژی در زمان جنگ برای طمع سود ناشی از آن وجود ندارد.

بر اساس این اطلاعات، اسرائیل بیشتر سوخت جت JP-۸ را طی کمک های نظامی از آمریکا دریافت کرده است، اسرائیل از ابتدای جنگ تاکنون سه تانکر از این نوع را از آمریکا دریافت کرده است.

کدام کشورها در طول جنگ برای صهیونیست‌ها نفت و گاز تامین کردند؟

علاوه بر سوخت جت، ارتش اسرائیل به مقادیر قابل توجهی گازوئیل و بنزین برای تانک ها و سایر خودروهای نظامی نیاز دارد و پس از واردات نفت خام از خارج، این سوخت توسط پالایشگاه های داخلی تامین می شود. تامین کنندگان اصلی نفت اسرائیل از اکتبر ۲۰۲۳ عبارتند از: آذربایجان، قزاقستان، روسیه، گابن، برزیل و ترکیه. نفت آذربایجان از طریق خط لوله باکو-تفلیس-جیهان هنگامی که به شهر بندری ترکیه می رسد، با نفت کش هایی به سمت اسرائیل حمل می شوند.

بر اساس این سند، اسرائیل مقدار نسبتاً کم اما ثابتی از محموله های نفت خام را از طریق خط لوله سومد کشور مصر که از کانال سوئز تا دریای مدیترانه امتداد دارد، دریافت می کند. نفت این خط لوله از عربستان سعودی، امارات و عراق دریافت تامین میشود که بخشی از آن از مصر به رژیم صهیونیستی داده می شود.

 


:: بازدید از این مطلب : 1
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 5 فروردين 1403

 مجموعه چند روایت امام موسی صدر درباره رژیم صهیونیستی (زائیده لیبرالیسم و دموکراسی غربی ها)که در دهه 1350 هجری شمسی در ایران و لبنان بیان کرده است.

«اگر اسرائیل و شیطان با هم بجنگند، ما در کنار شیطان می‌ایستیم»

«اگر اسرائیل با چپ بجنگد، ما درکنار چپ خواهیم ایستاد».

«بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد.»

«ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم.»

 

 

 

 

عکس سلفی سربازان اسرائیلی با ویرانه‌های نوار غزه
 

 


چند تصویر از جنایات وحشیانه اسرائیل

چند تصویر از جنایات وحشیانه اسرائیل

چند تصویر از جنایات وحشیانه اسرائیل

چند تصویر از جنایات وحشیانه اسرائیل

چند تصویر از جنایات وحشیانه اسرائیل

چند تصویر از جنایات وحشیانه اسرائیل

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 35
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 2 فروردين 1403

سالی که گذشت

سالی که گذشت،مانند موج دریا پر تلاطم بود. هم برای مردم ایران و هم برای مردم جهان. در ایران این پدیده در حوزه های اقتصادی و اجتماعی بیشتر به چشم می خورد. و در دنیا حقایقی روشن می شود که ده ها سال است،این حقایق را وارونه جلوه داده اند.وصعیت معیشت مردم به خاطر تورم افسار گسیخته هم مسئولین را در گیر خود نموده است و باعث درد رنج مردم در پس گرانی شده است. در حوزه اقتصادی خلق بازار پر از هرج و مرجی است که از تحریم بوجود آمده است. و یکی هم سوء استفاده عده ای از صاحبان ثروت و قدرت است که در این بازار بوجود آمده سوء استفاده می کنند و صاحب سرمایه هنگفت می شوند. یکی هم وجود مدیران نالایق و بی کفایتی است که بستر را برای آن دوگروه(قدرت و ثروت) برای چپاول آماده می نمایند. تا زمانی که دررو و نقاط کور قوانین توسط نمایندگان دانا و شجاع مردم با تصویب ماده قوانین، مسدود نشود و درروها و نقاط کور بسته نشود، آش و همین کاسه است. بیشترین ضرر را مردم از دولت می بینند. رئیس دولت اگر پیغمبر زاده هم بشود،نمی تواند جلوی چپاولگری ها،دزدی ها را بگیرد. در بیشتر مسیر ها در بین مدیران سطوع عالی و میانی برنامه های خوب دولت تعارض منافع دارد. این تعارض منافع را می توان در بعضی از قوانین سازمانها به خوبی تشخیص داد. تعارض منافع سازمانی و شخصی یکی از عواملی است که هزینه های دولت در بستر لازم و رفع مشکلات مردم کار ساز نمی افتد. قوانین خوب شبیه وحی است که از امضاهای طلایی جلوگیری می کند. قوانین نمی گذارد نامه های سفارشی، و پاکت پر از پول از زیر مدیر رد شود. به موقع بوق قرمز می زند.

- مردم ایران قول دادند زیر بار زور نروند و حدود چهل و پنج سال است که در پای این میثاق ایستاده اند و هزینه های هنگفت آنرا نیز پرداخت کرده اند. به مردم نمی توان هیچگونه ایرادی گرفت. پایداری و ایستادگی آنها را می توان هم در امورات زندگی دید و هم درگوشه و کنار باغ رضوان ها و بهشت زهراهای سراسر کشور آنها را زیارت کرد. پس به خوبی می دانند باید چه کنند. آنها می دانند که سر شاخ شدن با مستکبرین و زورگویان عالم هزینه دارد، می دانند در جنگ و نبرد بین خوبی ها و بدی ها، بین زیبایی ها و پلیدیها،بیشترین ضرر را زیبایی ها و خوبی ها می کنند زیرا در جنگ هم ارزش ها و آداب انسانیت را رعایت می کنند و چون طرف مقابل حیله گر و حقه باز و فاقد هرگونه ارزش های انسانی است، برای رسیدن به هدف توجیه منافع را شاخص قرار می دهد درست بر عکس ما،او از هر بیراهه ای نیش خود را می زند.

- حدود هفتاد و پنج سال است که غربی ها برای جبران از ناکامی ها و شکسه های حدود نهصد ساله با مسلمانان در پی جنگهای صلیبی در خاور نزدیک دولتی را در قلب مسلمانان بوجود آوردند تا نگذارد آب خوش در گلوی مسلمانان پایین برود. غربیها(بخصوص انگلیس و فرانسه) به خوبی افکار و عقاید قوم یهود را می شناختند. آنها به خوبی از دشمنی قوم یهود با مسلمانان آگاهی داشتند. دولتی به نام اسرائیل را در قلب ملت مسلمان کاشتند تا از راه دشمنی آنها با مسلمانان هم سود ببرند و هم نگذارند مسلمانان قوی شوند. در طول این مدت سعی نمودند این قوم خبیث را مظلوم جلوه بدهند تا تجاوز گری هایش به ملت فلسطین و دیگر کشورهای اسلامی توجیه نمایند. خلق هلوکاست برای قوم نژادپرست یهود صهیونیست  باشد بر مظلومیت آنها در نزد افکار مردم دنیا. پنهان کردن درندگی صحیونیست ها در زیر چتر هلوکاست چندین سال است مردم دنیا گرگ را در لباس میش پنداشته اند. غربی ها برای ترویج و باور آن به مردم از تنها وجهه ای که به آن می بالند یعنی دموکراسی را فدای آن نمودند، روژه گارودی در کتابش به نام "اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل" می نویسد : هدف تاریخ نویسی اغراق آمیز و به دور از واقعیت در زمینه جنایات هیتلر علیه یهودیان، صرفا مشروعیت بخشیدن به تاسیس یک دولت یهودی بوده است.گارودی در این کتاب بسیاری از بنیادهای ادعاهای جهانی یهود مبنی بر حق اش در فلسطین و مشروعیت حکومت مدرن اسرائیل را با بیانی عالمانه و مستند و دقیق افسانه دانست، مثل «افسانه های الهیاتی» تورات، «افسانه عدالت در نورنبرگ»، «افسانه شش میلیون»، و «افسانه سرزمین بی مردم برای مردم بی سرزمین». اینها و دیگر افسانه ها، بنا به استدلال های قوی گارودی، توسط صهیونیستها برای سلب مالکیت فلسطینیان از وطن شان به کار گرفته شده است.

دو نکته را در حمایت غربی از اسرائیل نباید فراموش کرد. سر اینکه لیبرالیسم که دین را در اجرای عملیاتش کنار گذاشته است و با وحی قهر نموده است چرا نسبت به دین یهود بی تفاوت نیست واز او حمایت می کند؟ دو هدف استراتژیک دارد. یکی

عده ای به مردم دنیا دروغ گفته اند. بر ملا شدن دروغی که سعی داشتند،شیطان را به حای فرشته به مردم نشان دهند. در لیبرالیسم ارزش ها در داشتن قدرت نعنا پیدا می کند.

 

 اعتلاف صلیب و صهیون و سلفی

در اروپا ، هـرکس نسبت به کشتار یهودیان در جنک جهانی دوم و یا تعداد کشته شدگان آنها که صهیونیست هـا خود آن را اعلام کرده اند، تردید کند ، به عنوان "منکر کشتار یهودی ها" مورد پیگرد قانونی قرارخواهد گرفت و در بعضی کشورها مانند اتریش به 20 سال زندان محکوم می شود.

 

زنان صلح نوبل، در خدمت شیطان صهیونیسم ????بین این چند زنِ دارنده صلح نوبل اظهارنظر هایشان را در مورد فلسطین یا زنان کشته شده یا مورد تجاوز قرار گرفته فلسطینی را بررسی کردم: نرگس محمدی (ایران) اظهار نظری نکرده ماریا آنجلینا رسا (فیلیپین) با محکوم کردن حماس تقاضای آتش‌بس کرده! نادیا مراد (عراق) اظهار نظری نکرده ملاله یوسف‌زی: با محکوم کردن حماس تقاضای آتش‌بس کرده! توکل کارمان (یمن) به شدت خشونت‌های اسراییل را محکوم کرده. الن جوهانسون (لیبریا) نامه‌ای نوشته خطاب به فلسطینیان و اسراییلی‌ها و از هر دو طرف خواسته با هم صلح کنند! لیما گبوی (لیبی) در تظاهراتی در محکومیت حماس شرکت کرده! وانگاری ماتای (کنیا) مرگ در سال ۲۰۱۱ و هرگز در مورد فلسطین اظهار نظری نکرده شیرین عبادی (ایران) هیچ اظهار نظری نکرده (هیچ‌کدام به طور خاص در مورد زنان فلسطینی اظهار نظر مستقلی نکرده‌اند)

 

کشورهای عربی که توان نظامی خود را در اختیار آمریکا قرار داده اند

کانال تلگرامی تحولات جهان اسلام مطبی درباره اجازه عربستان به سوخت گیری به هواپیماها و جنگنده‌های آمریکایی که برگرفته از اظهارات یکی از مقامات وزارت دفاع آمریکا در گفتگو با رسانه اسکای نیوز است منتشرکرد و نوشت:

عربستان سعودی فقط اجازه سوخت گیری را به هواپیماها و جنگنده‌های آمریکایی در پایگاه های نظامی خود می‌دهد.

عربستان سعودی، مصر و اردن از جمله کشورهای عربی و اسلامی هستند که از ابتدای جنگ در فلسطین، پایگاه ها و توان نظامی خود را در اختیار آمریکا و به تعبیر بهتر در خدمت به اسرائیل گذاشتند.

ارتش‌های این سه کشور علاوه بر در اختیار گذاشتن موقعیت زمینی، هوایی و دریایی خود برای آمریکا، پدافند هوایی خود را مصروف جلوگیری از حملات موشکی و پهپادی نیروهای مسلح یمن و گروه‌های مقاومت عراق کردند.

نقش این کشورها در حمایت از غرب و جنایت علیه فلسطین هیچگاه فراموش نخواهد شد.


:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 29 اسفند 1402

 

اینفوگرافیک/ چند توصیه برای افرادی که کیسه صفرا ندارند

 


:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 29 اسفند 1402

روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت:

سید محمد موسوی خوئینی‌ها درباره انتخابات مجلس نوشت: «آمارها و تحلیل‌ها میزان مشارکت را ۳۰ تا ۴۱درصدِ واجدین شرایط رأی‌ تخمین زدند. پس از انتخابات، عده‌ای با ابراز خوشحالی از همین میزان مشارکت، آن را نشانه شکست دشمن و مُشتی محکم بر دهان بدخواهانی دانستند که مشارکتی کمتر از این را پیش‌بینی می‌کردند. بسیاری هم پیش از انتخابات برای مشارکت حداکثری تلاش کردند و تمام امکانات و ابزار تبلیغاتی را به کار بستند و البته خیلی زود متوجه ناکامی خود شدند.

این گروه تبلیغات دشمنان خارجی را یکی از علل عدم مشارکتِ حداکثری معرفی می‌کنند و به اکثریت مردم این سرزمین که در انتخابات شرکت نکردند، تهمت همراهی با بدخواهانِ مُلک و ملّت و دین می‌زنند، و گویی توجه ندارند که با این کار به ده‌ها میلیون شهروندی توهین می‌کنند.

از نظر کسانی‌که همواره سخن از انقلاب و ضدانقلاب می‌گویند، گویا مردمی که پای صندوق آمدند و رأی دادند (ولو رأی باطله)، طرفدار انقلاب و بلکه انقلابی‌اند و از این منظر لابد آن ۶۰درصد که پای صندوق نیامدند، ضدانقلاب‌اند.

از قدیم گفته‌اند انصاف چیز خوبی است، حتی اندکی از آن؛ اکنون بفرمایند چه کسانی بیشترین خسارت‌ها را به ارزش‌های متعالی ملی و دینی وارد کرده‌اند، کسانی‌که با عملکردشان بیش از ۶۰درصد مردم را از دست داده‌اند و برای به دست ‌آوردن کمتر از ۴۰درصد تمام مقدسات و ارزش‌های ملی و معنوی را هزینه می‌کنند یا دیگران؟

کسانی که میوه درخت رنجور انتخابات را چیده‌اند و از کشته خویش ناخرسندند و نمی‌خواهند بدانند که چه کرده‌اند و چه می‌کنند که کار انتخابات به این‌جا کشیده شده است،‌ گریبان کسانی را گرفته‌اند که با اکثریت همراهی و همدلی کرده‌اند.

یکی از این کارها رفتاری است که نسبت به شخصیتی مانند جناب آقای خاتمی در پیش گرفتند، شخصیتی که در انتخابات سال ۱۳۷۶ ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار گرفتند تا مردم به او رأی ندهند، ولی اکثریت قاطع رأی‌دهندگان او را انتخاب کردند. در دوران ریاست‌جمهوری او به جای آنکه حرمت انتخاب مردم را نگه‌ دارند، هر از چندی مانعی بر سر راهش ایجاد کردند، و البته با همه آن کارشکنی‌ها، طبق آمار، موفقیت‌های او از آن پس تکرار نشده است.

آنها باز هم بر شخصیتی که اگر امروز محبوب‌ترین نباشد دست‌کم یکی از محبوب‌ترین‌ها است می‌تازند و نکته‌ای که از آن غافل‌اند این است که از این رفتار دور از انصاف و آدابِ انسانی با خاتمی، چه کسی زیان می‌کند. آنکه زیان می‌بیند نه خاتمی که کسانی‌اند که بر شیوه نادرست مدیریت‌شان بر کشور اصرار می‌ورزند و خودشان و مردم را گرفتار مشکلات روزافزون کرده‌اند و بدین‌ترتیب از همان سی‌واندی ‌درصد هوادار خود نیز می‌کاهند. ‌ای‌کاش بدانند که در امر حکمرانی، پیروزی سرانجام با اکثریت است».

درباره سفسطه‌بازی موسوی‌خوئینی‌ها چند نکته شایان تذکر است.

اولاً؛ ادعای احترام به اکثریت و تلاش برای مصادره به مطلوب با این واژه، به هیچ وجه با سابقه عملکرد امثال خاتمی و موسوی‌خوئینی‌ها سازگار نیست. آنها در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸ در حالی رای ۲۴/۵ میلیون نفر را زیر پا گذاشتند که در پستو اذعان می‌کردند تقلبی آن هم به میزان ۱۱میلیون رای امکان ندارد و اتفاق نیفتاده است. کسانی که یک‌بار توانستند با چنان دروغی به مردم خیانت کنند، نوبت‌های بعدی وجدان درد کمتری خواهند داشت؛ البته اگر وجدانی برای‌شان باقی مانده باشد.

نکته دوم؛ فارغ از میزان شرکت‌کنندگان و رای‌ندادگان و انگیزه‌های مختلف کسانی که رای ندادند، این ننگ در تاریخ به نام خاتمی و موسوی‌خوئینی‌ها و برخی اعضای مرکزیت مجمع روحانیون ثبت شد که با وجود همه ادعاهای همراهی با امام و انقلاب، کنار گروهک‌های ورشکسته‌ای مانند سلطنت‌طلبان و بهائیت و سازمان تروریستی منافقین ایستاده و نقش پادو و پیاده‌نظام را در نقشه آمریکا و اسرائیل برای تخریب انتخابات بازی کردند. ننگ تخریب و تحریم این انتخابات را به ننگ شورش علیه جمهوریت و اسلامیت در سال ۸۸ اضافه کردند.

سوم؛ پدرخوانده‌های افراطیون مدعی اصلاحات عمداً کتمان می‌کنند اما روزنامه‌های اصلاح‌طلب متعددی مانند شرق و سازندگی و دیگران بارها نوشتند که در اغلب کشورهای دنیا و در بسیاری از انتخابات‌ها حداکثر مشارکت ۷۰درصد است و ۳۰درصد غالباً میل به مشارکت ندارند.

روزنامه شرق: «مثل اکثر جوامعی که در آنها انتخابات وجود دارد، حدود ۳۰درصد جامعه، تقریباً در هیچ انتخاباتی شرکت نمی‌کنند؛ چون چندان برای‌شان فرق نمی‌کند که چه کسانی و چگونه حکومت کنند. درباره ۳۰درصد باقی‌مانده، آیا با قطعیت می‌توانیم بگوییم که در سبد معترضان هستند و در شمار تحریم‌کنندگان به‌ حساب آورد؟ از این ۳۰درصد، چه تعداد به‌ دلیل رقابتی‌نبودن انتخابات رأی ندادند و چه درصدی به‌ دلیل نیافتن کاندیدای مطلوب، و چه درصدی واقعا به‌ دلیل اعتراض؟ آیا می‌توان درصد هرکدام را، نه حتی دقیق، بلکه خیلی سردستی محاسبه کرد؟ با توجه به این محاسبه‌ناپذیری، چگونه می‌توان از ۶۰درصد رأی اعتراضی سخن گفت؛ آن‌هم وقتی آرای ۳۰درصد اول را قطعاً نمی‌توان به حساب معترضان ریخت. علاوه ‌بر آن، سه دسته اخیر هم قابل شمارش نیستند.»

روزنامه سازندگی: «آنها که در انتخابات شرکت نمی‌کنند را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول و بزرگ‌تر که معمولاً در همه کشورها یافت می‌شوند؛ نسبت به انتخابات بی‌تفاوتند و برای‌شان فرقی نمی‌کند چه کسی سکان هدایت کشور را به‌ دست دارد. معمولاً از مسائل دورند. اگر دقیق شویم، تقریباً ۳۰درصد هر جامعه‌ را تشکیل می‌دهند. گروه دوم که آنها هم گروه بزرگی هستند، انگیزه و دلیلی برای حضور در انتخابات نمی‌بینند... اگر دقت کنیم، نه دسته اول، صحبتی از تحریم می‌کنند و نه گروه دوم، هدف‌شان تحریم است. اما دسته سومی هستند که اتفاقاً صدای بسیار بلندی دارند. آنها در همه این ۴۵ سال پس از انقلاب، وجود داشته‌اند و بدون آنکه بشود آرای تحریم را شمرد، مدعی آن ۳۰درصد همیشه خاموش و آن گروه بی‌انگیزه دوم شده و همه عدم ‌مشارکت را به حساب پروژه خود زده‌اند».

نکته چهارم؛ خاتمی دو سال قبل در انتخابات شورای شهر تهران از فهرست «لیست جمهور» حمایت کرد اما نفر اول آن فهرست نتوانست حتی ۳۹هزار رای کسب کند. همچنین طی چهار سال فاصله میان انتخابات مجلس یازدهم و دوازدهم، مشارکت یک درصد در کاهش داشته و حال آن که خاتمی چهار سال قبل در انتخابات شرکت کرد. خاتمی فاقد کمترین پایگاه اجتماعی انگیزشی (مثبت) است اما برای این که (به هر قیمت) دیده و سوی بیگانگان به بازی گرفته شود، این‌بار سعی کرد خود را در دسته تحریمی‌هایی جانمایی کند که به اذعان نشریات اصلاح‌طلب پایگاهی میان مردم ندارند.

پنجم؛ خاتمی و پدرخوانده‌های جبهه اصلاحات سهامدار هشت‌ساله دولتی بودند که رحم اجاره اصلاح‌طلبان خوانده می‌شد و بدترین رکوردها و میراث اقتصادی را برجا گذاشت. طبعاً این میراث منفی (معدل هشت سال رشد اقتصادی نزدیک به صفر، افتخار به نساختن مسکن، کثافتکاری نامیدن پالایشگاه‌سازی، مافیایی خواندن ساخت نیروگاه جدید، تعطیلی کارخانه‌ها و تورم ۶۰درصد) که برطرف کردن آن مجالی دست‌کم نصف عمر دو دولت روحانی را می‌طلبد، در دلزدگی بخشی از مردم مؤثر بوده است. در واقع می‌توان گفت سهامداران آن مدیریت اشرافی غربگرا، به صددرصد ملت ایران خیانت کرده و به زندگی آنها آسیب‌های جدی وارد کرده‌اند و بنابراین، با قایم شدن پشت آمار مشارکت و اقلیت و اکثریت نمی‌توانند آن خیانت‌های برگ را به فراموشی بسپارند.

***

محمدکاظم انبارلویی طی یادداشتی نوشت:

آیت الله موسوی خوئینی ها به نقدهایی که در مورد عملکرد مجمع روحانیون مبارز در انتخابات اخیر بود، پاسخ داد. تا آنجا که بنده در رسانه ها سیر کردم نقدی به حضرات جز همین یادداشت حقیر تحت عنوان "نقدی بر رویکرد مجمع روحانیون مبارز" که در سر مقاله رسالت است، ندیدم. در حقیقت یادداشت ایشان پاسخی غیر مستقیم به نقد حقیر بود. ایشان هم در یادداشت خود هیچ ماخذی ندادند که یادداشت خود را ناظر به چه نقدی نوشته اند.

اما چند نکته در یادداشت ایشان را میتوان در پاسخ تمرکز نمود.

۱. پرسش اول که در نقدی به رویکرد مجمع روحانیون مبارز در انتخابات اخیر مطرح شد این بود؛ چرا مجمع علیرغم تاکیدات امام در وصیت نامه خود مبنی بر شرکت در انتخابات و فتاوی مراجع طی ۴۵ سال گذشته مبنی بر وجوب شرکت در انتخابات، شگفتانه رفتند در صف کمپین نه به انتخابات که منافقین و سلطنت طلبها و تجزیه طلبان و سرویسهای آمریکا و انگلیس و اسرائیل قرار گرفتند.

ایشان در یادداشت خود هیچ پاسخی به این سوال ندادند.

بر حسب خبر جماران نیوز، ایشان آیت الله هستند. پاسخ یک آیت الله با یک فرد سکولار سیاسی باید تفاوت داشته باشد. این پاسخ یا باید مستند به قرآن و روایات و سیره ائمه و پیامبر (ص) یا حداقل مستند به سیره و ممشای امام خمینی (ره) که هنوز مجمع مدعی وفاداری به آن است باشد. در یادداشت آقای خوئینی ها هیچ مستند شرعی و عقلی مبنی بر عدم مشارکت و همراهی با بدخواهان انقلاب وجود ندارد.

۲.در سر مقاله "نقدی به رویکرد مجمع روحانیون" اصلا اشاره ای به کسانی که به هر دلیل در انتخابات شرکت نکردند وجود نداشت. روی سخن فقط با "مجمع" بود. اما ایشان تمرکز یادداشت خود را بردند روی همه کسانی که شرکت نکردند. آن هم به صورت مبالغه آمیز گویی در کشور ما و در کشورهای جهان همیشه مردم ۱۰۰ درصد در انتخابات شرکت می کنند!

آقای خوئینی ها در یادداشت خود آورده است:

_کسانی که پای صندوق رای حاضر نشدند، به انحراف از راه خدا و علمای اسلام و امام خمینی (ره) متهم شده اند. آیا آنها توجه ندارند که با این قبیل سخنان چه خسارتی به ارزشهای معنوی یک ملت وارد می کنند.

_آنها اکثریت مردم را که در انتخاب شرکت نکردند، به همراهی با بدخواهان ملک و ملت و دین متهم می کنند.

_ شایسته است عدم مشارکت را به حساب هوشمندی مردم ایران بگذارند.

_چرا گریبان کسانی را گرفته اند که با اکثریت همراهی کرده اند.

"خود حق بینی" و "خود اکثریت بینی" مجمع روحانیون مبارز، ایشان را به سیاه چاله ای کشانده است که در خوشبینانه ترین داوری، مرجع تقلید سیاسی آنها آقای تاجزاده در داخل و عبدالکریم سروش در خارج شده است. کافیست به یادداشتهای این دو تن رجوع کرد که در توجیه عدم مشارکت و پیوستن به کمپین "نه به انتخابات" چه موهوماتی بافتند!!!

خوئینی ها عدم مشارکت را نشانه هوشمندی دانسته و گله کرده است که چرا گریبان آنها را که با اکثریت همراهی کرده اند، گرفته ایم.

کدام هوش سیاسی همگرایی با آمریکا و ضد انقلاب را در حوزه سیاست ورزی اسلامی توصیه و توجیه می کند؟

شما از کجا می دانستید که مشارکت زیر ۵۰ درصد خواهد بود و با مردم همراهی نکردید؟

شما که اینقدر علم غیب می دانید و از آینده با خبر هستید بگویید آخر و عاقبت کسانی که با آمریکا و دشمنان ملت در این مملکت همگرایی می کنند به کجا خواهد کشید؟ آیا شما می خواهید همان راه را بروید؟!

۳.در این یادداشت سخن از ناکارآمدی در حکمرانی و تاثیر آن در کاهش مشارکت آمده است. در کشوری که بیش از دو سوم زمان حکمرانی دست جریان مجمع روحانیون مبارز بوده است و سهم آنها در ناکارآمدی در حساب جاری سرمایه اجتماعی آنها ثبت است، چگونه به این ادعا تمسک می شود؟

مجمع روحانیون مبارز تمام تخم مرغ های اعتبار سیاسی خود را در سبد برجام در دولت روحانی گذاشت. با اعتماد به آمریکا ننگین ترین قرارداد را امضا کرد. قراردادی که یک مشت وعده نسیه در قبال وعده نقد، خلاصه می شد. برجام تهدیدها و تحریمها را تشدید کرد. مردم متوجه شدند شما آنها را فریب دادید لذا مردم سرمایه اجتماعی خود را از شرکت سهامی احزاب آلوده جبهه مشارکت بیرون کشیدند. حال آقای خوئینی ها مدعی این کاهش سرمایه در جبهه رقیب شده است. این یک مغالطه سیاسی است که هیچ عاقل سیاسی آن را نمی پذیرد.

آقای خوئینی ها می گویند:" آنها باید بدانند که پیروزی سرانجام با اکثریت است." اگر ایشان به این گفته اعتقاد دارند، چرا در سال ۸۸ با آنکه رقیب آنها با ۱۳ میلیون تفاوت رای به عنوان اکثریت به پیروزی رسید، به رسمیت نشناختند و زدند زیر میز و یک آشوب ۸ ماهه را در کشور مدیریت کردند و به نمایندگان جنبش سبز گفتند بروید کنگره آمریکا و اتحادیه اروپا و بگویید تحریم ها را شدت ببخشند!!!

اگر شما اکثریت را به رسمیت می شناسید چرا با این رویکرد خائنانه تا مرز "بغی" و "حرب" پیش رفتید. این رویکرد در جهت تقویت حکمرانی بود یا تضعیف حکمرانی؟!

آقای خوئینی ها که ناکارآمدی حکمرانی را برای یک جناح فاکتور می کند، حاضر نیست کارکرد و عملکرد مجمع را در این ۴۵ سال مرور کند و ببیند چه بر سر آرمانهای امام و انقلاب آورده است و در پاسخ خود به هیچ سخنی از امام استناد نمی کند.

قایم شدن پشت کاهش مشارکت، پنهان کردن خصومتهای تمام ناپذیر آمریکا با ملت در نگاه به مسائل امروز ایران هیچ کمکی به مشروعیت عملکرد آنها در سپهر سیاست ایران نمی کند.

 

 


:: بازدید از این مطلب : 33
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 27 اسفند 1402

«ریچل کوری» یکی از نام‌های لیست بی‌پایان قربانیان رژیم اسرائیل است؛ نام دختر ۲۳ ساله آمریکایی که بعد از گذشت ۲۱ سال هنوز زنده مانده است، کسی که در نوار غزه توسط بولدوزر صهیونیستی که قصد تخریب خانه‌های مردم را داشت، کشته شد.

ریچل یا راشل در «۱۰ آوریل ۱۹۷۹» در یکی از ایالت‌های واشنگتن به نام «المپیا» در یک خانواده ۴ نفر متولد شد. پدر و مادر او یعنی «کریگ» و «سیندی کوری» خانواده‌شان را یک خانواده سطح متوسط می‌دانند.

اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی گاهی در چهارچوب برنامه‌های توسعه صلح و گفت‌وگو، جوانان آمریکایی را برای اردوهای دانشگاهی به فلسطین اشغالی می‌فرستادند. راشل یکی از افرادی بود که در ژانویه ۲۰۰۳ به عنوان یکی از اعضای سازمان «ISM» که سازمانی متشکل از فعالان حامی فلسطین بود، وارد اراضی اشغالی شد و پس از دو روز به شهر «رفح» واقع در جنوب نوار غزه رسید تا سال آخر دانشگاه خود را در آنجا کار کند.

باید اینجا باشید؛ در غزه!

این دختر جوان آمریکایی که به عنوان یک فعال صلح و حقوق بشر و مبارز حقوق فلسطینیان به غزه رفته بود در ایمیل‌های متعددی که برای خانواده‌اش می‌فرستاد، مسائلی که در آنجا شاهد بود را شرح می‌داد و از ناامیدی‌هایش می‌گفت. او در یکی از ایمیل‌های خود نوشته بود: «هیچ مقدار مطالعه، شرکت در کنفرانس، تماشای مستند و شنیدن روایت‌های دهان به دهان نمی‌توانست مرا با واقعیت اینجا آشنا کند، باید اینجا باشید تا تصوری از آنچه در اینجا می‌گذرد، داشته باشید.»

در ایمیل دیگری به مادرش گفته بود: «من شاهد یک نسل کشی مزمن هستم.» همچنین در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۰۳ در مصاحبه با شبکه خبری «میدل ایست» گفت بود: «احساس می‌کنم که شاهد نابودی سیستماتیک توانایی مردم برای بقا هستم. گاهی اوقات هنگام شام خوردن با مردم هستم و حس می‌کنم که انبوهی از تجهیزات نظامی اطراف ماست و قصد نابودی مردمی را دارند که با آن‌ها در حال صرف شام هستم.»

بازخوانی حرف‌های راشل ۲۳ ساله بعد از گذشت ۲۱ سال اعجاب‌انگیز است؛ گویی او همین روزها بعد از طوفان‌الاقصی به غزه سر زده و درباره نسل‌کشی چند خطی نوشته است!

صدایی که زیر بلدوزر ساکت شد

راشل که در طول «انتفاضه الاقصی» قیام بزرگ فلسطینیان در سال ۲۰۰۰ میلادی علیه اسرائیل به عنوان یکی از فعالان این جنبش به غزه رفته بود در طول اقامتش با اعضای جنبش «همبستگی بین‌المللی» که یک سازمان غیردولتی حامی فلسطین بود سر و کار داشت. این دختر از جمله کسانی بود که نمی‌توانست چشم روی آنچه که در منطقه می‌گذرد ببندد و چیزی نگوید.

این عدالت خواهی تا جایی پیش رفت در ۱۶ مارس، زمانی که یک بولدوزر رژیم صهیونیستی قصد تخریب خانه فلسطینیان را داشت، یک تظاهرات مسالمت آمیز راه انداخت تا مقابل آن ایستادگی کند. او با بلندگوی دستی و جلیقه‌ای نارنجی که به تن داشت تلاش کرد مقابل این خودروی سنگین ایستاد تا راننده بلدوزر را از نزدیک شدن به خانه فلسطینی‌ها منع کند. آن قدر ایستاد تا اینکه در نهایت بولدوزر اسرائیلی به سمتش حرکت کرد.

راننده با خونسردی تمام و با تعمدی علنی، او را زیر گرفت و از رویش عبور کرد و راشل کوری ۲۳ ساله در این حمله شهید شد. در همان روز نیز، ۹ فلسطینی از جمله یک دختر ۴ ساله و یک پیرمرد ۹۰ ساله به شهادت رسیدند.

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

 

«کمرم شکست»

«ژوزف اسمیت» یکی از همراهان راشل و شاهد عینی ترور او درباره صحنه قتل می‌گوید: «بدن و صورتش پاره پاره و خونین و پوستش کبود شده بود؛ با صدای ضعیف گفت: «کمرم شکست» و دیگر از او چیزی نشنیدیم. بولدوزری که در فاصله ۳۰ متری ما کار می‌کرد، دست از کار کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بلدوزر قاتل توقف کرد.»

او ادامه می‌دهد: «یک تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. با فریاد از آنها کمک خواستیم، اما آنها کمک نکردند و تنها با بی‌سیم پیام‌هایی رد و بدل کردند و بدون عقب‌نشینی میان دو بولدوزر توقف کردند. مدتی بعد آمبولانس فلسطینی‌ها رسید و او را به بیمارستان النجار بردیم، اما راشل در بیمارستان بر اثرت شدت جراحات درگذشت.»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

عدالتی رنگ‌باخته

مرگ او در بحبوحه دیگر اخبار و شهادت فلسطینی‌ها در سکوت خبری نماند و مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت. مردم فلسطین با گذشت ۲۱ سال از آن اتفاق هنوز هم از این دختر آمریکایی به عنوان «شهید» یاد می‌کنند و هر سال در نزدیکی خانه‌ای که او سعی داشت از آن محافظت کند مراسم‌هایی از جمله یک جام ورزشی برگزار می‌شود تا یاد و خاطره او زنده نگه داشته شود. جام فوتبالی که به یاد راشل در غزه برگزار می‌شود با ۳۲ تیم شرکت کننده، مهم‌ترین رقابت ورزشی در نوار غزه محسوب می‌شود.

علاوه بر این، یک مرکز خدمات اجتماعی به نام «راشل» نیز در رفح تأسیس شد که به زنان، کودکان و نوجوانان فلسطینی مهارت آموزی می‌کند و برخی حمایت‌های روحی و روانی را برای آنها تدارک می‌بیند. با همه اینها تداوم شرایط نسل‌کشی در نوار غزه نشان از آن دارد که خون این دختر جوان و دیگر شهیدان فلسطینی هنوز روی زمین مانده است.

لازم به ذکر است گرچه راشل یک دختر آمریکایی از یک خانواده آمریکایی بود اما ایالات متحده هیچ تلاشی برای مجازات عاملان این پرونده انجام نداد؛ هیچ کس تقاصی برای مرگ او پس نداد، دولت اسرائیل هیچ مسؤولیتی در مورد قتل او در فلسطین عهده نگرفت و علیرغم همه مدارک و شواهد در تحقیقات رسمی دولتی مرگ این دختر «تصادف» و «حادثه» اعلام شد. خانواده کوری هرگز عدالت و قانونی درباره قتل عمد فرزندشان ندیدند.

عدم رسیدگی قانونی و برقراری عدالت باعث شد ماجرای راشل به سوژه‌ای برای تصویرپردازان و کاریکاتوریست‌ها تبدیل شود. آنها با خلق آثار مختلف نشان دادند که این دختر چطور زمانی که از حقوق مظلومان دفاع می‌کرد خود مورد ظلم واقع شد اما دولت کشورش نه تنها به دفاع از برنخاست بلکه با قاتل او همدستی کرد.

 

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

از انتفاضه‌الاقصی تا طوفان‌الاقصی

در بیست و یکمین سالگرد شهادت کوری، از زمان انتفاضه الاقصی تا طوفان الاقصی، فلسطین و غزه شاهد شدت بیشتری از خشونت رژیم صهیونیستی بوده است و نگاه آزادی‌خواهان جهان به این منطقه خیره مانده است. حالا بعد از بازتاب گسترده اخبار فلسطین در ماه‌های اخیر این بار سالگرد شهادت راشل بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. نام راشل نه تنها در میان مردم فلسطین بلکه در جمع حامیان آزادی فلسطین در سراسر جهان جاودانه شده و به یاد مانده است؛ به شکلی که دیروز در سالگرد شهادت این دختر آمریکایی کاربران بسیاری در فضای مجازی این روز را یادآوری کردند و از شجاعت او حرف زدند.

کاربری که به نظر می‌رسد اهل کشور ترکیه باشد، شجاعت راشل پیش مورد تحسین قرار داده و نوشته است: «راشل کوری ۲۱ سال پیش در چنین روزی درگذشت و از سینه خود به عنوان سپری در برابر بولدوزر استفاده کرد که برای تخریب خانه‌های فلسطینی‌ها در رفح آمده بود. وقتی به حاکمان ترسو مسلمانان امروز نگاه می‌کنیم بهتر می‌فهمیم کاری که در آن روز انجام داد چقدر نجیب و شجاع بود!»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

کاربر دیگری به اسم محمت با یادآوری اینکه اگر راشل اکنون زنده بود حتماً نسل کشی در غزه را محکوم می‌کرد، گفت: «امروز سالگرد قتل وحشیانه راشل کوری است. اگر او زنده، بود نسل کشی غزه را محکوم می‌کرد. او تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت تا کشتار رفح را که اسرائیل برای آن آماده می‌کرد، متوقف کند. تو من ما چطور؟ ما چه کار می‌کنیم؟»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

سلمان نیز نوشت: «راشل کوری فعال صلح طلب و شجاع آمریکایی، ۲۱ سال پیش در چنین روزی توسط یک بولدوزر ارتش اسرائیل له شد. او در تلاش بود تا از تخریب خانه یک خانواده فلسطینی در رفح غزه جلوگیری کند. قاتل مجازات نشد.»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

یک کاربر دیگر از فلسطینی آزاد گفت: «امروز بیست و یکمین سالگرد قتل راشل کوری شهروند آمریکایی توسط نیروهای اشغالگر اسرائیل است. زنی شجاع که معنای همبستگی را می‌دانست. روحش در آرامش باشد. فلسطین آزاد خواهد شد.»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

کاربری به نام «الیس» هم از زنده نگه داشتن یاد راشل در «نیویورک» نوشت: «یک تظاهر کننده به نام، آن در شهر نیویورک، امروز کارت‌های یادبودی را به مناسبت سالگرد قتل راشل کوری، فعال صلح آمریکایی توسط اسرائیلی‌ها در بولدوزر در ۱۶ مارس ۲۰۰۳، اهدا کرد.»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

«محمد صادق» یک کاربر ایرانی از شرف و شجاعت دختر آمریکایی اینگونه یاد کرد: «مسلمان نبود، شرقی نبود، مرد نبود، ولی شرف و دردهای جوانمردانه داشت؛ نمی‌توانست بایستد و ظلم را تماشا کند. کیلومترها طی کرد و خودش را از قلب ظلم جهانی در آمریکا به فلسطین رساند تا جلوی تخریب خانه‌های فلسطینی‌ها را بگیرد؛ نبرد تن با بولدوزر، آنها هم از رویش گذشتند.»

دختر آمریکایی زیر بولدوزر اسراییلی

راشل، دو دهه پیش نشان داد حمایت از آزادی فلسطین مسأله‌ای سیاسی یا دینی نیست بلکه به انسانیت و آزادی‌خواهی وابسته است. او ثابت کرد هر انسانی فارغ از نژاد و ملیت و مذهب خود می‌تواند مقابل ظلم ایستادگی کند. حالا در سراسر جهان نام راشل کوری به عنوان یکی از قهرمانان شجاع شناخته می‌شود که در مقابل اسرائیل سکوت نکرد و کوتاه نیامد، حتی به قیمت جانش!


:: بازدید از این مطلب : 26
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 24 اسفند 1402

سلام بر غزه


:: بازدید از این مطلب : 12
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 17 اسفند 1402

انصاری، تحلیلگر در توئیتی درباره اقدامات کشورهای اسلامی درقبال غزه نوشت:

وزیر خارجه ترکیه میگوید غزه در آستانه قحطی قرار دارد، درحالی که کشورش در طول این ۱۵۱ یک روز حتی یک لحظه ارسال کالا برای رژیم صهیونیستی را متوقف نکرده است.

آدم های عجیبی بر کشورهای اسلامی حکومت میکنند.

اردن جرات باز کردن مرز خودش را ندارد، با اسرائیل رفیق است و از آسمان کمک هایی حداقلی فرو میریزد؛ ترکیه بیشترین صادرات به اسرائیل را دارد ولی همزمان جنگ زرگری با اسرائیل راه می اندازد؛ مصر اجازه نمیدهد کشوری به غزه کمکی ارسال کند، و کمکی هم اگر خواست وارد رفح شود حتما باید با نظارت صهاینه باشد که آنها هم اجازه نمیدهند؛ سعودی نیز برای کمک به غزه کنفرانس برگزار میکند و نتیجه ای ندارد، اما راه زمینی برای تنفس اقتصاد رژیم صهیونیستی را به سادگی باز میکند!

***

مهدی بختیاری، فعال رسانه، در اینستاگرام خود با انتشار عکسی دردناک از دو برادر شهید در غزه با اشاره به بی‌عملی جهان عرب در قبال کشتار بیش از بیست و پنج هزار انسان بی‌دفاع در غزه نوشت:

سکوت سران عرب در برابر ۲۵ هزار کشته در غزه ادامه دارد

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 36
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 15 اسفند 1402

ماجرای جفری اپستین، شریک و محرم راز او، ژیزلن مکسول، و جزیره‌ی شیطانی «سنت جیمز کوچک»، بلاشک بزرگ‌ترین رسوایی اجتماعی-انسانی در ایالات متحده در قرن بیست و یکم است.

راز جزیره‌ی «اپستین» در کارتون مشهور پینوکیو +عکس و فیلم

جفری اپستین، ابرسرمایه‌دار یهودی‌تبار که عاملیت او برای موساد طبق گزارش‌های متعدد مستند شده، کسی بود که در طول سالیان بزرگ‌ترین شبکه‌ی قاچاق کودکان از سراسر دنیا به ایالات متحده را ایجاد کرد.

هدف از این قاچاق، بردگی جنسی این کودکان و استفاده از خون و اعضای بدن آن‌های برای مشتریان ثروتمند و نخبه بود. اپستین که دوست، شریک و محرم راز ده‌ها و بلکه صدها نفر از چهره‌های معروف سیاسی، هنری، اقتصادی و حتی «علمی»(از بیل کلینتون، ترامپ، ایهود باراک تا بیل گیتس و اگرا وینفری و حتی فیزیکدان مشهور استیون هاوکینگ) بود، در جزیره‌ی اختصاصی خود معروف به «سنت جیمز کوچک» در اقیانوس آرام، بساط عیاشی‌های شیطانی و جنایتکارانه‌ی مشتریان خود را با کودکان قاچاق شده برقرار می کرد.

بخش عمده‌ی این کودکان یا به خاطر استحصال خون و اعضای بدن خود در همان کودکی و نوجوانی کشته شدند، و بخش دیگری از آن‌ها بعد از سال‌ها بهره‌کشی جنسی و حضور در مناسک شیطانی، تبدیل به عروسک‌های بی‌اختیار این شبکه گردیدند.

راز جزیره‌ی «اپستین» در کارتون مشهور پینوکیو +عکس و فیلم

راز جزیره‌ی «اپستین» در کارتون مشهور پینوکیو +عکس و فیلم

راز جزیره‌ی «اپستین» در کارتون مشهور پینوکیو +عکس و فیلم

بسیاری از پژوهشگران و ژورنالیست‌های خارج از جریان اصلی رسانه‌ها(که از ابتدا تلاش کردند ابعاد مختلف پرونده اپستین را بایکوت و سانسور کنند) بر این عقیده هستند که جفری اپستین تنها یک چهره‌ی جلوی صحنه بود که ظاهرا قربانی شد تا اسرار فساد و جنایات غیرقابل تصور «الیت» حاکم بر آمریکا فاش نشود و پرونده‌ی اپستین و جزیره‌ی شیطانی او، تنها نوک قله‌ی اسرار تاریک و ریشه‌دار این الیت است.

در همین راستا، اخیرا شماری از این پژوهشگران با بازنگری و مرور آثار هنری تولیدشده توسط کمپانی دیزنی بسیاری از کدها و علامات و پیام‌های زیرآستانه‌ای مرتبط با «پدوفیلی»(سواستفاده جنسی از کودکان) را بازکشف کرده‌اند. گفتنی است که گزارش‌های متعددی درباره‌ی والت دیزنی، یک فراماسون پنهان، و ارتباط او با بحث سواستفاه سیستمیک از کودکان وجود دارد.

 

راز جزیره‌ی «اپستین» در کارتون مشهور پینوکیو +عکس و فیلم

در ویدئوی زیر، بخشی از انیمیشن معروف «پینوکیو»، ساخته‌ی ۱۹۴۰ در کمپانی دیزنی را می بینید. روباه مکار و گربه نره پینوکیو را اغفال می کنند و او را به دست یک فرد ظاهرا «صاحب سیرک» می سپارند که کار اصلی او، شکار کودکان اغفال‌شده و تبدیل آنان به کرّه الاغ است.

راز جزیره‌ی «اپستین» در کارتون مشهور پینوکیو +عکس و فیلم

این صاحب سیرک کودکان جادوشده را برای بهره‌کشی و کار اجباری حبس می کند، اما ماهیت اصلی بهره‌کشی او از این کودکان ظاهرا در پس پرده است. در ویدئوی زیر، در مکالمه‌ی میان صاحب سیرک، روباه مکار و گربه نره، حرف‌ها و پیام‌هایی در غالب کد رد و بدل می شود: :«کودکان گول خورده»، «جزیره‌ی خوشی»، «کار غیرقانونی» و...جالب این‌جاست که وقتی صاحب سیرک، درگوشی درباره ماهیت سواستفاده از کودکان زندانی به آن دو می گوید، هر دو یکّه می خورند و از «غیرقانونی» بودن این کار می گویند، اما صاحب سیرک خیال آنان را راحت می کند که هیچ اتفاقی نمی افتد، چرا "هیچ‌کدام از آن پسربچه‌ها از ان جزیره برنخواهند گشت!" حالا وقتی این قطعه از فیلم پینوکیو مربوط به ۸۴ سال پیش را در کنار ماجرای جزیره‌ی اپستین(معروف به جزیره‌ی عیاشی جنسی جمعی) می گذاریم، روشن می شود که این رشته سر دراز دارد و قدمت این تجارت سیاه و شیطانی، دست‌کم در درون محافلی چون هالیوود به دهه‌ها قبل بازمی گردد.

 

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود

 

روز ۱۴ فوریه، طبق آن‌چه که در غرب روز ولنتاین(یا روز عشاق) خوانده می شود، رییس جمهور اسبق ایالات متحده، توئیتی کوتاه و مختصر نوشت که در ترکیب با تصویر به اشتراک گذاشته شده، بسیار رمانتیک از کار درآمد. بیل کلینتون در حالی که عکسی از خود و هیلاری کلینتون(وزیر خارجه دولت باراک اوباما و نامزد دمکرات‌ها در سال ۲۰۱۶) به اشتراک گذاشت، نوشت: ولنتاین من!

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟

بخش عمده‌ای از کاربرانی که به این ژست رمانتیک و «وفادارانه» بیل کلینتون نسبت به همسرش، زیر همین توئیت، واکنش نشان دادند، فضاحت اخلاقی بزرگ دوره ریاست جمهوری او، یعنی ماجرای ارتباطش با یکی از کارمندان کاخ سفید به نام «مونیکا لوینسکی» را به یادش آوردند. اما در این میان، شماری از کاربران هم به مساله ارتباط و دوستی عمیق او با «جفری اپستین» اشاره کردند که از هر لحاظ ماجرای بسیار مهم‌تری از پرونده مونیکا لوینسکی بود.

جفری اپستین، یهودی میلیاردر عیاش و فاسدی بود که جت های شخصی و جزایر اختصاصی اش در طول سالیان میزبان دوستان ذی‌نفوذ او در حوزه سیاست (از روسای جمهور، نخست وزیران، شاهان و شاهزادگان) بود.

جفری اپستین در فرهنگ عمومی آمریکا، نماد پیوند سرمایه با «فساد جنسی» بی‌حد و حصر و بی محدودیت بود. این یهودی مرموز، مرزهای فساد جنسی را در نوردیده بود و بیش از هر چیز به واسطه «پدوفیلیا»، سوء‌استفاده جنسی از دختران کم سن و سال و قاچاق برده جنسی شهرت داشت.

او رفیق صمیمی و محرم راز سیاستمدارانی چون بیل کلینتون و دونالد ترامپ بود تا ثابت کند که امپراتوری شیطان در کشیدن چهره‌های سیاسی ذینفوذ به منجلاب فساد سیاه جنسی، حزب و دسته و جریان نمی‌شناسد.

در ماه آگوست ۲۰۱۹، در حالی که اپستین منتظر محاکمه در سلولی در زندان نیویورک بود، خبر آمد که سلطان «سواستفاده جنسی از کودکان»، خودکشی کرده است. خودکشی او به عنوان «جعبه سیاه» بسیاری از سیاستمداران نظام سلطه، صدها سوال مهم را بی‌پاسخ گذاشت. بسیاری از اهالی رسانه و پژوهشگران، به شدت نسبت به مرگ اپستین، و این که اصولا او مرده یا در یک صحنه‌سازی از معرکه خارج شده، مشکوک هستند.

کتاب جدیدی از دیلان هوارد، روزنامه‌نگار تحقیقاتی و تیمی از همکاران او، بعد از چند سال کار مستمر روی شواهد و مدارک مربوط به اپستین و پرونده‌های قضایی او، بسیاری از جزییات مربوط به این چهره خبیث، خوفناک و رمزآلود را آشکار کرده است. عنوان کتاب «اپستین: مردگان زبان باز نمی کنند» است.

هوارد می گوید:

" اپستین در منطقه کارگری نیویورک رشد کرده بود، ولی خیلی زود به وال استریت(مرکز سرمایه و امور مالی در آمریکا) راه یافت. او از شغلی به شغلی می رفت و مناقشه برپا می کرد. "

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ دیلان هوارد

هوارد در جای دیگری می گوید:

" به نظر نمی رسد که اپستین کار مشخصی در زندگی داشته، ولی سرمایه او بالغ بر ۶۰۰ میلیون دلار بود! "

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ کتاب جنجالی دیلان هوارد که در ان مساله همکاری اپستین با موساد مورد بررسی قرار گرفته است

شماری از املاک به شدت گرانقیمت در فهرست دارایی‌های اپستین قرار دارد که شناخته‌شده‌ترین آن‌ها، چند ملک در داخل نیویورک سیتی، یک قصر در پالم بیچ نیویورک، یک جزیره شخصی در جزایر ویرجین آمریکا در دریای کارائیب، خانه‌ای مجلل در پاریس و یک مزرعه بزرگ در نیو مکزیکو بودند.

اما یک نکته کلیدی در گفته‌های هوارد درباره اپستین وجود دارد:

" هر اتاقی، تاکید می کنم هر اتاقی، در هر ملکی از اپستین، مجهز به دوربین‌های متعدد بود. "

بر اساس شواهد و مدارک مستند پلیس، هر آن‌چه که در چاردیواری اتاق‌های متعلق به اپستین در هر گوشه دنیا روی دوربین ضبط می شد، به صورت تصویر چاپ می شد و ویدیوها هم روی دی وی دی ثبت می گردید.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟

به گفته‌ی آری بن مناشه، اسراییلی متولد ایران، مامور ارشد امنیتی سابق در سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی که در دهه ۱۹۸۰، مشاور امنیتی نخست وزیر اسراییل بود، اپستین قطعا با موساد همکاری می کرد و روش کار او هم، همان روش کلاسیک «دام عسل» بود: جذب افراد سرشناس به تله جنسی و گرفتن فیلم از او و استفاده از این فیلم‌ها برای اخاذی یا وادار ساختن آن افراد معروف به کارهایی مشخص.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ نام او در پرونده «ایران کنترا» یا همان ماجرای مک‌فارلین در دهه ۱۹۸۰ مطرح شد

به اعتقاد آری بن مناشه، عاملیت برای سرویس‌های جاسوسی اسراییل درباره دستیار، شریک و محرم اسرار سالیان اپستین، یعنی «ژیزلَن ماکسول» هم صدق می کند. ماکسول، زن یهودی‌تبار اهل بریتانیا، شریک و همکار جدایی‌ناپذیر اپستین در همه سال‌های سیاهکاری و تبهکاری او بود.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ ژیزلن ماکسول
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ ماکسول و اپستین

به نظر می رسد که حتی نقش ماکسول در پروژه‌های اپستین حتی کلیدی‌تر از خود او بود. او مسوول تامین دختران کم سن و سال برای شبکه فحشای اپستین، از شرق اروپا و مناطق دیگر دنیا بود. پدر ژیزلن ماکسول، یعنی رابرت ماکسوِل، یک غول رسانه‌ای و مطبوعاتی و نماینده پارلمان انگلستان، یک یهودی متعصب و کادر رسمی موساد در ایام جوانی بود. آری بن مناشه در کتاب دیلان هوارد، مدعی شده که او دستیار رابرت ماکسول بوده و مطلع بوده که روبر بود که دخترش و اپستین را به سرویس جاسوسی موساد متصل کرد.  

نکته بسیار قابل‌تامل این که، قبل از مرگ اسرارآمیز رابرت ماکسول در ۱۹۹۱، تقریبا کل سرمایه عظیم او به جفری اپستین انتقال یافت. برخی کارشناسان بر این باورند که افرادی چون رابرت و ژیزلن ماکسول و جفری اپستین، نوعی «معبر مالی» یا در واقع «قلک» برای سرویس‌ اطلاعاتی اسراییل هستند که از طریق آن‌ها هم جذب سرمایه و هم هزینه‌کردهای مشخص در جهت منافع کلان اسراییل و شبکه جهانی یهود صورت می گیرد.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ رابرت ماکسول
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ ژیزلن ماکسول و قاب عکس پدرش

شماری از خبرنگاران و کارشناسان امور امنیتی، معتقدند که اگر مرگ اپستین یک صحنه‌سازی نبوده و او واقعا مرده باشد، بسیار بعید است که به قتل رسیده باشد، بلکه به روش بسیار معممول و سابقه‌دار در موساد، عاملی که به دام افتاده، توسط یک عامل نفوذی با دستور و وسایل لازم برای خودکشی تامین می شود، تا با حذف خود، شبکه را ایمن نگه دارد.

جالب این‌جاست که سعید امامی(عامل اصلی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای) و کاووس سیدامامی(عامل اصلی پرونده جاسوسی محیط زیستی)، هر دو به همین سبک، قبل از دادگاه خود را کشتند تا شبکه بیش از آن آسیب نبینید. حتی پیش از این دو، در همان اوایل انقلاب، یک مهره موساد که به دام تشکیلات اطلاعاتی انقلاب افتاده بود، به نام «گرجی لاوی‌پور» ، به صورتی بسیار حرفه‌ای و «تمیز» خود را کشت.

دست‌کم یک نقطه آشکار و عیان از پیوند عمیق اپستین با سرویس‌های اطلاعاتی و نظامی رژیم اسراییل وجود دارد. او که از دوستان و شرکای قدیمی «ایهود باراک»، نخست‌وزیر و وزیر جنگ اسبق رژیم صهیونیستی بود. [۱]

در سال ۲۰۱۵، روزنامه اسراییلی هاآرتز گزارش داد که اپستین در یک شتاب‌دهنده(استارت‌آپ) اسراییلی به نام «کارباین» (Carbyne)سرمایه‌گذاری کرده که مربوط به سرویس امنیت داخلی رژیم صهیونیستی بوده است. این شرکت که در پیوند با بخش نظامی اسراییل است، و مالکیت آن با سیاستمدار و ژنرال نظامی معروف صهیونیست، ایهود باراک است. مدیرعامل شرکت، امیر الیحای، افسر سابق نیروی ویژه ارتش اسراییل، و دیگر مدیر ارشد شرکت، پینحاس بوخریس، زمانی مدیرکل وزارت جنگ اسراییل و فرمانده واحد سایبری ۸۲۰۰ بوده است.

ایهود باراک آن اندازه با اپستین نزدیک بود که در سفرهایش به آمریکا، معمولا در یکی از آپارتمان‌های اپستین در منهتن نیویورک اقامت می کرد. [۲] البته سوابق همکاری و سرمایه‌گذاری اپستین در بخش تحقیقات امنیتی و دفاعی رژیم اسراییل، قدیمی‌تر است. برای مثال در ۲۰۰۸، او به سرزمین‌های اشغالی سفر کرد با شماری از دانشمندان بخش نظامی اسراییل دیدار و از شماری از پایگاه‌های نظامی این رژیم بازدید کرد. در همین سفر، او این انتخاب را هم بررسی کرد که در سرزمین‌های اشغالی بماند و به آمریکا برنگردد تا بابت پرونده جنایات جنسی‌اش مورد تعقیب قرار نگیرد، اما، بنا بر دلایلی ناروشن، تصمیم به بازگشت به ایالات متحده گرفت.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ ایهود باراک و اپستین، دوست و شرکای تجاری قدیمی

پرنس اندرو، پسر ملکه انگلستان و برادر ولیعهد این کشور، از دوستان و مشتریان پر و پا قرص شبکه جنایات جنسی اپستین-ماکسول بود.

اپستین-ماکسول تیمی از قاچاقچیان انسان را در اختیار داشتند که دخترانی در حدود ۱۲ سال را برای سرویس دادن به دوستان قدرتمند آنان در ملک شخصی‌اش موسوم به «جزیره عیاشی جمعی» (Orgy Island) واقع در جزیره خصوصی ۷۲ هکتاری او به نام «سنت جیمز کوچک» در مجموعه جزایر ویرجین ایالات متحده، انتقال می دادند.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ ترامپ و اپستین

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ ترامپ و ژیزلن ماکسول
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ دیدارهای چندباره بیل گیتس و اپستین علی‌رغم بدنام بودن اپستین

ژیزلن ماکسول در سال ۲۰۱۶، نزد خبرنگار و برنامه‌ساز معروف، ایرا روزن، اعتراف کرد که نوارهای ویدیویی از کلینتون‌ها و ترامپ در اختیار دارند. هیلاری کلینتون و ترامپ نامزدهای ریاست جمهوری در آن سال بودند. ماکسول به این تهیه‌کننده گفته بود که قصد ندارد درباره این فیلم‌ها حرف بزند، چرا که دوست دارد هیلاری کلینتون برنده شود. روزن می خواست با به دست آوردن فیلم‌های ترامپ، به او ضربه بزند. این بدان معنا بود که ویدیوهای مربوط به کلینتون‌ها آن قدر مفتضح بوده، که حتی اگر همزمان ویدیوهای هر دو طرف انتخابات منتشر می شد، به زعم ماسکول، هیلاری ضربه بیشتری می خورد و می باخت! [۳]

 

کلینتون‌ها و اپستین

یکی از دوستان معروف و پرنفوذ اپستین، «ویلیام جفرسون کلینتون» یا همان «بیل کلینتون»، چهل و دومین رییس جمهور ایالات متحده از حزب دموکرات است. طبق گزارش تحقیقاتی «مالیا زیمرمن»، در شبکه خبری فاکس نیوز (۱۳ می ۲۰۱۶)، بیل کلینتون با جت شخصی اپستین که به نام «لولیتا اکسپرس» شناخته می شود، دست کم ۲۶ بار به جزیره شخصی او سفر کرده است (Lolita در فرهنگ امریکایی به دختربچه‌های زیر سن قانونی گفته می‌شود که سوژه لذت جنسی قرار می‌گیرند). به نوشته خانم زیمرمن، کلینتون در دست کم ۵ مورد از این سفرها، حتی تیم امنیتی محافظ خود را هم اصطلاحا «پیچانده» است. یکی از فرم های پروازی که به مقصد جزیره «عیاشی» اپستین پر شده است و در گزارش فاکس نیوز آمده، به وضوح نام بیل کلینتون را هم جز سرنشینان پرواز نشان می دهد.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ بیل کلینتون و جفری اپستین
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ تیتر مقاله سال ۲۰۱۶ برندی زادروزنی، خبرنگار تحقیقاتی: «میلیاردر پدوفیل می تواند دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون را با خود به زیر بکشد»

در اسناد ضبط شده از ملک شخصی اپستین توسط پلیس فدرال، دفترچه تلفنی یافت شد که در آن آدرس ها ایمیل مختلف و ۲۱ شماره تلفن از بیل کلینتون به ثبت رسیده بود.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ راشا تودی: «نام بیل کلینتون، ۲۱ بار در دفترچه تلفن آزارگر جنسی پیدا شده است»
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ نام بیل کلینتوندر فهرست مسافران جت اختصاصی اپستین

در سال ۲۰۱۰، «لارا سیلزبی»، مدیر سابق موسسه «نیولایف چیلدرن رفیوجی» (یک موسسه وابسته به کلیسا که در زلزله هاییتی قرار بود کار انتقال بخشی از کودکان یتیم شده در زلزله وحشتناک این کشور را به خانواده های مناسب در آمریکا انتقال دهند)، به واسطه نقش او در ربودن و قاچاق شماری از این کودکان از یتیم خانه‌ای در «پورتو پرنس» (مرکز هاییتی) به داخل آمریکا و فروختن آن‌ها به مشتریان ثروتمند، دستگیر شد.

اما نکته بسیار مهم این بود که این بار هم یک سیاستمدار پرنفوذ آشنا به پرونده سیلزبی ورود کرد و با استفاده از قدرت خود موجب شد که هم جرم این زن از «مشارکت در قاچاق انسان» به «نادیده گرفتن قانون در مسافرت به امریکا» تغییر یابد و میزان محکومیت او هم تنها سه روز بعد از ورود این سیاستمدار آمریکایی به هاییتی برای رایزنی با مقامات هاییتی، به طرز چشمگیر کاهش یافت. آن سیاستمدار که بود: بیل کلینتون!

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ «فوری: بنیاد کلینتون با متهم قاچاق کودکان، لارا سیلزبی، مرتبط است- سکوت رسانه‌ها»
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ «نگاهی به حلقه قاچاق کودکان که به بنیاد کلینتون وابسته است»

به همان میزان، دونالد ترامپ هم رفیق چندین ساله و بسیار نزدیک اپستین بوده و کاملا در جریان «پدوفیل» بودن دوست خود قرار داشت و در چند نوبت به این گرایش اشاره کرده بود. البته تقریبا کسی در آمریکا تردیدی ندارد که فرد مفسد فی‌لارض و شهوت‌ران مریضی چون ترامپ، قطعا تجربیات مشترک زیادی با اپستین در پارتی‌های حیوانی او داشته است.

دیوید بویس، وکیلی که نمایندگی شماری از قربانیان شبکه سوء اسفتاده جنسی اپستین را بر عهده دارد، مدعی است علاوه بر ترامپ و کلینتون، افراد قدرتمند دیگری چون پرنس اندرو، پسر ملکه انگلستان، هم ویدیوهای زیادی در آرشیو اپستین داشته‌اند. به گفته بویس، بیشتر این فیلم‌ها در سیستم‌های دوربین مداربسته قصر اپستین در پالم بیچ نیویورک ضبط شده است.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ جفری اپستین و شاهزاده اندرو
نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ عمارت اپستین در پالم بیچ نیویورک سیتی

 

گنداب فرهنگ فرانسوی/ کابوسی به نام «آزار جنسی محارم»

همزمان با آشکار شدن ابعاد جدیدی از پرونده‌ی اپستین و دوستان گردن‌کلفت او در ماجرای بهره‌کشی جنسی از کودکان، مساله‌ی دیگری که در هفته‌های اخیر، به عنوان شاخصی از انحطاط عجیب فرهنگ اومانیستی مدرن از منظر اخلاق، فضای رسانه‌ای بین‌المللی را تکان داد، بحث قانونی شدن «ازدواج محارم» در فرانسه بود. طبق برخی آمارهای جدید جامعه‌شناختی که از فرانسه(به عنوان گهواره تمدن اومانیستی و ضددینی مدرن از مبدا انقلاب فرانسه در ۱۷۸۷) منتشر می شود، وضعیت سوء استفاده جنسی از محارم(به ویژه کودکان) در این کشور به وضعیت قرمز رسیده است.

واقعیت این است که در فرانسه به نظر می رسید که جنبش زنان علیه آزار جنسی یا «Me Too» نتوانسته تکانه و آشوبی در فضای عمومی به پا کند. اما حالا این موج جدید علیه «رابطه جنسی با محارم خردسال و علیه سوء‌استفاده جنسی از کودکان»، فرانسه را از بالا تا پایین به تأمل اخلاقی و نگرانی واداشته. نکته اینجا است که در فرانسه این فرهنگ (برقراری رابطه جنسی با کودکان) از سوی الیت فرهنگی-روشنفکری جامعه (عموما مردانه) نه تنها حمایت که «نظریه‌پردازی» هم می شده است. چه بدون مفهوم و بدون چارچوب  تئوریک، نمی‌توان دست به عمل یازید. دهه ها است که «فراخ اندیشی»، گشوده بودن به روی فکرهای نو، تجارب نو و درنوردیدن همه تابوهای اجتماعی و سنتی از جمله مورد برقراری روابط جنسی با کودکان (البته به صورت داوطلبانه) از سوی چهره‌های شاخص فرهنگی و الیت روشنفکری فرانسه مورد تأکید قرار گرفته است. در واقع گنداب عفونت‌بار کنونی در فرانسه، محصول دهه‌ها سیطره جریان لائیک، ضداخلاق و ضد دین «روشنفکری فرانسوی» بر افکار عمومی این کشور است.

به عنوان یک نمونه، هشتاد تن از معروف‌ترین چهره‌های فرهنگی و روشنفکری این کشور در ۲۳ ماه مه ۱۹۷۷ نامه ی سرگشاده ای خطاب به پارلمان فرانسه منتشر کردند که در آن خواست جرم زدایی از روابط آزاد و خودخواسته بین بزرگسالان و کودکان طرح شده بود. در این نامه آمده بود:

"تبدیل پدوفیلیا (میل به آمیزش جنسی با کودکان) به یک تابو، مصادره ی تحمل ناپذیر هستی و معنای زیست انسانی است. حیف است که کودکان به سبب نقش هایی که جامعه برای آن‌ها تدوین و تببین کرده نتوانند از تجارب جنسی آزاد با بزرگسالان برخوردار شوند!! "

نام بعضی از مطرح ترین ستاره-فیلسوفان درج شده در زیر این نامه که در روزنامه لوموند منتشر شد، از این قرار است: میشل فوکو، ژان پل سارتر، ژاک دریدا، لویی آلتوسر، رولان بارت، سیمون دوبوار، ژیل دلوز، ژاک رانسیر و فرانسیس لیوتار...

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ متن نامه «روشنفکران» معروف فرانسوی در ۱۹۷۷ در اعتراض به قوانین قضایی فرانسه در جرم‌انگاری رابطه با کودکان

با کمال تاسف، این نام‌ها، سال‌هاست که در فضای آکادمیک علوم انسانی و نشریات مربوط به این حوزه در کشور ما، سلطنت می کنند و هر اباطیلی که از ذهن این‌ها تراوش کرده، به عنوان تازه‌ترین و مهم‌ترین نظریات، چونان «وحی منزل»، تدریس و تقدیس شده است.

آن‌چه که به عنوان محصول سیطره «اومانیسم»، تقابل با ادیان ابراهیمی و اخلاقیات ریشه‌دار تحت نام فرهنگ «لیبرتارین» در فرهنگ غربی به طور عام و در فرانسه به طور خاص، حاکم شده، به مرور همه محدوده‌ها ومرزهای اخلاقی را در نوردیده و اکنون به سنگر خانواده رسیده و به رواج بهره‌کشی جنسی از فرزندان دامن زده است!

سنگ بنای انحراف عمیقی که «زیگموند فروید»   و «آلفرد کینزی» به عنوان مبانی تئوریک «انقلاب جنسی» پایه گذاشتند، امروز ماهیت خود را بیش از بیش به نمایش می گذارد و به دنبال قانونی کردن هر نوع قبح‌شکنی و قبح‌زدایی در روابط انسانی است.

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟

نماد بهره‌کشی جنسی از کودکان، جاسوس موساد بود/ شبکه جهانی صهیونیسم چگونه سیاستمداران آمریکایی را گروگان گرفته است؟ زیگموند فروید(بالا) و آلفرد کینزی(پایین)، پدران «انقلاب جنسی»

شبکه جهانی صهیونیسم، در ماموریت جهانی خود برای به فساد و تباهی کشاندن عموم بشریت و زمینه‌سازی برای پیروزی شیطان، دیگر لعاب و لفاف تعارفات و رودربایستی‌ها را کنار گذاشته و به اخرین سنگرهای اخلاقی(که ضامن بقای تمدن بشری است) حمله برده است.

رهبر فرزانه انقلاب، حدودا ۴ سال قبل، در نخستین اجلاسیه‌ پنجمین دوره‌ مجلس خبرگان رهبری(۸ خرداد ۹۵) در بحث مسائل اخلاقی دنیای مدرن پیشگویی‌ای صورت دادند که امروز شاهد عینیت یافتن آن در دنیای غرب هستیم:

"یک عده‌ای خیال می‌کردند -در سالهای قبل- در غرب که آزادی زن‌ و مرد و ارتباط زن‌ و مرد هست، هوس‌ها کمتر است و انگیزه‌ها کمتر است؛ اینجایی که محدودیت هست، الاِنسانُ حَریصٌ عَلی ما مُنِع! حالا معلوم شد که نخیر بعکس است؛ آنجا که آزادی هست، آنجا که هیچ‌گونه حدومرزی برای ارتباط زن‌ومرد وجود ندارد، روزبه‌روز شهوات جنسی در آنها قوی‌تر، فعال‌تر، خشونت‌آمیزتر، مهاجم‌تر دارد بُروز و ظهور پیدا می‌کند. و در این حد هم متوقف نخواهد ماند؛ در آینده‌ای که ما نمی‌دانیم کِی خواهد بود، بحث به ازدواج محارم خواهد رسید! بحث به کارهای حساس‌تر خواهد رسید؛ یعنی دنیای فساد اخلاقی به این سمت دارد می‌رود؛ اینها بحث مسائل اخلاقی‌اش بود. "

 

 پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک

سهیل صفاری؛ اخیرا حساب رسمی کمپانی والت دیزنی (بزرگ‌ترین کمپانی سرگرمی‌سازی برای کودکان) با عنوان «دیزنی پلاس»، پستی عجیب با تصویری از سریال «Wayward Pines» منتشر کرده که در بین کاربران آمریکایی شبکه‌های اجتماعی جنجالی شد.

ترجمه این پست به شرح زیر است:

 

"ستاره چیزهای بیشتری برای شما می آورد. با محتوای سرگرمی بزرگ‌تر، گستاخانه‌تر و شجاعانه‌تر چیزهای بسیار بیشتری برای پخش در دیزنی هست. "

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

متن این پست، در ترکیب با تصویر ضمیمه است که معنای بسیار تاریک و مبهمی به خود می گیرد: تصویر دست تیره و ترسناک و بزرگ یک هیولا با ناخن‌های تیز و زشت که دست لطیف، کوچک و سفید یک کودک خردسال آن را گرفته است.

شرکت والت دیزنی، یکی از غول‌های اصلی دنیا در عرصه سرگرمی (به ویژه برای کودکان)، یکی از بازوهای اصلی جریان گلوبالیست است که به دنبال برقراری «نظم نوین جهانی» هستند. دیزنی در پروژه‌های اصلی این جریان، از قبیل ترنس-هیومانیسم (ترکیب ارگانیسم با ربات و سلطه‌ی هوش مصنوعی بر زندگی بشر)، سیستم‌های واقعیت مجازی (از جمله متاورس)، جنسیت‌زدایی از بشر و ترویج و گسترش هویت‌های جنسی جدید، اجرای سند توسعه پایدار (معروف به ۲۰۳۰)، حاکم کردن هویت دیجیتال و سیستم اعتبارسنجی اجتماعی، حذف پول نقد و کسب و کارهای سنتی و تبدیل هر چه بیشتر هویت اجتماعی به کدهای دیچیتال، عادی‌سازی آمیزش گونه انسان با گونه‌های غیرانسانی و... همواره عضو مهمی از جریان ادراک‌سازی و القاء بوده و هست. اما حمله به دنیای معصومانه‌ی کودکان و ترویج اخلاقیات انحرافی، نابودی بنیان خانواده و عادی‌سازی و حتی «دوستانه» نشان دادن موجودات شریر و اهریمنی، بلاتردید نشان از ریشه‌های شیطانی و سیاه این شرکت دارد.

 

نام والت دیزنی، از ابتدای فعالیت و شهرت‌یافتنش با داستان‌هایی درباره‌ی علاقه‌ی او به علوم غریبه، جادو و محافل سرّی تاریک پیوند خورده است. اما این‌ها فقط شایعات و گمانه‌زنی نیست. گزارش‌هایی درباره‌ی عضویت او در رده‌ی بالای فرقه‌ی ماسونی «رُزی کروسیس» (تصلیب گلگون) و عضویتش در لژماسونی «دوموله» وجود دارد. به علاوه، قرائن و اماراتی روشن در محصولات خود دیزنی وجود دارد که نشان‌گر یک وجه پنهان و سیاه در پس پرده‌ی این نام معروف است.  بی‌جهت نیست که کارتون‌ها و انیمیشن‌های این کمپانی به طرزی عجیب و وسواس‌گون با تصاویری زیرپوستی و اصطلاحا سابلیمینال از نمادهای مشهوری چون «هرم»، «تک‌چشم»، «جغد» و امثال این‌ها نشان‌گذاری شده است.

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر دیزنی در لباس فرم لژ ماسونی دوموله

 

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

در مستندی به نام «زندگی مخفی والت دیزنی»، قطعه‌ای(مربوط به 1940) از خود والت را می بینیم که برای طراحی میکی ماوس، ابتدا یک «پنتاگرام» رسم می کند! پنتاگرام یا ستاره پنج‌پر باز از معروف‌ترین نمادهای شیطان‌پرستی و از مشخصات بافومت است.

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

والت دیزنی در سال 1940، برای معروف و محبوب کردن شخصیت اصلی این کمپانی، یعنی «میکی ماوس»، یک پروژه‌ی انیمیشن در هفت قسمت با عنوان «فانتازیا» تولید کرد که شاید معروف‌ترین آن «دستیار جادوگر» است. قسمت هفتم این مجموعه کارتون که از قضاء، بسیار فضای سنگین، پر از نماد و با موسیقی کلاسیک به شدت نخبه‌گرا دارند، «شبی روی کوهستان بی آب و علف» (A night on the bald mountain/Ave Maria) نام دارد که برگرفته از اپرای ساخته‌شده توسط آهنگساز مشهور روس، «مودست موسورگسکی» به همین نام است.

 تم داستانی این اپرا،  مراسمی به نام «سبث جادوگران» است که در کلیسای مسیحی(هم شاخه کاتولیک و هم ارتدوکس شرقی) با ربط دادن آن به یحیای قدیس، آن را به عنوان «عید یحیای قدیس» بازنام‌گذاری کردند که در ماه ژوئن و در زمان انقلاب تابستانی(کوتاه‌ترین شب سال) صورت می گیرد. طبق اساطیر نژاد اسلاو، در این شب، مخصوص ظهور اهریمنی به نام «چورت» (Tchort) است که همه هیولاها، دیوها و موجودات شریر تحت فرمان خود را برای انجام مناسکی شیطانی به بالای کوه «طاس» (بی آب و علف) فرامی خواند.

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر چورت

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

اما بسیار قابل‌تامل است که فردی به نام «آنتون سزاندور لاوی»، موسس آیین شیطان‌پرستی مدرن و کلیسای شیطان در آمریکا، کتابی به نام «مناسک شیطانی» دارد که در واقع دستورالعمل انجام مناسک و نیایش‌های شیطانی برای پیروان اوست.

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر آنتون سزاندور لاوی

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

 

 فصلی از این کتاب «شبی در کوه بی‌ آب و علف-ادای احترام به چورت» نام دارد. چورت در اسطوره‌های شرق اروپا و نزاد اسلاو، یک اهریمن بسیار معروف است و بسیاری از محققان، او را تجسم دیگری از ابلیس در فرهنگ مسیحی می دانند.

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

 

سزاندور لاوی در این بخش، ضمن تشریح جزییات آیین فراخوانی و استمداد از اهریمن «چورت»، والت دیزنی را راهنمای خوبی برای تنظیم صحنه‌ی انجام این آیین شیطانی معرفی می کند!

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر

ظاهرا از کمپانی که مدیرعامل سابق آن، مایکل لَنی، به جرم پدوفیلی و ارتباط جنسی با افراد کم‌سن به زندان افتاده، مدیر سابق بخش موسیقی آن، جون هیلی، گرداننده‌ی یک شبکه‌ سوءاستفاده جنسی از کودکان بوده و مدیرعامل کنونی آن، سوزان آرنولد، یک سوپرفمینیست و هم‌جنسباز علنی است، انتظار دیگری جز تلاش برای پیوند زدن دنیای معصومانه کودکان با دنیای سیاه شر نمی توان داشت.

پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر محکومیت مایکل لَنی، مدیرعامل سابق دیزنی
پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر بازداشت جون هیلی
پشت‌پرده پیام شوم والت دیزنی در فیسبوک +تصاویر سوزان آرنولد، منحرف جنسی و مدیرعامل جدید دیزنی!

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 12 اسفند 1402
 
اکنون که به دوره پساانتخابات وارد می‌شویم، بحث از ارتقای امر سیاسی و فعال کردن رای مردم، موضوع مهمی است که باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد. چگونه می‌توان رای مردم را در سطح سیاسی فعال کرد و از امتداد آن سخن به میان آورد؟ بحث از پرسش مذکور و ابعاد آن مساله‌ای است که «وطن امروز» در قالب پرونده «ارتقای امر سیاسی» آن را به گفت‌وگو با نخبگان گذاشته است. در همین راستا در نخستین گفت‌وگو، به بحث و تبادل نظر با دکتر داوود مهدوی‌زادگان، استاد اندیشه سیاسی و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پرداخته‌ایم.
***
* یکی از اشکال‌هایی که به بحث کنشگری سیاسی در کشور ما وارد می‌شود، ماهیت توده‌وارگی آن است. در این طرح چنین گفته می‌شود که ما در چند دهه گذشته همه ساختار‌های واسط و تنظیم‌گر کنش مردمی همچون صنوف، احزاب، رسانه‌های مستقل و... را از میان برده‌ایم، لذا حاکمیت به نحو مستقیم با توده بی‌سر و شکل مردمی مواجه است؛ شما این مساله را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
مساله‌ای را که به آن پرداختید، بحث بسیار مهم و خوبی است. نمی‌خواهم به صورت تخصصی وارد بحث امر سیاسی که فیلسوفان سیاسی طرح می‌کنند شوم، لذا به معنای عام، امر سیاسی را به کار می‌گیرم تا گفت‌وگو پیش برود. سیاست را اگر به معنی عام آن تعریف کنید، به باور من هر نوع کنشی که در ساحت جامعه رخ می‌دهد و به نحوی با مفاهیمی چون قدرت، خدمت، کارگزاری، اداره و... ارتباط داشته باشد، می‌توانیم بگوییم با امر سیاسی مواجه هستیم. یعنی امر سیاسی نمی‌تواند اختصاص به کنش خاصی داشته باشد. برای مثال نمی‌توانیم آن را تنها منحصر به کنشگری حاکمیت یا احزاب بدانیم و بگوییم باقی کنش‌ها «امر سیاسی» نیست. بنابراین غیر از کنش‌های حزبی و حاکمیتی، هر کنشی در سطح جامعه با آن تعریفی که عرض کردم انجام شود، شأنی سیاسی یافته و کنش سیاسی به حساب می‌آید. بر همین اساس اگر بخواهیم پیش برویم، باید مقداری در نسبت‌هایی که به کنش‌های سیاسی می‌دهیم، دقت بیشتری انجام شود. برای مثال همین مفهوم توده‌ای بودن که به کنش مردمی نسبت داده می‌شود، با توجه به معنایی که از کنش سیاسی کردیم زیر سوال می‌رود. یعنی اینکه بگوییم اگر کنش ما کار حزبی باشد، توده‌ای نیست و اگر کار مردمی باشد، توده‌وار می‌شود. خب! این غلط است. مراد از توده‌وار نیز یک کار هیجانی و بدون پشتوانه عقلانی است. با این تعریف از توده‌وارگی من درست نمی‌دانم بگوییم کار حزبی کنش سیاسی است و کار مردمی توده‌وار است. کنش مردمی هم دارای تشکلی است، عقلانیتی داشته و فاقد سازمان نیست، حالا این را در ادامه توضیح می‌دهم اما خلاصه آنکه اگر آن تعریف عام ابتدایی را اخذ کنیم، باید این تقسیم‌بندی‌های دوگانه را کنار بگذاریم. وقتی هر کنشی را به این معنا بتوانیم کنش سیاسی بدانیم، باید صورت‌بندی جدیدی را از امر سیاسی ارائه دهیم. چه بسی نسبت‌ها در این توضیح ما جابه‌جا شود. یعنی حتی شاید بتوان حرکت‌های حزبی را متهم به توده‌وارگی کرد و حرکت‌های مردمی را عقلانی و با سامان‌دهی بدانید. الان احزاب فاشیستی را شما چگونه تفسیر می‌کنید؟ آیا کنش‌های پیروان آن احزاب توده‌وار نیست؟ عمل اینها توده‌وار است. چه میزان از پیروان احزاب مبتنی بر عقلانیت عمل می‌کنند؟ آن شدت تابعیت و اطاعت که در حزب وجود دارد، در کنش جمعی غیرحزبی مردم از اساس وجود ندارد. مضاف بر این مساله اگر شما کنش‌های جمعی مردمی را که دارای پشتوانه فرهنگی، دارای عقلانیت و سابقه بوده لحاظ کنید، آن را به سختی می‌توان به توده‌وارگی متهم کرد. ملت ایران در 200 سال اخیر، همواره در کنشگری سیاسی بوده‌اند، شما نمی‌توانید 200 سال فعالیت سیاسی آنها را متهم به توده‌وارگی کنید و برای مثال بگویید احزاب غیرریشه‌دار کنش سیاسی ناب داشته‌اند. در همین اغتشاشات سال گذشته، آیا اینها کنش‌های هیجانی و توده‌ای نبود؟ خیلی سریع این اغتشاشات به خشونت هم تبدیل شد و کمک کرد به از هم‌ پاشیدگی جامعه. خب! ملت ایران با حرکت مذکور همراهی نکرد، خیلی هم سعی شد تا مردم را بسیج کنند اما مردم در این حرکت مشارکت نکردند. با این حال مردم در همان سال حضور گسترده‌ای در ۲۲ بهمن داشتند. این چه معنایی دارد؟ این به باور من یعنی ملت ایران دارای عقلانیت و شعور سیاسی بالایی هستند. اینها قدرت تشخیص دارند. مضافا کنش آنها نشان می‌دهد از یک رهبری هم تبعیت می‌کنند، لذا حرکت آنها دارای اصولی است.
* اشکالی که وجود دارد آن است که مثال شما پیرامون اغتشاشات اخیر تایید‌کننده سخن آنان است. برای مثال جامعه شناسان پس از این اغتشاشات عموما معتقد بودند باید نهاد واسط باشد تا خواست مردم را به حاکمیت منتقل کند. نهاد‌هایی مانند رسانه، صنوف، احزاب و... کارکرد این واسط را دارند که از خشونت جلوگیری می‌کند.
بحث را به نقطه خوبی رساندید. اساسا جامعه توده‌وار پدیده‌ای مدرن است. یعنی ما در گذشته چنین موضوعی را نداشته‌ایم. این توده‌وارگی را باید در سنت مدرن مطالعه کنید. ریشه و دلایل آن در مدرنیته است، لذا اگر بخواهیم به یک جامعه دینی و غیرمدرن نسبت دهیم، این نسبت توضیح‌دهنده نیست. پیش از انقلاب جامعه دینی سامان‌دهی خود را داشته است. در قالب مرجعیت، اجتهاد و  آثاری نظیر توضیح‌المسائل، مفاتیح‌الجنان و... کنش‌ها و مناسک خود را بخوبی سامان می‌داده است، لذا فقه و شریعت جامعه دینی را سامان می‌داده است. اگر هم انقلاب شد با تکیه بر همین سامان‌دهی و پشتوانه رخ داد، لذا هیچ نوع نسبت توده‌وارگی به انقلاب ما متصل نمی‌شود اما شما همین نسبت توده‌وارگی را می‌توانید به جامعه مدرن بدهید. یعنی جامعه ما به هر میزان که مدرن‌تر می‌شود، توده‌وارگی ما شدت بیشتری به خود می‌گیرد. شکل‌گیری آن نیز به واسطه عملکرد نخبگان است. همین نخبگان دگراندیش یا غرب‌اندیش هستند که جامعه ما را به سمت توده‌ای شدن سوق می‌دهند. می‌دانم این ادعا بزرگ است اما توضیح آن را عرض خواهم کرد. اغتشاشات سال ۱۴۰۱ را نگاه کنید. این اغتشاشات شاهد مثال نیست، بلکه یک سوژه خوب پژوهشی است. همین افراد جامعه‌شناس که انقلاب را به نفی نهاد‌های واسط و توده‌ای کردن جامعه متهم می‌کنند، اینها در اغتشاشات ۱۴۰۱ چه عملکردی از خود نشان دادند؟ جز این است که سکوت کردند؟ کدامیک از آنان معترضان خشونت‌طلب را به نافرمانی مدنی متمایل ساخت؟ مگر نافرمانی مدنی کنش مطلوب آنان نیست؟ کنشی که اتفاقا به باور خودشان توده‌ای نیز نیست. علاوه بر سکوت، برخی از آنان حتی تحریک می‌کردند، تئوریزه می‌کردند خشونت را. اگر نخبگان دگراندیش آنچنان همراهی نمی‌کردند آتش آنقدر شعله‌ور می‌شد؟ دانشگاه‌ها آنقدر ملتهب می‌شد؟ ما فراموش نکرده‌ایم اینها را. هیچ‌گاه نیز در طول این اتفاقات مردم را به نافرمانی مدنی دعوت نکردند. می‌خواهم عرض کنم اتفاقا اینها در آن زمانی که طرفدار‌های آنان در رخوت هستند و خودشان قدرت ندارند، پرچم نافرمانی مدنی را بالا برده و انقلاب را به توده‌ای بودن متهم می‌کنند اما هنگامی که احساس می‌کنند روزنه‌ای باز شده که می‌توان به واسطه آن اعمال قدرت کرده و به حاکمیت فشار بیاورند، همه این بحث‌ها را کنار می‌گذارند. الان شما آرش نراقی را ببینید. مقاله‌ای در مشروعیت خشونت دارد. یا حبیب‌الله پیمان در فتنه ۸۸ خشونت‌طلبی را توجیه‌ می‌کرد. با مشاهده اغتشاش‌ها ادبیات به یک‌باره تغییر کرد. پشتوانه اساسی حرکت همین نخبگان توده‌وار عمل کردن طرفداران است.
* ریشه این شیوه از کنشگری جریان روشنفکری را در چه می‌دانید؟
ریشه اینها در اشرافی‌گری در تفکر است. اینها یک اشرافی‌گری تئوریک در ذهن خود دارند که می‌گویند فکر از ما، عمل از مردم. ما به جای مردم فکر می‌کنیم، لذا معتقد‌ند ما سرمشق را می‌نویسیم و مردم باید انجام دهند. 
حالا اگر جامعه‌ای بخواهد از اینها سوال کند، خود فکر کند و عمل کند، سریع با انواع برچسب‌ها از جمله همین توده‌وارگی آن را مورد اتهام قرار می‌دهند. جریان مذکور با استفاده از دستگاه تبلیغاتی که دارند، سوءاستفاده کرده و جامعه‌ای را که می‌خواهد مقداری عقلانی فکر کند پس می‌زند. برای نمونه مگر همین آقای حجاریان نبود که شعار فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا را طرح کرد؟ این شعار چه معنایی می‌دهد؟ این شعار یعنی قائل شدن به توده‌وارگی. در ایام دوم خرداد، پس از پیروزی، آقای خاتمی در مصاحبه خود با مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ۲ ماه پس از پیروزی این مساله را طرح کرد که ما مطالبات مردم را بالا بردیم، به همین دلیل هم پیروز شده و رای آوردیم. حالا این مطالبات به دولت فشار می‌آورد. حالا چگونه برای دولت ضربه‌گیر درست کنیم؟ پیشنهاد حجاریان این بود که باید 2 حوضچه را درست کنیم تا مردم را داخل این حوضچه‌ها انداخته و آنان را کنترل کنیم. این 2 حوضچه اما چیست؟ یکی حوضچه جامعه مدنی است و دیگر حوضچه احزاب سیاسی. مردم را باید با جامعه مدنی و حزب سرگرم کرد. باید اینها را واسطه کرد تا ضربه‌گیر دولت ما شوند. یعنی اینها ابزاری به مفاهیم مذکور نگاه می‌کنند. حالا اگر دولت متعلق به آنها نبود، تفسیر‌ها عوض می‌شد. خلاصه آنکه می‌خواهم بگویم این جماعت برای رسیدن به قدرت جامعه را توده‌وار می‌کنند، دنبال تهی کردن جامعه از عقلانیت هستند، می‌خواهند جامعه تابع و مطیع باشد، دستورات باید از نهاد‌های واسط تزریق شود. پس از رسیدن به قدرت توده‌وارگی برای آنها ضرر می‌شود، لذا از حزب و جامعه مدنی سخن می‌گویند تا اراده مردم را مهار کنند.
گذشته از اشرافیت در تفکر، مساله دومی که جامعه توده وار را پدید می‌آورد، نگاه ابزاری به جامعه است. نگاه‌های ابزاری باعث توده‌وارگی جامعه می‌شود و این اندیشمندان سیاسی مدرن اساسا نگاه‌شان به مردم نگاه ابزاری است. شما این را از خود هابز تا امروز می‌توانید دنبال کنید. در جامعه ایرانی ما نیز که نگاه ابزاری در میان روشنفکران بیداد می‌کند. اساسا جاده میان مردم و این جریان‌ها یک‌طرفه است. حالا شما در غرب می‌روید باز ملاحظه مردم بیشتر است، نمی‌گویند مردم ولی‌نعمت ما هستند اما به هر صورت قرارداد اجتماعی بسته شده و یک توسعه و آبادانی آورده می‌شود. جریان غرب‌گرا همین را هم به بار نمی‌آورند و جاده را کاملا یک طرفه می‌بینند. مردم تنها ابزار رسیدن ما به قدرت هستند، پس از رسیدن به قدرت نیز خدمت به مردم مهم نیست.
* در میانه سخن بحثی کردید که جامعه دینی ساختارمندی خاص خود را دارد؛ پرسش این است که آیا این ساختارمندی که بیان کردید امروز در جامعه ایران معاصر ایران کار می‌کند؟
مسلما کار می‌کند؛ اتفاقا خوب هم کار می‌کند و به همین دلیل است که این نخبگان جریان تجدد جامعه عقلانی و متدین را متهم به توده‌وارگی می‌کنند. اینها با اینگونه اتهامات می‌خواهند جامعه را پس بزنند. در تعبیری که من کردم اساسا در کنش سیاسی و امر سیاسی، جامعه به عنوان یک کنشگر اصلی هیچ نقشی ندارد. چالشی که اکنون همین غربگرا‌ها با جامعه انقلابی و دینی دارند، بر سر حضور کنشگری مستقل سیاسی مردم است. ناراحتی اینها از این است که مردم از اینها تبعیت نمی‌کنند. به عبارتی مرجعیت سیاسی مردم جای دیگر است. بحث‌های پیرامون انتخابات که اکنون مطرح است و دعوت به عدم مشارکت می‌کنند، ظاهر قضیه این است که می‌گویند حکومت دنبال کسب مشروعیت است. اصل قضیه این است که اینها به دنبال خارج کردن مردم از صحنه سیاست هستند. کنشگری سیاسی را می‌خواهند از مردم بگیرند. فقط وقتی که ما گفتیم بیایند و وارد سیاست شوند باید بیایند.
اینها تناقضات جریان مذکور است. غربگراها می‌گویند جریان انقلاب به دنبال آن است که مردم مشارکت حداقلی داشته باشند تا خودشان رای بیاورند. پس در این صورت قاعده این است که شما مردم را به مشارکت حداکثری دعوت کنید، اما امروز اینها به دنبال مشارکت حداقلی هستند. اکنون شما به خیال خودتان با موافقان حاکمیت چه فرقی دارید؟ شما قاعدتا باید مردم را دعوت کنید اما ناخواسته تأییدگر همین جریان‌های انقلابی برای مثال می‌شوید. اینها تناقضات 
اینهاست.
رهبر معظم انقلاب طی روزهایی که گذشت فرمودند مشارکت حداقلی کشور را یا به سمت دیکتاتوری سوق می‌دهد یا هرج و مرج. این استدلال عقلی محکمی بود که اینها را به انفعال واداشت. دگراندیشان اگر ضد دیکتاتوری هستند چرا دعوت به مشارکت نمی‌کنند؟ اگر می‌خواهند هرج و مرج نباشد، چرا دعوت به انتخابات نمی‌کنند؟ اینها همگی تناقضات روشنفکران ما است.
خلاصه! جامعه انقلابی و دینی ما از یک عقلانیت مستحکم برخوردار است که روشنفکران را آزار می‌دهد. این عقلانیت مانع از توده‌وارگی جامعه که مطلوب آنان است می‌شود.
* گذشته از مساله توده‌وارگی که توضیح مفصلی پیرامون آن دادید، مساله بعدی ما در ذیل کلان عنوان ارتقای امر سیاسی، بحث از افشاگری بود. چیزی که طی چند سال گذشته در صحنه سیاست رواج یافته آن است که کنش سیاسی به افشاگری تنزل یافته و جریان‌ها با افشاگری مطرح شده و با افشاگری از صحنه بیرون می‌روند. دیدگاه شما نسبت به این موضوع چیست؟
این سبک از افشاگری حرکت اپوزیسیونی است. جریان معاند و مخالف نظام اسلامی چنین رفتار‌هایی دارد. 
* سنخ رفتار را می‌فرمایید؟
بله! این شکل کار در جریان مدرنیته و نخبگان آن شکل گرفته و ریشه دوانده است و متأسفانه بخش‌هایی از جامعه انقلابی و مسؤولان نیز به آن مبتلا شده‌اند. این افراد برای کسب مشروعیت خود بهترین راه را در تخریب می‌بینند؛ حالا چه به نحو منصفانه و چه غیرمنصفانه. می‌خواهند طرف مقابل را تحقیر و کوچک کنند. یکی از ابزار‌ها نیز برای این مضمون افشاگری است. یعنی اینکه با تفکر خویش اقدام به اثبات جریان سیاسی خود کنند، چنین چیزی در آنها وجود ندارد. در همین روز‌ها یادداشت اخیر آقای حجاریان پیرامون آیت‌الله مصباح‌یزدی را مطالعه می‌کردم. ارجاعات همگی به 2 یا 3 بحث ایشان در سال‌های ۶۹، ۷۱ و ۷۶ است. حالا تصور کنید مرحوم علامه مصباح‌یزدی را تخریب کردید، سپس چه می‌شود؟ آیا خود دستاوردی برای کشور دارید؟ ایده خود شما چیست؟ تفکر خود شما چیست؟ الان همین آقا که آیت‌الله مصباح را تخریب می‌کند، مگر مصاحبه‌های خودشان موجود نیست؟ اینگونه که اینها از دولت مطلقه هابزی دفاع می‌کنند، اصلا جایگاهی برای مردم باقی می‌ماند؟ هابز در مواجهه با مردم معتقد است آنها کل اختیارات خود را تماما، به دولت واگذار کرده‌اند. حتی اختیارات دین را، اگر امروز حاکم بگوید همه باید پروتستان شوید،  باید مردم تبعیت کنند. در لویاتان این موضوع وجود دارد. بعد امثال اینها از دولت هابزی تمام‌قد دفاع می‌کنند. شما همین گفت‌وگوی حجاریان با فاطمه صادقی را که در مهرنامه چاپ شد، مطالعه کنید. خیلی صریح از این تفکر دفاع می‌کند. مشروعیت خود را می‌خواهند از نفی دیگری‌های خودساخته به دست آورند. البته اینها یارای مقابله با دیگری واقعی را ندارند، دیگری‌های اینها خودساخته است. جدا از نظرات اینها، در اعمال جریان روشنفکر و غربگرا مردم چه جایگاهی دارند؟ به جای آنکه تکیه آنها در امور به مردم باشد، به دولت‌های غربی است. در رفتار و اندیشه این جریان وقتی دقت می‌کنید، می‌فهمید مردم هیچ جایگاهی ندارند. در ذهنیت این جماعت (مراد از این جماعت نیز تفکر مدرن است که به شکل تهوع‌آوری به ما رسیده، چرا که حتی در خود غرب با این شدت نیست!) مردم تنها کجا دیده می‌شوند؟ هنگامی که اینها بخواهند به قدرت برسند. وقتی اینها به قدرت رسیدند مردم کجا هستند؟ در هیچ‌یک از حوادث مهم مانند سیل، زلزله و جنگ اینها حضور ندارند. تازه برخی از آنها در جریان همین بلایای طبیعی، مقداری پول نیز از ملت چپاول کردند و بعد مشخص نشد پول‌ها چه شد. اصلا این پول‌ها که به اسم کمک جمع کردند چه شد؟ شما یک شهید امنیت در میان این جریان نمی‌بینید؟ در همین دفاع‌ مقدس چه کسی و با چه تفکری جبهه‌ها را پر کرد؟ همین الان اگر ایران مورد تجاوز قرار گیرد آیا اینها جبهه می‌روند؟ اصلا در فکر آنها چنین چیزی وجود دارد که برای مردم باید جان داد؟ یک بار پیش آمده اینها مانع نخبگانی شوند که می‌خواهند مهاجرت کنند؟ اصلا بگویند بله! مشکلات هست، دولت ضعیف است اما شما به خاطر کشور ایستادگی کنید. یک بار اینها چنین عملی را مرتکب شده‌اند؟ ما آنجاهایی که عرصه خدمت است، اینها را حاضر نمی‌بینیم. در حالی که اگر مردم کسی را وارد قدرت می‌کنند، برای خدمت است؛ خدمت به نقاط دورافتاده و محروم.
شیوه اینها آن است که از طریق افشاگری کسب مشروعیت کنند، لذا در حوزه اثباتی که می‌رسند، چه در عمل و چه در نظر مردم جایگاهی ندارد. همین موضوع باعث شده حاکمیت کارکرد احزاب را خود به عهده بگیرد. وقتی این نخبگان با حاکمیت همکاری نمی‌کنند، حاکمیت مجبور است که خود چند هزار نفر را به عنوان کاندید! بپذیرد. الان این همه سخن از نقد نمایندگان وجود دارد، این یعنی باید جایی پیدا شود که به حاکمیت، افراد و نامزد‌های خوب را معرفی کند. آیا نخبگان و دانشگاهی‌های ما چنین رجالی را معرفی می‌کنند؟ در جریان اصلاحات نیز چنین تصور می‌شود که کل افراد منتسب به ما پاک هستند. اینگونه که نمی‌شود. کسانی که حاکمیت را نقد می‌کنند، باید مسؤولیت‌پذیر باشند. اینها بیش از 3 دهه دولت را در اختیار خود داشته‌اند. بله! این موضوع درست است که این شکل از افشاگری وجود دارد و متأسفانه در برخی نیروهای انقلابی رسوخ کرده است. من این موضوع را زیاد صحیح نمی‌دانم. بله! اگر چیزی بر خلاف منافع عموم مردم باشد، در اینجا افشاگری جا دارد اما افشاگری‌های حزبی، جریانی، اخلاقی و سخن گفتن از پشت‌پرده افراد، اینها اصلا صحیح نیست. بله! حاکمیت به میزانی که قانون اجازه تجسس داده، ملزم به کسب اطلاعات و مجازات است اما ورای قانون و شرع نباید وارد شد، خصوصا آنکه نباید از حاکمیت در این موضوع جلو افتاد. تصور کنید طرف مقابل شما سرکوب شد، آیا خود شما ایده‌ای برای حاکمیت دارید؟ این رویکردها فضا را آلوده می‌کند. هر دو طرف نیز در این جریان می‌سوزند. مردم باید خود افراد را ببینند و نه غیری که برای خود ساخته‌اند.
* از منظر خود شما نسبت میان امر سیاسی و مردم چگونه است؟
من تصور می‌کنم با انقلاب اسلامی گفتمان جدیدی به نام اسلام سیاسی وارد عرصه شد. این گفتمان اسلام سیاسی به لحاظ ایدئولوژی و معرفتی بسیار پرقدرت بود؛ هم به لحاظ معرفتی توانایی بالایی دارد و هم به لحاظ عملی. نشانه این موضوع هم آن است که پس از ۴۵ سال از تولد آن، گفتمان مذکور هنوز زنده و پویا به سر می‌برد. شما تصور کنید در این دنیای سراسر سکولار شده نظام سرمایه‌داری اصلا مگر امکان دارد نظامی سخن از معنویت بزند و در عین حال باقی بماند؟ این موضوع که با گذشت ۴۵ سال این نظام همچنان بر سخنان اولیه خود باقی مانده، نشان از آن دارد که توانایی بسیار بالایی دارد. یکی از لوازم نظریه اسلام سیاسی مشارکت فعال مردم است. در گذشته می‌گفتند انقلاب که تمام شد دیگر مردم به خانه‌های‌شان بروند. اما سخن امام این بود که انقلاب برای مردم است و باید همه در آن مشارکت داشته باشند. این سنت از همان ابتدای انقلاب بوده و تا الان نیز حضور دارد. همه اینها به خاطر گفتمان اسلام سیاسی است که یکی از اصول آن حضور مردم در صحنه است. این رویکرد در تضاد با همه جریان‌های مدرن و مخالف با نظام است. جریان‌های مدرن خواهان نخبگانی کردن سیاست هستند. شکل اولیه آن نیز با دولت موقت بود. دولت موقت معتقد بود حالا که انقلاب شکل گرفته، مردم باید بروند در خانه‌های‌شان. می‌گفتند ما سیاست را اداره می‌کنیم. سیاست را نخبگی و محدود می‌بینند.
سیاست‌زدایی از مردم از همان روز‌های آغازین انقلاب شروع شد. اینکه آقای حجاریان در دوم خرداد مباحثی را که طرح کردم مطرح کرد، این مال دهه 70 نیست، از همان ابتدای انقلاب سیاست‌زدایی از مردم وجود دارد. حتی اگر به قبل‌تر بازگردیم، این موضوع ریشه‌دارتر است. مصدق چه کاری کرد در جریان نهضت نفت؟ او به جای آنکه مردم را به حضور در خیابان‌ها دعوت کند، به سران حزب توده می‌گوید به طرفداران  خود بگویید در خیابان‌ها حاضر نشوند، آیت‌الله کاشانی را نیز به گونه‌ای از صحنه بیرون می‌کند. هیچ دعوتی از مردم هم به نحو مستقیم نداشت. طبیعی بود وقتی مردم در صحنه نباشند، اراذل و اوباش و استعمار نسخه او را بپیچند. این را شما ادامه بده تا زمان مشروطه. وقتی مشروطه پیروز شد، سیاست‌زدایی از مردم کلید خورد. همین باعث شد جامعه دچار 20 سال هرج و مرج شود. روحانیت را نیز که می‌توانست مردم را به صحنه بیاورد ،با اعدام شیخ شهید فضل‌الله نوری از صحنه به در کردند. انقلاب اسلامی با درکی عمیق از این تاریخ 200 ساله همواره مردم را در صحنه نگه داشته  است.

:: بازدید از این مطلب : 38
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 11 اسفند 1402

 

شروین حاجی پور ؛ «برد» جایزه را یا آبرو را؟

دوشنبه، ۱۷ بهمن‌ماه خبر برنده شدن آهنگ «برای...» از شروین حاجی‌پور که در جهت حمایت از آشوب‌های ۱۴۰۱ خوانده بود در فستیوال موسیقی «گِرَمی» در فضای‌ مجازی فارسی‌زبان بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد و خواننده اثر با انتشار تصویری از خود جمله «ما بُردیم» را ضمیمه کرد تا چنین القا کند که جامعه جهانی گوشش خریدارِ «برای توی کوچه رقصیدن» و «بوسیدن» است و اکنون برنده شدن این اثر پیروزیِ بزرگی برای کسانی است که بلوایِ اخیر را انقلاب ملی می‌دانستند و آهنگِ او را به عنوان اثرِ جنبش خود دائماً تکرار می‌کردند.

از استیج «عصر جدید» تا دریافت جایزه از دست یانکی‌ها

«جیل بایدن»، همسر «جو بایدن» رئیس جمهور آمریکا، در مراسم جایزه گرمی اسم شروین حاجی‌پور را خواند و او را به عنوان یکی از ۸۲ برنده جوایز درجه ۲ این فستیوال معرفی کرد. شروین برنده بخش «آهنگ تغییرات اجتماعی» شد؛ عنوانی که دقیقاً پس از بلوای اخیر کشور که نتیجه آن ریخته شدن خونِ بسیاری از هموطنانمان بود به بخش‌های جایزه این فستیوال هنری اضافه شد. خواننده‌ای که به مدد استیج «عصر جدید» یک شبه به شهرت رسید و شناخته شدنش به واسطه برنامه‌ صداوسیمای همین کشور است با بازتاب انگاره‌های واقعیت‌زدا شده، از رقص توی کوچه و بوسه علنی و سگ‌گردانی خواند تا به عنوان یک آهنگ اعتراضی در سطح اجتماع شناخته شود! جا دارد یادی از سخن جورج اورول کنیم که در مقاله «چرا می‌نویسم» نوشت: این عقیده که هنر باید از سیاست برکنار بماند، خودش یک گرایش سیاسی است.

صحنه‌ای که به خوبی روشن شده است

فارغ از محتوای شعر و این‌که چه آمال و آروزیی را دارد فریاد می‌زند، اتفاقات اطرافش و واکنش خواننده آن از اهمیت بیش‌تری برخوردار است. خواننده‌ای که شعار «انسانیت» را بیت‌الغزل فعالیت‌های خود کرده بود و غصه‌اش از حال دانش‌آموزان در مدرسه تا کودکان افغانی ادامه داشت، امروز از دست جیل بایدن، زن اول آمریکا جایزه گرمی را دریافت می‌کند. حالا صحنه از قبل بسیار روشن‌تر شده است و به پایان شعارهای زیبا و فریبنده رسیده‌ایم.

پیروزی؛ البته با طعمِ تلخ تحریم

او از «زن اول» کشوری جایزه دریافت کرد که در یک دهه گذشته سنگین‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین تحریم‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی را بر مردم کشورش اِعمال کرده است. او از «زن اول» کشوری جایزه دریافت کرد که به شکل گستاخانه، فرمانده نظامی کشورش را در خاک ثالثی شبانه و سنگدلانه به شهادت رسانده و داغی فراموش نشدنی را بر جانِ مردم ایران حک کرده است. شروین جایزه‌ای را که نشانه «بُرد» می‌داند از دست زن اول کشوری دریافت کرده است که حتی نسبت به بیمارانِ موسوم به «پروانه‌ای» هم رحم نداشته و داروهای این بیماری صعب‌العلاج را هم تحریم کرده است! برنده شدن شروین حاجی‌پور، با حمایت از کشوری است که سالیان سال، خونخواری چون صدام‌حسین را حمایت کرد تا چون کفتاری درّنده به جانِ مردم بی‌گناه کشورش ـ ایران ـ بیفتد و جانِ بیش از ۳۰۰ هزار شهید را بگیرد.

کودکان افغانی، سوری، ویتنامی و...

دلسوزِ کودکان افغانستانی یادش رفته بود، شوهر آن خانم و رؤسای‌جمهور پیشین آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا الآن جانِ قریب به ۵۰ هزار غیرنظامی افغانی را گرفته‌اند؟ کودکان عراقی، سوری، ویتامی، ترکیه‌ای و لیبیایی را چه‌طور، آن زمان که مثلاً بُهت‌زده از انتخابش بود، یادِ این کودکان افتاد؟ عجیب است که انسان، دلسوزِ درختان خیابان ولی‌عصر تهران باشد، اما متوجه آلودگی‌های زیست‌محیطی که دوستان و هم‌مسلکان همین خانم اول آمریکا در ژاپن و ویتام به بار آوردند، نباشد. فاجعه‌ای که منجر شده بود تا سالیان سال تعدادزیادی از کودکان تازه متولد شده ناقص‌الخلقة به دنیا بیایند.

برنده را جای دیگر باید جُست

او که در ایران است به خوبی حقیقت میدانی برایش آشکار است، اما باید جور دیگر انتخاب و وانمود کند. او راهی جز این ندارد که چنین القا کند: «من» و «مردم» برنده شدیم و این هنر است که بر سیاست غلبه کرد و جامعه جهانی اکنون صدای ما را می‌شنود، اما حقیقت خیلی فراتر از هوچی‌گری‌ها و سروصداهای رسانه‌ای است. برنده آن مردمی بودند که در برهه پرالتهابِ این بلوا، بزرگ‌ترین تجمع ضداستعماری در ۱۳ آبان را رقم زدند و به آن کشور، رئیس‌جمهور و زنی که اکنون شروین خوشحال و مست از دریافت جایزه از دست آنان است یک «نه» بزرگ گفتند. برنده روح‌الله عجمیان بود که در شرایط سختِ اقتصادی و معیشتی زندگی کرد و بزرگ شد، اما عزت این کشور و استقلالش را فدای رقصیدن‌ها و بوسیدن‌های سراسر پوچِ عصر مدرن نکرد. برنده آن مردمی بودند که برخلاف دلواپسان صوریِ کشور و مردم که سطح دغدغه‌مندیشان همچون خواننده «برای...» از حدِ رسانه تجاور نمی‌کند، در تشییع گسترده پیکر شهدا که همین چند وقت قبل صورت گرفت بار دیگر با روحِ ملی و دینی خود تجدید بیعت کردند. شروین بُرد، اما چه چیزی را؟ جایزه یا آبرو؟


:: بازدید از این مطلب : 12
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 10 اسفند 1402

کبری آسوپار طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: انتخابات آغاز شده بود و شهر در قرق نیروهای مسلح خلق ترکمن بود، آنچنان که مردم ترکمن از ترس جان خود امکان حضور در پای صندوق‌های رأی را نداشتند. همه ماجرا هم همین درگیری‌های از قبل شروع شده نبود؛ ستاد خلق ترکمن، هم همه‌پرسی فروردین ۵۸ را تحریم کرده بود و هم نیروهای ضدانقلاب تهدید کرده بودند که با رأی‌دهندگان برخورد خواهند کرد!

ایرانیان ساکن سوئد و انگلیس و دانمارک به یکی از مراکز دیپلماتیک ایران در این کشورها رفته‌اند، بعضاً ده‌ها کیلومتر راه طی کرده‌اند تا در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ شرکت کنند. جمعی از منافقین و سلطنت‌طلب‌ها تجمع کرده‌اند، ناسزا می‌گویند و اگر پلیس مانع نمی‌شد حتماً حمله هم می‌کردند.

مرداد ۶۰ دومین دور انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار می‌شد و ترورهای منافقین در آن روز بخصوص و از میان شهروندان عادی شدت گرفته بود تا مردم بترسند و پای صندوق‌های رأی نروند. به صندوق‌های رأی هم دستشان نرسید، وگرنه اصل ماجرا را منفجر می‌کردند! یک ماه بعد هم نتیجه انتخابات را که رئیس‌جمهور بود، ترور کردند تا مردم ایران را برای شرکت در انتخابات و البته نظام را تنبیه کنند و فکر می‌کردند از این مسیر می‌توانند امتیاز بگیرند. این روایت‌های کوتاه فقط بخشی از تاریخ سختی است که مردم ایران برای حاکمیت رأی خود در این سرزمین از سر گذرانده‌اند. از همان مشروطه تا همه‌پرسی جمهوری اسلامی که آغاز نظامی بر مبنای رأی مردم در ایران و پایان پادشاهی بوده، چنان مسیر پر و پیچ و خم بوده که باید گفت مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی، به معنای واقعی کلمه جنگیده‌اند، از انقلاب مقابل طاغوت تا نبرد در برابر بعثی‌ها تا مقاومت مقابل هر استکبار و هر تروریسمی. جنگیده‌اند تا خود حاکم بر سرنوشت خود باشند و دیگری برایشان تصمیم نگیرد.

ماجرای فتنه تقلب در دور دهم انتخابات ریاست جمهوری و ایستادن مقابل رأی مردم هم فصل دیگری از دشمنی‌ها با حق رأی مردم ایران بود. فتنه‌ای که از ماه‌ها قبل از انتخابات ۸۸ تا همین اکنون می‌کوشد مردم را از صندوق رأی، سلامت آن و نتیجه بخشی آن ناامید کند.

واقعیت این است که رأی دادن در ایران همیشه این‌قدر سهل و لطیف نبوده که با ترانه وطنم، وطنم و ذوق رأی اولی‌ها و شادی مدنی همراه باشد. برخی برای آن حتی جان داده‌اند. گذر از سلطنت تا رسیدن به جمهوریت، مسیر پر پیچ و خم و پر خطری بوده است که این مردم – فراتر از جناح‌بندی‌های کنونی، فراتر از قومیت‌ها، بعضاً حتی فراتر از دین خود- آن را پیموده‌اند. حالا در این نقطه که ساده‌ترین بخش نقش آفرینی مردم در حاکمیت دموکراسی در کشور است، برخی باز از تحریم می‌گویند و می‌گویند از این حق خود که برای آن خطرها کرده‌اید، خون‌دل‌ها خورده‌اید و رنج دوران برده‌اید، صرف نظر کنید، فقط، چون کاندیدایی که ما دوست داریم در انتخابات نیست، گرچه همفکران دیگر ما حضور دارند! این خودخواهی سیاسی و دیکتاتوری به اسم دموکراسی، یکی از مؤلفه‌های سیاستمداری به سبک اصلاح‌طلبی در ایران است!

براندازان که تکلیف روشنی دارند و طبعاً باید انتخابات را تحریم کنند و من هم اگر یک برانداز بودم، رأی نمی‌دادم. وقتی کسی در تلاش – هر چند متوهمانه- برای سرنگونی نظام حاکم است، حضورش در انتخاباتی که همان نظام برگزار می‌کند، وجهی ندارد، اما بخش تندرو اصلاح‌طلبان که این روزها فکر می‌کند با تحریم انتخابات می‌تواند نقش متفاوتی ایفا کند و امتیاز بگیرد، هر گاه بوی قدرت حس می‌کند، فعال و بلکه بیش‌فعال انتخاباتی می‌شود و تا جایی که مقدور شود، وارد حاکمیت می‌شود، وقتی هم که ببیند رأیی ندارد و نتیجه انتخابات، نشستن آن‌ها بر کرسی انتخابات نیست، زیر میز دموکراسی می‌زند. کسی اگر دلسوز مردم است، باید این دورویی اصلاح‌طلبان تحریمی را به مردم نشان دهد تا کسی ابزار سیاسی بازی این جماعت قرار نگیرد.


:: بازدید از این مطلب : 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 10 اسفند 1402

کانال تلگرامی اشراق مطلبی با عنوان پایان نظام جهانی حقوق بشر که برگرفته از یادداشت اگنس‌کالامار، دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، است را منتشر کرد:

اگنس‌کالامار، دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، طی یادداشتی در «فارن‌افرز» مورخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، «جنایات جنگی و نقض قوانین بین‌المللی» توسط اسرائیل در غزه و وتوی قطعنامه‌های آتش‌بس توسط آمریکا را به معنای پایان «نظم مبتنی بر حقوق بین‌الملل» خوانده است.

وی بمباران مناطق مسکونی، محاصره و منع ورود مواد غذایی و بهداشتی و سوخت به غزه را مصداق «مجازات دسته‌جمعی» مردم غزه از سوی اسرائیل دانسته است. کالامار، رفتار امروز اسرائیل را نتیجه راهبرد به‌اصطلاح «جنگ علیه تروریسم» آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر می‌داند که کارزاری را بر این مبنا آغاز کرد که «هر کاری در تعقیب تروریست‌ها، مجاز است» و پیامد این سیاست در کشتار گسترده غیرنظامیان توسط «حملات هوایی آمریکا در افغانستان، عراق، پاکستان، سومالی و سوریه» نمود یافت و بعدها روسیه نیز از همین توجیهات برای حملات هوایی در اوکراین و چین نیز از همین توجیه برای سرکوب اویغورها، سوءاستفاده کردند.

دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، حمایت جدی مالی و تسلیحاتی آمریکا و حتی سکوت حمایت‌آمیز اروپا از اسرائیل را به منزله «فرسایش نظام جهان‌شمول حقوق‌بشر» قلمداد کرده که طبق آن «همه افراد، بدون استثنا، فارغ از نژاد و جغرافیا، از حقوق برابر برخوردارند». وی حمله اسرائیل به غزه را مصداق نقض آشکار «علامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون نسل‌کشی، هر دو مصوب ۱۹۴۸» عنوان نموده است. به‌ویژه که دادگاه لاهه نیز ادعای آفریقای جنوبی را رد نکرد. محدودسازی آنروا نیز به عنوان آژانس رسمی سازمان ملل، توسط آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی، با ادعای حقوق‌بشری آنان منافات دارد.

نویسنده با تشبیه رفتار اسرائیل با فلسطینیان از ابتدای تشکیل این حکومت در ۱۹۴۸ به رفتار فاشیسم نازی با یهودیان در ماجرای هولوکاست، اخراج گسترده و آوارگی فلسطینیان از موطن‌شان را مصداقی برجسته از «فراموشی درس‌های اخلاقی جنگ جهانی دوم» در طول قرن بیستم خوانده است. علاوه بر اینکه نویسنده ضمن محکومیت عملیات طوفان‌الاقصی، آن را نتیجه «۵۶ سال اشغال‌گری اسرائیل» می‌داند.

به نظر کالامار «اسرائیل و بزرگترین حامی آن، ایالات متحده، باید بپذیرند که هدف نظامی اعلام‌شده مبنی بر حذف حماس، هزینه هنگفتی برای جان غیرنظامیان و زیرساخت‌های غزه داشته که از منظر قوانین بین‌الملل، توجیه‌پذیر نیست». وی توقف نبرد، مبادله اسیران و در نهایت «لغو سیستم آپارتاید اسرائیل» را راه‌حلی می‌داند که به صلح بلندمدت در خاورمیانه منجر خواهد شد.

علی‌رغم انتقادات گوناگون از آمریکا، دولت بایدن هم‌چنان بر تداوم حمایت‌ها از جنایات اسرائیل در غزه، پافشاری می‌کند. امری که ناظر به نیازمندی آمریکا به احیای بازدارندگی اسرائیل برای حفظ بلوک متحدانش در منطقه حکایت دارد. سیاستی که پیش‌نیاز کاهش تمرکز آمریکا بر منطقه برای چرخش به سوی شرق آسیا و مهار چین است.کانال تلگرامی اشراق مطلبی با عنوان پایان نظام جهانی حقوق بشر که برگرفته از یادداشت اگنس‌کالامار، دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، است را منتشر کرد:

اگنس‌کالامار، دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، طی یادداشتی در «فارن‌افرز» مورخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، «جنایات جنگی و نقض قوانین بین‌المللی» توسط اسرائیل در غزه و وتوی قطعنامه‌های آتش‌بس توسط آمریکا را به معنای پایان «نظم مبتنی بر حقوق بین‌الملل» خوانده است.

وی بمباران مناطق مسکونی، محاصره و منع ورود مواد غذایی و بهداشتی و سوخت به غزه را مصداق «مجازات دسته‌جمعی» مردم غزه از سوی اسرائیل دانسته است. کالامار، رفتار امروز اسرائیل را نتیجه راهبرد به‌اصطلاح «جنگ علیه تروریسم» آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر می‌داند که کارزاری را بر این مبنا آغاز کرد که «هر کاری در تعقیب تروریست‌ها، مجاز است» و پیامد این سیاست در کشتار گسترده غیرنظامیان توسط «حملات هوایی آمریکا در افغانستان، عراق، پاکستان، سومالی و سوریه» نمود یافت و بعدها روسیه نیز از همین توجیهات برای حملات هوایی در اوکراین و چین نیز از همین توجیه برای سرکوب اویغورها، سوءاستفاده کردند.

دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل، حمایت جدی مالی و تسلیحاتی آمریکا و حتی سکوت حمایت‌آمیز اروپا از اسرائیل را به منزله «فرسایش نظام جهان‌شمول حقوق‌بشر» قلمداد کرده که طبق آن «همه افراد، بدون استثنا، فارغ از نژاد و جغرافیا، از حقوق برابر برخوردارند». وی حمله اسرائیل به غزه را مصداق نقض آشکار «علامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون نسل‌کشی، هر دو مصوب ۱۹۴۸» عنوان نموده است. به‌ویژه که دادگاه لاهه نیز ادعای آفریقای جنوبی را رد نکرد. محدودسازی آنروا نیز به عنوان آژانس رسمی سازمان ملل، توسط آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی، با ادعای حقوق‌بشری آنان منافات دارد.

نویسنده با تشبیه رفتار اسرائیل با فلسطینیان از ابتدای تشکیل این حکومت در ۱۹۴۸ به رفتار فاشیسم نازی با یهودیان در ماجرای هولوکاست، اخراج گسترده و آوارگی فلسطینیان از موطن‌شان را مصداقی برجسته از «فراموشی درس‌های اخلاقی جنگ جهانی دوم» در طول قرن بیستم خوانده است. علاوه بر اینکه نویسنده ضمن محکومیت عملیات طوفان‌الاقصی، آن را نتیجه «۵۶ سال اشغال‌گری اسرائیل» می‌داند.

به نظر کالامار «اسرائیل و بزرگترین حامی آن، ایالات متحده، باید بپذیرند که هدف نظامی اعلام‌شده مبنی بر حذف حماس، هزینه هنگفتی برای جان غیرنظامیان و زیرساخت‌های غزه داشته که از منظر قوانین بین‌الملل، توجیه‌پذیر نیست». وی توقف نبرد، مبادله اسیران و در نهایت «لغو سیستم آپارتاید اسرائیل» را راه‌حلی می‌داند که به صلح بلندمدت در خاورمیانه منجر خواهد شد.

علی‌رغم انتقادات گوناگون از آمریکا، دولت بایدن هم‌چنان بر تداوم حمایت‌ها از جنایات اسرائیل در غزه، پافشاری می‌کند. امری که ناظر به نیازمندی آمریکا به احیای بازدارندگی اسرائیل برای حفظ بلوک متحدانش در منطقه حکایت دارد. سیاستی که پیش‌نیاز کاهش تمرکز آمریکا بر منطقه برای چرخش به سوی شرق آسیا و مهار چین است.


:: بازدید از این مطلب : 47
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 9 اسفند 1402

«عبدالباری عطوان» تحلیلگر مشهور جهان عرب در مطلبی در روزنامه رای الیوم با اشاره به تحولات دریای سرخ آورده است: در شرایطی که بسیاری از کشورهای عربی با داشتن صدها جنگنده و هزاران تانک و پهپاد تماشاگر کشتار ساکنان غزه به دست اشغالگران هستند، دولت صنعا تمام توان خود را روی جنگ گذاشته و نه تنها کشتی های تجاری اسرائیلی یا کشتی هایی را که حامل کالا به رژیم اشغالگر هستند، هدف قرار می دهند بلکه ناوهای جنگی کشورهای حامی و همسو با این رژیم مانند آمریکا و انگلیس را نیز هدف قرار می دهند.

وی افزود: نیروی دریایی یمن به موازات تشدید جنایات اسرائیل در غزه، اقدام به تشدید اقدامات علیه کشتی های اشغالگران و ناوهای جنگی و کشتی های آمریکایی می کنند و تهدیدات و حملات به عمق یمن و به ویژه صنعا نتوانسته رهبران یا ملت یمن را بترساند بلکه نتیجه عکس داده است.

عطوان نوشت: تاریخ این شجاعت یمنی ها را در زمانه سکوت و همسویی کشورهای عربی ثبت خواهد کرد. همچنین تاریخ عبور ملت یمن و نیروهای مسلح آن از همه خطوط قرمز و هدف قرار دادن کشتی های دو امپراتوری بزرگ تاریخ نوین یعنی انگلیس که ستاره آن افول کرده اما هنوز ابزار قدرت را در اختیار دارد و آمریکا به عنوان قدرت بزرگی که بیش از شش هزار کلاهک هسته ای در اختیار دارد، ثبت خواهد کرد.

این تحلیلگر نوشت: نیروهای مسلح یمن به دنبال ادب کردن قدرتهای بزرگ غربی پس از تنبیه کردن قدرتهای منطقه ای و کشاندن نبرد از دریای عرب و سرخ به آبهای منطقه ای فلسطین اشغالی هستند.

این تحلیلگر در پایان آورده است: برادران یمنی اعم از ملت و دولت و نیروهای مسلح آن، با ترس بیگانه هستند و از ناوهای جنگی آمریکا هراسی ندارند. آنها رژیم اشغالگر را خوار و خفیف کردند و دریای سرخ و تنگه باب المندب را به روی آن بستند؛ بدون اینکه این رژیم جرات شلیک یک گلوله را هم داشته باشد و بعید نمی دانیم که آنها دامنه تهدیدات و حمایت خود از برادرانشان در غزه را گسترش دهند و کشتی حامل کمک به ساحل غزه بفرستند. ما مطمئن هستیم که آنها در تحمیل شکست فراموش نشدنی به آمریکا، از افغانستانی ها و ویتنامی ها نیز پیشه خواهند گرفت و این آغازی بر پایان آمریکا در منطقه خواهد بود.


:: بازدید از این مطلب : 43
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 2 اسفند 1402

کنشگری سیاسی با توجه به ماهیت پیچیده و درهم‌تنیده با روابط مختلف طبعا نیازمند مقداری نخبگی و سطحی از دانش است. از این رو این پرسش که سیاست امری نخبگانی است یا همگانی شاید در بدو امر پاسخ روشنی داشته و انسان آن را امری نخبگانی بداند. با این حال می‌توان پرسش دیگری را نیز طرح کرد: آیا سیاست امری صرفا نخبگانی است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت قطعا خیر! حداقل آنچه قطعی بوده آن است که در اندیشه رهبران انقلاب اسلامی که در تار و پود جمهوری اسلامی تنیده شده، کنشگری سیاسی نباید امری متعلق به خواص باشد. برای این موضوع می‌توان استنادات مختلفی ارائه کرد اما به نحو مختصر گویاترین سند برای این مدعا، بخشی از بیانات امام خمینی در ۹ اسفند ۱۳۶۲ است که می‌فرمایند: «بیدار باشید! توجه کنید! اینها با توطئه‌های‌شان می‌خواهند کار را انجام بدهند، ‎‌نمی‌توانند با دخالت نظامی کار بکنند، اینها می‌خواهند با شیطنت‌های‌شان کار خودشان را‌‎ ‎‌انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به‌‎ ‎‌ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورده.‎ ‎‌حالا می‌گویند سیاست حق مجتهدان است، یعنی در امور سیاسی در ایران 500 نفر ‎‌دخالت کنند، باقی‌شان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به‎ ‎‌مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه‌‎ ‎‌سابق بدتر است برای ایران». 

دنباله‌های این موضوع را در دیگر مسائل نیز می‌توان جست. برای نمونه رهبر معظم انقلاب نیز پیرامون سیاسی بودن دانشگاه چنین بیان فرمودند: «صرفا حکومت‌های دیکتاتوری هستند که می‌خواهند مردم سیاسی نباشند و خدا لعنت کند دست‌هایی را که تلاش می‌کنند دانشگاه غیرسیاسی باشد». 
اما پرسش جدی در تبیین این رویکرد آن است که سیاست غیرمردمی ولو آنکه در دست صالحان و برجستگان یک جامعه باشد (همان‌گونه که در کلام امام خمینی، انتقاد از واگذاری سیاست به مجتهدان است) دارای چه اشکالی است؟ در پاسخ باید گفت سیاست بدون مردم به معنای سیاست بدون پشتوانه، فسادبرانگیز و بدون آینده است. 
این سیاست پشتوانه ندارد، چرا که در فرض سیاست‌زدایی از مردم، آنان تبدیل به توده‌های بی‌تفاوتی خواهند شد که قرار‌گیری در دوراهی‌ها و انتخاب برای آنان موجد هیچ حسی نخواهد بود. هدف از الگوی سیاست‌ورزی امامین انقلاب اسلامی تبدیل کردن مردم به هسته‌های سخت فعال، مقاوم و پیش‌برنده است که اصل انتخاب‌گری آنها در یک برآیند کلی منجر به رشد و سعادت کشور خواهد شد. هرچند در این برآیند کلی مردم ممکن است انتخاب‌های اشتباهی را نیز داشته باشند. 
سیاست بدون مردم فسادبرانگیز است، چرا که مردم مهم‌ترین ناظر ضد فساد در دل یک جامعه هستند. چنانچه مردم نسبت به وقایع سیاسی اطراف خود بی‌تفاوت باشند، کارآمدی، اصلاح و... نیز به حاشیه رفته و سیاست تبدیل به عرصه تولید ثروت برای جریان‌های قدرت خواهد شد. سیاست بدون مردم، بدون آینده است، چرا که «نیروی پیشران یک جامعه مردم هستند». 
جدی‌ترین گروهی که می‌توانند خیر عمومی را در یک فرآیند بلندمدت تأمین کرده و با اصلاح وضعیت، زندگی بهتری را تضمین کنند مردمند. نفع جریان‌های سیاسی و صاحبان قدرت، حفظ وضعیت موجود است، لذا اگر مردم از سیاست حذف شوند به معنای فقدان گروه تحول‌خواه و پیشران برای کشور است. این موضوعی است که می‌توان در حادثه‌های تاریخی نیز دنباله‌های آن را جست‌وجو کرد و با بررسی مصادیق مختلف از آن عبرت گرفت. سیاست بدون مردم یا میدان فریب نخبگان بود یا قتلگاه آنان. این موضوعی است که در تاریخ ایران معاصر، یک بار در مشروطه و یک بار در نهضت ملی شدن نفت رخ داد. در نهضت نفت با کنار گذاشته شدن مردم و تکیه بر امر سیاسی شاهد ناکامی و فریب سیاستمداران هستیم. در جنبش مشروطه نیز فقدان حضور مردم در نهایت منجر به سیطره جریان‌های وابسته به استعمار و شهادت ‌آیت‌الله شیخ‌فضل‌الله نوری شد، لذا سیاست بدون حضور مردم در نهایت همچنان که هابز می‌گوید امری به ذات شر و مخرب است، لذا سیاست سازنده، سیاستی است که از دل کنشگری مردمی بیرون آمده باشد.

:: بازدید از این مطلب : 61
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 1 اسفند 1402

محمدکاظم انبارلویی طی یادداشتی در روزنامه رسالت نوشت:

۱- سکتاریسم به معنای فرقه و گروه است و معمولا در مورد دسته‌بندی‌ها و فرقه‌گرایی‌های درون احزاب و گروه‌ها اطلاق می‌شود. سکتاریسم بیشتر در احزاب و گروه‌های چپ رواج دارد که هرازچندی دچار انشعاب می‌شوند.

آنتاگونیسم یا ستیهندگی به معاشرت‌های غیراجتماعی گفته می‌شود و به معنی دشمنی و خصومت‌ورزی ،تعارض وجدل نیز هست.

ستیهندگی معادل فارسی آنتاگونیسم است. معنای دقیق آن تضاد آشتی‌ناپذیر، ستیزی است که با لجاجت، سرکشی و نافرمانی است.

۲- یک سؤال کلیدی در تحلیل مسائل سیاسی کشور همواره در حوزه علوم سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی، ذهن پژوهشگران را به خود مشغول داشته است و آن اینکه چرا احزاب و گروه‌ها در کشور پا نمی‌گیرند؟!

پاسخ کوتاه و مختصر آن این است که برخی احزاب و گروه‌ها در۱۰۰ سال اخیر که پس از مشروطیت سروکله آن‌ها پیدا شد دچار بیماری فرقه‌گرایی و ستیهندگی هستند.

این دو بیماری از درون، آن‌ها را روبه فروپاشی می‌برد و نفوذ خارجی و سوزن‌بانی سرویس‌های امنیتی دشمن به‌ویژه آمریکا به این فروپاشی کمک می‌کند.

۳- پاسخ فنی‌تر به این سؤال به لحاظ هستی‌شناسی و فلسفی این است که احزاب و گروه‌ها در ایران نوعی کپی‌برداری از نظم اجتماعی در غرب است که ریشه در مدرنیسم و نگاه سکولار و لائیک به مسائل سیاسی و اجتماعی در جوامع بشری دارد.

احزابی که سر در آخور و آبشخور فلسفه سیاسی غرب و مدل‌های رقابت در این جوامع دارند طی ۱۰۰ سال گذشته در سپهر سیاست ورزی بزرگ‌ترین ضربه را به اقتدار سیاسی و قدرت ملی در ایران زدند.

رهاورد این احزاب در انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و نهضت امام خمینی دو کلمه بیشتر نبود:

الف- فرمان‌برداری به‌اصطلاح مدنی از اقطاب قدرت در شرق و غرب.

ب- نافرمانی مدنی در برابر پدیداری دولت‌های ملی و مذهبی و بر باد دادن دستاوردهای انقلاب و ایستادن در برابر رهبران واقعی نهضت.

۴- نیروهای انقلاب اسلامی پس از انقلاب برای گریز از بیماری فرقه‌گرایی و ستیهندگی حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تأسیس کردند . منافقین در ۷تیر ۱۳۶۰ اولین چوب را به این بار شیشه زدند و دومین چوب را در ۸ شهریور همین سال در انفجار نخست‌وزیری فرود آوردند . کادرهای اصلی حزب و مجاهدین انقلاب در اعداد ۱۷ هزار شهید ترور و ده‌ها هزار شهید جنگ تحمیلی آسیب دیدند. اما خوشبختانه کادرهای باقیمانده و تربیت‌شده‌ای که با نفس شهید بهشتی و شهید باهنر و بزرگانی چون امام خامنه‌ای تربیت‌شده بودند بار اداره کشور را در حوزه سیاسی به دوش کشیدند.

اینکه امروز با چه مختصاتی از آرایش نیروهای انقلابی روبه‌رو هستیم یک بحث مفصل را طلب می‌کند. اما اینکه در آستانه برگزاری انتخابات نسبت به «فرقه‌گرایی» و «ستیهندگی» به‌عنوان دو بیماری در سازماندهی نیروهای انقلاب هشدار دهیم و به سمت اتحاد ملی و انسجام اسلامی حرکت کنیم، یک وظیفه و تکلیف محتوم است.

۵- باید دست آمریکا را در مداخله در امور داخلی خود به‌ویژه انتخابات بخوانیم و باید یک وحدت رویه و یک وحدت ساحات در کلیه خطوط و لایه‌های «مشارکت» و «رقابت» را مدیریت کنیم. این مدیریت باید متضمن امنیت ملی، اقتدار ملی و ناظر به حل مشکلات مردم به‌ویژه در حوزه معیشت باشد. امید است صورت‌بندی رقابت و افزایش سطح مشارکت به‌گونه‌ای باشد که یک‌پایه جدید برای رقابت‌ها در سطح ملی پیدا شود. پدیداری این پایه قطعا باید بتواند جلوی فرقه‌گرایی و ستیهندگی نیروهای پای کار انقلاب را بگیرد.

نیروهای پای کار انقلاب اسلامی باید از دو سیئه فرقه‌گرایی و ستیهندگی پرهیز کنند.

مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان شرقی ،کسانی که وارد میدان انتخابات شده‌اند را از بددهنی و بیان مطالب دروغ و خلاف واقع برای جلب نظرات مردم پرهیز دادند. این رویکرد فضای رقابت و مشارکت را به سمت ستیهندگی می‌برد.

۶- جبهه موسوم به اصلاحات منهای آن ۱۱۰ رجال سیاسی و مذهبی، در آخرین اطلاعیه خود گفته‌اند: در تهران و شهرستان‌ها لیست نمی‌دهند.به یک معنی انتخابات را تحریم کرده‌اند.

برخی عناصر آن نیز پرچم نافرمانی مدنی را به دوش گرفته‌اند. با تأسف باید گفت آن‌ها آخر صف تحریم کنندگان خارج نشین پشت سر رضا پهلوی، احزاب تجزیه‌طلب و ضدانقلاب با رویکرد فرقه‌گرایی و ستیهندگی نشسته‌اند.

***

چرا دشمنان تحریم انتخابات را پیگیری می کنند؟

دو هفته دیگر تا زمان برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری باقی مانده است. صدای تحریم انتخابات از جبهه دشمنان جمهوری اسلامی بلندتر شده است. سوال این است که چرا دشمنان جمهوری اسلامی ایران بیش از هر زمان دیگری بر تحریم انتخابات از سوی مردم تأکید می‌ورزند؟

رهبر معظم انقلاب چهار راهبرد رقابت واقعی، سلامت حقیقی، امنیت کامل و مشارکت قوی و پرشور را برای انتخابات یکم مارس (۱۱ اسفند آینده) مطرح کردند. در مقابل این چهار راهبرد، دشمنان نظام جمهوری اسلامی با زیر سوال بردن رقابت و سلامت انتخابات، خواستار تحریم انتخابات از سوی مردم هستند. البته این رفتار در درون خود تناقض نیز دارد، زیرا دشمن از یک سو انتخابات را فرمایشی و زینتی توصیف می‌کند که اهمیتی ندارد و از سوی دیگر از همه ابزارهای در اختیار بهره می‌گیرد تا مردم را متقاعد کنند نباید در انتخابات شرکت کنند.

 

اما چرا چنین تلاشی از سوی دشمنان جمهوری اسلامی ایران انجام می‌شود؟

 

۱. انتخابات در ایران نمایشی نیست

 

نخستین دلیل این است که دشمن اساساً آگاه است و می‌داند که انتخابات نه تنها در ایران نمایشی و زینتی نیست بلکه بستر چرخش مسالمت‌آمیز قدرت را فراهم می‌کند. آنچه در سال‌های اخیر توسط دشمنان نظام جمهوری اسلامی پیگیری شد، فراهم کردن زمینه اغتشاش و خشونت در ایران است در حالی که انتخابات در مقابل این هدف قرار می‌گیرد. بنابراین، کارکرد انتخابات در چرخش قدرت و به تعبیر رهبر معظم انقلاب جلوگیری از دیکتاتوری حائز اهمیت است.

 

۲. انتخابات، اقتدارآفرین است

 

دومین دلیل این است که انتخابات همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب عنوان کردند زمینه‌ساز وحدت ملی است و وحدت ملی به امنیت ملی منجر خواهد شد و امنیت ملی نیز اقتدار ملی را در پی خواهد داشت. دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران از یک سو خواستار وحدت ملی و از سوی دیگر نیز خواستار اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران نیستند. منافع دشمنان با اختلاف و تفرقه در میان مردم و با تضعیف قدرت و موقعیت داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران تأمین می‌شود. بنابراین، به خصوص در یک دهه اخیر هر زمان که انتخابات در ایران برگزار می‌شود، دشمنان بر طبل تحریم می‌کوبند و این رویکرد در انتخابات اخیر قوی‌تر و جدی‌تر از زمان‌های دیگر پیگیری می‌شود، زیرا دشمنان از اغتشاشات سال گذشته در ایران به اهداف خود ضد نظام دست پیدا نکردند و اکنون سعی دارند با ترغیب مردم به مشارکت نکردن در انتخابات، مشروعیت و مقبولیت مردمی نظام جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال ببرند.

 

۳. پشتوانه مردم از مهم‌ترین منابع قدرت جمهوری اسلامی است

 

سومین دلیل این است که دشمنان در سال‌های اخیر سرمایه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی ایران را هدف قرار دادند. حتی شدت بخشیدن به تحریم‌ها نیز با هدف تحت فشار قرار گرفتن مردم به لحاظ اقتصادی و ایجاد نارضایتی از نظام نزد مردم پیگیری می‌شود. انتخابات از جمله زمینه‌هایی است که به واسطه سر و کار داشتن با اعداد و ارقام واقعی نه حدودی، زمینه مانور دشمنان را فراهم می‌کند. مخالفان جمهوری اسلامی ایران که آروز داشتند نظام جمهوری اسلامی ۴۰ سالگی خود را نبیند، اکنون جدا کردن مردم از نظام را هدف اصلی و مهم خود قرار داده‌اند تا با بهره‌گیری از امپراطوری رسانه‌ای خود، این گونه تبلیغ کنند که جمهوری اسلامی ایران سرمایه اجتماعی و پشتوانه مردمی خود را از دست داده است. ترغیب مردم به مشارکت نکردن در انتخابات را باید از این زاویه نیز مورد توجه قرار داد.

 

۴. تضعیف موقعیت منطقه‌ای و جهانی دولت و مجلس

 

چهارمین دلیل برای ترغیب مردم به مشارکت نکردن در انتخابات نیز تضعیف موقعیت دولت و مجلس در سطح منطقه‌ای و جهانی است. دشمنان بر این باور هستند که هر اندازه میزان مشارکت در انتخابات پایین‌تر باشد، دولت و مجلس در سطح منطقه‌ای و جهانی از موقعیت ضعیف‌تری برخوردار خواهند بود و قدرت چانه‌زنی کمتری برای تعقیب منافع ملی خواهند داشت.

 

نتیجه

 

هیچ تردیدی وجود ندارد که جمهوری اسلامی ایران بیش از هر کشور دیگر در جهان با دشمنی مواجه است. دشمنان از استقلال‌خواهی ایران و جلوگیری از مداخله قدرت‌ها در امور داخلی ایران ناراضی هستند. اساساً از دید قدرت‌های غربی مقوله‌های مهمی نظیر استقلال و مخالفت با مداخله برای کشورهای منطقه غرب آسیا قابل توجیه نیست. کشوری که خواهان استقلال است و اجازه مداخله نمی‌دهد نیز با فشار همه‌جانبه‌ای مواجه خواهد شد و جنگ شناختی نیز در دستور کار قرار خواهد گرفت. بدون تردید مردم آگاه و بصیر ایران روز ۱۱ اسفند با حضور پرشور و قوی پای صندوق‌های رأی بار دیگر توطئه‌ها را با شکست مواجه خواهند کرد.

 

منبع:پایگاه بصیرت

 


:: بازدید از این مطلب : 66
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 30 بهمن 1402

روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: روزنامه سنگاپوری استریتس تایمز که مواضع ضدایرانی هم دارد، در تحلیل تحولات منطقه غرب آسیا نوشت: حملات موشکی ایران به سوریه، عراق و پاکستان در هفته‌های گذشته، به جاه‌طلبی تهران به عنوان یک هژمون منطقه‌ای اشاره دارد. ابتدا سوریه، پس از آن عراق و سپس پاکستان. در اواخر سال ۲۰۲۳، پنتاگون، ایران را به حمله پهپادی به یک نفتکش در اقیانوس هند متهم کرد. هر یک از این حملات، توجیهات فوری خود را داشت. اما همه این عملیات‌ها که در یک دوره کوتاه و در شعاع جغرافیایی گسترده‌ای رخ داده‌اند، نشان‌دهنده یک رویداد بسیار مهم‌تر است: ظهور ایران به عنوان یک ابرقدرت خاورمیانه، که دیگر تنها به استفاده از شبه‌نظامیان نیابتی بسنده نمی‌کند. برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود، آماده به کارگیری نیروهای مسلح خود است.

این یک تحول نگران‌کننده است- ما شاهد آغاز یک دوره جدید و حتی خطرناک‌تر در خاورمیانه هستیم. احساس غرور ملی با مضمون برتری آن، همیشه محرک قوی فرهنگ سیاسی استراتژیک ایران بوده است. تردیدی نیست که جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۵ سال گذشته، درآمدهای قابل‌توجه صادرات نفت و گاز و نیز درایت ملت خود را تا حد زیادی در جهت حرکت موفق برای برتری منطقه‌ای به کار گرفته است. رهبران ایران این کار را به این دلیل انجام داده‌اند که سرنوشت تأسف‌بار انقلاب قبلی خود (ملی شدن صنعت نفت) را در اوایل دهه ۱۹۵۰ به خاطر می‌آورند، انقلابی که ایالات متحده و سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس، آن را خفه کردند. احساس استحقاق تاریخی، آرمان‌های ایران را تغذیه می‌کرد، که به دلیل نارضایتی عمیق از سرنوشت شیعیان در سراسر خاورمیانه تشدید شده بود.

تغییرات استراتژیک گسترده‌تر نیز حرکت منطقه‌ای ایران را تسهیل کرد. در بیشتر دوران قرن بیستم، دو دولت جانشین امپراتوری‌های قدیمی که بر خاورمیانه تسلط داشتند- عثمانی و پارس- فقط نقش محدودی داشتند. اما همه چیز از اواخر دهه ۱۹۹۰ به‌خصوص در دو دهه گذشته تغییر کرده است. حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، نه تنها صدام دشمن سرسخت ایران را سرنگون و مهم‌ترین مانع نفوذ ایران را از میان برداشت، بلکه قدرت را در عراق به اکثریت شیعه منتقل کرد. با خارج شدن عراق از معادله، هیچ کشور عربی دیگر آن‌قدر اقتدار نظامی نداشت که در مقابل ایران بایستد. بهار عربی ۲۰۱۱ باقی دولت‌های عربی را بی‌ثبات کرد. کسوف دولت‌های عربی و ناتوانی آنها به‌واسطه یک دهه جنگ داخلی در سوریه کاملا آشکار شد، جایی که بازیگران اصلی آن ایران، ترکیه و قدرت‌های خارجی مانند روسیه بودند. تنها کاری که کشورهای عربی در نهایت می‌توانستند انجام دهند این بود که بپذیرند بشار اسد، رهبر سوریه بماند.

ایران دهه‌ها را صرف تاسیس یا پرورش حزب‌الله در لبنان، حماس در غزه و حوثی‌ها در یمن و همچنین مجموعه‌ای از شبه‌نظامیان عمدتا شیعه‌ در سوریه و عراق کرده است. حزب‌الله به تدریج تبدیل به قدرتمندترین بازیگر لبنان شد. در جاهای دیگر، گروه‌های طرفدار ایران به اندازه کافی قدرتمند شدند که به حق وتو بر دولت دست یابند. با این حال، طی چند سال گذشته این استراتژی نیابتی بیشتر تحول پیدا کرد. ایران به جای تامین پول و تسلیحات شبه‌نظامیان مختلف خود، شروع به انتقال قابلیت‌های تولید موشک به آنها کرد تا نیروهای نیابتی بتوانند تاسیسات خود را داشته باشند.

ایرانی‌ها متقاعد شده‌اند که همه روندهای فعلی به نفع آنها حرکت می‌کند. آنها که شاهد تقریبا یک سال آشفتگی داخلی گسترده در اسرائیل بودند و آن را رو به زوال می‌بینند. دولت بایدن هم هر روز می‌گوید که مایل است دست‌های خود را از کل خاورمیانه بیرون بکشد.

حزب‌الله لبنان اکنون به عنوان یک سرمایه بسیار مهم تلقی می‌شود که با گشودن جبهه‌ای جدید علیه اسرائیل در معرض نابودی قرار نمی‌گیرد. حزب‌الله برای رویارویی آینده با اسرائیل در ذخیره نگه داشته می‌شود. اما اکنون می‌توان از حوثی‌ها برای اعمال فشار بر اسرائیل استفاده کرد، شبه‌نظامیان شیعه در عراق می‌توانند برای حفظ فشار بر آمریکایی‌ها فعال شوند. ایران هم‌اکنون به‌عنوان هژمون منطقه‌ای، با ادعاهای جهانی گسترده‌تر رفتار می‌کند.


:: بازدید از این مطلب : 68
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 28 بهمن 1402

در آستانه انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی هستیم. یکی از مسائلی که پیوسته امامین انقلاب بر آن تاکید داشته‌اند و همگان از جمله مردم و مسؤولان را به آن دعوت کرده‌اند، مساله انتخابات بوده‌ است. حضرت امام(ره) در زمانه‌ای که عده‌ای از علما توصیه‌هایی مبنی بر کنار گذاشتن مردم از عرصه‌های اجتماعی و سیاسی بعد از پیروزی انقلاب می‌کردند، فرمودند این نظرات از سکولاریزم و منزوی کردن دین و علمای دینی از سیاست نیز خطرناک‌تر است؛ خطری که متاسفانه 45 سال پس از پیروزی انقلاب سراغ دستگاه محاسباتی برخی مسؤولان نظام اسلامی آمده است تا با کنار گذاشتن مردم از عرصه‌های حکمرانی بویژه انتخابات، مقاصد خود را پیگیری کنند. به منظور بررسی بیشتر این موضوع و با توجه به نزدیکی انتخابات مجلس شورای اسلامی  به پای صحبت های حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی می نشینیم.

* جناب آقای دکتر خسروپناه! در آستانه دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم. یکی از مسائلی که پیوسته امامین انقلاب بر آن تاکید داشته‌اند و همگان از جمله مردم و مسؤولان را به آن دعوت ‌کرده‌اند، مساله انتخابات است. به نظر شما این تاکیدات زیاد امام و رهبری در این 45 سال مبتنی بر چه مبانی‌ای بوده است؟
ببینید! جمهوریت و اسلامیت 2 عنوان جدا از هم نیستند، بلکه یک حقیقت هستند. مثل انسان که ترکیبی از روح و بدن است، نمی‌شود بگویید بدن انسان و روح انسان جدا هستند. تا زمانی که انسان زنده است روح و بدن درهم‌تنیده است و یک حقیقت را تشکیل می‌دهد. قرآن هم خیلی زیبا وقتی مراحل تطور و دوره جنینی انسان را ذکر می‌کند تا دوره 3 ماه و نیم که مرحله نطفه است تا مرحله‌ای که روح در بدن دمیده می‌شود، دیگر نمی‌گوید این بدن و روح است، بلکه می‌گوید این نفس است، از انسان به نفس تعبیر می‌کند؛ علیکم بانفسهم. 
انسان نفس است و نفس یعنی روح و بدن و خود و من و هویت و شخصیت انسان. 
جمهوری اسلامی هم جمهوریتش از اسلامیتش جدا نیست و بالعکس. کدام اسلام؟ اسلامی که امام به ما معرفی کرده، چون به هر حال قرائت‌ها از اسلام یکسان نیست. اگر یک تأملی کنیم تا زمانی که نمایندگان مجلس و به طور کلی همه مسؤولان حکومتی جمهوریت و اسلامیت را باور داشته باشند، مجلس  و دولت  کارآمد خواهد بود اما اگر به یکی از این دو، آسیب بزنند، یکی را بخواهند مطرح کنند و دیگری را حذف یا کمرنگ کنند، این دولت به همان اندازه آسیب می‌بیند و ناکارآمد خواهد شد، از این رو خیلی مهم است انتخاب مجلسی که قائل به جمهوری اسلامی باشد. وقتی می‌گویم که قائل به جمهوری اسلامی باشد، ممکن است شما بگویید وقتی اینها کاندیدا شدند به هر حال امضا می‌کنند و می‌گویند ما قانون اساسی و جمهوری اسلامی را قبول داریم، این مشخص است اما کسانی که در مقام عمل و باور قلبی، بینشی و منشی و کنشی، جمهوری اسلامی را قبول داشته باشند، واقعا نادر هستند، این افراد کم هستند. مسؤولان باورمند به جمهوری اسلامی کم هستند. 
بگذارید مقداری کاربردی‌تر صحبت کنم. ناچار هستیم گاهی از احزاب و  اسامی برخی افراد نام ببریم. جریان اصولگرا عمدتا تاکیدشان بر اسلام و ارزش‌های اسلامی است. یک وقت‌هایی هم می‌گویند مردم هم نقش دارند اما مردم نقش فرمانبر دارند، مردم یک انتخابی کنند و دیگر دستورات نظام را اطاعت کنند، یعنی گویا نقش مردم فقط در انتخابات است و لاغیر. 
معمولا تأکیدشان بر ارزش‌های اسلام و احکام اسلامی است و جمهوریت در ذهن برخی از این  اصولگرایان کمرنگ است. گاهی خیلی مساله‌شان مردم نیست. 
* شاید از بیان شما این سوءتفاهم ایجاد شود که هر کس، حتی از مردم، خود را جزو جریان‌های اصولگرا و اصلاح‌طلب بداند نیز شامل این نقدهای حضرت عالی می‌شود. 
باید دقت کنید بنده اصولگرایان حزبی و سیاسی را می‌گویم، یا اصلاح‌طلبان حزبی و سیاسی را ذکر می‌کنم، اگرنه توده مردم که یک وقت به اصلاح‌طلبان یا اصولگرایان رأی می‌دهند، جزو هیچ‌یک از این جریان‌های سیاسی نیستند. اصولا کشور ما برخلاف کشوری مثل سوئد کشور حزبی نیست. در سوئد ساختار جامعه‌شان طوری بود که حتی بعضی از کسبه جزو احزاب بودند اما در ایران این چنین نیست. در ایران عمده دانشگاهیان و بازاریان و کارمندان و کارگران و حتی حزب کارگری که داریم، بررسی کنید چه تعداد از کارگران عضو حزب کارگر هستند. اصلا مردم ما از قبل انقلاب به لحاظ جامعه‌شناختی گرایش حزبی نداشتند. وقتی اصولگرایان به قدرت می‌رسند، ارزش‌های اسلامی را مطرح می‌کنند اما مردم در حاشیه هستند. اصلاح‌طلبان بر عکس هستند، اصلاح‌طلبان می‌گویند مردم و جمهوریت مهم است، ارزش‌های اسلامی و انقلاب خیلی اهمیت ندارد. در دولت آقای خاتمی حتی بعضا در روزنامه‌ها می‌گفتند اشکالی ندارد علیه خدا و پیامبر راهپیمایی شود! یا یک وقت‌هایی می‌گفتند چه اشکالی دارد ما در قانون همجنس‌بازی را بیاوریم، یعنی هر چیزی که تعارضی با اسلام دارد، آن را پررنگ می‌کنند.  مردم ما الان به نان شب محتاج هستند و گرفتار مشکلات اشتغال اما می‌روند سراغ مسائل حاشیه‌ای که مساله اصلی جامعه نیست. 
اینکه چقدر اصلاح‌طلبان در گفتارشان نسبت به دغدغه جمهوریت صادق هستند، این را داوری کنید. چقدر اصولگرایان در گفتارشان نسبت به دغدغه اسلامیت صادق هستند، داوری کنید. من نمی‌دانم. نمی‌گویم ندارند، من می‌گویم آنقدر که اینها دم از ارزش‌های اسلام و انقلاب می‌زنند، واقعا خودشان در عمل پایبند هستند؟! آنقدر که آقای روحانی و خاتمی و کسانی که به هر حال می‌گویند ما گرایش اصلاح‌طلب داریم و دم از مردم می‌زنند، واقعا مردم دغدغه‌شان هست؟ چقدر در میان مردم هستند و ارتباط مردمی دارند؟ 
کسانی که دم از جمهوریت می‌زنند ولی اسلامیت را کنار می‌گذارند یا کمرنگ می‌کنند، چون می‌خواهند نسبت به اسلامیت ان‌قلت‌ها و اشکالاتی وارد کنند، آرام‌آرام جمهوریت را هم فراموش می‌کنند و آنهایی که دم از اسلامیت می‌زنند و دغدغه جمهوریت ندارند، به مرور زمان اسلامیت‌شان هم کمرنگ می‌شود. 
* به عبارتی می‌شود گفت باور به اسلام و مردم یک رابطه مستقیم با یکدیگر دارد که با تضعیف یکی، دیگری هم تضعیف می‌شود. به نظر می‌رسد هر یک از این دو اگر در دستگاه محاسباتی مسؤولان ما کمرنگ شود، در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سایر حوزه‌های سبک زندگی آنها اثرگذار خواهد بود؛ اینطور نیست؟
بله! الان اگر کسی از بنده سوال کند مهم‌ترین معضل اقتصادی کشور چیست،‌ ام‌الفساد و‌ ام‌الانحراف چیست، بنده پاسخ می‌دهم بانک‌ها هستند اما نه این اشکالی که استاد بزرگوار آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی می‌گیرند و می‌گویند بانک‌ها ربوی هستند. بانک ربوی را که با چند عقد شرعی می‌توانید مشکل ربوی بودنش را حل کنید. مشکل بانک‌های ما این است که تبدیل به بنگاه شده‌اند. خودشان شروع می‌کنند به خرید و فروش زمین، سکه و دلار. بورس دست اینهاست. عملا بخش خصوصی واقعی که باید سرمایه‌گذاری کند و تولید را رشد دهد، بانک‌ها اجازه نمی‌دهند. در آمریکا 100 بانک هست ولی ۸ - ۷ بانک  اجازه خلق پول دارند و باقی فقط وظیفه خدمات عمومی دارند. مشکل اصلی ما بنگاه‌داری بانک‌هاست. این بنگاه‌داری بانک‌ها برای اصولگرایان است یا اصلاح‌طلبان؟ برای هر دو! یعنی اختاپوس‌های اقتصادی که تولید را زمین زدند. وقتی تولید زمین بخورد گردش ثروت نیست. قرآن می‌فرماید مراقب باشید که انباشت ثروت نشود و بین اغنیا نچرخد. شورای فقهی بانک فقط دغدغه‌اش ربا است، دغدغه باید گردش ثروت باشد، گردش ثروت اینگونه است که این آقایان چند میلیارد به برخی از افراد وام می‌دهند، اقساط را هم نمی‌گیرند، یا دلار با قیمت دولتی می‌دهند و واردات می‌کنند. 
به نظر شما آیا اینها جمهوریت را باور دارند؟ باور ندارند ولو اصلاح‌طلب باشند. اینها به نظرتان اسلامیت را باور دارند؟ باور ندارند ولو اصولگرا باشند. ما یک طایفه‌ای در اسلام داریم به نام طالبان و داعش، اینها می‌گویند مردم اهمیتی ندارند، مردم کاره‌ای نیستند. ما خودمان جمع می‌شویم و خلیفه مسلمین را تعیین می‌کنیم، همه هم باید بیعت کنند. مردم فقط وظیفه‌شان بیعت است. حق ندارند ان‌قلت بیاورند، هر کسی که مخالفت کرد از جمله شیعه و سنی سر از تنش جداست. شیعه را که می‌کشتند اما حتی اگر سنی هم مخالف باشد، مردان‌شان کشته و زنان‌شان اسیر می‌شوند چون خلیفه، خلیفه مسلمین است. 
یک گروه دیگر هم در ایران داریم که انجمن‌ حجتیه هستند. اینها اصلا می‌گویند اسلام ورود در سیاست نکند، اسلام ورود در مسائل انتخابات نکند، مردم هم کاره‌ای نیستند یعنی انجمن حجتیه نه مردم را باور دارد و نه اسلام را بلکه اسلام تحجر را قبول دارد. یک گروه دیگر هم ما در ایران داریم که ادعا می‌کنند ما روشنفکر هستیم. من می‌گویم که اینها روشنفکر‌مآب هستند، اینها از وقتی در ایران و جهان اسلام شکل گرفتند، نه اسلام را باور دارند و نه مردم را. 
من نمونه‌های تاریخی برای‌تان می‌گویم و تاریخ به هر حال بخشی از عمر ما است. در ایران هم تنها نیست. در انقلاب فرانسه در 1789 تا 1799 درگیری‌هایی بود. طولی نکشید که سال 1804 ناپلئون پناپارت سرکار آمد، مستبدترین آدم بود. یعنی یک استبداد جدیدی راه انداخت، می‌دانید که روشنفکران ما هم از فرانسه الگو می‌گیرند. نظام سلطنتی رفت، لویی شانزدهم کشته شد و جمهوری دموکراتیک آمد، چند سال بعد ناپلئون بناپارت سر کار آمد و یک استبداد جدید شکل گرفت. 
در ایران چرا مردم سراغ مشروطه رفتند، چون استبداد محمدعلی شاه بود، گفتند باید سراغ مشروطه برویم. 
به هر حال مشروطه‌خواهان پیروز شدند. همین‌هایی که دم از آزادی می‌زدند، آمدند شیخ فضل‌الله نوری را اعدام کردند چون شیخ فضل‌الله مخالف آن نوع مشروطه بود. مگر شیخ فضل‌الله قیام مسلحانه داشت، می‌گفت مشروطه مشروعه نیستید، اعدامش کردند. بعد هر مشروطه‌خواهی که با آنان مخالفت می‌کرد ترور می‌کردند. یکی از مشروطه‌خواهان سیدعبدالله بهبهانی‌ روحانی معروف در تهران بود که به دستور تقی‌زاده او را ترور کردند. تقی‌زاده یک فرد انقلابی بود که دم از روشنفکری و آزادی می‌زد. 
آنقدر استبداد به خرج دادند که مردم گفتند ما مستبدی مثل رضاخان قلدر می‌خواهیم. علما هم حتی پذیرفته بودند. از بس استبداد مشروطه شکل گرفت. اینها نه اسلام و نه مردم را باور ندارند. آقای سیدجواد طباطبایی یکی از روشنفکران منتقد سروش است. ایشان 2 بار به دفتر ما در موسسه حکمت و فلسفه آمد و این را مطرح کرد که بعدها در رسانه‌ها هم مطرح شد، یک نقدی به آقای عبدالکریم سروش‌ کرده بود و سروش عصبانی شد و گفت باید دهان طباطبایی را دوخت و قلمش را شکست. آقای طباطبایی اعتقادی به انقلاب و اسلام و تشیع ندارد و نقدهایی در این موضوعات دارد. یعنی یک آدم حزب‌اللهی و طرفدار انقلاب نبود که بگوییم سروش عصبانی شده و یک چیزی گفته، شاید مشترکات طباطبایی با سروش خیلی بیشتر بود. آقای طباطبایی گفت من برای سروش نوشتم و چاپ کردم و گفتم این آقای خامنه‌ای که قدرت دستش هست و این همه نقد کردم، یک بار نگفت که باید در دهان طباطبایی زد و قلمش را شکست. تو که قدرت دستت نیست اینچنین می‌گویی، به قدرت برسی چه می‌کنی؟! آنقدر اینها دروغ و تهمت می‌زنند. من سال‌ها در انجمن حکمت و فلسفه با اینها زندگی کردم، آنقدر به من تهمت زدند و دروغ گفتند با اینکه برخی از اینها در بیمارستان بودند و من هزینه عمل جراحی آنها را هم می‌دادم. اصلا اعتقادی به اخلاق هم ندارند ولی دم از اخلاق می‌زنند. اینهایی که مدعی روشنفکری هستند نه مردم را باور دارند و نه اسلام را.
اصلا نمی‌شود یک کسی با خدا و پیغمبر بجنگد اما اعتقاد به مردم داشته باشد. سارتر جمله جالبی دارد و می‌گوید کسی که اعتقاد به خدا نداشته باشد، همه چیز برایش مجاز است. من نمی‌خواهم بگویم همه روشنفکران معتقد به خدا نیستند، برخی‌شان خدا را قبول دارند اما خدایی را که قبول دارند معلوم نیست در کدام قوطی عطاری پیدا می‌شود، بنابراین هم در روشنفکری افرادی داریم که اعتقادی به مردم و جمهوریت و اسلام ندارند، مشروطه این افراد را دیدیم. همین اول انقلاب مگر دم از روشنفکری نمی‌زدند، چه کردند با مردم. تا مردم کنارشان زدند، به جنایت و قتل عام مردم دست زدند. الان جنایت‌های‌شان در فضای مجازی است و قدرت‌شان این است و اگر بیشتر از این قدرت داشته باشند، دست به ترور هم می‌زنند و زدند. آقای مطهری را همین روشنفکران زدند ولی ما می‌گوییم اینها متحجر هستند ولی گروهک فرقان خودشان را روشنفکر می‌دانستند، می‌گفتند ما طرفدار روشنفکری مرحوم شریعتی هستیم، البته شریعتی را هم اینها نفهمیده بودند، اصلا اینها نسبت به مرحوم شریعتی آشنایی دقیقی نداشتند. 
پس یکی روشنفکری است که جمهوریت و اسلامیت را قبول ندارد، دم از جمهوریت و دموکراسی می‌زند تا به قدرت برسد و بدترین استبداد را مثل دوره مشروطه پیاده کند، یک عده هم از متحجرانی مثل انجمن حجتیه، اسلام ناب و جمهوریت را قبول نداشتند. حضرت امام می‌فرمودند من وقتی می‌گویم اسلام، حواس‌تان باشد اسلام ضد استکبار، اسلام ضد فساد و ویژه‌خواری. اسلام ضد تحجر، التقاط و اشرافی‌گری، در یک جمله اسلام آمریکایی. 
* قاعدتا یک دسته سومی هم هستند به جمهوریت و اسلامیت معتقدند.
بنده کسانی را که بدون اینکه خودشان را جزو اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بدانند و در این کشور خدمت کردند، من اینها را مرور که می‌کنم، می‌بینم اینها کسانی هستند که هم اسلامیت و هم جمهوریت را قبول دارند. مثلا در عرصه مقاومت و امنیت منطقه‌ای که مرزهای ایران در امنیت بماند، حاج‌قاسم سلیمانی. بعد از لشکر ثارالله کرمان در دوران دفاع‌مقدس، مبارزه با اشرار را به ایشان دادند، اشراری که داخل کشور در منطقه سیستان‌وبلوچستان و کرمان بسیار ناامنی ایجاد کرده بودند. من یادم هست سال 70 بود، من یک ماموریتی داشتم، از حوزه دزفول به قم آمدم و مشغول درس خارج شدم و در موسسه امام صادق رشته تخصصی کلام را می‌خواندم. بعد که به ما ماموریتی دادند و به کهنوج رفتیم، آنقدر این جاده‌ها ناامن بود که خدا می‌داند. من شب باید از جیرفت به کهنوج می‌رفتم. همراه ما می‌گفت که خطر دارد و نرو. می‌گفتم دوستان نیاز دارند، واقعا در مسیر خدا به ما رحم کرد، جلوی ماشین ما را گرفتند و با یک ترفندی توانستیم فرار کنیم. جاده‌ها بسیار ناامن بود و حاج‌قاسم این امنیت را ایجاد کرد. سپس فرمانده سپاه قدس شد و امنیت در منطقه را ایجاد کرد. اگر رشادت‌های ایشان در مبارزه با داعش نبود، ما الان کجا بودیم. سر مرزها و داخل کشور باید با اینها می‌جنگیدیم. رحم در وجودشان نبود، دین در وجودشان نبود. سوال من این است که حاج‌قاسم سلیمانی به معنای حزبی اصولگرا بود یا اصلاح‌طلب؟ ایشان اصولگرا و اصلاح‌طلب واقعی بود؛ نه حزبی. هم جمهوریت مردم را قبول داشت و هم اسلامیت را. اسلامیت را دیدید که چه معنویت و توکلی به خدا داشت. مردم‌داری هم دیدید که مردم برای او چه کردند. 
شهید فخری‌زاده که یک دانشمند هسته‌ای بود و  می‌دانید که مدیر مدیران دانشمندان هسته‌ای بود، من 10 سال با ایشان رفاقت داشتم. انسان بسیار عجیبی بود و 5 سال فقط مباحثات مستمر فلسفه و فیزیک با هم داشتیم، انسان فرهیخته‌ای بود، اهل فلسفه و فیزیک بود و مدیر بسیار توانمندی بود و اهل شعر و ادبیات و عرفان بود، خیلی‌ها او را نمی‌شناختند و وقتی شهید شد نام او مطرح شد و به عنوان دکتر محسنی می‌شناختند. ما هم به ایشان می‌گفتیم محسنی.
این آدم این همه خدمت کرد. این اواخر که امکانات هسته‌ای را از ایشان گرفتند و دولت حمایت و کمک نمی‌کرد، کرونا که  پیش آمد، خدماتی در حوزه کرونا داشت و یکی از کارهای‌شان تولید واکسن بود که به مراحل خوبی هم رسید. شهید فخری‌زاده اصولگرا یا اصلاح‌طلب بود؟ هم جمهوریت را قبول داشت و هم اسلامیت را. اگر دغدغه مردم را نداشت که این همه خدمت نمی‌کرد. انسانی که متدین به تدین واقعی باشد، واقعا اسلام ناب محمدی را قبول داشته باشد، نمی‌تواند از مردم جدا شود. حضرت علی(ع) مگر می‌توانست از مردم جدا شود. هر یک از اصحاب پیغمبر که واقعا اسلام خالص را داشت نمی‌توانست از مردم جدا شود. شهید فخری‌زاده همین‌طور بود. ما الان در حوزه نانو طبق اعتراف آمریکایی‌ها سومین یا چهارمین کشور دنیا هستیم. دوستانی که من می‌شناسم که خدمات ارزشمندی در زمینه نانوتکنولوژی انجام دادند اصولگرا یا اصلاح‌طلب بودند؟ اینها جمهوریت و اسلامیت را قبول داشتند، اسلام ناب محمدی را قبول داشتند که اسلام ناب می‌گوید به مردم خود اعتماد کنید اما روابط بین‌الملل را داشته باشید، نه اعتماد به استکبار. مرحوم آقای کاظمی‌آشتیانی که در حوزه سلول‌های بنیادین کار کرد، همه اینها را من می‌شناختم. دانشمندان هسته‌ای و دانشمندانی که در حوزه ماهواره کار کردند، دانشمندانی که در حوزه موشک کار کردند، شهید طهرانی‌مقدم، اینها حزبی و اصولگرا یا اصلاح‌طلب بودند؟ هیچ‌کدام نبودند. من می‌خواهم جمله‌ام را اینطور جمع‌بندی کنم و بگویم یک جریان تنها وقتی می‌تواند یک مجلس کارآمد داشته باشد که جمهوریت و اسلامیت را باور داشته باشد، نگوید مردم ابزار هستند. مردم در برنامه‌ریزی در حکمرانی باید نقش داشته باشند، چون اسلام این را می‌خواهد. رهبر انقلاب فرمودند بعضی‌ها که امام و اندیشه‌های او را نشناخته بودند می‌گفتند امام برای اینکه دهان غربی‌ها را ببندد جمهوریت را گفته اگرنه اعتقاد به حکوت اسلامی داشت! بعد حضرت آقا فرمودند این حرف بسیار غلط بود، بلکه امام خمینی باور عمیق به حضور مردم در صحنه‌های اجتماعی و سیاسی داشتند. انقلابی‌گری یعنی جمهوریت و اسلامیت را بپذیرید. 
شاید چندصد گروه جهادی داریم، در پزشکان، در قم بنده با خیلی از پزشکان ارتباط دارم که حرکت‌های جهادی انجام می‌دهند و هر هفته به مناطق محروم می‌روند و رایگان طبابت می‌کنند. پزشکان متعددی که از نزدیک می‌شناسم، به مناطق محروم می‌روند، همان‌طور که عده‌ای خدمات ساخت‌وساز می‌کنند و در کشاورزی کمک می‌کنند، یک عده پزشک که کم هم نیستند، حرکت‌های جهادی انجام می‌دهند. اینها اصولگرا یا اصلاح‌طلب حزبی هستند؟ اینها مسلمانان معتقد به مردم هستند. بعضی افراد هستند که موظفی را در بیمارستان انجام نمی‌دهند و کارانه دریافت می‌کنند به اسم اصولگرایی و اصلاح‌طلبی. 
مردم از اسلام‌ زده نشده‌اند. اگر مردم از اسلام‌ زده شده‌اند چطور اینطوری برای حاج‌قاسم می‌آیند. مردم ما با شعور و درک و معرفت هستند، می‌فهمند دارند چکار می‌کنند. مردم از انقلاب‌ زده نشده‌اند، مردم اگر مشارکت‌شان در انتخابات کم می‌شود برای ناکارآمدی‌هاست. 
من نه اصولگرا هستم و نه اصلاح‌طلب و عضو هیچ حزبی نبودم و در هیچ یک از جلسات اینها شرکت نکردم البته نمی‌گویم مخالف حزب هستم. 
امام فرمودند حزب‌الله یعنی حزب مستضعفان. امام ‌فرمودند ما تابع آرای ملت هستیم، انتخاب با ملت است، ملت باید ناظر بر امور باشد، اینجا آرای ملت حکومت می‌کند و اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد. شهید مطهری وقتی از فرانسه برگشت گفتند امام را چگونه دیدید، گفت آمن بالله و بسبیله و باقوم؛ یعنی به مردم خود باور داشت و  مردم هم به او ایمان داشتند. او به مردم ایمان داشت و مردم را باور داشت.
هر دولتی که دم از جمهوریت بزند و بر سر اسلامیت بزند، یا دم از اسلامیت بزند و بر سر جمهوریت بزند این دولت، دولت ناکارآمدی است. تاریخ و تجربه معاصر ما هم نشان داده است. 
واقعا اگر اسلام ناب محمدی بیاید می‌تواند جمهوریت را نپذیرد؟! جمهوریت یعنی همین مردمی که معتقد به اسلام و ارزش‌های اسلامی هستند. ۳۵ سال از جنگ گذشته هنوز شهید می‌آورند، می‌بینید که مردم چه می‌کنند. این مردم هستند نه احزابی که متأسفانه وقتی هر دولتی هم به قدرت می‌رسد همین‌ها هستند و بین خودشان تقسیم می‌کنند. دولت آینده هر کسی که رای آورد اگر ‌بخواهد در همان کانتکس قبلی‌ها مدیریت کند، شکست می‌خورد. باید پارادایم عوض کرد. یعنی دوباره به جمهوری اسلامی برگردیم که حضرت امام فرمودند و مقام معظم رهبری تحت عنوان مردم‌سالاری دینی از آن یاد کردند.

:: بازدید از این مطلب : 80
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 25 بهمن 1402

تبیان در کانال تلگرامی خود نوشت:

تجمل‌گرایی؛ اژدهای هفت سر!

تجمل‌گرایی، که بهش می‌گن "Materialism" یا "Luxury-seeking"، یعنی وقتی آدم‌ها خیلی به داشتن و نشون دادن چیزای گرون‌قیمت و شیک اهمیت می‌دن. این کار ممکنه به خاطر خواستن برتری تو جامعه، نشون دادن قدرت یا ثروت، یا حتی برای گرفتن اعتماد به نفس و احترام از بقیه باشه.

تجمل‌گرایی رو می‌شه از زاویه‌های مختلفی مثل روانشناسی، تاثیرات فرهنگی و اجتماعی، و اقتصادی نگاه کرد. این رفتار چطور روی خودارزیابی، رقابت، و مقایسه اجتماعی تاثیر می‌ذاره و چه تاثیراتی روی سلامت روان داره، قراره کم‌کم به این مسائل می‌پردازیم.

برای فهمیدن نیازهای روانشناختی که با تجمل‌گرایی در ارتباطن، می‌شه از چند جنبه بهش نگاه کرد:

دنبال کردن تایید و احترام: یکی از مهم‌ترین قسمت‌های روانشناختی تجمل‌گرایی، تلاش برای گرفتن تایید و احترام با داشتن چیزهای لوکسه. این می‌تونه نشونه کمبود اعتماد به نفس باشه. کسایی که از درون احساس ناکامی یا ناامنی می‌کنن، ممکنه بخوان این کمبودها رو با داشتن چیزهایی که نماد موفقیت و احترام اجتماعی‌ان جبران کنن.

نیاز به تعلق و پذیرفته شدن: تجمل‌گرایی ممکنه نشونه‌ای از تلاش برای پیوستن به یک گروه خاص باشه، مخصوصا تو جوامعی که خیلی به مصرف و ثروت اهمیت می‌دن. آدم‌ها ممکنه حس کنن برای پذیرفته شدن تو این گروه‌ها باید چیزهای گرون و شیک داشته باشن.

تلاش برای خودشکوفایی: گاهی تجمل‌گرایی می‌تونه راهی برای خودشکوفایی باشه. بعضی‌ها فکر می‌کنن داشتن و استفاده از چیزهای لوکس بهشون کمک می‌کنه تا توانایی‌ها و علاقه‌هاشون رو بهتر نشون بدن. این می‌تونه به عنوان تلاش برای رفع نیازهای درونی و رسیدن به رضایت شخصی تلقی شه.

کنترل و قدرت: تجمل می‌تونه نشانه تلاش برای دست یافتن به کنترل و قدرت باشه. با داشتن چیزهای گران‌قیمت و کمیاب، بعضی‌ها حس می‌کنن می‌تونن روی دیگران تاثیر بذارن و کنترلی روی محیطشون داشته باشن.

فرار از واقعیت و مشکلات: برخی مواقع تجمل‌گرایی می‌تونه راهی برای فرار از واقعیت یا مشکلات عاطفی باشه. بعضی‌ها ممکنه به خرید چیزهای لوکس به عنوان راهی برای فراموش کردن استرس‌ها و نگرانی‌های روزمره روی بیارن.

 


:: بازدید از این مطلب : 73
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 25 بهمن 1402

 

مرتضی سیمیاری در یادداشتی در روزنامه وطن امروز با اشاره به بیانیه ۱۱۰ فعال سیاسی اصلاح‌طلب برای مشارکت در انتخابات نوشت:

۱۰ روز قبل از برگزاری انتخابات مجلس ششم، سعید حجاریان به دعوت دفتر تحکیم وحدت، در حسینیه ارشاد یک سخنرانی جنجالی کرده و گفته بود ماشین اصلاحات در حال عبور از گردنه است و باید از این نقطه عبور کنیم. تئوریسین اصلاحات سپس انگشت اشاره خود را به سوی حاضران در جلسه گرفته و ادامه داده بود: پس از این پیروزی آنها را جارو می‌کنیم!

منظور حجاریان از «آنها» همان جناح راست بود که طبق نظرسنجی‌ها شانس بالایی برای پیروزی در انتخابات نداشت و روی تک‌چهره‌ها و تشکیل یک فراکسیون اقلیت سرمایه‌گذاری کرده بود. فردای آن روز، روزنامه رسالت در سرمقاله خود نوشت: ماشین حجاریان با این دست فرمان با سر به ته دره خواهد رفت، زیرا دوم خردادی‌ها نه جنبه پیروزی دارند و نه شکست پس از آن را. اما جارو کردن مخالفان توسط اصلاح‌طلبان تنها معنای رقابت سیاسی نداشت، یکی از اعضای گروهک ملی - مذهبی، بعدها در جزوه‌ای با نام «منش کار جمعی» که در میانه فتنه ۸۸ با هدف شبکه‌سازی منتشر کرده بود، نوشت اگر در بهار اصلاحات دولت خاتمی آنقدر جسارت داشت که مخالفان اصلاحات را حذف کند، امروز در برزخ خیابان و پارلمان گرفتار نبودیم. قبضه کردن تمام مناسبات سیاسی یکی از سنت‌های عجیب جناح چپ در تاریخ معاصر ایران است.

این بوالهوسی شدید باعث شده است اصلاح‌طلبان در بزنگاه‌های مهم تصمیم‌گیری، گاه در آغوش اپورتونیسم افتاده و زمانی دیگر در سطح یک کالت سیاسی خطرناک ظاهر شده و برای تحمیل هژمونی تا حذف رقبا نیز پیش روند. تنها نمونه تاریخی در تحلیل این رفتار به دورانی بازمی‌گردد که تقی شهرام در اوایل دهه ۵۰ با نوشتن جزوه سبز کوچک‌ترین منتقدانش را نیز ترور کرد و حتی به زنی ساده‌دل چون فاطمه فرتوک‌زاده نیز رحم نکرد. رهبر مجاهدین (منافقین) به علیرضا سپاسی‌آشتیانی پیام داده بود هر کسی که مارکسیست نشود حتما مساله دارد و باید او را ترور کرد. این روزها نیز جبهه اصلاحات با تمسک به یک زن به همان شیوه عمل کرده و هر کسی را که کوچک‌ترین زاویه با خط تحریم انتخابات دارد ترور شخصیت می‌کند!

اعمال فشار سنگین به احزاب اصلاح‌طلب برای ندادن لیست انتخاباتی و تهدید برخی نامزدهای تایید صلاحیت‌شده برای تغییر حوزه با هدف خالی کردن مشارکت در تهران و نیز بیرون دادن یک بیانیه با عنوان «راهبرد انتخاباتی جبهه اصلاحات» برای سکولاریزه کردن فعالیت سیاسی، بخشی از این کوشش‌هاست که به نام تولید اصلاح‌طلب ساختاری، چپ‌ها را به سوی فرقه‌گرایی سخت و رادیکالیسم خشن سوق داده است.

 

1

یکی از کانال‌های تلگرامی نزدیک به موساد همزمان با انتشار خبر تحریم انتخابات از سوی جبهه اصلاحات، نوشته بود ۲ ماه توفانی در پیش است!

 

رادیکال‌ها با دادن تزهای انتزاعی در تلاش هستند اردوگاه فکری چپ‌ها را جارو و به نام کادرسازی، اصلاح‌طلبان را غربال‌گری کرده و چپ ناب را جایگزین چپ‌های ستادی کنند. از نگاه این شاخه بدخیم، اصلاح‌طلب ناب همان افسران جنگ خیابانی هستند که نه ذیل صندوق‌محوری دوم خرداد، بلکه حول بیانیه ۱۵ ماده‌ای خاتمی، آمادگی ایجاد کانون‌های شورش در بزنگاه‌های خاص را دارند. اصلاح‌طلبان ساختاری اعتقاد دارند جناح چپ دچار ریزش شدید اجتماعی شده و کنش‌های سیاسی زمانی قوام پیدا می‌کند که ساختارهای اصلی نظام را نشانه گرفته باشد. البته این عصیان سیاسی در میان اصلاح‌طلبان مخالفانی نیز دارد؛ برخی احزاب اصلاح‌طلب بدون توجه به مصوبه جبهه اصلاحات، در تدارک دادن لیست مشترک با بروکرات‌ها بوده و برخی چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب با وجود تماس‌های شبانه از سوی محافل خاص در جماران، همچنان بر نامزد شدن از حوزه تهران اصرار دارند.

این تحرک سیاسی با اعلام موضع ۱۱۰ فعال سیاسی اصلاح‌طلب معنای خاصی نیز پیدا کرده است. در حالی که در امتداد اغتشاشات سال گذشته خاتمی به عنوان لیدر اصلاحات به دنبال رفتارهای گزنده سیاسی است، بیانیه تعداد قابل توجهی از اصلاح‌طلبان استخوان‌دار، حکایت از آن دارد که برخی چپ‌ها تمایل ندارند این اردوگاه سیاسی به محلی برای جولان افرادی چون تاج‌زاده و بقایای حزب منحله مشارکت (حزب اتحاد ملت) بدل شده و آنها با جزوه‌نویسی و کودتای سیاسی، اصل اصلاح‌طلبی را قبضه کنند.

این ۱۱۰ نفر در بیانیه خود نوشته‌اند راهبردهایی چون تحریم انتخابات مکانیسمی مشابه تحریم‌های اقتصادی اعمال شده توسط آمریکایی‌ها را داشته و هر ۲، یک هدف مشابه با یکدیگر دارند. گفته شده این بیانیه توسط یکی از اصلاح‌طلبان که سابقه کمپین‌سازی داشته نگارش شده است. این دسته از چپ‌ها اعتقاد دارند بقای آنها به گرفتن مواضع صریح نسبت به رادیکال‌ها بستگی دارد و اگر امروز در برابر کودتای رادیکال‌ها قیام نکنند، فردا باید با شاخه مسلح شده و نظامی جناح چپ بجنگند که در راهبردها دست‌کمی از میلیشیای رجوی ندارد.

البته کش و قوس سیاسی علاوه بر روزنه‌گشایی تشکیلاتی برای اصلاح‌طلبان مشارکت‌جو، باعث نور انداختن به عقبه فکری رادیکال‌ها نیز شده است. یکی از کانال‌های تلگرامی نزدیک به موساد همزمان با انتشار خبر تحریم انتخابات از سوی جبهه اصلاحات، نوشته بود ۲ ماه توفانی در پیش است و باید در ساعت صفر به خیابان آمد. گویی بازندگان ۷ اکتبر این ‌بار توپخانه خود را با توسل به رادیکال‌های اصلاحات از میانه اسفندماه آماده شلیک کرده‌اند.

کنش‌های مشترک میان هسته سخت اصلاحات با عوامل راه‌اندازی «بهار داغ» در تهران شواهد دقیقی دارد؛ در حالی که اصلاح‌طلبان رادیکال به شیوه ستاد داخله منافقین در حال پیاده کردن اجزای عملیات راهگشا هستند، ۱۱۰ اصلاح‌طلب با روزنه‌گشایی در برابر این گروه بدخیم صف‌آرایی کرده‌اند. در جبهه اصلاحات اصل بقا حرف اول را می‌زند!


:: بازدید از این مطلب : 62
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 21 بهمن 1402

عطوان تحلیلگر معروف جهان عرب در مطلبی در رای الیوم با اشاره به اقدام سه کشور عربی در کمک به رژیم صهیونیستی برای مقابله با محاصره دریایی اعمال شده از سوی ارتش یمن، آورده است: در شرایطی که برادران یمنی تاوان مالی و انسانی سنگینی به سبب بستن دریای سرخ و باب المندب به روی کشتی‌های اسرائیلی می‌دهند و هدف حملات هوایی آمریکا و انگلیس قرار دارند، برخی کشورهای عربی مانند امارات، عربستان و اردن با گشودن گذرگاه زمینی دوبی - حیفا هر آنچه رژیم اشغالگر از کالاها و غذاهای تازه نیاز دارد و با قیمت کمتر به این رژیم می‌رسانند.

وی نوشت: درحالیکه کشورهایی که این کریدور زمینی از آن عبور می‌کند سکوت مطلق در پیش گرفته‌اند و به دنبال توجیه و عذر و بهانه آوردن به خاطر این اقدام عادی سازی خطرناک و خفت بار و همسویی با جنگ کشتار پاکسازی نژادی در غزه هستند؛ رسانه‌های رژیم صهیونیستی گزارش‌های تصویری از عبور صدها کامیون از این کریدور به تصویر کشانده‌اند و آنچه این کشورها به دنبال سرپوش نهادن از آن و مخفی نگه داشتن از ملت‌هایشان هستند را برملا کرده‌اند. چند روز قبل کانال ۱۳ رژیم صهیونیستی صدها کامیون حامل کالا و غذای تازه منتشر کرد. این اقدام سه کشور عربی به مثابه مشارکت مستقیم یا غیرمستقیم در جنگ کشتار جمعی و خونریزی غزه است.

این تحلیلگر در ادامه به عذر و بهانه‌های دولت اردن در این زمینه اشاره کرده است.

وی همچنین این کریدور را به مثابه پایمال کردن خون شهیدان، کودکان، زنان و سالخوردگان در غزه دانست که حامی کرامت امت اسلامی و حافظ هویت عربی و اسلامی در قدس اشغالی هستد.

عطوان بیان کرد: حرکت شتابان برای رساندن کالا و غذا به صهیونیست‌ها به مثابه مشارکت مستقیم در جنگ کشتار و گرسنه نگه داشتن ساکنان غزه و کرانه باختری است همانطور که مقامات مصر با نگشودن گذرگاه رفح با زور و اجازه ندادن به عبور کمک‌های بشردوستانه به غزه و وضع عوارض پنج هزار دلاری برای عبور هر کامیون اقدامی مشابه انجام می‌دهند. گزارش‌ها از صف طولانی بیش از ۲ هزار و پانصد کامیون از العریش تا گذرگاه رفح حکایت دارد.

این تحلیلگر در ادامه با اشاره به اشتباه بودن انتظاری که از این سه کشور داشته، آورده است: اگر شهادت بیش از ۳۰ هزار نفر که همچنان شمار زیادی از آنها زیر آوار هستند و زخمی شدن هفتاد هزار نفر دیگر و ویرانی ۸۶ درصد از منازل غزه این کشورها را به حرکت وانمی دارد، پس چه چیزی آن را به حرکت درخواهد آورد؟

عطوان نوشت: ما از اردن، امارات و عربستان انتظار نداریم که مانند یمنی‌ها عمل کنند و با ناوهای آمریکایی و انگلیسی که به دنبال شکستن محاصره دریایی رژیم صهیونیستی هستند، بجنگند و عدم انتظار ما نیز به این دلیل است که آنها گوش شنوایی ندارند بلکه خواسته ما این است که به ملت‌های خود که در حال غلیان هستند گوش فرا دهند. اردن این روزها در غلیان بی سابقه به سبب کشتار ساکنان غزه و کرانه باختری و نیز اخباری که درباره مشارکت جنگنده‌های این کشور علیه اهدافی در عمق عراق مخابره شده است در کنار جنگنده‌های آمریکایی برای انتقام گرفتن از مقاومت اسلامی عراق به خاطر حمله به پایگاه آمریکایی در شمال اردن، به سر می‌برد.

وی در پایان از کشورهای عربی خواست که به جای روی آوردن به رژیم صهیونیستی به مقاومت تکیه کنند.

**

صف کامیون‌‌های حامل کالا از امارات و عربستان برای اسرائیل

دهها کامیون حامل کالا از مقصد بنادر امارات و عربستان سعودی راهی سرزمین اشغالی فلسطین شده‌اند، آن هم نه برای کمک‌ به غزه، بلکه برای شکستن محاصره‌ای که یمنی‌ها در دریای سرخ بر اسرائیل تحمیل کرده‌اند.

رسانه‌های اسرائیلی چندین بار به این موضوع پرداخته و نوشته‌اند که اسرائیل در شرایطی که «حوثی‌ها» مانع حرکت کشتی‌ها به سمت بندر ایلات می‌شوند، کمک سعودی‌ها و اماراتی‌ها را یک موهبت می‌دانند.

این بار اما شبکه ۱۳ اسرائیل به مرز اردن رفته است، گذرگاه «شیخ حسین/ نهر الاردن» گذرگاهی که اردن را به کرانه باختری متصل می‌کند. به گفته گزارشگر شبکه، اینجا اتفاقی به شکل محرمانه در حال رخ دادن است، جایی که دهها کامیون از امارات و عربستان برای اسرائیل کالا وارد می‌کنند.

شبکه ۱۳ اسرائیل با استفاده از یک پهپاد نشان می‌دهد که دهها کامیون پشت مرز صف کشیده‌اند تا وارد اراضی اشغالی شوند.

یک راننده کامیون به نام «جهاد» به مأمور گمرک اسرائیل می‌گوید که از دبی آمده و بارش تجهیزات الکترونیکی است، به طور دقیق مشخص نیست که روزانه چه تعداد کامیون از این گذرگاه وارد اسرائیل می‌شود، اما چندی پیش «حنان فریدمن» رئیس شرکت «تراکنت» اسرائیل که اداره این گذرگاه را در دست دارد به روزنامه یدیعوت احارانوت گفته بود که این گذرگاه ظرفیت پذیرش روزانه ۳۰۰ کامیون را داراست.

 صف کامیون‌‌های حامل کالا از امارات و عربستان برای اسرائیل+فیلم

با حملات نیروهای مسلح یمن به کشتی‌های اسرائیلی یا کشتی‌هایی که عازم بندر ایلات هستند، فشار اقتصادی شدیدی متوجه تل آویو شده است، اما به قول روزنامه یدیعوت احارانوت، ریاض و ابوظبی تلاش دارند برای کاهش فشار اقتصادی به اسرائیل کمک کنند.

شرکت‌های کشتیرانی اسرائیلی به جای دور زدن آفریقا و رسیدن به اسرائیل از طریق یک مسیر طولانی و گران‌قیمت، محموله‌های خود را در بنادر امارات و عربستان در خلیج فارس تخلیه می‌کنند و از آن‌جا کالاها با کامیون از طریق خاک عربستان و سپس اردن به سمت فلسطین اشغالی منتقل می‌شوند.

به گفته رسانه‌های اسرائیلی در ماه گذشته دهها کامیون از طریق خشکی کالاهای تخلیه شده در بنادر امارات، بحرین و عربستان را به اسرائیل برده‌اند، کالاهایی که پیش از این از طریق دریای سرخ وارد می‌شد.

 

شبکه 12 اسرائیل نیز گزارش داده است که تا پیش از حملات یمنی‌ها، هزینه هر کانتینر ۲۰۰۰ دلار بود و اما اکنون به ۸۰۰۰ دلار افزایش یافته است و اگر پیش از این کشتی‌ها یک ماهه خود را به اسرائیل می‌رساندند، اکنون این زمان دو برابر شده است. در این میان حمل کانتینرهای یک کشتی از عربستان یا بحرین و امارات به اسرائیل بین ۱۵ الی ۲۰ روز طول می‌کشد.

طبق این گزارش، در پی ممانعت «حوثی‌ها» از حرکت کشتی‌ها به سمت بندر ایلات، کشتی‌ها مجبور شده‌اند با دور زدن قاره آفریقا و عبور از دماغه «امید نیک» و صرف یک ماه زمان بیشتر خود را به بنادر غربی اسرائیل برسانند. همچنین بسیاری از شرکت‌های آفریقایی از ترس اقدام یمنی‌ها، کالاهای خود را در ایتالیا یا قبرس تخلیه می‌کنند تا از آن‌جا به اسرائیل منتقل شود.

از سوی دیگر سخنگوی نیروهای مسلح یمن می‌گوید که «کشتیهای اسرائیلی یا کشتیهایی که به هر طریقی با آنها مرتبط هستند کوچکترین فرصتی برای عبور از دریای سرخ نخواهند داشت». 

البخیتی در مصاحبه با یک شبکه روسی درباره نگرانی سایر کشورها  برای عبور و مرور از دریای سرخ گفت: نیروهای مسلح یمن، عبور امن کشتیهای تجاری سایر کشورها از حمله کشتیهای روسی و چینی را تضمین می‌کنند.

باب المندب، تنگه‌ای است میان آفریقا و شبه جزیره عربستان و مسیر خروجی دریای سرخ به اقیانوس هند که معمولاً ۱۲ تا ۱۵ درصد تجارت دریایی از این مسیر جریان دارد که در مجموع ۸۵ درصد از کل تجارت جهانی را شامل می شود.

مراد منصور، پژوهشگر اقتصادی یمن در گفت‌وگو با العربی الجدید گفت که رژیم صهیونیستی به خاطر حملات یمن در دریای سرخ تا کنون بیش از ۳ میلیارد دلار متضرر شده است و با حساب اینکه نیروهای مسلح یمن تصمیم گرفته‌ مانع همه کشتی‌های عازم بنادر اسرائیل صرف نظر از ملیت‌ آنها شود، این رقم خسارت احتمالاً  به بیش از ۶.۵ میلیارد دلار خواهد رسید.

به دنبال حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه و محاصره همه جانبه مردم، انصارالله یمن اعلام کرد تا زمانیکه اسرائیل مانع از ورود کمکهای بشردوستانه به مردم غزه شود کشتیهای تجاری که عازم بنادر این رژیم هستند را در دریای سرخ هدف حمله قرار خواهد داد. یمنی‌ها تا کنون چندین کشتی مرتبط با رژیم صهیونیستی را توقیف و به دهها کشتی آمریکایی و اسرائیلی حمله کردند و البته دهها کشتی دیگر نیز مجبور به تغییر مسیر و یا بازگشت به مبدا شده‌اند.

مسیر زمینی از امارات، بحرین و عربستان

برای انتقال کالا به اسرائیل و مصر

 
 
کد خبر : ۳۵۷۶۴۲

شفقنا- «هانان فریدمن»، مدیر عامل شرکت شبکه کامیون‌های اسرائیل (Trucknet Enterprise Ltd) اعلام کرد: «این شرکت کالاهایی از جمله مواد غذایی، پلاستیک، مواد شیمیایی و الکتریکی را از بنادر امارات و بحرین از طریق عربستان و اردن به اسرائیل و سپس به اروپا ارسال می‌کند.»

به گزارش شفقنا به نقل از العربی الجدید، این اولین بار است که مسیرهای تجاری از قلب خاورمیانه می‌گذرد تا دریای سرخ را دور بزند و از ورود به باب المندب و در معرض حملات انصارالله یمن قرار گرفتن، پرهیز کند.

شرکت Hapag-Lloyd AG که پنجمین شرکت بزرگ کانتینری در جهان است به دنبال اتصال بندر جبل علی در دبی و دو بندر شرقی عربستان به جده در ساحل غربی است. گزینه دیگر هم اتصال جبل علی به اردن است.

فریدمن به بلومبرگ گفت: «کالاهایی از هند، تایلند، کره جنوبی و چین در هفته‌های اخیر با کامیون ارسال شده است. کالاهای مقصد آسیا نیز در جهت مخالف حرکت می‌کنند که به کاهش هزینه‌های کلی منجر می‌شود.

با این حال، کارایی بلندمدت این مسیر به ثبات در منطقه بستگی دارد. همچنین، مقادیری که کامیون‌ها می‌توانند حمل کنند بسیار کمتر از مقادیری است که توسط کشتی‌ها حمل می‌شود.

فریدمن گفت که مسیر زمینی هنوز یک جایگزین برای برخی کالاها فراهم می‌کند.

«نیلز هاوپت»، سخنگوی شرکت Hapag-Lloyd اذعان کرد این مسیرهای برنامه‌ریزی‌شده یک راه حل کوتاه مدت برای کشتیرانی است که مقدار محدودی محموله را حمل می کنند، نه هزاران کانتینر.

او گفت که پل زمینی نه سریع و نه آسان است، اما ممکن است به افزایش جریان تجارت از طریق بنادر منطقه، مانند جده، که عملاً از پیوندهای معمول خود با اقتصاد جهانی قطع شده است، کمک کند.

اما از سوی دیگر، سفر از بندر جبل علی تا دروازه تجاری اسرائیل در حیفا حدودا سه یا چهار روز طول می‌کشد که ‌در مقایسه سفر ۱۰ روزه یا بیشتر به دور دماغه امید نیک در آفریقا، جذابتر است.

کریس راجرز، رئیس گروه تحقیقاتی صادرات «استاندارد اند پورز»، گفت: پل زمینی، اگرچه حجم قابل توجهی از ترافیک را حمل می‌کند، اما به طور خاص یک راه حل ویژه برای محموله‌ها به اسرائیل باقی خواهد ماند.

شرکت های همکاری کننده

شرکت تراک نت، کامیون‌های خود را با شرکت هایی از جمله PureTrans FZCO در دبی، Cox Logistics در بحرین و WWCs که در زمینه آژانس های تجاری و کشتیرانی در مصر فعالیت می‌کند، اداره می‌کند.

عملیات آزمایشی از منطقه خلیج فارس به اسرائیل در اوایل سال ۲۰۲۳ آغاز شد و زمانی که حوثی‌ها پس از جنگ با غزه، کشتی‌هایی را که به سمت اسرائیل در دریای سرخ در حرکت بودند، تهدید کردند، تراک‌نت طرح خود را پیش برد.

فریدمن تاکید کرد: «ما در نوامبر چند سفر آزمایشی انجام دادیم.« وی با اشاره به اینکه اولین محموله ها در دسامبر ارسال شد، از اعلام تعداد کامیون‌هایی که در این مسیر تردد کرده اند یا میزان کالای حمل شده خودداری کرد.

فریدمن گفت: «ما فقط باید محموله‌هایی را که به اروپا می‌روند و محموله‌هایی که به آسیا می‌روند مطابقت دهیم.»

متن این خبر در العربی الجدید

 

 


:: بازدید از این مطلب : 83
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 19 بهمن 1402

تکنیک عملیات روانی که برای تطهیر پهلوی به کار می‌رود

 حذف بخشی از حقیقت و بیان انتخابی آن فرقی با دروغ گفتن ندارد؛ «پاره حقیقت‌گویی» یکی از تکنیک‌های عملیات روانی است که حذف بخش هایی از یک موضوع و بیان ناقص آن، برای تحریف حقیقت به کار می‌رود. این روش به این خاطر که از  بخشی از حقیقت اعتبار می‌گیرد، باعث خطای ادراکی در مخاطب می‌شود. در جریان پرحجمی که سال‌های اخیر برای تطهیر پهلوی شکل گرفته ست،‌ از این تکنیک بیشترین استفاده می‌شود؛‌ فسادها،‌ خرابی‌ها و مصائبی که مردم ایران در طی آن سال‌ها تحمل می‌کردند حذف می‌شود و چند تصویر و بریده تاریخی به‌صورت مداوم تکرار می‌شود؛‌ آنقدر که جوانترها تنها تصاویری که از دوران پهلوی در ذهنشان شکل می‌گیرد، همین بریده‌های جزئی هستند و همین،‌ به تدریج تاریخ را هم تحریف می‌کند. در ادامه ضمن اشاره به بعضی از  این مصادیق پاره حقیقت‌گویی،‌ به تصویری پرداخته‌ایم که رسانه‌های جریان تحریف در پی جا انداختن آن هستند.

دوران پهلوی دوران پیشرفت و آسایش عمومی بود!

برخی از رسانه های وابسته به پهلوی سعی دارند تا با ذکر برخی از پیشرفت های معمول و غیر اساسی همچون ساخت برخی بنا ها مانند میدان آزادی (میدان شهیاد سابق)، ایران زمان پهلوی را ایرانی بسیار پیشرفته و مدرن معرفی نمایند. در همین خصوص این رسانه ها تلاش میکنند تنها با بسنده کردن به چند میدان، چند جشن تشریفاتی و برخی خیابان های تهران، سراسر ایران در آن زمان را مدرن و پیشرفته معرفی نمایند.


میدان آزادی(شهیاد سابق) نماد پیشرفت دوران پهلوی؛

این در حالی بود که پدیده حاشیه نشینی و حلبی آبادهای پیرامون شهرهای صنعتی به سرعت در حال گسترش بود. و بخش عظیمی از مردم از حداقل های اساسی زندگی یعنی آب و غدا کافی و سالم برخوردار نبودند.


ثابت بودن قیمت خودکار در تمام دوران صدارات هویدا

هویدا در زمان دادرسی جنایت هایش در دادگاه انقلاب، در دفاعیات خود به قاضی مدعی شده بود که: «در دوران صدارت من، قیمت خودکار بیک ثابت بود و همیشه 5 ریال!» در همین خصوص بارها توسط رسانه های مختلف با بیان این نکته  از اظهارات هویدا، پرسیده شد چرا پس ازانقلاب  از این مرد برای پیشرفت ایران استفاده نکردند و او را اعدام کردند. و بارها این رسانه ها تلاش داشتند با مقایسه دوران پهلوی و جمهوری‌اسلامی، به القای ناکارآمدی جمهوری اسلامی دست یابند.


گرانی های ناگهانی مصالح ساختمانی به دنبال تورم افسار گسیخته سال 1353؛

 

این در حالی بود که براساس آمار بانک مرکزی، در سال 53 اجاره‌بهای مسکن در تهران 200 درصد افزایش یافت و مواد غذایی با گرانی 30 درصدی همراه شدند. امیر عباس هویدا در بهمن 1343 نخست وزیر ایران شد و 13 سال در این منصب فعالیت داشت. او کشور را با نرخ تورم  4.5درصدی تحویل گرفت در سال 1356 با تورم 25.1 درصدی تحویل داد!

اسدالله علم در این باره می‌گوید: «در تابستان 1352، بسیاری از انواع مواد غذایی کم‌یاب شده و اگر هم یافت می‌شد با قیمتی چند ده برابری به فروش می‌رسید. در ماه‌های نخست سال 53 نان هم پیدا نمی‌شد و هویدا همواره اعلام می‌کرد که ما در «عصر طلایی» به‌سر می‌بریم!»

البته به همه آنچه که گفته می بایست درآمد بالای پهلوی از فروش نفت را نیز افزود. در واقع تولید نفت در آن زمان چیزی حدود 6 میلیون بشکه در روز بود.


تولید نفت در عصر پهلوی حدود 6میلیون بشکه در روز بود منبع: تریدینگ اکونومیکس؛

 

پادشاهان عرب در زمان پهلوی، غلام حلقه به گوش شاه پهلوی بودند!

رسانه های مذکور در تلاشند تا اینگونه تصویر کنند که ایران با وجود ژاندارم بودنش در منطقه و قدرت مالی سرشاری که از فروش نفت داشت. یک موقعیت بی نظیر در منطقه و جهان داشت. به گونه ای پادشاهان عربی به طور چشمگیری از گفته های شاه ایران تبعیت میکردند.


تلاش رسانه ای برای قدرتمند نشان دادن شاه پهلوی در مقابل شاهان عرب؛

 

البته ایران در آن زمان به خاطر خوش خدمتی اش به آمریکا، به عنوان ژاندارم منطقه شناخته شده بود. ولی اینگونه نبود که این ژاندارم بودن قدرت مضاعفی را به ایران بدهد. حتی در آن زمان شاه محبور بود برای دست بوسی برخی از قدرت هایی که او را حمایت میکردند به کشورهای دیگر سفر کند و در این سفر در چندین مورد دستان ملکه انگلستان، هلند و برخی دیگر از کشورها را بوسیده بود.


دست بوسی شاه پهلوی از ملکه انگلستان؛


دست بوسی شاه پهلوی از ملکه هلند؛

 

تصویری جعلی از حکومتی دست نشانده

آنچه این رسانه ها دنبال تصویر کردنش بودند، حکومتی بود قدرتمند، پیشرفته، مستقل و بی مثال است. یعنی از همه آنچه گفته شد قرار بود در پروژه وسیعی برای مقایسه رژیم پهلوی و حکومت جمهوری‌اسلامی از آن استفاده شود. و اینگونه القا شود که «ای کاش حکومت قبل باقی بود». جالب آنکه با این همین وجود در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضا پهلوی آمده که هرکدام دو سفارتخانه شوروی و انگلیس لیست پیشنهادی خود را برای نمایندگان مجلس ارائه می‌دادند.


اقرار رسانه انحرافی رادیو زمانه به تلاش ربع پهلوی با کمک از دولت خارجی برای استمرار حکومت پهلوی؛

 وضع ایران و ایرانی در روزگار ۵۳ ساله حکومت پهلوی

 

آمار سال‌های آخر چه می‌گویند؟

. وضع ایران و ایرانی در روزگار ۵۳ ساله حکومت پهلوی/ آمار سال‌های آخر چه می‌گویند؟

رضاخان که نوسازی ایران را شروع کرد، از همان ابتدا بنا را بر تقلید نا‌بجا و اقدامات نمایشی گذاشت و راه را اشتباه رفت؛ این را همان‌موقع افرادی بودند که گفتند اشتباه است، ولی شاه شیفته غرب نفهمید چه می‌گویند. بعدها پسرش هم راه پدر را ادامه داد و افراد خیلی بیشتری بودند که گفتند اشتباه است ولی شاه که هیچ‌کسی جز خودش را قبول نداشت، نپذیرفت که نپذیرفت که نپذیرفت.

 

آخر کار را هم که همه می‌دانند؛ بیرونش کردند از این مملکت. حالا باید دید ۵۳ سال که پهلوی‌ها حرف خودشان را با زور پیش بردند و مدام دم از پیشرفت و اصلاحات و مدرن‌سازی زدند، در نهایت چه خدماتی کردند به ایران و چه شد کارنامه‌شان در حوزه شاخص‌های توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و رفاهی.

 

در ادامه فقط یک نگاهی بیندازیم به این کارنامه که «یکی داستان است پُر آب چشم».

 

 

وضعیت معیشت

 

براساس آمار بانک جهانی ۴۶ درصد جمعیت ایران در سال ۱۳۵۶ زیر خط فقر زندگی می‌کردند و این یعنی ۱۶ میلیون نفر. از جمعیت فقرای ایران در دهه ۵۰ شمسی نیز حدود ۴ میلیون نفر(۱۲ درصد کل جمعیت) زیر خط گرسنگی بوده‌اند؛ یعنی سوء‌تغذیه شدید. به استناد یک تحقیق در دانشگاه آکسفورد: «از مجموع ۳۰ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر جمعیت ایران در سال ۱۳۵۱ مصرف کالری ۱۶ میلیون نفر کمتر از حداقل نیاز بود و ۴ میلیون نفر دچار سوءتغذیه شدید بوده‌اند.»

 

 

نرخ بی‌سوادی

 

طبق آمارها، درصد بی‌سوادی در ایران در سال ۱۳۵۵ معادل ۵۲ درصد بوده است و نرخ بی‌سوادی در روستاها حدود ۷۰ درصد. بر‌اساس آمارهای جهانی ایران در آن‌روزها از نظر پیشرفت سوادآموزی جزو کشورهای ناکارآمد و ضعیف بود و حتی پایین‌تر از چین و کوبای آن روزگار قرار می‌گرفت. نرخ بی‌سوادی دختران و زنان بالای ۶ سال نیز به ۶۵ درصد می‌رسید. یعنی فقط یک‌سوم دختران و زنان ایران سواد داشتند و البته اغلبشان مدرک ابتدایی یا سیکل داشتند.

 

وضعیت مسکن

 

طبق اطلاعات سرشماری سراسری نفوس در سال ۱۳۵۵ از جمعیت ۳۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفری ایران بیش ‌از یک ‌میلیون و ۷۰ هزار نفر در خانه‌های کپری زندگی می‌کردند و از ۶ میلیون و ۷۰۰ هزار خانوار ایرانی حدود یک‌ میلیون و ۹۰۰ هزار خانوار در خانه‌هایی با یک اتاق زندگی می‌کردند. یعنی حدود یک ‌سوم مردم در خانه‌های یک اتاقی یا اقامتگاه‌های کاملا نامناسب سکونت داشتند. با این توضیح که خانه یک اتاقی به‌معنای آپارتمان یک خوابه نیست، بلکه منظور خانه‌ای است که فقط و فقط یک اتاق برای زندگی دارد.

 

وضعیت آب‌رسانی

 

طبق آمارهای مرتبط با سرشماری سال ۱۳۵۵ حدود ۷۸ درصد مناطق روستایی و ۱۰ درصد مناطق شهری ایران فاقد آب لوله‌کشی بوده‌اند و آب مصرفی را از طریق چاه، قنات، چشمه، رودخانه و... تأمین می‌کرده‌اند.

 

 

وضعیت برق‌رسانی

 

طبق آمار دوره پهلوی در دهه ۵۰ شمسی ۱۰ درصد شهرهای ایران و ۸۶ درصد روستاهای ایران برق نداشتند!

 

توزیع انرژی

 

در سال ۱۳۵۲ تولید روزانه نفت ایران به ۶ میلیون بشکه رسید که ۹۰ درصد آن صادر می‌شد. در مقابل ۴۰ درصد از جمعیت روستایی ایران به نفت دسترسی نداشتند و در خانه‌هایشان هیزم می‌سوزاندند.

 

بهداشت و درمانی روستایی

 

طبق آمارها در سال ۱۳۵۷ فقط ۱۵۰۰ مرکز بهداشتی و درمانی برای بیش‌از ۹۰ هزار روستای ایران وجود داشت.

 

وضعیت بودجه‌بندی

 

بنا به اسناد بودجه‌ای دوره پهلوی دوم، سهم بخش بهداشت در بودجه سال ۱۳۵۵ حدود ۱ درصد و سهم عمران شهری کمتر از یک درصد بود. در مقابل سهم بخش نظامی و خرید تسلیحات خارجی از کل بودجه در کمال شگفتی به ۳۰ درصد می‌رسید.

 

 

تولید بخش کشاورزی

 

در دهه ۵۰ شمسی ۴۷ درصد کشاورزان ایران در نتیجه اصلاحات ارضی و کوچک‌شدن اراضی، هیچ نوع کشت و زرعی نداشتند و همین موضوع یکی از دلایل اصلی افزایش مهاجرت به شهرهای بزرگ و شکل‌گیری حلبی‌آبادها در اطراف تهران بوده است.

 

صادرات غیرنفتی

 

بنا به آمارهای اقتصادی دوره پهلوی، صادرات غیرنفتی ایران در سال ۱۳۵۶ شمسی در کمال تعجب فقط ۲ درصد کل صادرت ایران بود؛ باقی صادرات نفتی بود.

 

امکانات بیمارستانی

 

در سال‌های پایانی دوره پهلوی دوم در ایران ۵۵۰ مرکز درمانی با حدود ۵۶ هزار تخت وجود داشت. یعنی به‌ازای هر هزار نفر حدود یک ‌و‌ نیم تخت. همان‌موقع در ترکیه، الجزایر و مصر این رقم بیش از ۲ بود و در کشورهای متوسط اروپای شرقی حدود ۷ بود. دسترسی بیماران به دارو نیز محدود بود و برای ‌مثال در سال ۱۳۵۶ روزنامه اطلاعات در گزارشی درباره مشکلات دارو در استان یزد خبر داد که: «شهر ۷۰ هزار نفری اردکان حتی یک داروخانه ندارد»!

 

 

سرانه تعداد پزشک

 

در سال ۱۳۵۷ کل پزشکان ایران حدود ۱۴ هزار نفر بودند و حدود نیمی از آنان نیز ملیت پاکستانی، بنگلادشی، فیلیپینی یا هندی داشتند و در شهرهای دورافتاده ایران طبابت می‌کردند. این یعنی به ‌ازای هر ۱۰ هزار نفر معادل ۴ پزشک. با حالا مقایسه کنید که باز هم پزشک کم داریم و به‌ازای هر ۱۰ هزار نفر ۱۵ پزشک داریم.

 

تولید تجهیزات پزشکی و دارو

 

در سال ۱۳۵۷ حدود ۵۰ شرکت تجهیزات پزشکی فقط ۳ درصد نیاز کشور را تأمین می‌کردند. با حالا مقایسه کنید که ۵۰۰ شرکت بیش از ۸۰ درصد نیاز کشور را تأمین می‌کنند. در دهه ۵۰ شمسی ۷۰ درصد داروها نیز وارداتی بود؛ حالا ۳ درصد داروها.

 

اقتصادِ پهلوی از زبان پهلوی

 
اقتصادِ پهلوی از زبان پهلوی|سوءتغذیه؛ سکه رایج زمان شاه/ایران، کشور حلبی‌آبادها و کپرنشین‌ها

علی‌رغم تبلیغات دروغین برای ایرانی‌هایی که اقتصاد زمان پهلوی را به‌چشم ندیده‌اند، اطرافیان پهلوی وضعیت اقتصاد و معیشت مردم در زمان شاه را به‌گونه‌ای دیگر توصیف می‌کنند.

جمهوری اسلامی ایران طی بیش از 4 دهه گذشته در حوزه اقتصاد دستاوردهایی بی‌شمار داشته است که جسته و گریخته دولت‌مردان و رسانه‌ها به آن پرداخته‌اند، ولی تداوم مشکلات اقتصادی که بخشی از آنها ریشه در تداوم برخی سیاست‌های غلط اقتصادی به‌جامانده از قبل از انقلاب و عمل به توصیه‌های غربگرایانه در حوزه اقتصاد دارد و بخش مهمی هم ریشه در تحریم، باعث شده است که موفقیت‌های مهم کشور در حوزه اقتصاد طی این سالها به‌چشم نیاید که در گزارش زیر به بخشی از این دستاوردها اشاره کردیم.

اما فراتر از مغفول ماندن موفقیتهای اقتصادی جمهوری اسلامی، امروز پروپاگاندای رسانه‌‌ای دشمن در راستای سیاه‌نمایی و ناامیدکردن مردم به‌ویژه نسلی که دوران تاریک و سیاه زمان پهلوی را ندیده‌اند، سعی در وارونه کردن تاریخ دارند و شبکه‌های اجتماعی تحت تسلط دشمنان هم بر این دروغ‌ها می‌دمند و درباره وضعیت اقتصاد کشور و رفاه مردم در دوران پهلوی این‌گونه القا می‌کنند که گویی مدینه‌ای فاضله بوده است آن دوران.

از این جهت لازم دیدیم از زبان برخی تاریخ‌نویسان و اطرافیان حاکمان پهلوی، وضعیت واقعی اقتصاد در دهه پنجاه ایران را مرور کنیم تا آن روی سکه مدینه فاضله خیالی دوران پهلوی آشکار شود.

محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی» آورده است: «آیا این فداکردن ثروت اجتماعی ایران به‌راستی برای توسعه سریع اقتصادی صورت می‌گرفت؟ جواب آری است اگر «توسعه اقتصادی» عبارت باشد از: رشد آنی و فزاینده در استفاده از وسایل نقلیه، وسایل خانگی، تعطیلات خارج، تفریحات عرضه‌شده در رستوران‌ها و قمارخانه‌ها، خانه‌های کاخ‌مانند و مانند اینها توسط اقلیتی ممتاز؛ هزینه‌های سرسام‌آور نظامی و بر باد دادن سرمایه کشور در تاج‌گذاری دیرهنگام (1347)، جشنی مضحک و بین‌المللی به‌بهانه موهوم 2500 سال پادشاهی ایران (1350)، دهمین سالگرد ضدانقلاب خونین شاه (1352) و تفنن‌های سالانه فرح در شیراز به‌نام «جشن هنر» که در آن علاوه‌بر اتلاف پول‌های فراوان، زندگی روزمره مردم محل به‌کلی مختل می‌شد، موسیقی جدید غربی در بازار قدیمی شیراز نواخته می‌شد و تجار با حربه تهدید وادار می‌شدند مغازه‌هایشان را باز نگاه دارند تا سیاهی‌لشکر لازم را فراهم آورند و تأثیر موسیقی بر آنها مشاهده شود و خرابه‌های تخت‌جمشید به جولانگاه نودلقکان درباری بین‌المللی و تماشاچیان شبه‌مدرنیست ایرانی‌شان بدل می‌شد.» (کاتوزیان، صفحه 312)

لازم به ذکر است که یکی از مطالعات بسیار دقیق در زمینه فقر در دوره پهلوی، توسط مرحوم دکتر حسین عظیمی (به‌نقل از همایون کاتوزیان، ص 316 تا 320) انجام شده است. عظیمی در رساله دکترای خود که در دانشگاه آکسفورد و تحت‌عنوان «بررسی رابطه رشد اقتصادی، توزیع درآمد و فقر با توجه به مسائل ایران» انجام شده است، سه رده مصرف کالری را در ایران مشخص می‌کند که معرف «سه خط فقر» متمایز هستند، بر این اساس، خط «الف» معرف مصرف 90 تا 99 درصد حداقل نیاز کالریک؛ خط «ب» معرف مصرف 75 تا 90 درصد حداقل نیاز کالریک؛ و خط «پ» معرف مصرف 75 درصد با کمتر از حداقل نیاز کالریک است. عظیمی با به‌کارگیری این تعاریف به این نتیجه دست یافته است که «از مجموع 30 میلیون و 700 نفر جمعیت ایران در سال 1351، مصرف کالری 16 میلیون نفر (یعنی 52 درصد جمعیت کشور) کمتر از حداقل نیاز بود و چهار میلیون نفر از این جمعیت 16میلیونی، دچار سوءتغذیه شدید (مصرف کمتر از 75 کالری) بوده‌اند.

وی ادامه می‌دهد: «در برخی نواحی همچون استان کردستان همه روستاییان دچار سوءتغذیه هستند در مناطق قومی ـ عشیره‌ای همچون خوزستان، کرمان، بختیاری، بلوچستان و... نیز شرایط به‌نحو چشمگیری بدتر از نتایج مربوط به سایر نقاط کشور بود». وی اشاره می‌کند آنها که با ابعاد مسئله، سیاست‌ها و کارایی لازم برای تحقق چنین امری کمترین آشنایی را دارند، بی‌تردید جز این نخواهند گفت که در شرایط کنونی، مشکل سوءتغذیه در ایران نه‌تنها حل نمی‌شود بلکه تشدید هم می‌شود: «احتمالاً هر سال بر جمعیتی که دچار سوءتغذیه هستند، با سرعت زیادی افزوده خواهد شد» (به‌نقل از همایون کاتوزیان، ص 316 تا 320).

* 70درصد درآمد کارمند و مدیر عالی‌رتبه در دهه 50 صرف مسکن می‌شد

وضعیت مسکن در دهه 50 را می‌توان در نوشته‌های نیکی آر. کِدی، پژوهشگر و خاورشناس آمریکایی، جست‌و‌جو کرد، وی در این خصوص می‌نویسد: «هزینه دائماً رو به افزایش واردات، کشاندن اقتصاد به‌سمت تکیه بیش از حد به خارجی‌ها، مهاجرت انبوه جمعیت‌های روستایی به‌سمت شهرهایی که خود دچار جمعیت‌زدگی بودند و فقدان وجود خانه‌های ارزان‌قیمت در مناطق شهری و در نتیجه رشد سرسام‌آور قیمت مسکن در شهرها که به‌خاطر حضور روزافزون خارجی‌ها و دستمزدهای بالای آنها بود، به افزایش قیمت‌ها و کمبودها به‌خصوص در زمینه مسکن کمک می‌کرد.»

همچنین آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران هم در همین رابطه اذعان دارد: «برای یک کارمند عالی‌رتبه‌ دولت یا یک مدیر بخش خصوصی، عادی بود که بیش از هفتاد درصد درآمدش را فقط به اجاره خانه اختصاص دهد... .»

براساس بررسی‌های یرواند آبراهامیان (تاریخ‌نگار ایرانی ارمنی‌تبار و نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب)؛ «از سال 1345 تا 1355 درصد خانواده‌های شهری که در یک اتاق زندگی می‌کردند از 36 به 43 [درصد] رسید. در آستانه انقلاب، 42 درصد از خانواده‌های تهرانی مسکن مناسبی نداشتند.»

* بلعیده‌شدن درآمدهای کارگران با وجود افزایش حقوق‌ها

 آبراهامیان در خصوص وضعیت زندگی و معیشت کارگران می‌نویسد: «قشر پایین‌تر طبقه کارگر ـ به‌ویژه کارگران ساختمانی، دستفروش‌ها، کارکنان کارخانه‌های کوچک و کارگران موقت ـ که مشمول طرح‌های بیمه و برنامه‌های مشارکت در سود نبودند ـ از مزایای برنامه‌های رفاه اجتماعی بهره‌مند نمی‌شدند، به‌بیان دیگر، درآمدهای بیش از حد نفت به فقر این توده‌های میلیونی که بیشترشان از روستاها به شهرها رانده شده بودند پایان نداد بلکه شکل آن را مدرن کرد.»

مینو صمیمی که ارتباط نزدیکی با فرح و دربار پهلوی داشت نیز درباره وضع کارگران در سال 54 می‌گوید: «در سال 1354، شاه دستور داد دستمزد کارگران در 21 واحد بزرگ صنعتی کشور، تا 30 درصد اضافه شود، و در سال بعد نیز، اکثر کارگران، مبلغی به‌اندازه‌ حقوق یک ماه خود به‌عنوان عیدی، در نوروز 1355 دریافت داشتند، لیکن علی‌رغم افزایش درآمد طبقات مزدبگیر، هیچ بهبودی در معیشت آنها پدید نیامد؛ و اکثراً در شرایط سخت، به زندگی ادامه می‌دادند؛ یکی به این دلیل که تعداد افراد خانوارشان زیاد بود و مشکل می‌توانستند مخارج همه‌ اعضای تحت تکفل خود را تأمین کنند؛ دیگر اینکه قید و بندهای مذهبی اجازه نمی‌داد مثل دیگران، به هرکاری دست بزنند و بالاخره ترقی روزافزون هزینه‌ مسکن، مقادیر عمده‌ای از درآمدشان را می‌بلعید.»

* شاه: مردم باید یاد بگیرند بدون کالاهای اساسی هم زندگی کنند!

در سال منتهی به سقوط رژیم شاه، بسیاری از کشتی‌های حامل مواد غذایی در بندرها لنگر انداخته و به‌دلیل عدم وجود زیرساخت‌های لازم همان‌جا مانده بودند و اغلب کالاهای آن در حال گندیدن بود. به‌دلیل همین کمبودها بود که شاه عقیده داشت مردم باید سبک زندگی خود را تغییر دهند؛ چنان‌که اسدالله علم ذیل خاطرات 24 شهریور 1352 می‌نویسد: «...سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود، که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آنها زندگی کنند!»

از همین جهت فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر آمریکا، وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» می‌داند و عنوان می‌کند: «وضعیت ایران به‌طور کلی به‌مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد، به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است...، ثروت کشور بیشتر به‌سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به‌سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»

* ماجرای قطعی‌های پی‌درپی برق تهران در سال 1356

پرویز راجی آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن می‌گوید: «موقعی که به تهران رسیدم در هتل هیلتون، برای اولین بار به خاموشی برق برخوردم که در ساعت شش‌ونیم بعدازظهر آغاز شد و به‌مدت چهار ساعت تمام ادامه یافت، در طول این مدت هیچ نقطه‌ای از شهر برق نداشت، به‌علت از کار افتادن تهویۀ هتل، چنان گرمای آزاردهنده‌ای به وجود آمد که واقعاً نمی‌شد در اتاق هتل دوام آورد و طبیعی است که در این زمان، استفاده از رادیو و تلویزیون هم مقدور نبود. در نگاهی که از بالکن هتل به شهر تهران انداختم، صف دراز اتومبیل‌ها را دیدم که به‌علت خاموشی چراغ‌های راهنمایی، در خیابا‌ن‌ها از حرکت بازمانده‌اند و با به‌صدا‌درآوردن بوق‌های خود، نسبت به خاموشی برق، اعتراض می‌کردند.»

وی ادامه می‌دهد: «(31 تیر 56) خاموشی‌های برق در ایران، رژیم را به سرگیجه دچار ساخته و سبب نارضایتی فراوانی در بین مردم شده است، تا جایی که دیگر هیچ‌کس، وعده‌های پشت‌سرهم رژیم را در مورد اینکه «افزایش مخارج تسلیحاتی، اثری در کاستن از فعالیت در بهبود زندگی مردم ندارد» باور نمی‌کند. هم‌اکنون، مردم در ایران، به‌شدت از کمبود روشنایی برق و عدم توانایی در استفاده از تهویه و یخچال در بحبوحۀ گرما، عذاب می‌کشند و احساس می‌کنند بودجه‌ای که می‌بایست صرف تأمین رفاه آنها شده باشد، به خرید جنگ‌افزار اختصاص یافته است.»

آبراهامیان، در مورد وضعیت حمل‌ونقل تهران در دهه 50 تهران می‌گوید: «[تهران، پایتخت] با بیش از 4 میلیون جمعیت، علی‌رغم درآمدهای زیاد نفتی هنوز سیستم فاضلاب، مترو و حمل‌ونقل عمومی درستی نداشت. برادر کوچکتر شاه که اتفاقاً صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود در سخنرانی مراسم یادبود ماری آنتوانت می‌پرسد که «اگر مردم از فشار و دردسر ترافیک خوششان نمی‌آید چرا هلیکوپتر نمی‌خرند؟»

* 13 شهرک کپرنشین در تهران با خانه‌های گلی

حسین فردوست دوست صمیمی شاه اذعان دارد که محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. او می‌گوید به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط انقلاب سفید محمدرضا و به‌ویژه اصلاحات ارضی او صورت گرفت. به‌گفته فردوست محمدرضا تمام درآمد هنگفت نفت را صرف پروژه‌های بزرگ و کوچک کرد که در واقع بخش عمده آن به جیب شرکت‌های آمریکایی، انگلیسی و اروپایی می‌رفت.

حسین فردوست با استناد به تحقیقات دفتر ویژه اطلاعات درباره معضل شهرنشینی در سال 55 می‌گوید: «ظرف 5 سال 2 میلیون و 700 هزار نفر به جمعیت تهران، 500 هزار نفر به جمعیت مشهد، 500 هزار نفر به جمعیت اصفهان و 300 هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شده است. این افراد در اراضی موات، حومه شهرها در کپر یا خانه‌های گلی که خود می‌ساختند زندگی می‌کردند. در تهران 13 شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بولدوزر تخریب می‌کرد که تلفاتی هم وارد می‌آمد ولی دوباره این کپرها برپا می‌شد، بدین ترتیب جمعیت شهرهای بزرگ به‌ویژه تهران به‌طور غیرمنتظره افزایش یافت و چون هیچ برنامه‌ای برای گسترش شهرها وجود نداشت نظم شهرها به هم خورد. مسئله ترافیک و آلودگی هوای تهران به یک معضل اساسی مملکتی بدل شد و نیروی کار مفید و مولد جامعه به نیروی انگلی و مصرفی که در تهران و سایر شهرها انباشته شده بود تبدیل شد.»

مینو صمیمی، منشی فرح که خود از نزدیک شاهد فقر و بدبختی مردم تهران بود خاطره خود از یکی از مناطق پایین شهر تهران را این‌گونه توصیف می‌کند: «در زمان کودکی بارها مادرم مرا با خود به همین نقاط محروم آورده بود تا به مردم محتاج کمک کند ولی اینک پس از گذشت سال‌ها از آن دوران باز می‌دیدم که وضع زندگی مردم کماکان به همان منوال است و عده کثیری از هموطنانم در شرایط نکبت‌بار عمر خود را در کلبه‌های محقر گلی می‌گذرانند، گرچه این وضع هم فقط به مناطق جنوب شهر تهران محدود نبود و نظایری به‌مراتب بدتر از آن را می‌شد در اکثر نقاط ایران به‌چشم دید.»

آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران می‌گوید: «زمان زیادی طول نکشید که فهمیدم سیاست‌های شاه، هرچه برای مردم به‌ارمغان آورده باشد، آسایش و خوشبختی به‌همراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهر‌ان که چنین بود. تهران، پایتخت ایران که به‌طرز شگفت‌انگیزی در پای رشته‌کوه‌های البرز و قله‌های پوشیده از برف آن واقع شده بود، در سال 1974 یادبودی از بدترین مظاهر تمدن جدید به‌شمار‌ می‌رفت؛ شهری زشت، گسترده و پهن، بدساخت، غیرقابل شناسایی، مملو از جمعیت و اتومبیل که در زیر ابری از دود سیاه مدفون شده و آن را به‌صورت یکی از زننده‌ترین و نفرت‌آورترین پایتخت‌های جهان درآورده بود. هر نوع فعالیتی در این شهر جریان داشت؛ ساخت‌و‌ساز، تخریب، فعالیت‌های تجاری، صنعتی و دولتی، که همه نشانه‌ ترقی ناگهانی و انفجارآمیز اقتصاد یک مملکت است...، یورش به‌سوی آنچه «تمدن بزرگ» خوانده می‌شد، جای آرامش و تأنی فرهنگ اسلامی را گرفته بود؛ اما سرزندگی و هیجان و شادابی‌ای که قاعدتاً در یک جامعه‌ در حال پیشرفتِ سریع هم مورد انتظار است نیز در این شهر دیده نمی‌شد.»

* روستاییانی که ساکن حلبی‌آبادها شدند

آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران وضعیت روستاییان را که با رؤیای زندگی بهتر به شهر هجوم آورده بودند این‌گونه توصیف می‌کند: «روستاییان که به شهرها سرازیر شده و آن‌طور که گفته می‌شد، به‌دنبال خیابان‌هایی می‌گشتند که سنگفرش‌شان از طلا بود، آنها را نمی‌یافتند، و در عوض به پرولتاریای بی‌ریشه و ساکن حلبی‌آبادهای حومه تبدیل می‌شدند. تعداد نیروی کار ماهر، به‌علت ‌آنکه سیستم آموزش عمومیِ در حال تکوین، از تقاضای روزافزون جامعه بسیار عقب مانده بود، شدیداً کاهش می‌یافت...، افراطی‌گری عجیب و غریب و پرطمطراق برخی از برنامه‌های مورد علاقه‌ شاه، زندگی و امرار معاش روستاییان را برهم زده و موجب نارضایتی و مخالفت [آنان] شده بود.»

همچنین مینو صمیمی، منشی فرح هم در رابطه با وضع زندگی روستاییان خاطره‌ای از سفر خود به یک روستا را روایت می‌کند. او می‌گوید: «در اواسط دهه‌ 50 شمسی، طی بازدیدی از یک روستا، متوجه شدم مردم فلک‌زده‌ آن روستا در کلبه‌های بسیار محقر ساخته‌شده از گل و پوشال به‌سر می‌بردند و نه‌تنها از آب آشامیدنی سالم، که حتی از امکانات اولیه‌ بهداشتی نیز محروم بودند. کوچه‌های تنگ و پرپیچ‌وخم روستا، انباشته از گل‌ولای بود و تنها مغازه‌ فروش مواد غذایی در آن، محیطی کثیف و پرمگس داشت. لباس‌های ژنده و لوازم زندگی روستاییان، از قبیل؛ حصیر، متکای کهنه، لحاف پاره و... نیز کاملاً گواهی می‌داد که مردم، در وضع اسفباری زندگی می‌کنند.

جوانی که به‌عنوان سپاهی دانش در آن روستا خدمت می‌کرد، در پاسخ سؤال من راجع به حال‌وروز مردم روستا، با لحنی تمسخرآمیز گفت؛ "اینجا نه حمام دارد، نه بهداشت و نه حتی جایی که بتواند کمک‌های اولیه‌ پزشکی در اختیار روستاییان بگذارد، ولی درعوض همان‌طور که می‌بینید، شعبه‌ای از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، برایشان دایر کرده‌اند... ."،
به همین جهت بود که آن جوان سپاهی دانش، با اشاره به دفتر کانون پرورش فکری در روستای محل خدمتش، می‌گفت؛ "در حالی که ما، باید ماه‌ها با رؤسای‌مان، برای تأمین بعضی نیازهای اولیه‌ مثل هزینه‌ سوخت مدرسه‌ روستا، چانه بزنیم؛ آنها میلیون‌ها پول مملکت را برای فعالیت سازمان‌هایی مثل این، هدر می‌دهند...، کودکان این روستا احتیاج به پوشاک و غذای بهتر دارند، ابتدا باید فکری به حال بهبود وضع زندگی‌شان کرد و آنگاه، از نظر پرورش فکری هم روش‌هایی به اجرا درآورد که با شرایط روحی آنها سازگار باشد، ولی شیوه‌ فعالیت کانون پرورش فکری به‌گونه‌ای است که کودکان روستا، بعد از یکی دوبار مراجعه به شعبه‌اش در این روستا، دیگر هرگز به‌سراغش نمی‌روند، زیرا تمام کتاب‌ها و وسایل سرگرمی موجود در کانون، برایشان حالت بیگانه دارد و اصولاً هم کودکان روستایی، چون ناچارند بعد از کار مدرسه، برای کمک به والدین خود، عازم مزرعه شوند، لذا، وقت آزاد چندانی، برای حضور در شعبه‌ کانون پرورش فکری ندارند."

* تورم شدید دهه 50 و اوج‌گیری فاصله طبقاتی

یکی دیگر از مشخصه‌های ایران دهه 50 افزایش تورم است، به‌گفته عبدالمجید مجیدی که از دی‌ماه 1351 به ریاست سازمان برنامه و بودجه تعیین شده بود: «پس از افزایش قیمت نفت در سال‌های 1350 به بعد و به‌دنبال آن افزایش بودجه‌ دولت، تورم خیلی شدیدی به‌وجود آمد و علت، آن بود که برخورد صحیحی با مسئله‌ افزایش قیمت نفت وجود نداشت، سعی می‌شد راه‌حل‌ها از طریقی پیدا شود که خیلی قابل توجیه نبود.»

اشرف پهلوی نیز وضعیت کلی دهه 50 ایران را این‌گونه توصیف می‌کند: «در فضای ثروت فاحش برآمده از افزایش قیمت نفت، شکاف میان فقیر و غنی عمیق‌تر و آشکارتر و برای دوام و بقای حکومت، خطرناک‌تر می‌شد. تهران به آسمان‌خراش‌های چندین میلیون دلاری، محلۀ مسکونی‌ای با کاخ‌ها و ویلاهای میلیونرهای جدید و بلوارهای وسیع پر از اتومبیل‌های لوکس آراسته شد، بااین‌همه، علاوه ‌بر تهی‌دستان شهری که در زاغه‌ها زندگی می‌کردند و همه‌ اعضای خانواده توی یک یا دو اتاق چپیده بودند و گاهی هم برق و آب جاری نداشتند، هنوز شمار عظیمی از مردم ما نیز در روستاهای کوهستانی، در جاهای پرت و دسترس‌ناپذیر، روزگار می‌گذراندند.»

 


:: بازدید از این مطلب : 70
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 17 بهمن 1402

 

فرار نظامیان اسرائیلی با رها کردن تجهیزات
رسانه‌های عبری‌زبان فاش کرد که سربازان ارتش رژیم صهیونیستی پس از عقب‌نشینی از پایگاه‌هایشان در نوار غزه، مقادیر زیادی سلاح و مهمات را پشت‌سر خود رها کردند.
برخی رسانه‌های عبری‌زبان فاش کردند که سربازان ارتش رژیم صهیونیستی که از مناطق مختلف نوار غزه عقب‌نشینی کردند، مقادیر زیادی سلاح و مهماتی را که ممکن است مقاومت فلسطین از آنها در حملات علیه این ارتش استفاده کند، پشت سر خود رها کردند.روزنامه عبری «میکور ریشون» نوشت، بیشتر تیپ‌های ارتش نوار غزه را ترک کرده و بخش‌های بزرگی از شمال نوار غزه را تخلیه کردند، به‌طوری که رسانه‌ها تصاویری از بازگشت تدریجی ساکنان غزه به محل زندگی‌شان جهت بررسی اینکه چه چیزی از خانه‌هایشان باقی مانده، منتشر کردند. تصاویر منتشر شده خیابان‌ها، راه‌ها و خانه‌های ویران شده را به ثبت رساندند اما تصاویر دیگری نیز از سلاح و مهمات رها شده از جمله گلوله‌هایی که سربازان رژیم اشغالگر آنها را پشت سرشان جا گذاشتند، منتشر شدند.
این روزنامه عبری‌زبان نوشت، ارتش رژیم صهیونیستی تصمیم به انجام تحقیقی در این رابطه گرفته و تاکید کرد که بر اساس دستورالعمل‌های دقیق مربوط به تخلیه مهمات در مراحل مختلف ورود ارتش به مناطق درگیری و خروجش از آنها اقدام می‌کند.«میکور ریشون» در ادامه به ویدیوهایی اشاره کرد که گروه‌های مقاومت فلسطین از دستیابی خود به مهمات، سلاح و پهپادهای ارتش رژیم صهیونیستی منتشر کردند.خبر دیگر آنکه دفتر اطلاع‌رسانی دولتی در نوار غزه، از انداخته شدن ۶۶ هزار تُن بمب و مواد منفجره توسط صهیونیست‌ها روی این منطقه خبر داد.دفتر اطلاع‌رسانی دولتی در نوار غزه در بیانیه‌ای در این باره اعلام کرد از هفتم اکتبر تاکنون ۳۶۰ هزار واحد مسکونی در نتیجه حملات رژیم صهیونیستی تخریب شده‌اند.طبق نوشته روزنامه القدس العربی، در این بیانیه آمده است: طی این مدت ۶۶ هزار تن مواد منفجره روی غزه انداخته شده و این حملات منجر به تخریب ۲۰۰ مکان باستانی و میراث فرهنگی، ۳۹۵ مدرسه و دانشگاه، ۴۴۷ مسجد و ۳ کلیسا شد.
در این میان آنتونی آلبانیز نخست وزیر استرالیا در راستای دخالت غرب و متحدانش در نحوه حق تعیین سرنوشت فلسطینی‌ها، اعلام کرد که وجود یک کشور فلسطینی به هر شکل باید غیرنظامی باشد. «خالد بن سلمان» وزیر دفاع عربستان خواستار توقف فوری جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه شد.تازه‌ترین نظرسنجی‌ها پس از عملیات «طوفان الاقصیِ» مقاومت فلسطین علیه رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که نیمی از مردم آمریکا معتقدند که مردم فلسطین باید دولت مستقل داشته باشند.تازه‌ترین نظرسنجی مؤسسه افکارسنجی «YouGov» نشان می‌دهد که ۵۰ درصد شهروندان بزرگسال آمریکایی معتقدند که فلسطین باید دولت مستقل خودش را داشته باشد و تنها ۱۴ درصد از رأی‌دهندگان با ایده دولت مستقل فلسطینی مخالفند.هزاران نفر در فرانسه و سوئیس در حمایت از فلسطین تجمع کردند و خواستار آتش بس فوری در نوار غزه شدند.صد‌ها معترض در پاریس، با حمل پرچم فلسطین و آفریقای جنوبی، حملات مداوم اسرائیل به غزه را محکوم کردند و از اقدامات ضد صهیونیستی آفریقای جنوبی  برای مردم فلسطین حمایت کرد.برخی رسانه‌های اسرائیلی از افزایش پدیده حمله یهودیان به مسیحیان در قدس اشغالی خبر می‌دهند؛ امری که نشان‌دهنده روند روزافزون خشونت صهیونیست‌ها است.نیروهای پلیس آمریکا با معترضان ضد رِژیم صهیونیستی در جریان تظاهرات حمایتی آنها از فلسطین در نیویورک درگیر شدند.تظاهرات «همه چیز برای فلسطین» معترضان با در دست داشتن پرچم فلسطین علیه رژیم صهیونیستی شعار سر دادند و همین موضوع موجب درگیری آنها با پلیس شد.پایگاه خبری الجزیره از حملات شبانه جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به یک منطقه در رفح در جنوب غزه خبر داد.رفح در جنوبیترین بخش نوار غزه میزبان بیش از ۱.۷ میلیون آواره فلسطینی است و در حال حاضر یکی از پرتراکم ترین مناطق جهان به شمار می آید.منابع رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی ویدئوی دردناکی را از اعدام میدانی یک شهروند فلسطینی در غزه توسط تک تیراندازان رژیم صهیونیستی منتشر کردند.
 سازمان حقوق بشر«اروپا – مدیترانه» اعلام کرد که تیم این سازمان در غزه صحنه‌ای دردناک از اعدام میدانی یک فلسطینی را ثبت کرده است.طبق گزارش خبرگزاری «سما»، این سازمان اعلام کرد: این غیرنظامی فلسطینی توسط یک تک‌تیرانداز اسرائیلی هدف قرار گرفته شده و آثار گلوله در پشت وی دیده می‌شود. این سازمان همچنین ویدئویی را منتشر کرده است که پیکر بی‌جان رها شده وی در خیابان را درحالی نشان می‌دهد که ۲ گربه بر روی آن نشسته‌اند و به نظر می‌رسد که در زمان هدف قرار گرفتن سوار بر دوچرخه‌اش بوده است.
بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در واکنش به تصمیم رژیم صهیونیستی برای حمله به رفح با تأکید بر این‌که یک میلیون فلسطینی به تدریج در مرز مصر آواره شده‌اند گفت که «اسرائیل مدعی است که این‌‌ها مناطق امن هستند اما در حقیقت آن‌چه شاهد هستیم این است که تأثیر بمباران بر جمعیت غیرنظامی ادامه دارد و این وضعیت وخیمی را به وجود می‌آورد».

:: بازدید از این مطلب : 91
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 13 بهمن 1402

سایت آمریکایی موندویس، مقاله‌ای را به قلم "لوری آلن" درباره چالش‌های پیش روی قانون بین الملل در تعامل با مسأله فلسطین منتشر کرده است نویسنده در این مقاله به تشریح نظرات کارشناسان درباره تفسیرهای مختلفی که از قانون بین الملل در تعامل با مسأله فلسطین وجود دارد پرداخته است.

 

العالم - فلسطین اشغالی

نویسنده معتقد است بحث بر سر قانون بین الملل از همان ابتدای حمله اخیر "اسرائیل" به غزه در اکتبر گذشته مطرح شد. این مناقشات، به خصوص پس از طرح درخواست آفریقای جنوبی در دادگاه لاهه برای اتخاذ "تدابیر فوری" از سوی این دادگاه برای مهار نسل کشی رژیم صهیونیستی در غزه، ابعاد ویژه‌تری گرفت.

با صدور حکم موقت دادگاه لاهه در 26 ژانویه – که بدون دعوت صریح به آتش بس، رژیم صهیونیستی را از نسل کشی منع کرد - بحث و مناقشه درباره قانون بین الملل حتی در میان صاحب نظران در جبهه فلسطین چالشی تر شد.

نویسنده در مقاله خود این سئوال را مطرح می کند که آیا قانون بین الملل نمی تواند برای آزادی خاک فلسطین کاری کند؟! این سئوالی است که فلسطینی ها و غیر فلسطینی ها همواره مطرح کرده اند. از وقتی که انگلیس زیر نظر جامعه ملل مدعی قیمومیت بر فلسطین شد، مبارزان و مدافعان فلسطینی همواره برای احقاق حقوق و به دست آوردن آزادی های فردی و جمعی خود مبارزه کرده اند.

برخی قانون بین الملل را منشأ امید به آینده‌ای بهتر می دانند. از نظر این افراد منشور سازمان ملل – که دادگاه لاهه بخشی از آن است – "ایمان به حقوق اساسی بشر و ارزش و حرمت انسان ها " را تضمین کرده است. اما برخی دیگر، بدبینانه تر یا واقع بینانه تر به قضیه نگاه می کنند؛ آنها امید بستن به قانون بین الملل را خیانت به مسأله فلسطین می دانند.

از جمله انتقادهای شایع، این است که قانون بین الملل ابزار دست سلطه جویان و ابرقدرت هاست و توسط سیاست های سلطه جویانه و نژادپرستانه امپریالیسم فاسد شده است و دیگر نمی تواند عدالت حقیقی را به ارمغان بیاورد. اندکی مطالعه در تاریخ و توجه به ملاحظات سیاسی، این انتقادها را تأیید می کند.

انبوهی از گزارش های کمیته ویژه سازمان ملل درباره جنایات رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین، از زمان تأسیس این کمیته در سال 1969، خود، آرشیوی قابل توجه را به وجود آورده است و پژوهش گران و مدافعان حقوق بشر اسنادی را از فرار این رژیم از مجازات و نقض قوانین بین الملل جمع آوری و ثبت کرده اند.

این نویسنده در مقاله خود خاطرنشان کرده است که تاریخ طولانی ضعف و نفاق قانون بین الملل آنهم پس از امتناع دادگاه لاهه به دعوت مستقیم به آتش بس مزید بر علت شده است برخی فلسطینی ها معتقدند که قانون بین الملل فقط برای "حمایت از قاتلان" تدوین شده است و حکم اخیر دادگاه لاهه صرفا چراغ سبزی برای ادامه حمله به غزه است. حکم اخیر این دادگاه، ناتوانی قشر حاکم بر دنیا از اعتراف به اوضاع انسانی فلسطین را ثابت کرد و این گواه دیگری بر این حقیقت است که فلسطینی ها باید چشم امید از نهادهای حقوقی لیبرال بین المللی بردارند.

پیامدهای سیاسی حکم دادگاه لاهه علیه "اسرائیل"، حتی با وجود تضاد آن با قدرت حاکم (بر جهان)، مشخص نیست. به گفته دکتر عزمی بشاره، رئیس مرکز مطالعات سیاسی العربی، صرف اینکه این دادگاه بین المللی "از ادبیات فلسطینی در توصیف اقدامات اسرائیل" استفاده کرده است، "چیز کمی نیست". به عبارت دیگر به گفته معین ربانی، تحلیلگر حکم دادگاه، با صدور حکم دادگاه لاهه به اتخاذ تدابیر موقت عمومی، "اسرائیل" عملا "در جایگاه متهم قانونی به ارتکاب جنایت نسل کشی قرار گرفته است".

کریگ مخیبر، مدیر سابق دفتر کمیسر حقوق بشر سازمان ملل در نیویورک، این حکم را یک "پیروزی تاریخی" دانسته است زیرا بالاخره طلسم 75 سال فرار رژیم صهیونیستی از مجازات را شکسته است. نورا عریقات، دیگر کارشناس حقوقی هم معتقد است که این حکم می تواند ابزاری برای واداشتن دیگر کشورها به مداخله برای توقف نسل کشی باشد.

این تحلیلگر با اشاره به تلاش آمریکا و انگلیس برای انحراف توجه ها از حکم دادگاه لاهه آنهم با توقف شتابزده کمک های خود به آنروا، این حرکت را شاخصی مهم می داند. قانون بین المللی با همه ویژگی های خود همیشه به مثابه بوته آزمایش بوده است. با نگاهی به انواع تفسیرهای ضد و نقیضی که از حکم دادگاه لاهه به عمل آمده است، شاهد تنوع حیرت انگیز دیدگاه ها و نگرش های سیاسی هستیم.

این نویسنده با اشاره به میزان هولناک حملات ویرانگر و مرگبار "اسرائیل" به غزه، معتقد است که این حملات شرایطی به مراتب وحشتناک تر برای کسانی که توانسته اند از حملات رژیم جان به در ببرند، ایجاد کرده است و همین اوضاع، اهمیت مداخله های فوری و لازم برای نجات جان این افراد و توقف ویرانگری را نشان می دهد. در شکوائیه آفریقای جنوبی به دادگاه لاهه همچنین تصریح شده است که فلسطینی های غزه "به دلیل گرسنگی، خشکسالی و بیماری ناشی از محاصره اسرائیل و جلوگیری از ورود کمک های بشردوستانه کافی به غزه، در خطر مرگ قرار گرفته اند."

دادگاه لاهه به نیاز فوری به ارسال کمک های بشردوستانه و ارائه خدمات به غزه اذعان کرده است. قاضی بهانداری از همه طرف های منازعه خواسته است "بلافاصه به جنگ و درگیری پایان دهند". در واقع لحن الزامی دادگاه و اشاره به "عواقب غیر قابل جبران" این جنگ، گویای تأکید دادگاه بر انسانی بودن مسأله فلسطین است و این تأکیدها آنهم در چنین دنیایی مستلزم تکرار است.

امیدواریم این حکم، یهودیان بیشتری را به خصوص در آمریکا، که تحت تأثیر تبلیغات صهیونیسم عقلشان را از دست داده اند به خود بیاورد تا ماهیت واقعی "اسرائیل" را به عنوان یک رژیم نژادپرست و غاصب و فاشیست که علیه ملتی دیگر دست به نسل کشی زده است، بشناسند.

سعدالله زارعی کارشناس روابط بین الملل گفت: رژیم اشغالگر اسرائیل تلاش کرد از همزمانی جلسه دیوان بین المللی دادگستری با سالروز هولوکاست سوء استفاده کند اما ناکام ماند.

 

العالم -فلسطین اشغالی

زارعی در گفت و گو با برنامه صباح جدید شبکه العالم گفت: دادگاه بین‌المللی دادگستری همزمان با سالروز هولوکاست، جلسه خود را برای بررسی ادعای آفریقای جنوبی علیه رژیم اشغالگر اسرائیل که مرتکب نسل کشی شده است، برگزار کرد؛ دادگاه در روزی برگزار شد که صهیونیست‌ها به دنبال این بودند که آن را به عنوان روزی جهانی علیه هولوکاست در تقویم جهانی ثبت کنند.

زارعی افزود: صهیونیست‌ها سعی کردند از این همزمانی سوء استفاده کنند، اما جهان شاهد بیش از 110 روز هولوکاست واقعی اشغالگران در غزه است .

وی تاکید کرد: رای دیوان عدالت تحت تاثیر این بازی قرار نگرفته و به نفع فلسطینی ها صادر شده است، هرچند که این تصمیم بسیار کمتر از میزان جنایت رژیم اشغالگرعلیه فلسطینی هاست.

زارعی معتقد است علیرغم این، این تصمیم یک گام مهم و مثبت حقوقی به منظور اتخاذ تصمیمات آتی درباره اتفاقات غزه است.

دادگاه بین المللی دادگستری روز جمعه به رژیم اشغالگر اسرائیل دستور داد تا برای جلوگیری از نسل کشی در غزه و تحریک مستقیم به آن اقداماتی انجام دهد و همچنین درخواست اسرائیل برای رد شکایت آفریقای جنوبی را رد کرد.

بسیاری از کشورها از اقدامات دیوان بین المللی دادگستری در خصوص جلوگیری از نسل کشی در نوار غزه استقبال کردند و از اسرائیل خواستند تا از اجرای این اقدامات اطمینان حاصل کند.


:: بازدید از این مطلب : 93
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 12 بهمن 1402

شبکه‌های فارسی زبانِ ضدایرانی تا به حال چندبار اعلام ورشکستگی کرده‌اند؛ تا اینکه این بار شبکه «من و تو»، ۲۲ آبان از تعطیلی قریب‌الوقوعش خبر داد و اعلام کرد به زودی فعالیت این شبکه به خاطر مشکلاتی مثل «تداوم بی‌ثباتی سیاسی و نابسامانی اقتصادی در منطقه» متوقف خواهد شد؛ با اینکه مدیران این شبکه به وضوح به آخر خط رسیده بودند اما هنوز هم از طریق بازی کردن با احساسات مخاطبان سعی در آن داشتند که همین روزهای آخر هم منفعتی از آن خود کنند؛ تا جایی که برخی متصور شدند ماجرای تعطیلی ممکن است یک بازی باشد، یک بازی شبیه آنچه اینترنشنال رقم زد و در حقیقت به دنبال تعویض اسپانسر بود.

حالا در تقویم میلادی ۳۱ ژانویه است و در تقویم شمسی یازدهم بهمن؛ در حالی که ایران تا چند روز دیگر به استقبال چهل و پنجمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی می‌رود، شبکه من‌وتو به عنوان یکی از گروه‌های تمام توان و زمان خود را برای مبارزه با جمهوری اسلامی خرج کرده بود با اشک و زاری و مویه مجریان و دست اندرکارانش صحنه را ترک می‌کند.

 
البته به نظر می‌رسد این ورشکستگی اقتصادی و رسانه‌ای مدت‌ها پیش رقم خورده بود. «حمید بعیدی نژاد» سفیر ایران در لندن سال ۹۸ عکسی از تراز مالی شبکه من‌وتو در صفحه توییترش گذاشت و نوشت: «تراز مالی شبکه من و تو نشان می‌دهد از نظر اقتصادی شرکتی کاملاً ورشکسته است. از ۹۵ میلیون پوند سرمایه، این شبکه فقط ۳ میلیون درآمد داشته و بقیه ضرر بوده است. این شبکه که از طریق تزریق پول اموال به غارت رفته ملت ایران توسط خانواده پهلوی اداره می‌شود، به دستگاه تبلیغاتی پهلوی بدل شده است.»

«سعید کمالی دهقان» روزنامه نگار گاردین نیز نوشت: «برداشت عمومی چنین است که شبکه به سلطنت‌طلبان نزدیک است چون به طور گسترده به ایران پیش از انقلاب می‌پردازد و آن دوران را باشکوه جلوه می‌دهد. ترازنامه مالی این شبکه نشان می‌دهد که طی سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷، ۳۳ میلیون پوند ضرر کرده و از سال ۲۰۱۲ نحوه تأمین بودجه‌اش را مخفی نگه داشته و به درخواست‌های شفاف‌سازی پاسخ نداده است.»

تبلیغ جواب نمی‌دهد

بر کسی پوشیده نبوده و نیست که باقیمانده رژیم فراری پهلوی، از برکت دلارهایی که سال‌ها پیش از ایران چپاول کرده و حالا در این شبکه ریخت و پاش کرده است، اسم خودش را بدون هیچ رزومه یا دیسیپلین سیاسی در ردیف نام‌هایی قرار داد که با عنوان اپوزیسیون شناخته می‌شوند.

گرچه شبکه من‌وتو اقرار نکرده که از دارایی پهلوی‌ها تغذیه می‌کرد و اغلب گفته بود بودجه‌شان را تبلیغات تأمین می‌کند، ولی به نظر واضح است که منابع ساخت و پخش برنامه‌های پرهزینه و فعالیت‌های گسترده این شبکه نمی‌تواند با تبلیغات محدود ویتامین و مواد خوراکی حاصل شده باشد. ابعاد این موضوع آنجا روشن شد که یکی از مجریان من‌وتو گفت: «شبکه ابتدا با فاز تلویزیون تجاری شروع به کار کرد و به امید تبلیغات بود؛ اما الان دیدیم این جواب نمی‌دهد!»

گرچه روشن بود این شبکه بر خلاف ادعایی که می‌کند نمی‌تواند با پشتیبانی تبلیغات تجاری کار خود را ادامه دهد اما با این حال حامیان مالی این شبکه نامشخص بوده و هرگز نامشان به طور موثق فاش نشد. آنها منابع مالی خود را مخفی نگه داشتند و مؤسسان آن علیرغم پرسش‌های مکرری که در این باره مطرح شد، تقریباً هیچ‌وقت حاضر به شفاف‌سازی درباره ماهیت خود، مسائل مالی و موضوعات مهم این چنینی نشدند.

علیرغم پافشاری مجریان این شبکه به استقلال مالی من‌وتو مبنی بر اینکه تحت لوای حکومت‌های غربی یا ضدایرانی نیستند، «حسن اعتمادی» از بنیان‌گذاران من‌وتو سال ۲۰۱۶ در ویدئویی «پنتاگون» را تأمین کننده بودجه این شبکه معرفی کرد.

علاوه بر این شنیده‌های قابل اتکایی حاکی از آن بود که چند ضلعی «آمریکا؛ عربستان سعودی؛ سلطنت‌طلبان و اسرائیل» از جمله اصلی‌ترین حامیان مالی من‌وتو هستند؛ این شبکه که به صورت محرز برای رژیم پهلوی تبلیغ می‌کرد، روز به روز بی‌پرواتر اسلام‌ستیزی را عادی جلوه می‌داد و با به سخره گرفتن ارزش‌های معنوی، بی‌اخلاقی‌های خود را فریاد می‌زد.

«اسلام‌ستیزی» کلیدواژه مهمی درباره عوامل این شبکه است. گزارش‌هایی منتشر شده مبنی بر اینکه اگر کسی برای کار اجرا، تهیه‌کنندگی یا کارگردانی می‌خواست به من‌وتو برود، اولین چیزی که می‌پرسیدند درباره عقاید سیاسی و مذهبی فرد بوده و اگر می‌فهمند شخص مورد نظر کمترین تعلق خاطری به اسلام یا جمهوری اسلامی دارد حتماً او را رد می‌کردند؛ اما کافی بود فرد متقاضی از سال‌های پیش از انقلاب تعریف کند و مذهب را نماد خرافه‌پرستی بداند، آن زمان شانسش برای گرفتن شغل بسیار بالا بوده است.

مشکل پول نیست!

تقریباً همزمان با انتخابات سال ۸۸ بود که بی‌بی‌سی فارسی، اینترنشنال، منوتو و صدای آمریکا متولد شدند تا میدان‌دار تهاجم رسانه‌ای علیه ایران باشند. بعد از تیرگی روابط ایران و عربستان از سال ۱۳۹۴ مجموعه‌ای از سرمایه‌گذاری سعودی‌ها در این رسانه‌ها شکل گرفت، اما بعد توافق ۱۴۰۱ ایران و عربستان و آغاز بهبود روابط‌شان، عربستان دیگر تمایلی به تأمین این هزینه‌ها نداشته است. بر اساس این شواهد، این جمع‌بندی به دست می‌آمد که کارفرمای این شبکه‌های ضد ایرانی بعد توافق ایران و عربستان در دست تغییر است.

همچنین برخی خبر از آن می‌دادند که «جنگ روانی» علیه مردم ایران با کمک موساد از محورهای مهم برنامه‌سازان این شبکه بوده است. همه اینها زمانی جدی‌تر شد که خبر رسید «کیوان عباسی» از مؤسسان شبکه من‌وتو هر سه ماه برای ارائه گزارش عملکرد این گروه، به آمریکا می‌رود!

البته یکی از فرضیه‌های جدی این است که ماجرا صرفاً مشکل اقتصادی نیست یا حتی این موضوع می‌تواند یک بهانه یا سرپوش برای دلیل اصلی تعطیلی این شبکه باشد. همزمان با رکود استقبال از این شبکه تلویزیونی و نزول کیفیت برنامه‌های آن، جریان موسوم به «زن، زندگی، آزادی» نیز زمین خورد و من‌وتو که با شور و هیجان زیادی خبر از براندازی در آینده نزدیک می‌داد، نتوانست چهره شکست‌خورده خود را با خوش‌رقصی‌های سیاسی از مخاطبانش پنهان کند.

«امین فردین» خبرنگار پرحاشیه ایرانی درباره خبر تعطیلی من‌وتو گفت بود: «علت تعطیلی این شبکه شرایط نامساعد مالی نیست؛ این شبکه شکست خورده سیاسی است و نتوانسته آن اهدافی را که برایش روی آن سرمایه‌گذاری کرده بودند، محقق کند.» مجری شبکه من‌وتو معروف به «امید» نیز در برنامه‌ای به وضوح می‌گوید: «در اغتشاش‌های سال گذشته فوقش ۱۲۰۰ نفر، خانه پُرش ۱۰ هزار نفر شرکت کردند و این در برابر ۸۵ میلیون نفر جمعیت ایران رقمی نیست!»

مضاف بر این برخی می‌گویند حملات اسرائیل به غزه و بحران‌های متعددی که این روزها با آن مواجه است مانع از آن شده که صهیونیست‌ها حمایت خود از این شبکه را ادامه دهند. «داریوش سجادی» تحلیلگر سیاسی نیز در این رابطه گفته است: «من‌وتو، ایران‌اینترنشنال و بی‌بی‌سی یک خط آگهی هم در برنامه‌هایشان پخش نمی‌کنند؛ چون دولت‌ها بودجه‌شان را می‌دهند و دغدغه مالی نداشته‌اند. اما با شروع جنگ سنگین اسرائیل و بحران خاورمیانه این کانال اعلام تعطیلی کرد؛ چرا که دولت اسرائیل و سلطنت‌طلبها اسپانسرش بودند.»

با همه اینها مشکلات عدیده باعث شد این شبکه چند بار دست به دامن مخاطبان خود شود و به جیب مردم چشم بدوزد. «امید خلیلی» مجری من‌وتو اخیراً اعلام کرده بود: «نمی‌توانیم از پس مخارج بربیاییم! اگه ایرانیان خارج‌نشین فقط ماهی ۳ دلار به ما بدهند، پول عظیمی جمع می‌شود!»

به وقت اسراییل

مرور مسیر برنامه‌های منوتو نشان می‌دهد هجمه به باورهای فرهنگی و دینی آغاز کارش بوده و در گذر زمان این هجمه‌ها رنگ سیاسی گرفته است. این شبکه در برنامه‌هایی که اصطلاحاً مستند نامیده می‌شدند بارها به تحریف تاریخ و واقعیت‌ها پرداخت و نشان داد مستقیماً اعتقادات مذهبی و باورها مردم را نشانه گرفته است و البته که در این مسیر، از رسانه‌های دولتی انگلیس و آمریکا یعنی بی‌بی‌سی و صدای آمریکا هم کمک می‌گرفت.

من و تو و مجریانش که در روزهای محرم، لباس‌های شاد می‌پوشیدند، در حوادث اخیر فلسطین با پوشیدن لباس سیاه خود را عزادار اسرائیلی‌ها نشان دادند و اینطور ناگفته فریاد زدند که صاحبان اصلی آنها صهیونیست‌ها هستند. یکی کاربر توییتری درباره عزاداری من‌وتو برای صهیونیست‌ها نوشت: «چطور شبکه من‌وتو همپای ایران اینترنشنال به صورت کامل آنتن خود را در اتفاقات غزه و فلسطین در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داد و مجریانی که در ایام محرم حسینی (ع) می‌‎گفتند چرا باید عزاداری کنیم و سیاه‌پوش شویم چون این مسائل افسردگی می‌آورد، حالا برای اسرائیل سیاه‌پوش شدند و غم و اندوه آنها را فراگرفت و اشک تمساح ریختند؟»

البته وابستگی من‌و تو به اسرائیل را می‌شد از سفر اخیر پهلوی به مقر رهبران رژیم اشغالگر و دیدارش با عوامل موساد نیز به آسانی فهمید. یکی از کاربران توییتری در این رابطه نوشته است: «در تاریخ چند هزار ساله ایران بزرگ سابقه نداشته یک فرد مدعی پادشاهی، به دیدار بزرگ‌ترین دشمن کشورش برود و از وی طلب قدرت کند. در واقع نام رضا پهلوی را در بالای لیست بزرگ‌ترین خائنان و مزدوران تاریخ ایران باید قرار داد.»

بغض‌های بی‌فایده

دیگر برای مخاطبان روشن شده بود که این شبکه همسان و همپا با رژیم صهیونیستی بوده و ساعت خود را به وقت اسرائیل تنظیم می‌کرده است؛ بنابراین برخی با قطعیت به این نتیجه رسیده بودند که جنگ اخیر و هزینه‌های آن در ماجرای تعطیلی این شبکه بی‌تأثیر نیست.

من و تو در اطلاعیه اخیرش مشکلات مالی خود را مربوط به «بی‌ثباتی سیاسی و نابسامانی اقتصادی منطقه» اعلام کرده بود که این خود نشان می‌داد از آنجا که کارفرمایان این دست شبکه‌ها در حال حاضر مشغول جنگ هستند، از حمایت مالی شبکه‌ای شکست‌خورده مثل من‌وتو دست کشیده‌اند.

آبغوره‌های پس از براندازی

حالا عوامل این شبکه به خاطر ترس از احتمال بیکاری نمی‌توانند غم و اشکشان را جلوی دوربین‌ها مدیریت کنند و راه به راه مقابل مخاطبان گریه می‌کنند. حالا کانال تلگرامی این شبکه نیز پی در پی به این اشک و آبغوره‌ها ضریب می‌دهد.

یکی از مجریان این شبکه اخیراً مقابل دوربین در حالی که بغضی مصنوعی دارد در اظهاراتی آشفته نصیحت می‌کند که «با هم دوست باشیم و یکدیگر را دوست داشته باشیم.» اما همین مجریانی که حالا الان اشک تمساح می‌ریزند و با بغضی احساسی از دوستی حرف می‌زنند، دقیقاً همان کسانی هستند که سال گذشته می‌خواستند مردم ایران را به جان هم بیاندازند و از مخاطبان خود می‌خواستند مخالفان خود را به آتش بکشند و از تیر چراغ برق آویزان کنند. کسی فراموش نمی‌کند. بغض سالومه‌ها بی‌فایده است.


:: بازدید از این مطلب : 85
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 22 دی 1402

وبگاه پولیتیکو به نقل از یکی از مقامات وزارت دفاع ایالات متحده اعلام کرد که واشنگتن و لندن، با حمایت استرالیا، هلند، بحرین و کانادا، حملاتی را علیه اهدافی در یمن انجام دادند.

در مقابل جیش شیطان چه کسانی قرار دارند.


ایستادگی و مردانگی عبدالملک حوثی مقابل آمریکایی‌ها و حمایت از یمن بارها مورد تعجب و غطبه بسیاری قرار گرفته است. سید نصرالله در خصوص اعلام حمایت رهبر انصارالله از فلسطین حتی تا تقسیم نان و غذا با آن‌ها گفت: «در این میان با وجود تحریم‌های سنگین و محاصره یمن، عملکرد آن‌ها شگفت‌انگیز بود و پشتوانه عظیمی برای محور مقاومت ایجاد کرد. واکنش یمن به تحولات مختلف با وجود محاصره تحمیلی بر این کشور در همه عرصه‌ها، فوق‌العاده است و مواضع این کشور قدرت عظیمی برای محور مقاومت محسوب می‌شود. چشم‌ها در برابر حمایت ملت یمن از آرمان فلسطین، به گریه می‌افتد. وقتی از جناب سید عبدالملک شنیدم که گفت ما آماده ایم نان خود را با فلسطینی‌ها تقسیم کنیم، بغض گلویم را گرفت. ما خطاب به ایشان می‌گوئیم‌ای سید ما، شما خودتان در محاصره هستید، آیا نانی برای شما مانده است که آن را با ملت فلسطین تقسیم کنید؟ این در حالیست که بسیاری از اعراب و مسلمانان املاک و اموال شخصی‌شان میلیاردها دلار می‌باشد و بسیار اضافه‌تر از سفره‌هایشان دارند و می‌توانند با آن همه ملت‌ها را غذا دهند.»


:: بازدید از این مطلب : 134
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 18 دی 1402
در روزهای اخیر خبر شلاق خوردن یک زن به نام رویا حشمتی در برخی رسانه‌های رسمی و شبکه‌های اجتماعی مورد توجه قرار گرفت. ابتدا خبرنگار یک روزنامه جنجالی و پرحاشیه اصلاح‌طلب ادعاهایی درباره این ماجرا منتشر کرد و پس از آن اخبار مختلفی که در آن تصویری از کمر شلاق‌خورده یک زن قرار داشت و مدعی بود یک زن به نام رویا حشمتی در ایران به دلیل نداشتن حجاب 74 ضربه شلاق خورده است در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. رویا حشمتی نیز در یک استوری روایتی از ماجرای شلاق خوردن خود را منتشر کرد؛ روایتی که وی در آن مدعی شد شلاق به کمر تا اندام‌های تحتانی و ران وی‌ زده شده است. بلافاصله پس از انتشار این ماجرا در فضای مجازی بار دیگر اصلاح‌طلبان و رسانه‌های فارسی‌زبان ضدایرانی شروع به تولید محتوا درباره این ماجرا کردند. از آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات تا تلویزیون اسرائیل اینترنشنال روی این خبر مانور دادند. آذر منصوری در توئیتی در این باره نوشت: «نمی‌توان مسلمان بود و نسبت به خبر شلاق خوردن خانم رویا حشمتی به خاطر حجاب سکوت کرد. این اصرار بر نشان دادن کریه‌ترین چهره از دینی که رسالت اصلی آن کرامت بخشیدن به انسان است، حیرت‌آور است. به کدام دین مسلمانید؟».
همزبان با آذر منصوری، بسیاری دیگر از اصلاح‌طلبان نیز مواضع مشابهی گرفتند. شبکه صهیونیستی اینترنشنال نیز تمرکز ویژه‌ای روی این سوژه داشت و مدعی شد شلاق خوردن این خانم به خاطر مخالفتش با حجاب بوده است. رادیو فردا که مستقیما توسط موساد اداره می‌شود نیز با این بهانه که خانم حشمتی به دلیل نداشتن روسری، 74 ضربه شلاق خورده است؛ مطالب تندی علیه احکام اسلامی منتشر کرد. همزمان عکس کمر یک زن شلاق‌خورده به عنوان عکس رویا حشمتی نیز به شکل گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد  و منتشر‌کنندگان مدعی شدند این عکس متعلق به رویا حشمتی است. فضای شکل‌گرفته حول این ادعا اینگونه بوده است که رویا حشمتی به خاطر نداشتن حجاب در خیابان، 74 ضربه شلاق خورده است. 

روایت نادرست از علت شلاق خوردن یک محکوم به اباحه‌گری

 

روایت نادرست از علت شلاق خوردن یک محکوم به اباحه‌گری

.

روایت نادرست از علت شلاق خوردن یک محکوم به اباحه‌گری

 

روایت نادرست از علت شلاق خوردن یک محکوم به اباحه‌گری

 

حجم انبوه اخبار منتشرشده درباره این ماجرا به حدی بود که شامگاه شنبه، خبرگزاری قوه‌قضائیه اطلاعیه‌ای رسمی درباره این ماجرا منتشر و توضیحاتی درباره اصل ماجرا ارائه کرد. 
متن اطلاعیه خبرگزاری میزان به این شرح است: طی ساعات گذشته روایت یک محکوم خانم در فضای مجازی از سوی افراد و جریان‌های رسانه‌ای خاص در حال انتشار است که روایت منتشره از سوی این فرد منطبق با واقعیت نبوده و ادعا‌های صورت‌گرفته از سوی وی با واقعیت موجود تفاوت بسیار دارد. پس از انتشار ادعا‌های منتشرشده موضوع مورد پیگیری قرار گرفت. محکوم رویا حشمتی در حالی از اجرای حکم شلاق به خاطر محکومیت در پرونده‌ای با موضوع حجاب سخن می‌گوید که محکومیت او موضوع دیگری دارد. خانم حشمتی در مقطعی با وصل شدن به یک جریان سازمان‌یافته در خارج از کشور و دریافت مبالغی، در ساعات مشخص در مکان‌های پررفت و آمد به ترویج اباحه‌گری با وضعیت بسیار زننده در خیابان‌های شهر تهران پرداخته که پس از بازداشت و انجام بازجویی و تحقیقات قضایی موضوع فوق مبنی بر اقدام سازمان‌یافته در قبال دریافت مبالغی از خارج از کشور اثبات شد. پس از صدور کیفرخواست و رسیدگی در دادگاه بدوی حکم صادره در دادگاه تجدیدنظر مورد اعتراض محکوم و وکیلش قرار می‌گیرد که با رسیدگی مجدد در دادگاه تجدید نظر حکم وی با تقلیل مواجه و در نهایت به خاطر گستردگی اقدامات وی در جریحه‌دار کردن عفت و اخلاق عمومی ۷۴ ضربه شلاق وی تایید می‌شود. در نهایت وی برای اجرای حکم به دادسرا فراخوانده شده و با انجام رفتار‌های خارج از شئونات سعی بر تحت تاثیر قرار دادن فضا هنگام اجرای حکم داشت. درباره ادعایی از سوی محکوم که درباره نواحی اجرای حکم روی بدنش مطرح شده باید عنوان کرد همان‌طور که محکوم برای انتشار دروغ خود از عکس آرشیوی ۱۶ سال پیش استفاده کرده ادعا‌های بعدی‌اش هم ابدا صحت نداشته و حکم مطابق با قانون و شرع مقدس اجرا شده که قانون و حکم نیز نواحی را کاملا مشخص کرده است».
اطلاعیه خبرگزاری رسمی قوه‌قضائیه نشان داد ادعاهای پیشین درباره رویا حشمتی خلاف واقع بوده و حتی خود این زن نیز درباره ماجرای اجرای حکم دروغ‌هایی را مطرح کرده است. از سوی دیگر، ادعای اجرای حکم شلاق به خاطر نداشتن حجاب نیز به صورت رسمی تکذیب و مشخص شد جرم این خانم، هماهنگی با کانون‌هایی در بیرون از ایران و دریافت پول برای حضور بی‌حجاب و برهنه در خیابان بوده است. 
این اطلاعیه به وضوح نشان داد عمده ادعاهایی که درباره این زن مطرح شده دروغ بوده و ماجرا نه مجازات شلاق برای بی‌حجابی، بلکه شلاق برای اباحه‌گری (دریافت پول در ازای برهنه‌نمایی در خیابان و معابر) بوده است.
* مهر دروغ روی پیشانی اصلاحات
جریان رسانه‌ای ضدانقلاب در ماجرای ناآرامی‌های پاییز 1401 نشان داد در پیگیری اهداف خود دروغ را به عنوان یکی از مبانی پروپاگاندا در نظر گرفته و اعمال می‌کند. حجم دروغ‌های گفته‌شده توسط رسانه‌های فارسی‌زبان ضدایرانی به گونه‌ای بود که پس از فراگیر شدن بی‌اعتنایی مردم به آنها و شکست پروژه پاییز 1401، خود آنها در آسیب‌شناسی این شکست اعلام کردند زیاده‌روی در دروغ گفتن و طرح ادعاهای خلاف واقع، باعث بی‌اعتباری آنها در افکار عمومی ایران شد. با این حال اما پس از شکست آشوب‌های 1401 این رسانه‌ها همچنان نیز از رویه دروغ‌پردازی خود دست برنداشته‌اند و دروغ‌پردازی در ماجرای رویا حشمتی مصداق تداوم این رویه است. 
با این حال اما رفتار اصلاح‌طلبان در تکرار دروغ‌های رسانه‌های صهیونیستی و هم‌آوازی با آنها نشان می‌دهد این جریان نیز آلوده به روش‌های عملیات روانی و پروپاگاندای ضدانقلاب است. جریانی که سال 88 با طرح دروغ تقلب نشان داد بزرگانش نیز آلوده به دروغ شده‌اند، در سال‌های اخیر به بهانه‌هایی مانند آزادی بیان و فعالیت مدنی، بارها و بارها دروغ‌های ساخته و پرداخته ضدانقلاب و بعضا منافقین را در رسانه‌ها و روزنامه‌های خود مطرح و علیه دستگاه قضایی منتشر کردند. دروغ‌های بی‌شرمانه خبرنگاران اصلاح‌طلب در ماجرای مهسا امینی و دلیل فوت وی یکی از مصادیق همین همنوایی اصلاح‌طلبان با ضدانقلاب و ایران‌ستیزان است. فایل‌های صوتی منتشرشده از خبرنگاران روزنامه‌های اصلاح‌طلب نشان داد آنان خط دروغ‌پردازی را از ضدانقلاب خارج‌نشین می‌گیرند و سپس به دلیل دسترسی به حوزه‌های خبری، اقدام به تولید خبر مطابق سفارش‌های گرفته‌شده می‌کنند.
یکی دیگر از این ماجراها که البته وضوح رسوایی آن برای اصلاح‌طلبان بسیار زیاد بود، ماجرای شبنم مددزاده بود.
شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و عضو انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم کرج یکم اسفند ۱۳۸۷به همراه برادرش «فرزاد مددزاده» توسط نیروهای امنیتی کشورمان به دلیل همکاری با گروهک تروریست منافقین بازداشت و خرداد سال ۱۳۸۹ به اتهام ارتباط و همکاری با منافقین به ۵ سال حبس همراه با تبعید محکوم و در ادامه به زندان رجایی‌شهر کرج منتقل شد.
‌

 ‌‌

 

او پس از گذراندن مدتی از دوران حبس خود، بهمن ۱۳۹۲ از زندان آزاد و پس از مدتی نیز از ایران خارج شد. در طول بازداشت، محاکمه و حبس مددزاده، جریان رسانه‌ای سازمان منافقین با تولید اخبار کذب در ارتباط با شرایط شبنم مددزاده و برادرش در زندان، ضمن اعلام رسمی وابستگی این ۲ نفر به سازمان منافقین، از آنها حمایت می‌کرد. برای مثال سایت رسمی منافقین آذر 91 نوشت: «شبنم و فرزاد‌ مددزاده، خواهر و برادر چند نفر از مجاهدین شهید(!) اشرفی که در زندان‌های اوین و رجایی‌شهر زندانی هستند، بیش از یک‌ سال است ممنوع‌الملاقات هستند». مهدیه و اکبر مددزاده، خواهر و برادر بزرگ‌تر شبنم و فرزاد مددزاده از اعضای گروهک تروریست منافقین بودند که فروردین‌ سال 90 در جریان درگیری منافقین با ارتش عراق در اردوگاه اشرف به هلاکت رسیدند. جدای از گروهک تروریست منافقین که طبیعی بود نسبت به بازداشت و محاکمه اعضای وابسته به خود واکنش نشان دهد، اصلاح‌طلبان نیز علم حمایت از مددزاده را برداشتند و با اشاره به دانشجو بودن او، سعی کردند با شعارهایی مثل جای دانشجو در زندان نیست، مددزاده را از اتهام ارتباط با منافقین تبرئه کنند. مددزاده اما سال گذشته و همزمان با تصویب یک قطعنامه علیه سپاه در پارلمان اروپا، عکسی از خود با لباس فرم منافقین در پارلمان اروپا منتشر کرد. چندی بعد نیز عکس‌های وی در جمع منافقین منتشر شد تا نشان دهد همان‌گونه که دستگاه‌های امنیتی ایران تشخیص داده بودند او یکی از اعضای گروهک منافقین است. ماجرای مددزاده یکی دیگر از موارد و مصادیق دروغگویی اصلاح‌طلبان و همنوا شدن آنها با ضدانقلاب و تروریست‌های منافق بود. در واقع تا قبل از رونمایی از ماهیت واقعی مددزاده، در ایران عوامل اصلاح‌طلب در حال تبرئه یکی از اعضای منافقین بودند! پس از افشای واقعیت مربوط به ماهیت مددزاده، اما اصلاح‌طلبان هرگز از حمایت خود از این منافق عذرخواهی نکردند.
‌
 
در کنار مددزاده، رفتار اصلاح‌طلبان در حمایت از دیگر اعضای گروهک منافقین نیز تاسفبار است. ماجرای علی یونسی و امیرحسین مرادی 2 دانشجوی دانشگاه شریف و حمایت اصلاح‌طلبان از این 2 نفر نیز قابل تامل است؛ 2 دانشجویی که تصاویر و فیلم‌های آنها برای انفجار در برخی مناطق منتشر شده و اعترافات آنها نیز نشان می‌دهد از سوی منافقین برای این اقدامات تروریستی مامور شده بودند. حمایت‌های اصلاح‌طلبان از این 2 تروریست یکی دیگر از هماهنگی‌ها و همکاری‌های اصلاح‌طلبان با ضدانقلاب و گروهک‌های تروریستی و تلاش برای تبرئه عوامل آنان در داخل ایران است. از ماجرای شبنم مددزاده تا مهسا امینی و رویا حشمتی و... یک خط سیر ارتباطی میان اصلاح‌طلبان و ضدانقلاب مشهود است. شاید حضور اصلاح‌طلبان سابق در میان کادر رهبری ضدانقلاب ایران‌ستیز باعث ایجاد کانال‌های ارتباطی میان این جریان و آشوب‌طلبان خارج از ایران شده است. 
به هر حال در کمترین حالت، برخی اصلاح‌طلبان اگر حتی همکاران پروژه‌ای ضدانقلاب خارج از کشور نباشند، دست‌کم در برخی پروژه‌ها شریک دروغگویی‌های آنان علیه نظام هستند.

 


:: بازدید از این مطلب : 190
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 17 دی 1402

مشکل خیلی از چهره‌های مشهور ایرانی این است که تمام شدن را بلد نیستند. اساسا یکی از مشکلات عمده‌ای که ما در کشورمان داریم همین است و قضیه محدود به هنرمندان یا چهره‌های مشهور ورزشی و رسانه‌ای نمی‌شود. گاهی در میان سیاستمداران یا اندیشمندان و حتی فعالان بزرگ اقتصادی هم این را می‌بینیم که تمام شدن را بلد نیستند و وقتی فصل آن فرا رسید، ترجیح می‌دهند خودشان را به لجن بکشند اما باقی بمانند. میگل ده اونانومو، فیلسوف و ادیب اسپانیایی در کتاب «درد جاودانگی» می‌نویسد که وقتی کودک بود و از زبان معلمان کاتولیک اوصاف جهنم را می‌شنید، ته دلش شاد می‌شد که حتی اگر شده در جهنم، بالاخره فانی نیست و جاودانه می‌ماند.

در میان مشاهیر و قدرتمندان ایرانی هم گاهی به وجود این دست درون‌مایه‌های روحی و روانی برمی‌خوریم و یکی از مظاهر اعلای آن چهره‌های مشهوری هستند که اصطلاحا به آنها گفته می‌شود سلبریتی. هر کس پا در این وادی می‌گذارد باید بداند که یک روز ممکن است تمام شود.

 

فرخ نژاد، بازیگر ۲۰ هزار دلاری سینمای ایران، به دلقک ۲ دلاری امیرقاسمی تبدیل شد

 

باید بداند که تا ابد قرار نیست روی فرش قرمز و میان چک‌چک شاتر عکاسان راه برود. آن چهره مشهور باید بداند تا همیشه در بر همین پاشنه نمی‌چرخد که با پدیدار شدن سه‌رخ او از روزنه باز آن، جماعتی به هوا بپرند و هورا بکشند. او باید روزی که قرار است از زمین بلند شود به اینکه قرار است روزی دیگر فرود بیاید هم فکر کرده باشد. تا قبل از اینکه شبکه‌های اجتماعی و مجازی وارد ایران شوند و اصطلاح سلبریتی معنا پیدا کند هر هنرمند و فوتبالیست و خواننده‌ای یک روز مطرح می‌شد و روزی دیگر کسی دیگر جایش را می‌گرفت، اما پدیده سلبریتیسم بیشتر از هر چیز و هر کس به خود این شخصیت‌های معروف صدمه زد؛ چراکه آنها را بیشتر از جایگاه تخصصی‌شان در هنر یا ورزش بالا کشید و در ذهن و روان‌شان توقعاتی نسبت به شأن اجتماعی‌شان پدید آورد که نمی‌توانست پایدار باشد.

آنها بعد از این فوران دفعی و غافلگیرکننده وقتی فواره سرنگون شد و به دوره تمام شدن رسیدند، دیگر آدم‌هایی نبودند که بتوانند به‌طور طبیعی یک پایان بی‌حاشیه و محترمانه را بپذیرند و به هر دری زدند، به هر دریچه‌ای متوسل شدند و هر دایره‌ای نواختند تا جاودانه بمانند. شکست‌های پی‌درپی آنها در این در و بی‌در زدن‌ها باعث می‌شد که از لحاظ روحی بیشتر فرو بپاشند و رفتارهای دیوانه‌وارتری انجام بدهند و مرتب جایگاه جاودانه‌شان در جهنم را بیشتر به قعر فرو می‌بردند. آنها حالا شبیه به خالدین نار شده‌اند.

فرخ نژاد، بازیگر ۲۰ هزار دلاری سینمای ایران، به دلقک ۲ دلاری امیرقاسمی تبدیل شد

 

چیزی که در متون مقدس ابراهیمی از آن به‌عنوان باقیان ابدی جهنم یاد شده؛ «همه را به ترتیب خدا می‌بخشد و همه از سوختن در دوزخ معاف می‌شوند به جز لجبازان» این تمثیل در شرح وضعیت کسانی که برای باقی ماندن در کانون توجه از هیچ حرکتی فرو نگذاشتند و در تیزاب نابودی تمام سوابق مفید خودشان هرچه بیشتر فرو رفتند، بسیار گویاست. باید به هر کدام از آنها گفت تو گذشته‌ات را به حراج گذاشتی تا به بهای تبدیل شدن به یک آدم دیگر که کاملا بی‌ارزش است اما در فضای مجازی هنوز روی دور باقی مانده، خودپسندی متورمت را تسکین بدهی. تو کسوت خودت در ورزش یا هنر را به لیدر (یا همان بوقچی) بودن در فضای مجازی فروختی و نمی‌فهمی که همین را هم داری می‌بازی.

وقتی از «تمام شدن» فرار کنی «نابود» می‌شوی؛ چراکه همه حاضر نیستند با تو به جهنم بیایند و برای ابد در آنجا بمانند. یک نگاهی بیندازیم به سرنوشت تعدادی از این چهره‌های مشهور که مهندسی فضای مجازی و سیاستگذاری‌های دولت قبل باعث شد بیشتر از حد و اندازه خودشان و به‌عنوان تریبون‌های سیاسی و اجتماعی مطرح شوند و چند سال بعد که محبوبیت آن دولت افول کرد، اینها هم از جایگاه جدیدی که استحقاقش را از ابتدا نداشتند سقوط کردند. آنها از ابتدا هم مرجعیت اجتماعی و سیاسی عظیمی که فضای مجازی توهمش را بهشان داده بود نداشتند و بازیچه و ابزار سیاستمداران در دوره‌ای خاص بودند؛ حال آنکه فکر می‌کردند همه این وضعیت حاصل تلاش یا استعداد خودشان است.

بخش عمده‌ای از این چهره‌های مشهور یا اصطلاحا سلبریتی‌ها از نظر روحی و روانی تاب چنین سقوطی را نداشتند و عده‌ای که از بقیه بی‌تاب‌تر بودند، حاضر شدند به جهنم بروند اما در کانون توجهات مجازی باقی بمانند. آنها در یک سال اخیر چنان خودشان را از بین بردند که وضعیت‌شان از گذشته هم رقت‌انگیزتر است. هر قدر اوضاع‌شان به لحاظ پایگاه و جایگاه اجتماعی بدتر می‌شود برای نجات خودشان طوری دست و پا می‌زنند که باز هم بدتر شود و دارند حتی کف زمین قهقرا را می‌شکافند تا از آن هم فروتر بروند.

مقیم آلمان و دلخوش به دعواهای ایران


چند سالی بود که حاشیه‌ و اظهارنظرهای گاه و بیگاهش در شبکه‌های اجتماعی برایش محلی برای اعتبار و شهرت شده بود تا فیلم و کارهایش. فضای مجازی فرصت خوبی بود برای اینکه عمده فعالیت مهناز افشار بیش از آنکه در سینما باشد، متمرکز بر پست‌های توییتری باشد.

حاشیه‌ها رهایش نمی‌کردند و خودش هم بدش نمی‌آمد که به آنها دامن بزند؛ مثل ازدواج و طلاقش از یاسین رامین فرزند محمدعلی رامین، مشاور مطبوعاتی احمدی‌نژاد یا حتی جنجال‌هایی که‌ رسانه‌های زرد از دل توییت‌های او بیرون می‌آوردند. او سال ۱۳۹۴ دخترش را در آلمان به دنیا آورد و سال ۱۳۹۸ هم برای همیشه به این کشور مهاجرت کرد.

با این حال خیلی پیش‌تر از آن پیش‌بینی می‌شد، مسیری که افشار انتخاب کرده به اقامت در آلمان منجر خواهد شد و قصدی برای بازگشت در سینمای ایران ندارد. آخرین باری که افشار در سینمای ایران جلوی دوربین رفت، سال ۱۳۹۷ و حضور در فیلم‌سینمایی «قسم» به کارگردانی محسن تنابنده بود. آخرین کاری هم که با بازی او منتشر شده، فیلم «ارادتمند؛ نازنین، بهاره و تینا» به کارگردانی عبدالرضا کاهانی است که نسخه قاچاق فیلم در فضای مجازی پخش شد. فیلم ضعیفی که با انتقادات فراوانی همراه بود و فقط به‌خاطر حاشیه‌سازی‌هایی همچون ادعای توقیف فیلم بر سرزبان‌ها افتاده بود.

 

فرخ نژاد، بازیگر ۲۰ هزار دلاری سینمای ایران، به دلقک ۲ دلاری امیرقاسمی تبدیل شد

افشار اوایل مهاجرت با وجود اینکه همچنان نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی داخل ایران در شبکه‌های اجتماعی نظر می‌داد اما تلاش می‌کرد که ملاحظات کاراکتر سینمایی خود را هم حفظ کند؛ در برنامه استعدادیابی به‌عنوان «پرشیاز گات تلنت» به‌عنوان داور حاضر شد و برنامه حدود یک سالی از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش شد.

مسیر فراموشی دوران کاری این بازیگر شروع شده بود و اگر اتفاقاتی در داخل ایران رخ نمی‌داد که او بخواهد درموردش نظری بدهد، اسمی از او در رویداد یا اثر هنری برده نمی‌شد. تا اینکه با اتفاقات پاییز ۱۴۰۱، دوباره نام او و چندتن از همقطارانش مطرح شد که با بالا گرفتن این التهابات فکر می‌کرد فرصت مجددی برای لیدری جامعه و برگشتن به کانون توجهات پیدا کرده، در یکی از تجمعات براندازان در اروپا شرکت کرد اما با فحش و ناسزای آنها مجبور شد از معرکه خارج شود.

از اینجا رانده و از آنجا مانده. در مرحله بعد مهناز افشار به همراه چند چهره هم‌سرنوشت خودش، از اوایل امسال سعی کرد روی موج اعتراضات اجتماعی داخل ایران سوار شود و یک نمایش سیاسی با نام «خانه امن» در چند شهر آمریکا روی صحنه بردند. اما چند صباحی بعد از چند اجرا، «خانه امن» هم با شکست مواجه شد و به دلیل فروش نرفتن بلیت‌ها در سالن تیلس‌سنتر نیویورک، اجرایشان لغو شد.


با «منوتو» ورشکسته چه می‌کنی؟

احسان کرمی بعد از پایان ضبط مجموعه «شبکه مخفی زنان» با بهانه اجرای نمایش «پازل» که کار مشترکی با برزو ارجمند بود، ایران را به قصد آمریکا ترک کرد. این مجری سابق تلویزیون اگرچه به مناسبت‌هایی در رویدادهای سینمایی در ایران حضور داشت اما از سال ۱۳۹۷ به خاطر تحصیل همسرش در آمریکا، بین ایران و این کشور در رفت‌وآمد بود. مجموعه کنش‌های احسان کرمی و برزو ارجمند با همدیگر گره خورده بود.

او حتی در این برنامه با انتقاد از رامبد جوان گفت: «رامبد اشتباهاتی بسیار سنگین را مرتکب شده است.» هیچ‌گاه به صورت رسمی اعلام نشد که احسان کرمی به استخدام شبکه منوتو درآمده یا نه اما چندصباحی با آنها همراهی کرد و حالا که این شبکه در آستانه تعطیلی است، می‌توان گفت یکی از پایگاه‌هایی که برای اجرا در آن امیدوار بود را از دست رفته می‌بیند.مثلا در خردادماه ۱۴۰۱، پس از وقوع حادثه قطار مشهد - یزد در صفحه اینستاگرام‌شان استوری گذاشتند و این حادثه را تسلیت گفتند، اما طولی نکشید که فیلمی از رقص او و برزو ارجمند در عروسی ساسی مانکن منتشر شد که حواشی بسیاری را برای آنها به همراه داشت. کرمی بعد اتفاقات پاییز ۱۴۰۱، از اولین افرادی بود که مسیر تازه‌ای را برای نقد و اعتراض شروع کرد و بیش از آنکه متکی به انتقاد برای اصلاح وضع موجود باشد، مبتنی‌بر حذف و براندازی ساختارهای سیاسی کشور بود. سه‌شنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۱ اولین حضور او در شبکه منوتو مورد توجه قرار گرفت و گفته شد که او به استخدام این شبکه درآمده است.

کرمی در بخشی از برنامه «Omid A. M» با صراحت تاکید کرد که به دنبال تحریک عمومی سلبریتی‌هایی است که موضع خاموش یا رویکردی خاکستری نسبت به اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ اتخاذ کردند. او همچنین گفت از طریق فضای مجازی پیگیر چهره‌های هنری داخل ایران است تا زیر بیانیه‌ای با دو محور امضا کنند؛ یکی حمایت از پوشش اختیاری و دیگری متوقف کردن آن چیزی که توهین به جامعه هنری و ورزشی تعبیر می‌کرد.

با تمام تلاش‌های کرمی، این بیانیه به ۱۰ امضا هم نرسید. کرمی در خارج از مرزهای ایران بود اما کارویژه رسانه‌ای خود را روی پررنگ کردن دوقطبی‌ها و دعواهای داخل ایران گذاشته بود. او در شبکه منوتو صراحتا با تمجید از مهران مدیری، هدیه تهرانی، گلشیفته فراهانی و کتایون ریاحی به صورت غیرعلنی از چهره‌هایی تمجید کرد که محرک رخدادهای پاییز ۱۴۰۱ بودند و از داریوش ارجمند، مهران رجبی و رامبد جوان و پرویز پرستویی به صراحت انتقاد کرد.

او حتی در این برنامه با انتقاد از رامبد جوان گفت: «رامبد اشتباهاتی بسیار سنگین را مرتکب شده است.» هیچ‌گاه به صورت رسمی اعلام نشد که احسان کرمی به استخدام شبکه منوتو درآمده یا نه اما چندصباحی با آنها همراهی کرد و حالا که این شبکه در آستانه تعطیلی است، می‌توان گفت یکی از پایگاه‌هایی که برای اجرا در آن امیدوار بود را از دست رفته می‌بیند. او در چندماه اخیر در تیم نمایش شکست‌خورده «خانه امن» قرار گرفت و فعلا در جمع بازندگان قمار سیاسی یک سال اخیر قرار دارد.

چه چیزی بدتر از این است که ۸۰ میلیون ایرانی تو را با این جمله‌ بشناسند که ۸۰ میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسرم.فرخ نژاد بازیگر ۲۰ هزار دلاری سینمای ایران به دلقک ۲ دلاری امیر قاسمی تبدیل شد


چه چیزی بدتر از این است که ۸۰ میلیون ایرانی تو را با این جمله‌ بشناسند که ۸۰ میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسرم. حمید فرخ‌نژاد که متولد ۱۳۴۸ است، وقتی ۲۱ ساله بود با نقشی فرعی و کوتاه در فیلم «در کوچه‌های عشق» از خسرو سینایی به سینما آمد. حدود یک دهه طول کشید تا او بتواند فیلم بعدی‌اش را بازی کند؛ «عروس آتش» که خودش در آن نویسنده هم بود و نقش اول را داشت. سال ۱۳۷۹ او یک فیلم جنگی ساخت به نام «سفر سرخ» که سال‌ها در توقیف ماند اما در ابتدای دهه ۸۰ با بازی در ارتفاع پست به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا موقعیت خودش را به‌عنوان یک بازیگر در سینما تثبیت کرد.

او در طول این سال‌ها بازیگر ۴۴ فیلم سینمایی، چهار سریال تلویزیونی و چهار سریال در شبکه نمایش خانگی بود و بعد از اینکه دستمزد میلیاردی‌اش برای بازی در فیلم چهل‌وپنجم را هم گرفت، گذاشت و از ایران فرار کرد. به او هنوز پیشنهادهایی برای بازی در فیلم‌ها و سریال‌ها ارائه می‌شد اما گذشته از اینکه ویژگی‌های اصلی‌اش از چهره و فیزیک و حرکات بدن و لحن کم‌کم داشت تکراری می‌شد، به لحاظ اعتبار و جایگاه اجتماعی هم شدیدا سقوط کرده بود. رفتارهای متناقض و منفعت‌طلبانه فرخ‌نژاد از او چهره‌ای پول‌پرست و سودجو در افکار عمومی ساخته بود و همین برایش سنگین بود.

چنین وضعیتی می‌تواند کسی را که ۳۰ سال برای دیده شدن و قرار گرفتن در کانون توجهات دویده، چنان از لحاظ روانی فرو بپاشد که هر رفتاری از او سر بزند. غوغای زن، زندگی، آزادی در فرخ‌نژاد این توهم را ایجاد کرد که فرصتی مجدد برای برگشتن به کانون توجهات پیدا کرده است. او از ایران رفت و یک پست اینستاگرامی علیه مقامات کشور منتشر کرد. بعد به جرگه مرتجع‌ترین دشمنان حاکمیت پیوست و با رضا پهلوی دمخور شد.

بعد از آن هم یک نمایشنامه نوشت و روی صحنه برد به اسم «خانه امن» که کاری شبه‌سیاسی و سطح پایین بود. بعد از اینکه این تئاتر را مدتی در شهرهای مختلف غربی چرخاندند و روی صحنه بردند، یک روز اعلام شد اجرای آن که قرار بود بیست‌ویکم اکتبر در سالن تیلس‌سنتر نیویورک روی صحنه برود، به دلیل فروش نرفتن بلیت‌ها، لغو شد. این بود عاقبت قمار کسی که ۳۰ سال برای دیده شدن در سینمای ایران دویده بود اما همه‌چیز را پای مقداری لایک و کامنت اینستاگرامی باخت.

فرخ نژاد، بازیگر ۲۰ هزار دلاری سینمای ایران، به دلقک ۲ دلاری امیرقاسمی تبدیل شد

 

برزو با اینکه از رانت و موقعیت ممتازی برای ورود به عرصه بازیگری برخوردار بود توانست در ۲۰ سالگی برای اولین بار جلوی دوربین برود و طی ۲۶ سال فعالیت در ده‌ها فیلم و سریال بازی کند، هیچ‌گاه نتوانست جایگاه یک ستاره را به دست بیاورد. او همیشه مثل یک آب ولرم و اندک بود که در بخشی از صحنه‌ها و سکانس‌ها جاری می‌شد و چالشی با ذهن هیچ مخاطبی ایجاد نکررقص برره‌ای با لباس عزا

برزو ارجمند که متولد ۱۳۵۴ است و در آستانه ۵۰ سالگی قرار گرفته، به سبب روابط خانوادگی‌اش خیلی زود به سینما و تلویزیون پا گذاشت. او فرزند مرحوم انوشیروان ارجمند بود و عمویش داریوش و عموزاده‌اش امیر یل ارجمند هم هنرپیشه هستند.

برزو با اینکه از رانت و موقعیت ممتازی برای ورود به عرصه بازیگری برخوردار بود توانست در ۲۰ سالگی برای اولین بار جلوی دوربین برود و طی ۲۶ سال فعالیت در ده‌ها فیلم و سریال بازی کند، هیچ‌گاه نتوانست جایگاه یک ستاره را به دست بیاورد.

او همیشه مثل یک آب ولرم و اندک بود که در بخشی از صحنه‌ها و سکانس‌ها جاری می‌شد و چالشی با ذهن هیچ مخاطبی ایجاد نکرد. دهم خرداد ماه سال ۱۴۰۱ بود که لو رفتن حرکت ریاکارانه‌ای از جانب برزو ارجمند و احسان کرمی، رسوایی شدیدی برای آنها به بار آورد و موجی را در افکار عمومی علیه‌شان بلند کرد.

آنها با رفتن در ژست اپوزیسیون منتقد، در واکنش به ریزش ساختمان متروپل آبادان از اجرای سرود سلام فرمانده در ورزشگاه آزادی انتقاد کردند. گفتند مردم عزادارند و کسی نباید شادی کند.

 

مدتی نکشید عکس‌های این دو نفر در عروسی ساسی مانکن منتشر شد که مشغول رقص و شادمانی بودند. همان‌طور که قابل پیش‌بینی بود چنین رسوایی فجیعی می‌تواند افرادی که به لحاظ شخصیتی چندان قوی نیستند را دچار فروپاشی روانی کند و به سمت تصمیمات ویران کننده‌تری در قبال خودشان سوق دهد.

بعد از به راه افتادن غوغای زن، زندگی، آزادی در نیمسال دوم ۱۴۰۱، برزو ارجمند هم به جمع چند سلبریتی فراری از کشور پیوست تا با هجمه به حاکمیت، آن اعتبار از دست رفته را جبران کند.

این بار اما باز هم قضیه بدتر شد. نه‌تنها تئاتری که ارجمند در آن به همراه فرخ‌نژاد و کرمی و مهناز افشار حضور داشت با شکست مطلق در گیشه مواجه شد، رقص برزو ارجمند با لباس سیاه عزا سوژه جدیدی علیه او در فضای مجازی دست‌وپا کرد.

او همان‌طورکه وقتی در ایران کار می‌کرد هیچ‌گاه نتوانست ستاره شود، حتی در بین شکست‌خوردگان غوغای ززآ هم ستاره نیست و به رفتارهایش پرداخته نمی‌شود، مگر برای تمسخر. البته برزو ارجمند در این زمینه هم چندان خوش‌شانس نیست و کاربران مجازی برای تمسخر مایلند که بیشتر سراغ چهره‌های دیگر بروند. چهره‌هایی که در ذهن آنها اهمیت بیشتری از این آب ولرم اندک دارند.


:: بازدید از این مطلب : 129
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب پربازدید